آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

آتشکده

اساطیر ایران باستان

زیور میارنعیمی

چکیده:

از آنجا که اساطیر بن مایه های فرهنگی و اعتقادی هر سرزمین را تشکیل می دهند، اساطیر ایران نیز از این قائده مستثنی نیست. در این مقاله سعی شده است که عمق نگرش ایرانیان باستان از لابلای زندگی پادشاهان پیشدادی و کیانی – مقابله میان خیر و شر – پهلوانان و دلیران و خدایان باستان در معرض دید قرار گیرد. قربانی کردن برابر خدایان و مراسم آیینی و جشنها، آفرینش و اعتقاد به سرای باقی فضای کلی اسطوره ی ایرانیان را تشکیل می دهد که هر کدام به طور مفصل و ذکر شواهد و نمونه هایی تشریح می شود.
کلید واژه: اسطوره، پادشاهان، خدایان، فرشتگان، دیوان و جهان بعد از مرگ.
زیور میارنعیمی

مقدمه:
اساطیر هر ملت که زیرساخت ها و باورهای بشر کهن را نسبت به خدا، انسان و جهان نشان می دهد. انسان مشتاق را برمی انگیزد که به ژرفای زندگی گذشتگان فرو رود و هسته و باطن این اعتقادات و باورها را بیابد. لذا در این مقاله، عناوینی که موضوعات اصلی اساطیر ایرانی را تشکیل می دهد همچون: خدایان ایران باستان، قهرمانان ایزدی، فرهّ ی ایزدی، مرغان افسانه ای، اعیاد و جشن ها، نیروهای خیر و شر، آفرینش، حشرات موذی، اعتقاد به سرای باقی، بهشت و دوزخ و روان درگذشتگان مورد بررسی قرار می گیرد.
اسطوره: جمع آن اساطیر است؛ به معنی افسانه و سخن بی اساس است. افسانه ،حکایت ها و داستان های عامیانه ای است که بر زبانها روان و جاری است اما وقتی که به وسیله اندیشمندان در قالب جهان بینی سازمان یافته و منظوم به عنوان پیشینه ی فرهنگی یک ملت ارائه می شود، اسطوره نامیده می شود. اسطوره از دریافت های درون آدمی سرچشمه می گیرد و رؤیایی همگانی و تباری و قوی است.
انسان در جهان بینی اسطوره ای می کوشد تا برای سؤالاتی که درباره ی خدا، انسان و جهان در ذهن او مطرح می شود، پاسخی بیابد. زبان اسطوره رمزی و نمادین است. اگر لایه های بیرونی اسطوره را کنار بزنیم، لایه های درونی آن حقایقی را درباره زندگی انسان و اعتقادات او بیان می کند و بیان آن پوشیده و پنهان است. اسطوره، تلاش و کوشش انسان آغازین را در رسیدن به حقیقت نشان می دهد. البته فقط با توجه به نمای ظاهری آن نمی توان این حقیقت را کشف کرد.
واژه ی « اسطوره» در زبان پارسی وامواژه ای است برگرفته از زبان عربی. اما این واژه ی عربی نیز وامواژه ای است که از اصل یونانی آن به معنی خبر خوش، مژده و بشارت است.
(بهار، ۱۳۵۷، ۳۴۳)

خدایان ایران باستان:
۱- خدای یگانه حضرت زرتشت در اوستا اهورامزدا است. در خطوط میخی پادشاهان هخامنشی اورامزداه می باشد. امروز در فارسی هرمزد به فتح میم و هرمزد به ضم میم و اورمزد و هورمزد می گوییم. مزدا در اوستا یسنا ۴ (هفت ها) فقره ی اول به معنی حافظه می باشد. در خودگاتها یسنای ۴۵ فقره ی اول مزد به معنی به حافظه سپردن و به یاد داشتن است. پس مزدا یعنی هوشیار و دانا. اهورامزدا به معنی سرور دانا است. پیش از ظهور زرتشت اسم معمولی خدای ایرانیان بغ بوده است. کلمه ایزد که در فارسی به معنی خدا هم می باشد به معنی شایسته ی ستایش است که در اوستا برای اهورامزدا استعمال شده است.
در فقره ی هفت و هشت یشنا نامهای مختلف اهورامزدا گفته می شود.
«آنگاه اهورامزدا گفت: ای زرتشت پاک! کسی که از او سؤال کنند اسم من است. دوم کسی که گله و رمه بخشنده است سوم کسی که تواناست و …»
۲- ناهید: آب بعد از آتش مقدس ترین عنصر است. اسم کامل فرشته ی آب اردوسیور ناهید می باشد. چون این فرشته مؤنث است گاهی بانو را به آن می افزایند. در اوستا از یک فرشته ی دیگر که نگهبان آب و مذکر است، یاد شده است. این فرشته «اپم نپات» نام دارد. ناهید پاک و بی آلایش است. مجموعاً به معنی رود قوی پاک با آب توانای بی آلایش است. در فارسی نیز ناهید اسم ستاره زهره است یعنی؛ همان ستاره ی زیبایی که رمها اسم الهه وجاهت را به آن داده ونوس Venus خواندند.
اردوسیور ناهید با الهه بابلی ایستار Istar برابری نموده پرستیده شد.
کتیبه ای که از اردشیر دوم در روی پایه ستونی در همدان پیدا شده است می گوید: «این ایوان را من به خواست اهورامزدا و آناهیتا و مترا بنا کرده ام. بشود که اهورامزدا و آناهیتا و مترا مرا در پناه خود گرفته از هر کینه و خصومتی حفظ کنند و آنچه من ساخته ام ویران نسازند.»
(پورداود، ۱۳۷۷، ۱۶۸)
در آبان یشت کرده ی چهارم می گوید:
«او دشمن دیوها و مطیع کیش اهورایی است فزاینده ی گله و رمه است. نطفه ی مردان را پاک می کند. رحم زنان را برای زایش پاک می کند. زورمند، درخشان و بلندبالا و خوش اندام توصیف شده است. …»
۳- مهر: مهر در اوستا و کتیبه های پادشاهان هخامنشی میثرَ Mithra و در سانسکریت میترَ Mitra آمده است. در پهلوی میتر Mitr شده امروز مهر می گوییم و به معنی عهد و پیمان و محبت و خورشید از جمله معانی آن است. در سانسکریت هم میترَ به معنی دوستی است و در وید برهمنان مانند اوستا پروردگار روشنایی و فروغ می باشد و پاسبان راستی و پیمان است و در هر دو کتاب ضددروغ می باشد. میثرَ اوستا را با وارونای وید می توان مقابل نمود که در بسیاری از خصایص و اوصاف نزدیک به اوست.
اردشیر سوم در خرابه پرسپولیس در تخت جمشید می گوید:« اهورامزدا و بغ مبثرَ مرا و این مملکت را و آن چه را که به توسط من ساخته شده است باید نگهداری کند.»
دلیری و بینایی و فریفته نشدنی از صفات مختص مهر است. مهر فرشته روشنایی و جنگ است و در روز قیامت به همراهی سروش روشن روان راستگویان را در سر پل چنوت از دست دیوها که می خواهند او را به دوزخ کشانند، نجات می دهد. انواع گل بنفشه مخصوص به مهر است. قلمرو نفوذ مهر به تمام ممالکی که در تحت استیلای شاهنشاهان بود رسید. در بابل با پروردگار محلی شمش Schmasch و در ممالک یونانی با پروردگار خورشید یونانی هلیوس Helios خویش به هم رسانید و پرستیده شد و معبد مهر در سرداب مانند در زیرزمین یا غار ساخته می شده برای آنکه گاو ازلی درون غاری به دست مهر قربانی شده بوده است.س
«مهر کسی است که دیوها را سربکوبد کسی که نسبت به اشخاصی که خودشان را مقصر می سازند خشم گیرد. کسی که از مردمان پیغام شکن انتقام کشد. کسی که اگر به او دروغ گفته نشود، به مملکت قوه سرشار ببخشد.»
«مهریشت، کرده ی ۷»
آذر: ایرانیان آذر را موهبت ایزدی دانسته شعله اش را یادآور فروغ رحمانی می خوانند. در نزد هندوان اگنی Agni اسم آتش و اسم پروردگار آن است؛ اما ایرانیان به این عنصر و به فرشته ی موکل آن آترا نام نهادند. در پهلوی آتُر گفته اند. لغت آتورتان به معنی پیشوایان دینی است و آذر از همین ریشه است. آذر در اوستا پسر اهورامزدا خوانده شده است. ایزد آذر رقیب ضحاک برانگیخته شده که از طرف سپنت مینو به ضد ضحاک برانگیخته شده تا وی را از رسیدن به فر یعنی فروغ سلطنت باز دارد. در فصل ۱۷ از بند هشن از آتش سه آتشکده ی معروف ایران قدیم که عبارتند از: آذرگشسب شیز نزدیک ارومیه، آذرفروبار در کارین فارسی، آذربرزین مهر در ریوند خراسان صحبت شده است.
سروش: در اوستا سَراوَش و معنی آن اطاعت و فرمانبرداری است. سروش از سرو که به معنی شنیدن است، در ادبیات فارسی به معنی فرشته است. سروش از حیث مقام و رتبه با مهر همسر و برابر است. دیو کُندَ دشمن سروش است. دیو ائثمَ Aesma بزرگترین رقیب سروش است. معنی آن غضب و ویرانی و فساد است و این دیو را امروزه خشم می گویند. مرغ سحر خروس، به معنی خروش برآوردن، از طرف سروش فرشته ی شب زنده دار گماشته شده است که بامدادان مردم را در پی ستایش خداوند بخواند. محافظت روح انسان در سه شب اول پس از مرگ با سروش است.
سروش کسی است که هرگز به خواب نرفته هوشیار آفرینش مزدا را پاسبانی می کند؛ کسی که هرگز به خواب نرفته هوشیار آفرینش مزدا را نگهبانی می کند، کسی که سراسر جهان را پس از فرورفتن خورشید با سلاح آخته حفظ می کند. (سروش یشت ها دخت، کرده ی ۲)
ایزد ماه: در سانسکریت هاس می گویند. ماه هم مانند خورشید ستوده و مورد تکریم بوده است. از آنجا که ماه حافظ جنس ستوران است، بسا در اوستا مربی گیاه و رستنی خوانده شده است. هلال ماه بخصوص یکی از علائم ایران قدیم است و در روی بیشتر مسکوکات پادشاهان ساسانی دیده می شود.
«ماه حامل نژاد ستوران را گوش یگانه آفریده را گوناگون را خوشنود می سازیم. مانند بهترین سرور اوستا آن را به من بگوید (زرتشت) برطبق قانون مقدس بهترین داور است. فرد پاکدامن دانا آن را بگوید.»
(یشت ها، ماه یشت، ۳۲۱)
خورشید: در اوستا هوَرِحشئت و در پهلوی خوریشت گویند. شئت صفت است به معنی درخشان و درفشان و بعدها خورشید گفتند. کلمه ی دیگر که برای خورشید استعمال می کنیم آفتاب است. آفتاب از آب به معنی روشنی و درخشندگی است و از تاب به معنی تابیدن و گرم کردن است.
«هنگامی که خور برآید زمین اهورا آفریده پاک شود.آب روان پاک شود. آب چشمه پاک شود. آب دریا پاک شود. آب ایستاده پاک شود. آفرینش راستی که از آن خرد مقدس است، پاک شود.(یشتها،خورشیدیشت، فقره ی ۲)
تشتر: تشتر در اوستا تیشتریّه آمده است و در پهلوی تیشتر و در فارسی پهلوی تیشرَ و در فارسی تشتر می گوییم. در فقره ی ۴۴ از تشتر شیت آمده است:« ما ستاره تشتر درخشان و باشکوه را تعظیم می کنیم که اهورامزدا او را سرور نگهبان همه ستارگان برگزید چنان چه زرتشت را برای مردمان. در فرهنگها به معنی فرشته باران است وآن را میکائیل نیز ترجمه کردند.» بند هشن می گوید: «در آغاز وقتی که خرد خبیث برضد خرد مقدس برخاست تا وظیفه خود را در بارندگی بجا آورد. رقیب او دیو خشکی اپوش به صورت اسب سیاهی با سمهای گرد از پی خصومت به سوی وی دوید. از اهورامزدا یاری طلب نمود. خداوند به او قوت بخشید. آب برگرفته پیش از پیش ببارید. در مدت این بارندگی دیوهای سپینچکر (Spinchekr) و دیو اپوش بر ضد تشتر کوشیدند. آتش وازیشته (Vazishta) از گرز تشتر شراره کشیده سپینچکر را هلاک نمود.
«آنگاه این آب را ستویس به هفت کشور رساند. وقتی که او در موقع تقسیم پاداش حضور بهم رساند، آنگاه تشتر زیبا و صلح بخش به سوی ممالک آید تا آنکه آنها از سال خوب بهره مند شوند. اینچنین ممالک آریایی از سال خوش برخوردار گردند.» (تیر یشت، فقره ی ۹)
ایزدگوش: (دروا اسپ یشت): در اوستا گااوش (Gaus) و در فارسی گوش می گویند. گوش به معنی آلت شنوایی و در اوستا گئوش به معنی گاو و (گااوش) فرشته حافظ چارپایان از آن مشتق شده است. فرشته نگهبان چارپایان گاهی گوش خوانده می شود و گاهی دروا اسپا. دروااسپا به معنی درست دارنده ی اسب است. او سالم نگهدارنده ی چارپایان خُرد و بزرگ ناهید شده است.
«کسی که دارای اسبهای زین شده گردونهای تکاپوکننده چرخ های خروشنده است. نیرومند خوش اندام بهره ی نیک بخشنده و درمان بخشی که برای یاری مردان پاک بیشه سالم و اقامتگاه مهیا دارد.» (گوش یشت، کرده ی ۱، فقره ی ۲)
رشن: رشن بعد از مهر و سروش سومین داور محکمه روز واپسین است که در اوستا رشنو آمده است. این کلمه صفت است یعنی عادل و دادگر. کلمه رشن از رز به معنی مرتب ساختن و نظم دادن است. این فرشته مخصوصاً برضد راهزنان و دزدان است و در همه جا حضور دارد. به قول بند هشن:« نیسترون (نسرین) گل مخصوص رشن است.» ما استغاثه می کنیم ما خواستاریم خشنود می سازیم آن رشن توانا را همچنین دوستی را. من به این ور برقرار شده به یاری می خوانم. به سوی آتش برسم به سوی کف دست سرشار به سوی ور روغن و به سوی شیره ی گیاهان.» (رشن یشت، فقره ی ۵)
ویو: اندروای (ایزدهوا) ویو (Vayu) را در پهلوی وای یا اندروای گفته اند. این کلمه را می توان باد یاهوا ترجمه کرد. در وید برهمنان لغت وایو ندرتاً برای باد استعمال شده است. غالباً اسم پروردگار مخصوص عنصر باد است و اکثر بااندرا Indra یکجا نامیده شده است.
در فصل ۲۷ بند هشن فقره ی ۲۴ واترنگبوی (بادرنگبوی) گیاه مخصوص ایزدباد نامیده شده است. دو ویو داریم: یکی ایزدی است که نگهبان هوای پاک و سودبخش و دیگری دیوی است که مظهر هوای ناپاک و زیان آور است. فصل ۲ فقره ۱۱۵ از وای وه وتر (هوای خوب و هوای بد) صحبت شده است. وای وتر به همراهی دیوهای دیگر در مقابل وای وه و سروش و بهرام در سر پل چنوت می کوشند که روح را به دوزخ بکشانند. دیو ویو با دیو مرگ در ارتباط است. اساساً وایو نزد اقوام آریایی هند و ایرانی اسم یکی از پروردگاران طبیعت و دارای خصایص معینی بوده که بعدها نزد ایرانیان امتیاز گرفته است.
ایزدرام: رام در اوستا رامَ Rama یا رامن آمده و در پهلوی رامشن گفته اند و به معنی صلح و سازش و خوشی و شادمانی است. رام با صفت خواسترَ Xastra آمده که به معنی چراگاه و علوفه و اغذیه است. مجموعاً به معنی اغذیه خوب بخشنده است. گل خیری مخصوص ایزدرام است.
«ستیزه شکن نام من است، به ستیزگی چیره شونده نام من است، تموج آورنده آب نام من است، موج ریزنده نام من است، موج انگیز فام نام من است، زبانه کشنده نام من است.» (رام یشت، فقره ی ۴۷)
ارت: (اشی) ارت یا اَرد در اوستا اشی ونگوهی Asi.vAnuhi)) نامیده شده است. کلمه ی اخیر (ونگهو Vanhu) صفت است یعنی نیک و خوب از همین ماده است. لغت (وه) یا (به) در فارسی .ارت: پاسبان گنجینه ی پارسایان است. نریوسنگ (Nerosengh) که در اواخر قرن دوازدهم میلادی به سر می برده است در تفسیر سانسکریت یسنا ۱ فقره ی ۱۴ کلمه ی اشی را به لاکشمی Laksmi به معنی ثروت ترجمه کرده است. نیکی اش در این است که ثروت اشخاص خوب را حفظ می کند و سزای کردار زشت گناهکاران نیز با این فرشته است. نامدارانی همچون هوشنگ، جمشید، فریدون و هوم پارسا، کی خسرو، زرتشت و کی گشتاسب او را ستوده اند و از او رستگاری خواستند. آدا پادشاه اخروی و اسم دیگر ارت است.
«و که من از آفریدگان مزدا گرسنگی و تشنگی را دور بدارم و که من از آفریدگان مزدا پیری و مرگ را دور بدارم و که من از آفریدگان مزدا در مدت هزارسال باد گرم و سرد را دور بدارم.» (ارت یشت، فقره ۳۰)
اشتاد: ارشاد Arstat که در فارسی اشتاد گفته می شود. ارشتات یعنی راستی و دوستی اَرش که به معنی راستی می باشد. ارشتاد فرشته مؤنث است. ایزدی است که پاسبانی روز ۲۶ ماه به او سپرده شده است. اشتاد راهنمای مینویان و جهانیان است.
بهرام: در اوستا وِرِترَعن (Verethraghan) و در پهلوی ورهران می باشد. بهرام به معنی فتح و پیروزی است. او فرشته پیروزی و نگهبان فتح و نصرت هندیان و پروردگار ملی آنان است. در هند در جنگ بر ضد سیاهان بومی آن سامان پشت و پناه آریائیها بوده و امروز در کیش برهمنی خداوند آسمان و بهشت است. یعنی؛ کشنده ی عفریت دشمن. ستاره ی مریخ در فارس بهرام نامیده می شود. در بهرام یشت مهر فرشته ی جنگ و رشن فرشته عدالت از یاران بهرام شمرده شده است.
«به سوی او سومین بار بهرام اهورا آفریده در کالبد اسب سفید زیبایی ها، گوشهای زرد و لگام زرین درآمد. در روی پیشانی او اَمَ خوب ساخته شده و خوب رسته هویدا بود. اینچنین بهرام اهورا آفریده درآمد.» (۱۱ بهرام یشت، کرده ی ۳)
زروان: خدای زمان است و در اوستا شخصیتی کوچک دارد؛ اما در نوشته های ساسانی سخت مورد ستایش مردم است. ذات او جاودانگی است و سرچشمه هستی است. زروان در اصل خدا – پدری بوده است که از او همه خدایان و دیوان پدید آمدند.
هوم: (گیاه و خدا) در سراسر اوستا غالباً از هئوم Heoma که در ویو کتاب مقدس برهمنان سومَ Soma می باشد؛ هوم هم گیاه است و هم خدا، سومه یکی از شخصیت های اصلی در مناسک ودایی است که در آنها او هم یک گیاه است و هم خدا. شیره ی گرفته شده را از صافی پشمینه ای می گذرانند و به حفره هایی که در آنها شیر و آب است، می ریزند. زردی این مایع به اشعه خورشید و روانی آن به ریزش باران تشبیه می شود. هوم ایرانی کاملاً شبیه سومه است. هوم مانند سومه جنگجوی بزرگی است. هوم تندرستی و قوت می دهد و به محصولات و فرزندان برکت می بخشد.
بند هشن در فصل ۱۴ فقره ی ۱۸ فشرده ی هوم را از خواص سرور و بزرگ کلیه ی گیاهان دارویی خوانده است. مراسم هوم پیش از زرتشت هم در میان ایرانیان معمول بوده است. دریسنا ۹ آمده است که:« در صبحگاهی فرشته هوم خود را به زرتشت ظاهر ساخت. زرتشت از او پرسید: نخستین کسی که در جهان مراسم هوم بجای آورد کیست؟ هوم در پاسخ گفت: ویونگهان نخستین بار بفشرد و به او پسری مثل جمشید داده شد. دومین ستاینده ی هوم آبتین است که در عوض فریدون به او عنایت شد. سومین اترط می باشد که در پاداش دو پسر مثل اورواخشیه و گرشاسب به او بخشیده شد. چهارمین پوروشسب است که پسری مثل تو زرتشت از او بوجود آمد. مراسم هوم از ممترین مراسم مزدسینا است.
«هوم زرین بلند را می ستاییم، هوم فزاینده ی گیتی را ما می ستاییم، هوم دور دارنده ی مرگ را ما می ستاییم.» (هوم یشت، ۲)
قهرمانان ایزدی: هوشنگ در شاهنامه از پادشاهان سلسله پیشدادیان است که بعد از کیومرث چهل سال سلطنت کرد. جهاندار هوشنگ با رأی و داد به جای نیا تاج بر سر نهاد واز پدر خویش سیامک که به دست دیوها کشته شد، انتقام کشید. آهن از سنگ استخراج کرد و آتش را پدید آورد. جشن سده بنیاد نهاد و از پوست و چرم جانوران پوشاک ساخت.
او یکی از نامداران و پادشاهان و پارسایان بوده است. در فقره ۳ از فصل ۳۴ بند هشن مدرج است که: پس از زن و شوهری ماشیه و ماشیوئی (نخستین پدر و مادر انواع بشر آدم و حوا)تا بوجود آمدن هوشنگ ۹۳ سال طول کشید. هوشنگ در اوستا یعنی کسی که منازل خوب فراهم می آورد و و در اوستا از هوشنگ با صفت پَرَذات ذکر شده است و این صفت یعنی کسی که در پیش قانون گذارد و دادگری نمود.
۲- جمشید: در قدیمی ترین قسمت اوستا که گاتها باشد پیامبر ایران او را در یسنا ۳۲ قطعه ۸ از مجرمین نامیده است و می گوید:«از همین گناهکاران است. جم پسرویونگهان کسی که از برای خشنود ساختن مردمان گوشت خوردن به آنان آموخت. در آینده تو ای مزدا، باید میان من و او حکم کنی.» جم در آخر عمرش به دلیل خودستایی و دروغگویی مورد غضب پروردگار قرار می گیرد. در گاتها فقط یکبار از او یاد شده است که یم خوانده شده است؛ اما سایر قسمتهای اوستا کلمه خشئت به آن اضافه شده ات که به معنی نور و فروغ است. در تفسیر پهلوی این صفت در اوستا (اهووَتوَ) به هور ملک یعنی دارنده ی گله و رمه خوب ترجمه شده است. صفت دیگر جمشید در اوستا زیبا و خوشگل است. جمشید از اهورامزدا یک نگین زر و یک عصای زرنشان گرفت و دارای اقتدار گردید. سیصد زمستان (۳۰۰ سال) از سلطنت وی گذشت. زمین از چارپایان خرد و بزرگ و مردم و سگها و مرغکان و شعله های سرخ آتش پر شد بطوری که جا برای چارپایان تنگ گردید. جم در نیمروز به سوی فروغ روی نهاد و به راه خورشید درآمد. با نگین زرین زمین را بسود و عصای زرنشان خویش به آن بمالید و گفت: ای سپندارمذ! فرشته ی موکل زمین پیش رو و خویشتن بگشا ی. پس زمین دامن گشود و یک ثلث بزرگتر گردید. در سیصد سال سوم اهورامزدا به جم مأموریت داد که زمستان سختی خواهد رسید و سرمای شدید همه جا را فرا می گیرد. یک ثلث جانوارن از بین می روند. تو برای این پیش آمد باغی (ور) بساز و در آنجا تخمهای چارپایان بزرگ و کوچک و مردان و زنانی که زیباتر هستند، نگه دار. جمشید فقط به فرمان اهورامزدا باغ (ور) را که در پهلوی ور جمکرت می گویند، ساخت. ریاست مادی و معنوی این باغ با زرتشت و پسرش اروتدز می باشد. طوفان آینده که جهان راویران می کند، موسوم است به مَهرکوشا یعنی مرگ. در پهلوی ملکوش و در مینو خرد ملکوسان گفته می شود. او دیوی است مهیب که در پایان هزاره هوشیدر زمستان هولناکی پدید می آورد. در مدت سه سال زمین را دچار باران و تگرگ می کند آنگاه از ور جمکرد بیرون می آیند و دگرباره زمین را آباد می کنند. در فقرات ۳۱ تا ۳۸ زامیاد یشت آمده است:« وقتی که جمشید خیال خود را به دروغ مشغول ساخت و ادعای خدایی کرد.
فر از او به صورت مرغی جدا شد و جمشید افسرده گشت. در فقره ۴۶ زامیاد یشت آمده که Spityura برادر جمشید او را با اره دو نیم کرد. جمشید بعد از آنکه در میدان جنگ ضحاک زخم یافته بود، از معرکه گریخت و در مدت صد سال متواری بود تا آنکه او را در کنار دریای چین با اره به دو نیم کردند. دانشمندان برآنند که سه بار گریختن فره از جمشید نموداری از ساخت سه گانه ی جامعه ای است که جم بر آن فرمانروایی داشته است. شخصیتی درخور ستایش به شمار می آید و افتخار بنیان نهادن نوروز را به او نسبت می دهند.
فریدون: فریدون در اوستا (تراتئونَ) (Thraetaona) آمده است. اسم پدرش آتویه و در سانسکریت آپتیا Aptya نامیده می شود. دومین کسی است که هوم را بفشرد و فریدون به او بخشیده شد. او کسی است که اژی دهاک سه پوزه و سه کله و شش چشم را شکست داد. از فقره ۱۷ از فردگرد اول وندیداد می توان استدلال کرد که گیلان مسقط الرأس فریدون می باشد. وَرنه جایی است که فریدون به دنیا آمد. غالب مستشرقین دیلمه یا گیلان حالیهّ دانستند. تفسیر پهلوی اوستا نیز ورنه را به پدشخوار نامیده است. کوهی است که در طبرستان و گیلان واقع است.سنگهوکَ و اَرَنوکَ را فریدون از دست ضحاک نجات می دهد، در شاهنامه شهرناز و ارنواز می باشند. آنان دو خواهر جمشید هستند که پس از مغلوب شدن جم گرفتار ضحاک ماردوش شدند. پدر فریدون در شاهنامه آبتین و مادرش فرانک می باشد. فریدون دو برادر دیگر به نامهای برمایون و کتایون داشت اما فریدون پرهیزگارتر بوده است. از فریدون سه پسر به وجود آمدند به نامهای سلم و تور و ایرج. از دیگر اعمال فریدون در اوستا این است که او کشتی ران ماهر (پااوروَ) را به صورت کرکس درآورده در هوا به پرواز نمودن وا داشت و دومین بار وقتی که فر از جمشید به صورت مرغی جدا شد، فریدون آن را دریافت.
گرشاسپ: یکی از ناموران ایران قدیم است. او در نامه مقدس به منزله ی رستم شاهنامه یا هرقل Herakles یونانیهاست. معنی لفظی این اسم دارنده اسب لاغر است. در یک جای شاهنامه گرشاسپ پسر زو (زاب) پسر طهماسب از خاندان فریدون ۹ سال سلطنت کرد. این سلسله در زابلستان حکومت کرده است. گرشاسپ در اوستا جوان دلیر نامیده شده است که دلیر و پهلوان به تدریج نریمان شد. از صفات دیگر او گئو دارای گیسو و گذَوَرَ یعنی دارای گرز بخصوص در فقره ۳۷ آبان یشت گرشاسپ نریمان (دلیر) در کنار دریاچه پیشینگر فدیه نیاز اردوی سور ناهید کرد و از او خواست که وی را به شکست دادن گندرِوَ در ساحل دریای فراخ کرت موفق سازد. بند هشن در فصل ۲۹ می گوید: دشت پیشا نی در کاولستان یا زابلستان واقع است اما گندرِوَ که به دست گرشاسپ کشته شد، در آبان یشت زرین پاشتر نامیده شده است. در شاهنامه گندرِوَ وزیر ضحاک است. در فقره ۱۱ یسنا، از اعمال گرشاسپ اینگونه سخن رفته است که:« گرشاسپ اژدر شاخدار را که اسبها و مردم را می درید، کشت. گرشاسپ بر پشت آن اژدر در میان دیگ فلزی غذای ظهر خود می پخت. به این جانور گرما اثر کرده بنای عرق ریختن گذاشت، آنگاه در زیر دیگ بجست و آب جوشان را فرو ریخت. گرشاسپ از آن هراسیده خود را کنار کشید و گرشاسپ بعد از فروریختن (سر و پر) دیگ طعامش را به ناچار هیزم فراهم آورده تا غذای خود طبخ کند، چون آتش ساعتی دیرتر شعله کشید، گرشاسپ عصبانی شد و گرز خویش به عنصر مقدس آتش فرود آورد. از این رو موکل آتش اردی بهشت ناراحت شده وی را از دخول به بهشت بازداشت.
در فقره ۷ از فصل ۲۹ بند هشن آمده که سام (مقصودش) گرشاسپ می باشد نه پدربزرگ رستم. او یکی از جاویدان هایی است که به واسطه بی اعتنایی وی به آئین مزدیسنا یک نورانی موسوم به ینهاک او را در دشت پیشا نی با یک تیر زخم زده خواب غیرطبیعی گرشاسپ را را بر او مسلط داشته است. فر از فراز آسمان بالای او ایستاده است تا روزی که ضحاک دیگر باره زنجیر گسیخته و بنای ویرانی گذارد.
او بتواند از خواب برخاسته ضحاک را هلاک کند. ده هزار نفر در فروهر پاکان به پاسبانی او گماشته شده اند. او از یاران موعود زرتشتی است که در نو نمودن جهان و برانگیختن مردگان با سوشیانس همراهی خواهد کرد. از دیگر اقدامات گرشاسپ عبارت است از “هفت تن از راهداران آدمخوار ناپاک را کشت.” باد را که فریفته ی اهریمن شده بود، از او قول گرفت که در زیر زمین پنهان گشته در تخریب جهان نکوشد. دیگر این که مرغ کمک را که سرش به فلک می رسید و با شهپرهای خود خورشید و ماه را پوشیده نگه می داشت و جهان را تیره و تار می کرد، با تیر زد.
کیقباد: سرسلسله پادشاهان کیانی است. پس از مردن گرشاسپ آخرین پادشاه پیشدادی با این که طوس و گستهم پسران نوذر در حیات بودند و خاندان فریدون هنوز از میان نرفته بود؛ اما چون فرّ ایزدی با آنان نبود ناگزیر به پادشاهی نرسیدند. پس از مشورت با زال، موبدان کیقباد را که دارای فر ایزدی و پردازنده ی تاج و تخت بود، به شهریاری برگزیدند. رستم پسر زال او را از البرز کوه به استخر آورد.
مدت سلطنت کیقباد را صد سال نوشته اند. کیقباد یعنی دارنده ی صف رزم کیانی.
کیکاوس: در اوستای کوی اوسن یکی از پادشاهان کیانی است. او مؤسس سلسله ی کیانی و شوهر سودابه پدر سیاوش و جدّ کیخسرو می باشد. او برای ناهید قربانی کرد تا او را شهریار روی زمین گرداند و بر همه دیوها و مردمان و پری ها حاکم گرداند. ناهید او را کامروا ساخت. داستان مشهور او داستان آسمان پیمای اوست. کیکاوس خواست به آسمان عروج کند اما وقتی در پرواز از نظرها غایب شد، خداوند به باد امر کرد که او را محافظت نکند. آنگاه کیکاوس بر فراز آسمان پرتاب گشته در شهر سیراف و در خلیج فارس فرو افتاد.
او شهریار خیره سر و بوالهوسی تعریف شده است. کاووس پس از لشکرکشی به سوی مازندران و در آنجا اسیر دیوها شدن و به وسیله رستم رهایی یافتن و تصرف مازندران قصد تسخیر هاماوران کرد. در آنجا آوازه ی زیبایی سودابه دختر پادشاه هاماوران به گوش وی رسیده او را خواستار کرده به زنی گرفت. هاماوران باید سرزمین قوم حمیر و یمن حالیه باشد.
مندرجات بند هشن می گوید که: در عهد کیکاوس دیوها قوی شدند و اُشنُز وزیر کاووس کشته شد. دیوها کاووس را بران داشتند که به آسمان پرواز کند. اما سرافکنده به زمین افتاد و فر شاهی از او جدا شد. کیکاوس پس از سیر آسمان و گسستن فرّ ایزدی مادر سیاوش را که از خاندان گرسیوز برادر افراسیاب بود، به زنی گرفت. از او سیاوش پدید آمد. وقتی سیاوش بزرگ شد، سودابه عاشقش شد. چون از او کام نیافت، او را نزد کیکاوس متهم ساخت. کیکاوس از پسرش خواست برای اثبات بی گناهی اش به میان آتش برود. سیاوش پس از پناه بردن به افراسیاب با دختر افراسیاب به نام فرنگیس و با دختر پیران جریره ازدواج می کند و حاصل این ازدواج فرود و سیاوش است. سیاوش در مجموع به معنی دارنده ی اسب سیاه است. کیکاوس در اوستا به معنی دارای اراده و میل و خرسندی ترجمه شده است. مدت پادشاهی کیکاوس ۱۵۰ سال ذکر شده است.
کیخسرو: کیخسرو نوه ی کیکاوس فرزند سیاوش است. پس از چندی خبر کشته شدن سیاوش در توران به ایران رسید. سراسر کشور در ماتم و سوگواری نشست. رستم که سیاوش را پرورش داده بود، از پی کین خواهی برخاست. نخست سودابه را که سبب مهاجرت سیاوش شده بود، کشت. پس از آن با لشکری آراسته همراه پسرش فرامرز به توران زمین روی نهاد. افراسیاب از میدان گریخت و رستم ممالک توران را گرفت، اما خشکسالی ایران را فرا گرفت و شبی سروش گودرز را به خواب آمده به او گفت: که چاره درد ایران در این است که کیخسرو پسر سیاوش را به ایران آورند. گیو با پدرش گودرز به سرزمین توران رفت. پس از چندی کیخسرو را پیدا کردو با مادرش فرنگیس به ایران آورد، اما کیخسرو پس از ورود به شاهی برگزیده نشد زیرا که طوس با سران دیگر همداستان نبود می خواست که فریبرز پسر کیکاوس، جانشین پدر گردد نه کیخسرو نوه کیکاوس. پس از گفتگوها قرار شد که فریبرز و کیخسرو به اردبیل رفته دژ بهمن را که مقر اهریمن بود، تسخیر کنند و هر کدام که به گرفتن آن قلعه موفق شد، پادشاه شود. نخست فریبرز و طوس با لشکری به تسخیر دژ بهمن رفتند. چون به نزدیک قلعه رفتند، یقین کردند که کسی در مقابل جادوی اهریمنی تاب چنین گرمای سوزانی را ندارد. پس از آن کیخسرو با گودرز و سپاهیان به سوی دژ بهمن شتافتند. وقتی کیخسرو به نزدیک دژ بهمن رسید، در نامه ای ستایش و درود خداوند نوشته آن را به نیزه ی بلندی بست. گیو گفت: یزدان را یاد نموده این نامه را به دیوار دژ نه! وقتی که نامه به دیوار دژ نهاده شد، خروش از دشت و کوهسار برخاست. جهان تیره و تار شد و و پهلوانان جایی را نمی دیدند. کیخسرو اسب سیاه خود را برانگیخته به یاران گفت: که دژ را تیرباران کنند. گروهی از دیوهای قلعه هلاک شدند و در دژ نمودار گشته داخل دژ شد.
کیخسرو پس از یکسال درنگ در آتشکده آذرگشسب به نزد پدر برگشت و همه دانستند که فرّ ایزدی یار و همراه اوست او را به پادشاهی برگزیدند.
در فصل ۱۷ بند هشن در فقره ۷ آمده است که:« آذرگشسب تا هنگام پادشاهی کیخسرو همواره پناه جهان بود. وقتی که کیخسرو بتکده دریاچه چیچست (ارومیه) را ویران کرد، آن آتش به یال اسب او فرو نشست و سیاهی و تیرگی را برطرف نموده روشنایی بخشید به طوری که او توانست بتکده را ویران کند. در همان محل در بالای کوه اسنوند Asnavand دادگاهی (معبدی) ساخت و آذرگشسب را فرو نشاند. در فصل ۲ بند هشن فقره ی ۲۶ مندرج است که کوه اسنوند در آتروپاتکال (آذربایجان) است. احتمال دارد که این کوه سهند حالیه باشد که در مشرق دریاچه ارومیه و در جنوب شهر تبریز واقع است. کیخسرو چندی بعد از مراجعت از آذرگشسب لشکری آراسته به سرکردگی طوس از برای خونخواهی پدرش سیاوش به توران فرستاد. از خیره سری طوس برادر کیخسرو فرود طوس کشته شد. کیخسرو بار دوم طوس را به جنگ افراسیاب فرستاد. پس از چندی زد و خورد در یک جنگ تن به تن گروهی از ناموران توران به دست پهلوانان ایران کشته شدند. از جمله پیران به دست گیو گرفتار شد. به فرمان کیخسرو بند از بندش جدا کردند. افراسیاب بگریخت و به بهشت گنگ پناه برد. کیخسرو از پی او رفت. جهن و گرسیوز گرفتار ایرانیان شدند و تمام خاک توران به دست کیخسرو افتاد. کیخسرو با جدش به آذربایجان به پرستشگاه آذرگشسب رفتند و به نماز و نیایش پرداختند. افراسیاب در بالای کوه به نزدیک بردع در غاری پنهان شد و هوم پارسا که در همان کوه منزوی بود او را شناخت. خواست او را به نزد کیخسرو ببرد اما افراسیاب رهایی یافته در دریای خنجست فرو رفت و پنهان شد. به تدبیر هوم برادر افراسیاب گرسیوز را که اسیر ایرانیان بود، در کنار دریا پالهنگ به گردنش انداخته به خروش درآوردند. افراسیاب به خاطر برادر از آب بیرون آمد. او را دستگیر کردند و کیخسرو و کیکاوس هر دو را کشتند. کیکاوس چندی پس از کشته شدن افراسیاب درگذشت و کیخسرو پس از شصت سال پادشاهی از دنیا دلسرد شد و لهراسب را جانشین خود کرد. کسان خود را بدرود گفته به آهنگ سفر مینوی با طوس و گیور فریبرز و بیژن راهی سفر شد. ناگهان برف بارید و کیخسرو دیگر دیده نشد. خسرو معرب آن کسری و در یونانی خسروئس Xosroes شده در اوستا هئوسروه Hasravah آمده لفظاً نیکنام و به خوبی مشهور است. و دارای آوازه و شهرت نیک است.
کی لهراسب: پس از کیخسرو به تخت نشست. لهراسب از خانواده کیان و از پشت پشمن و کیقباد است. در شاهنامه لهراسب در بلخ آتشکده ی برزین ساخت و دو پسر بنام های گشتاسب و زریر داشت. مدت پادشاهی او ۱۲۰ سال بود. لهراسب در اوستا (اُروَت اسپ Aurvat-Sapa) آمده و به معنی تیزاسب و تنداسب است.
کی گشتاسب: کی گشتاسب بعد از گوشه گیری کی لهراسب به جای پدر به تخت نشست. زن او در شاهنامه دختر قیصر روم (یونان) تصور شده است. فردوسی در شاهنامه می گوید: دو تن از شاهزادگان کیکاوسی نظر لهراسب را به خود جلب کردند. دست گشتاسب از کار کوتاه شد و آزرده خاطر گشت. از ایران بیرون رفت به سرزمین روم (یونان) رسید. کتایون دختر قیصر روم شیفته ی گشتاسب شد. دقیقی نام زن گشتاسب را ناهید می گوید. در حالی که در اوستا و کتب پهلوی ذکری از کتایون ذکر نشده و ناهید و کتایون دو اسم ایرانی هستند. «زن گشتاسب موسوم است به هوتس که در اوستا هوتس هوتئوسا Hutaosa می باشد.» (یشتها، ۲۶۸/۱)
گرویدن این شاه به زرتشت سبب شد که تورانیان به ایران تاختند. کی گشتاسب ۱۲۰ سال حکومت کرد. گشتاسب در اوستا، ویشتاسب Vistaspa آمده است. یعنی، دارنده ی اسب چموش و رمو. کیانیان از خاندان نوذر هستند.
هوتس و شوهرش گشتاسب هر دو در اوستا منسوب به نوذریان هستند.
براساس شاهنامه ارجاسب به دست اسفندیار پسر گشتاسب کشته شده است. ارجاسب در اوستا از قبیله خیونیان = توران است. یعنی، دروغ پرست و نابکار. از کسانی که در این جنگ جانفشانی کردند، یکی زریر پسر لهراسب و برادر گشتاسب است که سپهبد ایران بود و به دست بیدرفش تورانی کشته شد. همچنین از نستور پسر زریر نیز یاد شده که در شاهنامه بستور نامیده شده است. زریر به همراه عمویش اسفندیار از خون پدر خود زریر انتقام کشید. پسران گشتاسب عبارتند از پشوتن، اسفندیار، فرشید وردو فرشوکر.
دو وزیر گشتاسب جاماسب و فرشوشتر هستند. ارجاسب پادشاه توران از گرویدن گشتاسب به زرتشت برآشفت و به ایران حمله کرد اما شکست خورد.
اسفندیار که به امر پدر از برای انجام تکلیف دشوار به زابلستان رفت. یقین است که یل ناموری مثل رستم چنین توهینی به خود نمی پسندد و دست بسته به نزد گشتاسب نمی رود. ناگزیر کار به مبارزه کشید و رستم تیری از چوب گز اسفندیار روئین تن را کور کرد که در اثر آن جان سپرد و پسران اسفندیار نوش آذر و مهرنوش نیز کشته شدند.
چندی بعد پس از کشته شدن اسفندیار گشتاسب مرد و بهمن پسر اسفندیار جانشین وی شد و کی گشتاسب را نمی توان یک شهریار داستانی پنداشت بلکه او یک شهریار واقعی و تاریخی بوده است.
در دینکرد فصل ۲۲۹ فقره ۵ مندرج است: که، شهریاران نیک از خاندان جمشید پس از فریدون نخست از اعقاب منوچهر، دوم از کیانیان و سوم آفریدگانی که از اعقاب همین کیانیان بودند و آنان را ساسانیان می نامند.
فرّ: فرّ و مشتقات آن فرّه و فرّهی و فراهت و فرمند و فرهمند و فروهیده و فرهومند در ادبیات فارسی مستعمل است. همچنین به شکل های دیگری مثل خرّه یا با واو معدوله خوره و مشتقات آن فرهمند و فرهناک موجود است که همگی به معانی شأن و شوکت و شکوه و برازندگی است. کلمه ی فرخ به معنی مبارک و نیکبخت است و مشتقات آن فرخنده و فرخندگی که به معنای سعید و سعادت به کار رفته است.
فرن بغ یا فرو با آتشکده ی معروف کاریان در فارس که آتش پیشوایان دینی شمرده می شد، در عهد ساسانیان زیارتگاه بود و دارای کلمه ی فره می باشد. براساس زامیاد یشت، فرّه فروغی است ایزدی به دل که بتابد، از همگنان برتری می یابد. از پرتو این فروغ است که کسی به پادشاهی می رسد. برازنده ی تاج و تخت و آسایش گستر و دادگر می شود و همواره پیروز و کامیاب می شود. خلاصه و جوهر آتش در اوستا موسوم است به خوارنگهه که در فارسی فره یا فر می گوییم و آن فروغ یا شکوه و بزرگی و اقتدار مخصوص است که از طرف اهورا به پیامبر یا پادشاهی بخشیده می شود. معمولاً در اوستا از دو فرّ نام برده شده است: فرّ ایرانی و فرّ کیانی.
فرّ ایرانی از ستور و رمه و ثروت و شکوه برخوردار و بخشنده خرد و دانش و دولت و درهم شکننده ی غیرایرانی تعریف شده است.
فرّ کیانی نو به نو نصیب ناموران و پارسایان گردید و از پرتو آن رستگار و کامروا شدند. این فرّ همیشه از آن ایرانیان بوده و تا ظهور سوشیانت و روز رستاخیز از ایران روی برنخواهد تافت.
پس از سپری شدن روزگار پادشاهی کی گشتاسب دیگر فرّ به کسی نپیوست. در فقره ۸۸ تا آخر یشت که فقره ی ۹۷ می باشد، از آخرین جلوه ی آن سخن رفته است. سوشیانت یعنی موعود مزدیسنا پیش از سپری شدن دوره ی زندگانی مادی و جهانی از فرّ ایزدی برخورداراست .از کنار دریاچه هامون خواهد برخاست و گیتی را پر از فروغ راستی خواهد نمود.
۱- مرغان: وارَغن: یک مرغ شکاری است از جنس شاهین و باز یا عقاب که بخصوص پرنده توانایی است که در ایران قدیم عقاب علم پادشاهی بود و بعد ها همین مرغ علامت اقتدار رمها گردید. در اوستا فرّ در پیکر مرغ وارغن جلوه گر شده است.
۲- سیمرغ: سیمرغ در اوستا سَئن آمده است. در پهلوی سین مرو گویند یعنی مرغ سین. مستشرقین این کلمه را به شاهین و عقاب ترجمه کرده اند. لغت سیمرغ فارسی همان سَئن اوستا است که از آن یک مرغ بسیار بزرگ شکاری اراده شده است. در شاهنامه داستان سیمرغ که در بالای کوه البرز زال را بزرگ کرد و بعدها وی را تعلیم داد که چگونه پسرش رستم می تواند بر اسفندیار روئین تن غلبه کند.
«در اوستا آشیانه آن در بالای درختی است که در میان اقیانوس فراخکرت برپاست. سئن نخستین کسی است که با صد نفر پیر و بر روی زمین به سر می برد.» (فقره ۹۷، فروردین یشت)
این سئن همان است که به قول دینکرد صد سال پس از ظهور دین زرتشت متولد گشت و دویست سال پس از آن درگذشت. در فرهنگ های فارسی سیمرغ اسم حکیم و دانایی بوده است. اسم خاص سیندخت که در شاهنامه آمده است از سئن اوستاست و او زن مهراب پادشاه کابل و مادر رودابه است. درختی که به قول اوستا محل آشیانه سیمرغ است ویسپوپیش خوانده شده است. در فصل ۱۸ از بند هشن در فقره ۹ هماک پزشک یا درمان و داروی همه چیز.
این درخت در کتب پهلوی هروسیپ تخمکا نام دارد. یعنی، درخت کلیه تخمهای گیاه و رستنی.
بند هشن در فصل ۹ می نویسد:« درخت هروسیپ تخمک در میان اقیانوس فراخکرت روئیده است. در کنار درخت گرکون دانه هایی از این درخت فرو می ریزد، فرشته باران تشتر برگرفته باران فرو می بارد.»
مرغ دیگری موسوم به چمروش تخمهایی که از هروسیپ فرو ریخته گردآوری نموده به جایی می برد که از آنجا تشتر آب برمی گیرد و انواع تخمها به واسطه وی با باران فرومی ریزد و می رویند.

اعیاد و جشنها:
جشن فروردین اوقات نزول فروهرهاست از آسمان برای دیدن بازماندگان. نظیر این جشن در سایر ادیان قدیم و جدید نیز موجود است و آن را عید اموات می گویند.
در نزد هندوان نیز ستایش نیاکان (پیتارا Pitara) شباهتی به پروردگاران ایرانی دارد. رمها نیز ارواح مردگان را به اسم مانس Mans پروردگارانی می دانستند وفدیه تقدیم آنها می کردند. عموماً در ایران آغاز سال نوروزی که خورشید داخل برج بره می شود، جشن فروردین است.
هنوز هم در ایران اوقات این جشن خانه می آرایند، همه جا را پاک می کنند، رخت نو می پوشند، بوی خوش بخور می دهند، گل و شیرینی و شربت می دهند، دعا می خوانند، نماز می گذارند و هفت سین می گذارند که اشاره به هفت امشاسپندان و یا بزرگترین فرشتگان مزدیسنا می باشد.
براساس اسطوره خلقت به یکسال: در پی هر آفرینش جشنی برپا می شود و چون شش آفرینش وجود دارد، شش جشن نیز طی سال برگزار می شود. این جشنهای شش گانه را گاهنبار می خوانند.
«در ادبیات زرتشتی کمتر از نوروز و مهرگان و اعیاد بزرگ ملی سخن به میان می آید. محتملاً این اعیاد ملی با اعیاد بومی پیش از آریائیها مربوط است.»
(بهار ۱۳۷۵، ۵۰۰)
زرتشت: در فصل ۲۰ بند هشن فقره ۳۲ و فصل ۳۴ بند هشن فقره ۳۲ و فصل ۳۴ بند هشن زرتشت را از حوالی درجه دو آذربایجان می داند و نام پدرش پوروشسب و مادرش دغُدو بود و سلسله ی نسب پیامبر در یشت چهل و پنجم به کیومرث می رسد که بنیانگذار خاندان پیشدادیان بوده است. دین پیش از زرتشت برزمین آشکار شد و نام زرتشت حتی بر زبان جانوری رانده شد. برای پاس داشتن از عدالت و پیمان فرّه او از بارگاه هرمزد به آتش آمد و به مادر زرتشت پیوست. آتش از کودک پاسداری کرد. جادوان به نابودی زرتشت برخاستند. به اعجاز جادو خشکید و در آشیانه ی گرگ میش کودک را شیر داد. زرتشت در ۱۵ سالگی آینده ی پیامبری خود را خواب دید. او در ساحل رود دائیتی در ایرانویچ به همپرسی هرمزد و امشاسپندان رسید. او در سن ۷۷ سالگی درگذشت و پیام او این است که به بیداد با مردم نکوشید و در برابر بیداد، داد پیش آورید! گشتاسب با پسران و برادران دین مزدیسنا را پذیرفت.

نیروهای خیر:
اهورامزدا که در قسمت خدایان باستانی شرح داده شده است.
امشاسپندان: اسمی که به یک دسته از بزرگترین فرشتگان داده شده است. امشاسپند به معنی بی مرگ مقدس یا مقدس فناناپذیر و یا پاکان بی مرگ است. این اسم به یک دسته از بزرگترین فرشتگان مزدیسنا داده شد که سپنت مینو و بعدها اهورامزدا در سر آن قرار دارند. سپنت مینو به معنی عقل مقدس و خرد پاک است. او واسطه است میان اهورامزدا و بندگان.
۱- بهمن: در اوستا وهومنه Vohumana در پهلوی وهومن و در فارسی وهمن یا بهمن گفته می شود. مجموع آن را به معنی وه منش و خوب منش یا نیک نهاد می گویند. بهمن فرشته ای است که در خواب روح زرتشت را به پیشگاه اهورا راهنمایی کرد. یکی از وظایف بهمن این است که به انسان گفتار نیک تعلیم می دهد و از ژاژگویی و هرزسرایی باز می دارد. خروس که از مرغان مقدس است و بندگان را در صبح زود به عبادت می خواند، مخصوص بهمن است. همچنین لباس سفید و گل یاسمین سفید هم از آن اوست. ایزدماه، ایزدگوش و ایزدرام از همکاران بهمن شمرده می شوند. آک مناه Akamanah بدمنش یا زشت نهاد دشمن بزرگ و رقیب بهمن است.
۲- اشه وهشتا یا اردی بهشت: در اوستا اشتاوهیشت Asavahista در پهلوی اشاوهیشت و در فارسی اردی بهشت می گوییم. راستی و درستی و تقدس و آیین ایزدی و پاکی از معانی آن است. اردی بهشت یعنی بهترین راستی و درستی است و در عالم روحانی نماینده صفت راستی و پاکی و تقدس اهورا است و در عالم مادی نگهبان کلیه آتشهای روی زمین به او سپرده شده است و در روز سوم اردی بهشت در ایران قدیم جشن می گرفتند به نام اردی بهشتگان. گل مرزنگوش مخصوص به اوست. ایزدآذر، ایزدسروش، ایزدبهرام از همکاران و یاران اردی بهشت هستند. اندر Indra که دیو فریفتار و گمراه کننده است، دشمن بزرگ اردی بهشت محسوب می شود.
۳- شهریور: در اوستا خشتروئیریه Xsathra vaira در پهلوی خشتریور و در فارسی شهریور یا شهریر می گوییم. شهریور را به کشور آزرده شده یا سلطنت می توان ترجمه کرد. در اوستا از شهریور کشور جاودانی اهورامزدا سرزمین فناناپذیر و بهشت برین اراده گردیده است و به معنی قدرت و تسلط کامل است. شهریور در عالم روحانی نماینده سلطنت ایزدی و فر و اقتدار خداوند است. در جهان مادی پاسبان فلزات از اوست. چون نگهبانی فلزات با اوست، از این رو او را دستگیر فقرا و فرشته رحم و مروت خواندند. ریحان مختص شهریور است. ایزدمهر، ایزدآسمان و انیران از یاران و همکاران شهریور هستند. دیو سئورو Saurra که دیو سلطنت بد و آشوب و مستی است، رقیب و دشمن بزرگ شهریور است.
۴- سپندارمذ: در اوستا سپنتا آرمئیتی Spenta Armaiti در پهلوی سپندارمت و در فارسی سپندارمد و سپندارمذ می گوییم که به معنی خرد کامل است. سپندارمذ در عالم معنوی مظهر محبت و بردباری و تواضع اهورامزدا و در جهان جسمانی فرشته ایست موکل زمین که به این مناسبت آن را مؤنث و دختر اهورامزدا دانسته اند. ایزدآبان – ایزددین و ایزداَرد از همکاران و یاران او شمرده می شوند. بیدمشک گل مخصوص سپندارمذ است.
خرداد و امرداد: در اوستا هروتات Hauravatat و امرتات Ameretat و در پهلوی خردات و امردات آمده است. این دو فرشته همیشه با هم نامیده می شوند. خرداد به معنی کمال و رسائی و صحت است. امرداد یعنی بی مرگی یا جاودانی. این دو فرشته مظهر کمال و دوام اهورامزدا هستند و در جهان دیگر این دو بخشایش رحمانی جزای اعمال نیکوکاران است. روز ششم و هفتم ماه به اسم این دو فرشته است که این دو روز را در ماههای مذکور جشن می گرفتند. به نام جشنهای خوردادگان و مردادگان. ایزدتشتر و ایزدفروردین و ایزدباد از همکاران خرداد و ایزدرشن و ایزداشتاد و ایزدزامیاد از یاران و همکاران امرداد شمرده می شوند. دیو تشنگی و گرسنگی (تئرو Taura) و زئیریچ از همیستاران و دشمنان خرداد و امرداد هستند. گل سوسن مخصوص خرداد و گل چمبک مخصوص امرداد است.

ستیز میان خوبی و بدی:
انسان در مراحل زندگی خود با فرشته های نیکی و بدی همراه است. یکی انسان را به مقصود می رساند و دیگری سعی می کند که انسان را از راه راست دور کند. تمامی صفحات اوستا نشان دهنده ی ستیز میان خوبی و بدی است. اوصاف نیکو و پسندیده مثل راستی، درستی، جوانمردی در مقابل دروغ و فریب و ترس صف کشیده در حال جنگ و ستیز هستند. از آنجائی که در مزدیسنا بدبینی و یأس و نابودی راه ندارد، انسان را به فتح و پیروزی بشارت دادند. سرانجام پس از ظهور سوشیانس یعنی موعود مزدیسنا، شکست اهریمن و یاران آن وعده داده شده است. آیین مزدیسنا از زندگانی مجلل و باشکوه روی گردان نیست. زندگانی نیک و شریف است. جهان وآنچه در آن است مقدس است. خوشی و خرمی برای بشر یک موهبت ایزدی است. فقر و بیچارگی مذموم و نکوهیده است و به امید پاداش اخروی از نعمت های دنیوی نبایدچشم پوشید.
فقره ۳ از یسنای ۴۲ می گوید:« به همه چیزهای خوب و نیک ما درود می فرستیم.» در فقره ۲۲ از سروش یشت ها دخت آمده است که:« پیکرهای کلیه ی آفرینش مقدس را می ستاییم.»
در مقابل گروه فرشتگان، آنچه که زشت و بد است، دیوهایی است که برای نابودی آنها باید کوشید. در فقرات -۹-۷ اردی بهشت یشت آمده است که:« ای باد طرف شمال نابود شو! ای ناخوشیها فرار کنید! ای دیوها بگریزید! ای آشوب و غوغا نابود شو! ای مرد ستمگر نابود شو!.»
آنچه در مزدیسنا بیش از همه چیز نظر انسان را جلب می کند، سه کلمه ی مقدس هومت، هوخت و هوورشت می باشد که به معنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک سه طبقه بهشت و پندار زشت و گفتار زشت و کردار زشت سه طبقه دوزخ نامیده شده است. انعکاس مندرجات اوستا در مذمّت از دروغ در کتیبه خطوط میخی داریوش در بیستون (بهستان) و فارس نیز دیده می شود. شاه هخامنشی در کتیبه بیستون می گوید:« تو ای کسی که بعدها شاه خواهی شد مخصوصاً از دروغ بپرهیز! اگر تو را نیز آرزوی آن است که مملکت من پایدار بماند. هر که دروغ گفت، او را سزای سخت برسان.»

دیوان و نیروهای شر:
انگره مینو که نامش به صورت اهریمن در فارسی میانه می آید، رهبر گروه دیوان است. هدف او ویران کردن جهان است و در دوزخ اقامت دارد.
او می تواند صورت ظاهری اش را عوض کند و به شکل چلپاسه و مار و یا مرد جوانی ظاهر شود.
۱- اَیشمَه، خشم، یعنی دیو خشم و غضب و خشونت بی حد، تجسم بی رحمی و قساوت است که پیوسته در صدد برانگیختن جنگ و دشمنی است. او خشم کسانی را که تحت تأثیر مسکرات قرار می گیرند، همراهی می کند و دیوان ژولیده مو فرزندان او به شمار می روند.
۲- اژی دهاک (ضحاک): وی چهره ای است که دارای سه سر و شش چشم و سه پوزه است. ضحاک برای ناهید قربانی کرد تا بتواند جهان را از جمعیت خالی کند. اما ناهید درخواست او را رد کرد. او جم را با اره دو نیم کرد اما فریدون ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد. او دوباره به جهان حمله می کند و آسیب می رساند تا این که سرانجام به دست گرشاسب که بار دگر زنده می شود کشته می شود.
حشرات موذی: حشرات موذی در اوستا خرفستر Xrafatra آمده که به معنی کلیه جانور موذی و درنده است. در گاتها این کلمه به معنی دشمنان و راهزنان و بدخواهان مزدیسنا نامیده شده است. در سایر قسمت های اوستا خرفستر از برای جانواران اهریمنی زیان رسان و بخصوص جانوران خرد مضری یا حشرات موذی استعمال شده است. این حشرات موذی عبارتند از اَژی Azi (مار) کسیپ Kasyapa کشف = سنگپشت، وَزَغَ Vazagha (وزغ) مئوئیری Maoiri (مورچه) پزدو Pazda (پزدک – شپشه ی گندم و سوس) مخشی Maxsi (مگس) و سپیش Spies (شپش) مغها کشتن حشرات موذی را ثواب می شمردند لذا موبدان چوبدستی سرسیخ را که در اوستا خروفسترعن Xrafatraghna یعنی حشره کش را همیشه برای کشتن حشرات در دست داشتند.

آفرینش:
در ازل هرمزد بود و اهریمن. یکی در روشنایی و دیگری در تاریکی بی پایان. هرمزد آفرینش را به یاری درنگ خدای آفرید و اهریمن نیز به مقابله در برابر هر آفریده نیک هرمز، تن خاکستر تباه آفریدگان خویش را آفرید. مینوی آسمان چون ارتشتاری با اهریمن مبارزه کرد و بارویی پیرامون آسمان ساخت. ستاره تیشتر آب را به وجود آورد. از آب سه دریای بزرگ و سی دریای کوچک به وجود آمد. دو دریا به نامهای چیچست و دیگری سووَر. از سوی شمال دو رود به وجود آورد، یکی به خراسان و یکی به خاوران که از وَند رود و وه رود است. این دو رود در دریای فراخکرت بهم می پیوندند. نخستین کوهی که از زمین درآمد، کوه البرز است که دارای بخت ایزدی است. کوههای دیگر به مدت ۱۸ سال زمین برآمدند و نخستین درختی که آفریده شد، کوکرن است که برای جلوگیری از پیری خلق شد. نخستین حیوان گاو یکتاست. که غلات و همه گیاهان درمانی از او به وجود آمدند. پس از تخمه های گاو دو گاو نر و ماده، و سپس همه حیوانات پدید آمدند. آتش به مقابله اسپنجروش بایستاد. آذر فرنبغ و گشنسب و بُرزین مهر را به پاسداری جهان آفرید. ستارگان نیز ایویانگهان یا کهکشان ها را به وجود آوردند که فره بهدین مزدیسنا است که همچون کشتی زردشتیان است. هرمزد دو نوع آفرینش داشت: مادی و معنوی. معنوی شامل: هفت امشاسپندان است و مادی شامل: آسمان، آب، زمین، گیاه، گوسفند، مرد و خود هرمزد بود. در اساطیر زرتشتی جهان به سه بخش تقسیم می شود: نخست: جهان برین یا روشنی که جهان هرمزد است. دوم: جهان زیرین یا جهان تاریکی که جهان اهریمن است و سوم: فضای تهی میان این دو جهان که در ادبیات پهلوی به آن تهیگی یا گشادگی می گویند. این طرح ملهم از میدان جنگهای باستانی است که دو سپاه در دو سوی ایستادند و در میانه که تهی از دو سپاه بود، دلاوران با یکدیگر نبرد می کردند. نخستین انسان کیومرث بود. آنجا که تن کیومرث از فلز ساخته شده بود، از تن کیومرث هفت گونه فلز پدید آمد و از تخم کیومرث به مدت چهل سال مشی و مشیانه بوجود آمدند که نخستین پدر و مادر بشر بودند.

بهشت و دوزخ :
در آیین زرتشت اعتقاد به ابدیت و سرای جاودانی مثل همه ی ادیان دیگر جهان وجود دارداما معنی و مفهوم حاص خود را دارد. بنابر مندرجات بند هشن که به وسیله مهرداد بهار ترجمه شده است: اسکندر مقدونی همچون اهریمنی تصور شده است که پس از حمله به ایران و سوزاندن اوستا و زند مردم ایران را که پیرو آئین زرتشت بودند، در مورد اعتقاد به سرای باقی به شک و دودلی انداخت. لذا ارداویراف انتخاب می شود تا به جهان دیگر سفر کند و از پاداش عمل مردم خبر بیاورد. پس ارداویراف را می و منگ گشتاسپی خوراندند.پس روان او از چینودپل گذشت. سروش و ایزدآذر دست او را گرفتند و او را به دیدار دوزخ و درکات آن بردند. هر گناهکار به سزای بدکاری خویش در رنج است.
«جایی فراز آمدم و روان مردی را دیدم که روانش را گویی ماری ستون آسا به نشیمن فروشد و به دهان بیرون بیامد و دیگر ماران بسیار، همه اندام همی جوَند.»
«روان آن زنان بسیار نیک اندیشه، بسیار نیک گفتار و بسیار نیک کردار و فرمانبردار را که سوشیان را به سالاری قبول دارند، در جامه زرنشان، سیم نشان و گوهرنشان دیدم.»
اما کسانی که گناه و ثوابشان برابر باشد جایشان را همستگان می نامند. جایی مانند دنیا و تا ابد در آن خواهند بود.

چینودپل و روان درگذشتگان:
چینودپل همان پل صراط است که با هر کس متناسب با اعمال و رفتارش در دنیا رفتار خواهد کرد. روان درگذشتگان در بامداد روز چهارم مرگ به آن می رسد. اگر روان بهشتی باشد، پهن و عریض می شود و کارهای نیکش در پیکر دختری بهشتی او را به درجات بهشت راهنمایی می کند و اگر دوزخی باشد، تیز می ماند و کردار بدش در شکل عفریتی او را به قعر دوزخ می اندازد.
«چکاد دائیتی قله ای در میان جهان است و ترازوی ایزد رشن بر فراز آن جای دارد و پل چینود یا صراط در آنجا است و دوزخ بر فراز آن جای دارد.»
(بهار، ۱۳۷۵، ۳۳۵)

نتیجه:
اساسی ترین موضوعی که در اساطیر ایران به چشم می خورد ،رویارویی میان خوبی و بدی است. انسان نمی تواند نسبت به این دو پدیده بی تفاوت باشد بلکه باید یکی از این دو را انتخاب کند. پادشاهانی که از فرّه ایزدی برخوردارند، خوبند و اشاعه دهنده ی خوبی و راستی و درستی هستند. زمانی که دچار غرور و خودبینی و یا هر خصلت ناپسندی شوند، از توجه و عنایت الهی محرم می گردند و هر امتیازی که به آنان داده شده است ،از ایشان پس گرفته می شود.
شر و بدی نیز در قالب موجودی بنام دیو و اهریمن ارائه می شود که همواره سعی می کند انسان را از راستی و درستی منحرف کند. گناهکاران در اساطیر وضعیت اسفناکی پیدا می کنند و به سختی مجازات می شوند. افراسیاب و و کسانی که با او در کشتن سیاوش دخالت داشتند، کشته می شوند و سودابه زن کیکاوس نیز قربانی دسیسه های شوم خود علیه سیاوش می شود و به دست رستم به قتل می رسد. جمشید دچار غرور و خودخواهی شده، سرانجام به وسیله ضحاک با اره به دو نیم می شود و فره ایزدی از او سلب می گردد.
گرشاسب به دلیل بی حرمتی به آتش از ورود به بهشت منع می شود. کیکاوس نیز به جهت سبکسری هایش و پرواز درآسمان به زمین می افتد و فره ایزدی از او جدا می گردد. ارتباط انسان با عالم غیب و ماوراء طبیعت در قالب مراسم آئینی قربانی و یا اعیاد و جشن ها خود را نشان می دهد. انسان با قربانی کردن به درگاه خدایان می خواهد به آرزوها و خواسته های دیریاب و یا دست نیافتنی خود برسد. اعتقاد به سرای بعد از مرگ نیز در اساطیر ایرانی جایگاه خاص خود را دارد. نیکوکاران پاداش می گیرند و در بهشت ساکن می گردند. بدکاران مجازات می شوند و جایگاهشان در دوزخ است. کسانی که کارهای خوب و بدشان یکسان است، در جایی مثل دنیا به نام همیستار قرار می گیرند. به خوشی و شادمانی نیز توجهی خاص می شود. زندگی راحت و آسوده اهمیت ویژه ای دارد و ریاضت و سختی کشیدن مطرود است. زیرا زندگی مجلل یک موهبت خدایی است که نباید برای رسیدن به آخرت از آن صرفنظر کرد. دامن زدن به مصیبتها و غم و اندوه مردود و ناپسند شمرده می شود. با این وجود با شخصیتی بنام کیخسرو برمی خوریم که از خوشی های دنیا دلزده می شود و سرانجام پس از ۶۰ سال، سلطنت را رها می کند و به سوی عالم مینوی می شتابد که حتی شیخ اشراق در حکمةالاشراق از او به عنوان عارف در اساطیر زرتشتی نام می برد.

برخی منابع:
- بارت، رولان، اسطوره ی امروز، تهران: مرکز ۱۳۷۵.
- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: آگاه، ۱۳۷۵.
- بهار، محمدتقی، ترجمه چند متن پهلوی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات. ۱۳۷۹.
- پورداود، ابراهیم، یشتها، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷، ۲ ج.
- دالاپیکولا، آناال، اسطوره های هندی، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۵.
- ستاری، جلال، رمز اندیشی و هنر قدسی، تهران: مرکز، ۱۳۷۶.
- ستاری، جلال، اسطوره و فرهنگ، تهران: مرکز، ۱۳۸۵.
- ستاری، جلال، جهان و اسطوره شناسی، آثاری از الکساندر کراپ، و {دیگران}؛ ترجمه جلال ستاری، تهران: مرکز، ۱۳۷۷.
- ستاری، جلال، جهان اسطوره شناسی۴، آثاری از ژرژ دومزیل، {و دیگران}؛ تهران: مرکز، ۱۳۷۹.
- ستاری، جلال، جهان اسطوره شناسی۳، آثاری از الکساندر کراپ و {دیگران}؛ ترجمه جلال ستاری،تهران: مرکز، ۱۳۷۷.
- ستاری،جلال،جهان اسطوره شناسی۴،آثاری ازژرژدومزیل ودیگران،تهران:مرکز۱۳۷۹.
- شاهرخ، کیخسرو، زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت، (فروغ مزدیسنی) تهران: جامی، ۱۳۸۰.
- ضیمران، محمد، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، تهران: هرمس، ۱۳۸۹.
- کزازی، میرجلال الدین، رؤیا، حماسه، اسطوره، تهران: مرکز ۱۳۷۲.
- هینلر، جان راسل، شناخت اساطیر ایران، مترجم: ژاله آموزگار، احمد تفضلی، تهران: سرچشمه، ۱۳۷۳.

معنی برخی لغات:
چیچست: دریاچه ی ارومیه
سووَر: رودی در حدود نیشابور
دائیتی: تیرگ یا تیرگ البرز که زمین را به دو نیم تقسیم می کند.
وه رود: رودی افسانه ای و مقدس بعدها به دجله و فرات اطلاق گردید.
فراخکرت: اقیانوس هند
مقاله های پیشنهادی

    چهارشنبه سوری در گذر تاریخ :: قاسم آخته
    سپندار مذ؛ روز زن در ایران باستان :: ناهید توسلی
    دستگاه مغان در ایران باستان :: غلامرضا رستگار
    رهایی بخشندگان بزرگ آیینی در ایران باستان :: مهدی عاطف راد
    رستاخیز انتظار در آیین ایران باستان :: محمد تقی فاضلی
    اسطوره ها؛ تصاویر مه آلود تاریخ :: حسن گوهرپور
    «سده» و راز وارگی های آن … :: پیرایه یغمایی
برگرفته از http://nasour.net


برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهارطاقی ریوند

        چهارطاقی ریوند

    در میان ارتفاعات شمالی روستای ریوند واقع در ۳۰ کیلومتری شمال سبزوار بنای بر جای مانده از یک مجموعه معماری متعلق به دوره ساسانی قرار دارد. براساس شواهد معماری و کاوش‌های باستان‌شناسی این بنا آتشکده‌ای از دوره ساسانیان است و به احتمال یقین آذربرزین مهر مشهور می‌باشد. این پدیده معماری مشتمل بر یک چهارطاقی بوده که ورودی آن از جبهه شرقی ایجاد شده و از آن طریق با تالار پیرامون چهارطاقی مرتبط می‌شود. در چهار کنج بنا چهار گوشواره جهت استقرار گنبدی بر روی قاعده مربع ساخته شده‌است. این گوشواره‌ها با کاخ سروستان و قصر شیرین قابل مقایسه می‌باشند


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • هفت در دین زرتشت

    در دین زرتشت هفت امشاسپند، نگاهدارنده و نظم دهنده جهان هستی میباشند: اهورامزدا، وهیشتامن (بهمن)، اشاوهیشتا (اردیبهشت)، خشتراویریا (شهریور)، سپنتاآرمیتی(اسفند)، هئوروتات (خرداد)، امرتات (مرداد)
    هفت آتشکده بزرگ زرتشتیان: آذرمهر _ آذرنوش_آذربهرام _ آذرخرداد _ آذرآیین_ آذربرزین مهر _ آذردهشت
    مراتب هفتگانه روحانیون زرتشتی: اتوباربان، موبدان، هیربدان، دستوران، اندرزبدان، زرتشتروتمه، موبدان یسناخوان
    هفت رمز فروهر: نماد انسان کامل، نیایش، پیمان، اندیشه و گفتار و کردار نیک، زمان بی پایان، دو نیروی متضاد یا دو گوهر همزاد، اندیشه و گفتار و کردار بد
    هفت جشن پارسایی: نوروز، مهرگان، سده، زادروز، زناشویی، سیزده به در، یلدا
    هفت صفت اهورامزدا: نور، عقل نیک، راستی، قدرت، تقوی، خیر، فناناپذیر


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتشکده های به ثبت رسیده

    آتشکده آمل
    آتشکده الزین (الیز)
    آتشکده تخت رستم
    آتشکده تشویر
    آتشکده جره
    آتشکده خورهه
    آتشکده دروار
    آتشکده دولت‌خانه
    آتشکده سراب ذهاب
    آتشکده سنگی تنگ کرم
    آتشکده سیاهگل
    آتشکده فراشبند
    آتشکده فردقان
    آتشکده فیروزآباد
    آتشکده قلعه داور
    آتشکده قلعه کهنه
    آتشکده میل‌اژدها
    آتشکده نطنز
    آتشکده نویس
    آتشکده و مدرسه مبارکه
    آتشکده پیرچم
    آتشکده چم
    آتشکده چم‌نرگسی
    آتشکده چهار طاقی سرابله
    آتشکده کاریان
    آتشکده کرمان
    آتشکده کلم
    آتشکده کوسان
    آتشکده کوشک قینسر
    آتشکده کوچه بیوک یزد
    آتشکده یا چهارطاقی خیرآباد
    آتشکده یزد
    آتشگاه اصفهان
    آتشگاه طوالش
    آتشگاه مشکین‌شهر
    آتشگاه کل‌کنگ


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهارطاقی ها به ثبت رسیده

    چهارطاقی رباط (پیر رباط)
    چهارطاقی رهنی
    چهارطاقی رکن آباد
    چهارطاقی زاغ
    چهارطاقی ساسانی
    چهارطاقی سنگبر
    چهارطاقی سیم بند
    چهارطاقی سیمکان
    چهارطاقی سیمین دشت
    چهارطاقی شیخ عالی
    چهارطاقی شیرکوه (پاکوه/سپرو)
    چهارطاقی ظالمی
    چهارطاقی عقدا (ساباط)
    چهارطاقی فیشور
    چهارطاقی قاضیان
    چهارطاقی قطب‌آباد
    چهارطاقی قطب‌آباد (علویه)
    چهارطاقی قوژد
    چهارطاقی ماه فرخان (آتشکده بهرام)
    چهارطاقی مکتب خانه شماره۱
    چهارطاقی میرمظفر
    چهارطاقی نزدیک آغمیون سراب
    چهارطاقی نقاره خانه
    چهارطاقی نودران
    چهارطاقی چم نمشت
    چهارطاقی کارچان
    چهارطاقی کر کلک ورمیان
    چهارطاقی کرسیا ۱
    چهارطاقی کرسیا ۲
    چهارطاقی کرمجگان
    چهارطاقی کنار سیاه
    چهارطاقی کنرو
    چهارطاقی کهنارو
    چهارطاقی گنبد کلایی
    چهارطاقی گورستان
    چهارقاپی
    چهار طاقی باقر صدر
    چهار طاقی قاضی خان علیا
    چهار طاقی گنبد
    چهار پادشاه
    چهاربرج فلاور جان
    چهاربرجی بابانجم
    چهاربرکه
    چهاربرکه اول بگال
    چهاربرکه دوم بگال
    چهاردالان
    چهاردری (چهارطاق)
    چهارراه آیت الله نجفی
    چهارراه شهدا
    چهارراه هفتم محرم
    چهارسو آجری
    چهارسوق بزرگ بازار تهران
    چهارسوق بزرگ بازار شهرضا
    چهارسوق خان
    چهارسوق نقاشی
    چهارسوق و بازار شاهی یزد
    چهارسوق ومسجدحاج محمدحسین
    چهارسوق چوبی
    چهارصفه محمد صالح
    چهارطاق مولاب ۳۵ A
    چهارطاقی احمدآباد
    چهارطاقی ارمو
    چهارطاقی او طاق
    چهارطاقی اوباد
    چهارطاقی بهاران
    چهارطاقی تل جنگی
    چهارطاقی حوزه علمیه
    چهارطاقی دارالسلام
    چهارطاقی دیو (آتشکده آذربرزین مهر)


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • معروفترین آتشکده های ایران


    معروفترین آتشکده های ایران
    ‫معروفترین آتشکده های ایران‬ ‫آتشکده نیاسر‬ ‫این آتشکده توسط شاهنشاه اردشیر بابکان ساخت شده است

    . طول و عرض‬ ‫آن 41 متر در 41 متر می باشد. این بنا پس از یورش تازیان ) اعراب ( ویران‬ ‫شد ولی سپس توسط مردم بازسازی گشته است و امروز تقریبا سالم می‬ ‫باشد. نیاسر در 53 کیلومتری شمال غربی شهر کاشان قرار دارد و در منطقه‬ ‫ای کوهستانی در ارتفاعات کرکس می باشد. چشمه ای باستانی به نام چشمه‬ ‫اسکندر نیز در آنجا قرار دارد. در نیاسر غاری که متعلق به دوره پارتیان بوده‬ ‫است نیز وجود دارد. به احتمال زیاد این غار معبد میترایی بوده است که امروزه‬ ‫از مکانهای دیدنی این شهر می باشد یک استثنای مهم در مورد حالت ویرانی‬ ‫این چهار طاقهای کوچک آتشکده بسیار قدیمی ساسانی در نیسار، احتمال از‬ ‫سده دوم است که عاقلنه حفظ شده است. اندازه های متناسب اجزای ان‬ ‫افسون کننده است ولی خیلی مهمتر از آن نشانه های یک راه حل قدیمی برای‬ ‫انتقال از اطاق چهار گوش به گنبد گرد است. از بیرون از سه عنصر مشخص‬ ‫تشکیل شده:‬ ‫یک پی بزرگ چهار گوش با چهار پایه و طاقنمای ورودی متقارن، یک چارگوش‬ ‫متحدالمرکز کوچکتر بر بالی این پی و گنبدی بر روی این چارگوش واسطه در‬ ‫داخل، در هر گوشه چارگوش کوچکتر یک طاق مخروطی کوچک، یعنی‬ ‫گوشواره، گنبد را به پایه ها متصل می کند. در واقع این گوشواره ها داخل‬ ‫چهارگوش کوچک را در قاعده به یک هشت گوش )البته با اضلع نامساوی( و در‬ ‫راس به یک شلجمی تبدیل می کنند. اقسام سنگچینی از لشه سنگهای بزرگ‬ ‫ناتراش تا قطعه سنگهای تراشیده چهار گوش بالیی طاقنمای درها بر حالت‬ ‫صمیمیت و سادگی بنا می افزاید.‬ ‫آتشکده قصرشیرین‬ ‫بقایای آتشکده ساسانی دیگری در قصرشیرین از اواخر آن دوره و آتشکده های‬ ‫دیگری از قرون جلوتر، از قبیل آتشکده های تنگ چاک چاک، کوه خواجه‬ ‫)پارتی(، کازرون، فیروز آباد، همگی شواهدی است بر پایداری و توسعه این‬ ‫شکل معماری. در همه اینها، گچبری تزئینی اصلی و اشکال قالبی بیشتر از‬ ‫میان رفته و اندود ضخیمی که زمانی دیوارهای سنگی ناهموار را می پوشاند‬ ‫فرو ریخته و دیوارهای لخت نمودار شده که هرچند بد ریخت و دلتنگ کننده‬ ‫است اغلب از لحاظ سادگی و قدرت شکل و حجم برشکوه بنا می افزاید.‬ ‫چهار تاقی بازه هور) رباط سفید (‬ ‫یکی از کهن ترین نمونه های آتشکده گنبد داری است که احتمال متعلق به زمان‬ ‫پارتیان است زمینه بنای سنگی موسوم به بازه هور به فاصله هفتاد کیلومتری از‬ ‫جنوب شهر مشهد در ضلع شرقی روستایی به نام رباط سفید در ابتدای تنگهای‬ ‫‌‬ ‫بازه هور واقع است. از نظر لغوی بازه در فارسی دری به قسمتی از دیواره‬ ‫کوه گفته میشود که خورشید از میانه باز آن بطرز باشکوه و زیبایی طلوع‬ ‫‌‬ ‫نماید و شاید نام بازه هور از همینجا باشد. به لحاظ ویژگیهای معماری این بنا‬ ‫نمایگر بخشی از اجزا و عناصر ساسانی است که آندره گدار آن را قرن سوم‬

    ‫میلادی نسبت داده است. همچنین عدهای براین باورند بنای سنگی بازه هور‬ ‫‌‬ ‫آتشکدهای از دوره ساسانی است. بطور کلی معماری این بنا چهار طاقی است‬ ‫‌‬ ‫که از چهار طرف باز بوده و عناصری گنبدی بر فراز آن قرار گرفته است فضای‬ ‫ورودی نیز دارای سه درگاهی بلند و عریض است که احتمال ً در حکم تالر‬ ‫ورودی به فضاهای معماری طرفین شمار میآید. اما ورودی اصلی بنا از ضلع‬ ‫‌‬ ‫غربی ایجاد شده که درگاهی ‌های همسان در اطراف، حاکی از الحاقات پیرامون‬ ‫آن است. در سطح فوقانی پلن مربع بنا چوبهایی برکنج آن نصب گردیده که‬ ‫احتمال گامهای اولیه برای ایجاد گوشوار جهت ایجاد گنبد در بناها بوده است.‬ ‫این بنا در واقع هسته مرکزی یک مجموعه معماری است به فاصله نزدیکی از‬ ‫این بنا. ویرانههایی در قلعه تاریخی به نام دختر و پسر برفراز بلندی مشاهده‬ ‫‌‬ ‫میشود. دو پژوهشگر معروف ) هرتسفلد در کتاب ابنیه و آثار تاریخی ایران و‬ ‫‌‬ ‫آندره گدار در کتاب آثار ایران ( این بنا را از نزدیک دیده اند و آن را از آثار دوره‬ ‫ساسانی میدانند. بنای بازه هور دارای یک گنبد و سه ورودی و در گذشته از‬ ‫سمت مشرق به بنای دیگری اتصال داشته و در دو سوی شمالی و جنوبی آن‬ ‫نیز الحاقیاتی مانند راهرو و ایوان وجود داشته است. در مجموع این بنا را‬ ‫میتوان هسته مرکزی یک مجموعه معماری کهن دانست. این بنای قدیمی و‬ ‫ارزشمند به فاصله حدود 08 کیلومتری مشهد و در سمت شرق روستای رباط‬ ‫سفید واقع شده است‬ ‫جاوید ایران‬ ‫7002-42-20, 25:21 ‪AM‬‬ ‫آتشکده آذرگشنسب یا آذرجشنس‬ ‫یکی از مشهورترین و بزرگ ترین آتشکده های فلت ایران که در آذربایجان‬ ‫غربی در 94 کیلومتری شمال شرق شهر تکاب کنونی قرار دارد امروزه به آن‬ ‫تخت سلیمان می گویند. در دوره شاهنشاهی اشکانیان مهم ترین پادشاه‬ ‫آذربایجان آریوبرزن و پسرش ارت وزد بوده است. بیشتر پادشاهان ایران پس‬ ‫از نشستن بر اریکه شاهنشاهی به نیاشگاه آذرگسشب آذربایجان می رفتند و به‬ ‫درگاه خداوند نیایش و سپاس و درود می فرستاده اند و سپس هدایایی تقدیم‬ ‫می کردند. آتشکده شیر نیز همان آذرگشسب است که خرابه های آن نزدیک‬ ‫تخت سلیمان است. ساخت این بنا به بیش از 0003 سال باز میگردد و در‬ ‫کتاب هفتم دینکرد در بند 93 سازنده آن را کیخسرو پسر سیاوخش شناخته‬ ‫شده است که فر ایزدی به او رسیده بود. آذرگشسب در کنار دریاچه چیچست‬ ‫قرار دارد و در گذشته کاخهای بسیار باشکوه و سترگ در اطراف آن بنا بوده‬ ‫است. این دریاچه به صورت خودجوش هر ثانیه 44 لیتر آب از خود بیرون می‬ ‫دهد. آتشکده ساسانی وسیع ترین تاسیسات ساسانی است که تاکنون شناسایی‬ ‫و از زیر خاک بیرون آورده شده است. یک آتشکده دارای تعداد زیادی اتاق‬ ‫است. در مرکز بنای آتشکده معمول یک اتاق مربع به شکل یک چهار طاقی با‬ ‫محراب آتش ساخته می شود. دومین اتاق مهم »یزشن گاه« است که در آن‬ ‫آتش را وقتی برای نیایش در معرض دید نیست، شعله ور حفظ می کردند.‬ ‫آتشکده بیشابور‬ ‫چسبیده به قصر بزرگ بیشابور، بقایای آتشکده ای از همان زمان دیده می شود‬ ‫که هر چند نقشه چهار گوش آن دارای سنت ایرانی است، از فنون ساختمانی‬

    ‫روم بهره برداری کرده است. عناصر تزئینی آن از قبیل سرهای گاو نر پشت در‬ ‫پشت به روشنی از شوش یا تخت جمشید اقتباس شده است. در بیشاپور تنها‬ ‫بناهای دولتی در بخش شمالی شهر از زیرخاک بیرون آورده شده اند. این بناها‬ ‫را کاخی با معبد مجاور آن تلقی کرده اند اما به احتمال زیاد همه مجموعه یک‬ ‫آتشکده بزرگ با یک حیاط ورودی مستطیل شکل در ضلع جنوب شرقی بوده‬ ‫است. این حیاط به ایوانی که هوز حفاری نشده منتهی می شود و در پشت آن‬ ‫تالر بزرگ چلیپایی شکل قرار داشته که زمانی بر بخش مرکزی آن بزرگترین‬ ‫گنبد ساسانی )به قطر 22 متر( زده شده بوده است. این بنا احتمال مکانی‬ ‫مقدس بوده است.‬ ‫آتشکده اردشیرکوره‬ ‫طرح و نقشه اردشیر کوره با شکل کامل مدور و دو کیلومتر قطری که دارد به‬ ‫قسمتهای بیست گانه ای متشکل از خیابان های متحدالمرکز تقسیم می گردد و‬ ‫بارها مورد شرح و بسط قرار گرفته است. با توجه به اینکه هیچگونه کاوش‬ ‫باستان شناسی در این محل صورت نگرفته، فقط تیر بال ) ‪ tribal‬و بلوکهای‬ ‫عظیم سنگی، تخت نشین ) ‪ takht-i nishin‬که احتمال یک آتشگاه بوده، به عنوان‬ ‫آثار مربوط به دوران ساسانیان شناخته شده است. خانه های مسکونی دوره‬ ‫ساسانی و سایر بناها و ابنیه دیگر به وسیله آثار سکونتی دوره های بعدی‬ ‫پوشیده شده و از جمله چندین امامزاده در قسمتهای شاخص تر مجموعه‬ ‫بناهای دوره ساسانی بنا گردیده و کامل شاخص مجموعه شده است.‬ ‫جاوید ایران‬ ‫7002-42-20, 55:21 ‪AM‬‬ ‫محوطه مقدس‬ ‫در شمال غربی تل تخت دو سکو به بلندی بیش از 2 متر و فاصله 8 متر و یک‬ ‫مصطبه به چشم می خورد که در مجموع محوطه مقدس را تشکیل می دهند.‬ ‫سکوی شمالی مکعبی ساده و سکوی جنوبی مکعبی با 8 پله است. امستد‬ ‫معتقد بود که این دو سکو مذبح های دوگانه اهورامزدا و آناهیتا بوده اند.‬ ‫ترومپلمان بر این عقیده بود که این سکوها زمانی با تزئینات دندان موشی‬ ‫آراسته شده بودند و احتمال سکوی جنوبی برای پیشکش موادی چون هومه به‬ ‫آناهیتا و سکوی شمالی برای پیشکش گوشت به میترا به کار می رفته است.‬ ‫استروناخ معتقد است که کوروش بزرگ نیزهمچون شاهان متاخر هخامنشی به‬ ‫نحوی که در نقش برجسته گوردخمه های آنان به چشم می خورد از سکوی‬ ‫جنوبی بال می رفت تا آتشی را که در آتشدانی بر روی سکوی جنوبی روشن‬ ‫بود نیایش کند. وی برای اثبات ادعای خود به قطعات سه آتشدان که در حوالی‬ ‫پاسارگاد به دست آمده اند اشاره می کند. در حدود 021 متری غرب این دو‬ ‫سکو مصطبه ای قرار دارد که بر روی صخره طبیعی ساخته شده است. این‬ ‫مصطبه در اصل از پنج سکوی خشتی تشکیل شده بود که بر روی یکدیگر‬ ‫ساخته شده اند و ابعاد آنها از 57*05 متر تا 02*51 متر متغیر است. احتمال‬ ‫این مصطبه از سکوهای پیش گفته جدیدتر است اما نمی دانیم که آیا ان‬ ‫زیربنای یک نیایشگاه یا سازه دیگری بوده است.‬ ‫استروناخ درباره کاربری این مصطبه می گوید:‬

    ‫ممکن است این مصطبه در دوره هخامنشی یا پس از آن برای کسانی ساخته‬ ‫شده است که اجازه داشتند از دور شاهد مراسمی باشند که بر روی دو سکوی‬ ‫سنگی برگزار می شد و یا احتمال این مصطبه پشته بلندی برای اجرای مراسم‬ ‫قربانی بوده است. حتی این احتمال وجود دارد که این مصطبه در دوره اردشیر‬ ‫دوم یا پس از آن که در عقاید مذهبی هخامنشیان تغییراتی رخ داد ساخته شده‬ ‫باشد.‬ ‫آتشکده ری‬ ‫ری اقامتگاه شاهان اشکانی در فصل بهار بوده است. آثار بیشماری از این‬ ‫دوران در پهنه شهر ری دیده می شود. در کاوشهای انجام شده نیایشگاهی‬ ‫ساخته شده از خشت خام بر بلندای تپه چشمه علی از دل خاک در آمد که بر‬ ‫اساس سکه های مسین بدست آمده این معبد متعلق به سده اول قبل از میلد‬ ‫تا اول میلدی بوده است. در ری زمان اشکانیان نیایشگاه هایی برای خدایان‬ ‫سه گانه، اهورامزدا، مهر و ناهید برپا بوده زیرا که در این دوران این سه ایزد‬ ‫مورد توجه بوده اند. شاید یکی از نیایشگاه های الهه آناهیتا را با توجه به شرایط‬ ‫آن و وجود سفره آب و نام مونث بر این نیایشگاه بتوان بقعه بی بی شهربانو‬ ‫دانست.‬ ‫گلبی یا اقلن قیز‬ ‫در پائین قلعه گور، کنار برکه چشمه ویرانه یک چهارطاق که گلبی یا اقلن قیز‬ ‫نامیده می شود، قرار گرفته است. سقف گنبدی شکل آجری آن با توجه به‬ ‫تصاویر قدیمی هنوز در سده گذشته سالم بوده است. تصور می رود که بنای‬ ‫مربع شکل با الحاقاتش یک آتشکده ساسانی بوده باشد. در پای کوهی که قلعه‬ ‫روی آن است در محوطه یک گورستان اسلمی، ویرانه بناهای گنبد دار کوچکتر‬ ‫ولی مشابهی قرار دارد که به مقبره های دوره اسلمی مربوط می شوند.‬ ‫جاوید ایران‬ ‫7002-42-20, 10:10 ‪AM‬‬ ‫آتشکده طوسان )بهشهر(‬ ‫در بهشهر از دوره ساسانی همچنین بقایای آتشکده ای در ناحیه کوسان‬ ‫)طوسان( در 4 کیلومتری غرب بهشهر قابل رویت است. ابن اسفندیار از این‬ ‫محل نام می برد و طبق گفته او مورد بازدید فیروزشاه و احتمال فیروز‬ ‫ساسانی قرار گرفته است. ظهیرالدین از آن به صورت کوسان یاد می کند و‬ ‫می گوید:‬ ‫پسر قباد آتشکده ای در آنجا بساخت. همچنین طبق نوشته ابن اسفندیار، در‬ ‫این محل پادگان نظامی توسط اعراب ایجاد گردید. به هرحال کشف آثار‬ ‫باستانی و همچنین مجموعه ای از سکه های عهد ساسانی در این محل همگی‬ ‫حاکی از اهمیت محل در عهد ساسانی است.‬ ‫آتشکده کاریان‬ ‫نام دیگر آن آتشکده آذرفرنبغ یا آذر خورداد است که در معنی می شود آتش‬ ‫فره ایزدی. مکان آن در شهر فیروزآباد یا اردشیر خره یا اردشیر خوره در صد و‬ ‫بیست کیلومتری جنوب شیراز است و کاخ بزرگ آن که توسط شاهنشاه‬

    ‫اردشیر بابکان ساخته شده بود هم اکنون فرو ریخته است. اردشیر به همین‬ ‫جهت نام شهر را ارتخشر خوره ) ارت خشتر ( نامید. در معنی کل می شود‬ ‫شهر شکوه و جلل اردشیر. خوره به معنی فر و شکوه و جلل است. شهر گور‬ ‫یا فیروز آباد نیز بعدها نام گرفت. این مکان از زیارتگاههای بزرگ مردمان فلت‬ ‫ایران بوده است. فخرالدین اسعد گرگانی در داستان ویس و رامین که به دوره‬ ‫شاهنشاهی اشکانیان مربوط است نوشته است:‬ ‫به خاصه زین دل بدبخت رامین .......... که آتشگاه خرداد است و برزین‬ ‫آتشکده آذر برزین مهر‬ ‫آتشکده آذربرزین مهر یکی از سه آتشکده مقدس ایران است.) آذرگشسب ،‬ ‫آذر برزین ، کاریان ( که در شهر نیشابور یا ابرشهر خراسان قرار دارد. در‬ ‫پهلوی به نام آتور بورگین میتر خوانده می شود به معنی آتش مهر بالنده است.‬ ‫تاریخ ساخت آن بسیار کهن است به طوریکه به زمان اشو زرتشت باز میگردد و‬ ‫در بند 8 از فصل 71 بندهش آمده است: آذربرزین مهر تا زمان گشتاسب در‬ ‫گردش بوده و پناه جهان تا اینکه اشو زرتشت اسپنتمان دین آورد و گشتاسب‬ ‫شاه دینش را پذیرفت آنگاه گشتاسب آتش مقدس را در کوه ریومند در آذر‬ ‫برزین مهر قرار داد‬ ‫آتشکده بردسوره‬ ‫به گفته مسعودی در کتاب نامدار مروج الذهب این آتشکده توسط فریدون شاه‬ ‫بنا شد که آتش آن را از طوس خراسان آورده بود و در بخارای ایران قرار داد.‬ ‫جاوید ایران‬ ‫7002-42-20, 60:10 ‪AM‬‬ ‫آتشکده آذرشب‬ ‫آتشکده ای است که گشتاسب شاه در بلخ بنا کرد و به گفته مورخین گنجهای‬ ‫خود را در آن قرار داد. بلخ در تاریخ جزوی از خراسان بزرگ بوده است که‬ ‫متاسفانه در دوره ننگین قاجار به روسها فروخته شد.‬ ‫آتشکده آذرنوش‬ ‫آتشکده ای است در بلخ که این نیز همچون آذرشب در خراسان بزرگ ایران‬ ‫بوده است. بلخ نیز همچون مرو شهری از شهرهای ایران بوده است که در‬ ‫دوره ننگین قاجارهای وطن فروش در قراردادهای ننگین ترکمانچای و گلستان‬ ‫به روس داده شد.‬ ‫فردوسی بزرگ آن را نوش آذر نامیده است و می فرماید:‬ ‫شهنشاه لهراسب در شهر بلخ .......... بکشتند و شد روز ما تار و تلخ‬ ‫و از آنجا به نوش آذر اندر شدند .......... رد و هیربد را همه سر زدند‬ ‫آتشکده باکو‬ ‫آتشکده ای بزرگ بوده است در ایران شمالی ) باکو ( که در نزدیکی چاه نفت‬

    ‫قرار داشته است. محل آن در روستای سوراخانی در 51 کیلومتری باکو می‬ ‫باشد. تاریخ ساخت آن به سال 004 پیش از میلد توسط ایرانیان می باشد.‬ ‫بدلیل مواد نفتی موجود این منطقه این آتشکده همیشه در نزد ایرانیان روشن و‬ ‫برافروخته بوده است. باکو از باگوان زبان پهلوی ایران گرفته شده است و‬ ‫شهری ایرانی است که در دوره ننگین قاجار به روس فروخته شد. این مکان‬ ‫مقدس پس از یورش تازیان ) اعراب ( ویران شد ولی سالها بعد از آن دوباره‬ ‫مرمت و بازسازی شد ولی آتش آن خاموش بود تا سال 5791 که آتش آن‬ ‫دوباره روشن گشت و به مکانی توریستی تبدیل شد.‬ ‫آتشکده سیروان‬ ‫این آتشکده پیش از به پادشاهی رسیدن انوشیروان دادگر محل بت ها بود و‬ ‫پس از وی بت ها ویران شدند و آتش مقدس را در آنجا قرار دادند. محل آن‬ ‫سیروان و ری بوده است. به گفته مسعودی تاریخ نگار نامدار این آتشکده در‬ ‫پیش از ظهور زرتشت ساخته شده است.‬ ‫آتشکده اردشیر‬ ‫در استخر استان فارس می باشد که نام دیگرش آتشکده آناهیتا یا ناهید می‬ ‫باشد. چون اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی از خانواده موبدان بزرگ‬ ‫بوده است به همین دلیل این آتشکده را به شادمانی برقراری سلسله جدیدش‬ ‫در ایران ساخت. در تاریخ بلعمی و طبری آمده است که چون یزدگرد سوم نوه‬ ‫خسروپرویز بوده است پس بزرگان ایران او را به مقام پادشاهی رسانند و در‬ ‫آتشکده اردشیر استخر تاج شاهنشاهی را بر سر وی گذاشتند و سپس او را به‬ ‫پایتخت ایران در بغداد تیسپون فرستادند.‬ ‫آتشکده آناهیتا یا معبد آناهیتا‬ ‫آناهید یکی از چهار عنصر مقدس آب و آتش و هوا و خاک است. در معنی می‬ ‫توان گفت که پاک و باعفت و باتقوی است که ارمنیان درست آن را تلفظ‬ ‫میکنند. این زیارتگاه پس از آذرگشسب از بزرگ ترین مکانهای باستانی و‬ ‫مقدس ایران بوده است که از دوره شاهنشاهی اشکانی ) پارتیان ( باقی مانده‬ ‫است. در شهر کنگاور در مسیر کرمانشاهان قرار دارد. ستون ها و پلکان این‬ ‫معبد هنوز پس از بیش از 0002 سال باقی و مستحکم است. این مکان در‬ ‫شهر کردنشین ایران بوده است و در نزد کردان آریایی دارای احترام خاصی می‬ ‫باشد. کردستان ایران و منطقه اورامان آن یکی از مشهورترین مناطق اصیل‬ ‫ایران است که هنوز بسیاری زرتشتی دارد و به زبان پهلوی سخن می گویند.‬ ‫ریشه زبان کردی امروزی نیز پهلوی باستانی ایران است. پیر شهریار یا پیر‬ ‫شالیار از افراد مشهور هورامان کردستان است که وی موبدی زرتشتی بود و‬ ‫چند کتاب از وی برجای مانده است. ابن فقیه در کتاب مشهور البلدان نوشته‬ ‫است: هیچ ستونی شگفت انگیز تر از ستونهای معبد آناهیتا کنگاور نیست.‬ ‫‪sa‬‬ ‫7002-52-20, 32:11 ‪PM‬‬ ‫پس آتشکده مسجد سلیمان چی ؟‬

    ‫یک آتشکده هست توی کیلومتری جاده اهواز - مسجد سلیمان ، الن چیز زیادی‬ ‫ازش نمونده ، فقط یک سطح که با آجر پخته ساخته شده ، خیلی چیز ها از این‬ ‫آتشکده توی نیویورک و پاریس شده چلچراغ موزه ها ولی توی ایران چیز زیادی‬ ‫نمونده ، چند تا مجسمه و فواره و این چیزا ...‬ ‫جاوید ایران‬ ‫7002-52-20, 35:11 ‪PM‬‬ ‫پس آتشکده مسجد سلیمان چی ؟‬ ‫یک آتشکده هست توی کیلومتری جاده اهواز - مسجد سلیمان ، الن چیز زیادی‬ ‫ازش نمونده ، فقط یک سطح که با آجر پخته ساخته شده ، خیلی چیز ها از این‬ ‫آتشکده توی نیویورک و پاریس شده چلچراغ موزه ها ولی توی ایران چیز زیادی‬ ‫نمونده ، چند تا مجسمه و فواره و این چیزا ...‬ ‫دوست من خوشحال میشوم اگر اطلعات بیشتری در این زمینه دارید بیان‬ ‫بفرمایید.‬ ‫و متاسفانه خیلی آثار و اشیاء با ارزش دیگری در همه زمینه های تاریخی ایران‬ ‫در موزه های پاریس و لندن و غیره می باشد.:)‬ ‫‪sa‬‬ ‫7002-62-20, 43:21 ‪AM‬‬ ‫چند تا عکس دارم از اونجا فردا می تونم آپلودشون کنم. بهش می گن‬ ‫بردنشانده اگر اشتباه نکنم.‬ ‫ایرانی آزاد‬ ‫7002-72-20, 74:11 ‪AM‬‬ ‫آتشکده قصر شیرین رو دیدم البته آثار چندانی ازش نمونده . و آتشکده تخت‬ ‫سلیمان رو امیدوارم بتونم ببینم شنیدم محوطه بسیار زیبایی داره . و چشمه ای‬ ‫که گفته میشه خیلی عمیقه کسی اطلعاتی داره در این مورد ؟؟؟‬ ‫ایرانی آزاد‬ ‫7002-72-20, 00:21 ‪PM‬‬ ‫پس آتشکده مسجد سلیمان چی ؟‬ ‫یک آتشکده هست توی کیلومتری جاده اهواز - مسجد سلیمان ، الن چیز زیادی‬ ‫ازش نمونده ، فقط یک سطح که با آجر پخته ساخته شده ، خیلی چیز ها از این‬ ‫آتشکده توی نیویورک و پاریس شده چلچراغ موزه ها ولی توی ایران چیز زیادی‬ ‫نمونده ، چند تا مجسمه و فواره و این چیزا ...‬ ‫و آتشکده مسجد سلیمان رو هم در دوران کودکی دیدم . تقریبا چیزی یادم‬ ‫نیست . چیزی ازش مونده الن؟؟؟ با این حفاظتی که از آثار باستانی و تاریخی‬ ‫میشه فکر نمی کنم



    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • daremehr

    http://daremehr.blogfa.com

    دَرِ

    آتشکده


    آتشکده آتشکوه

    آتشکده آتشکوه
    آتشکده آتشکوه یکی از مهم¬ترین آثار به جای مانده از دوران باستان در سرزمین کهن ایران، در شهرستان «نیم‌ور» محلات قرار دارد. این آتشکده درکنار رودخانه «انار آباد» برپا شده است که سدی باستانی از دوره ساسانی بر این رود ساخته شده است. تاریخنگاران دیرینگی این آتشکده تا به دوره ساسانیان می¬رسانند.
    به گفته ابن‌فقیه همدانی این آتشکده تا سده چهارم هجری برپا بوده ‌است. همچنین او این نیایشگاه را با ایوان کسرا و معبد آناهیتا در کنگاور برابر دانسته ‌است.
    ساخت این شهر را به دست همای، دختر بهمن، پور اسفندیار، نامور به «نیم¬ور»، می¬دانند. بنای چهار تاقی آن شامل ستون‌های سنگی استوانه‌ای شکل است که بر روی هم استوار شده‌اند. این بنا دارای اتاق‌های سرپوشیده و محلی برای برافروختن آتش بوده‌است. محلی که این آتشکده قرار دارد دارای طبیعت سبزی است، ولی شوربختانه این آتشکده رو به ویرانی می¬رود.
    این آتشکده خاموش، در ۵ کیلومتری راه نیم‌ور به دلیجان و در نزدیکی روستای آتشکوه‌است. با شهر محلات نزدیک به ۱۳ کیلومتر فاصله دارد. در کنار این آتشکده درخت چناری روییده که دیرینگی و بلندی بسیاری دارد.
    کوه‌های سنگی این منطقه منبع بزرگ درآمد برای اهالی بومی و یکی از بزرگترین معادن سنگ تراورتن در جهان است.


    دشت لاله های واژگون
    دشت لاله های واژگون منطقه وسیعی در دامنه رشته کوه زاگرس است. مساحت دشت نزدیک به3600 هکتار است. لاله¬های وازگون در مناطق «گلستان¬کوه» و به روایتی «بهشت¬کوه» خوانسار و منطقه جلگرد در نزدیکی شهرکرد به صورت انبوه و در برخی دیگر از نقاط استان چهار محال بختیاری به صورت پرا کنده دیده می¬شوند. لاله¬های واژگون که «اشک مریم» هم نامیده می¬شود تنها در این مناطق رشد می¬کند، زمان رویش این گیاه از میانه¬های فروردین ماه آغاز می¬شود و دوره گل¬دهی آن تا پایان فروردین و میانه اردیبهشت ماه است. زمان زیبایی و شادابی هر گل 15 روز است و پایان اردیبهشت بذردهی آن آغاز می¬شود. این گل زیبا اگر چیده شود چند ساعتی بیشتر دوام نخواهند داشت. دشتی زببا و شگفت¬انگیز «گلستان¬کوه» شگفت که به راستی گلستان است. آرزو می¬کنم که همه بتوانید این جایگاه زیبا را ببینید و خدای بزرگ و ایران زیبا را سپاسگزار باشید و گرامی بدارید.


     

     



     

     

     




     
     
     




     
    http://www.bonyadejamshid.com
    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتشکده‌ هارپاک

    آتشکده‌ هارپاک ابیانه یک آتشکده نیز دارد. وقتی به ما گفتند و نشانی دادند، رفتیم و پیدا نکردیم. پیرمردی آن نزدیکی‌ها بود از او پرسیدم گفت به پشت سرتان نگاه کنید، شما همین الان در آتشکده بودید. بله در طول مسیر کوچه‌ها به چند سقف بر می‌خوریم که به این راهروهای سر پوشیده ساباط می‌گویند. آتشکده‌ هارپاک در اولین ساباط مسیر اصلی قرار دارد، یعنی در واقع شما نبایستی دنبال جایی مانند مسجد یا زیارتگاه باشی، بلکه آتشکده زیر سقف یکی از کوچه‌هاست یعنی دو طرف آن باز است. این بنا در زمان هخامنشیان (2500 سال پیش) بنا شده و در زمان ساسانیان (1500 سال پیش) به اوج معماری خود رسیده است. کوروش هخامنشی به پاس صبوری، جوانمردی و همت بلند هارپاک فرمان داده بود در سراسر قلمرو امپراتوری آتکشده‌هایی به نام وی بنا شود. احتمال می‌رود این آتشکده یکی از آنها باشد و از آنجا که در هیچ جای ایران آتشکده‌ای به این نام وجود ندارد، می‌توان به اهمیت ابیانه در دوران گذشته پی برد.

    http://forum.patoghu.com


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار تاقی چلاغد

    چهار تاقی چلاغد که در کنار قبرستانی واقع است زدیم.پلان بنا به صورت چهارضلعی دارای چهار درگاهی است که در بالا تبدیل به هشت گوش می شود.بنا یک متر از زمین با قلوه سنگ ساخته شده و سپس با آجر و گچ کار شده است و گنبد عرقچینی بر روی آن قرار دارد.در درون بنا سردابی قرار دارد و شخص مدفون در آن مشخص نیست .این بنا متعلق به دوره تیموری  است.چهار تاقی چلاغد بدون محافظ است و هر کس که وارد می شود یادگاری از خود بر بدنه این بنا می گذارد.سقف بنا ترک برداشته و ملاط لای آجرها خالی شده است. و اگر به فریادش نرسند عن قریب این اثر ارزشمند تاریخی دارفانی را وداع خواهد گفت. اگر میراث فرهنگی اعتباری برای بازسازی و حفظ این بنا ندارد آیا توانایی این را نیز ندارد که یکی از کشاورزان بازنشسته و آفتاب نشین روستای چلاغی را در آنجا بگذارد و به او این مجوز را بدهد که از هر بازدید کننده ایی مبلغ صد تومان بگیرد و نیز در کنار آن کیوسکی از تنقلات بگذارد که هم برای بنا مفید باشد هم برای مرد آفتاب نشین و هم مسافر نفسی در آنجا تازه کند و از تابلوی که میراث انشاء الله در آنجا نصب کند از قدمت بند اطلاع حاصل نماید.


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • پرستشگاه و آتشکده های ایران باستان


    http://www.iranatlas.info

    پرستشگاه و آتشکده های ایران باستان

    آتشکده پرستشگاه زرتشتیان است که آتش در جایی خاص از آن قرار میگیرد و آیینهای دینی در برابر آن انجام میشود. ایرانیان باستان تا قرن 4 پ م در فضای باز نیایش میکردند و اردشیر دوم هخامنشی اولین بار نیایشگاه مسقف ساخت.اطلاعات ما در مورد آتشکده ها به زمان ساسانیان باز میگردد.این آتشکده ها چهار تاقیهایی گنبد دار هستند که درون آنها آتشدانی قرار دارد و در آن آتش روشن نگه داشته میشود.آتشکده ها بر اساس نوع آتشی که در آنها قرار دارد به سه گروه آتش بهرام، آدران و دادگاه تقسیم میشوند.آتشکده های بسیاری در ایران باستان ساخته شده است که پس از ورود تازیان به مرور تخریب شدند.برخی از آنها نیز به مسجد تبدیل شدند مانند مسجد جامع اصفهان و اردستان. در جدول زیر تعدادی از آتشکده های ایران باستان شناسایی شده است

    نقشه معابد و آتشکده های ایران

    منطقه غرب
    منطقه شرق
    منطقه جنوب ومرکز
    منطقه شمال

    آتشکده فیروز آباد

    آتشکده آذر گشنسب

    آتشکده فرنبغ

    آتشکده شهر بیشاپور

    چهار تاقی آغمیون

    آتشکده چهارقاپی قصر شیرین

    آتشکده آذرجو داراب

    آتشکده آذرخش داراب -مسجد سنگی

    آتشکده قمپ فسا

    آتشکده شوفات تبریز

    آتشکده کازرون

    آتشکده گره کازرون

    آتشکده میمه دهلران

    آتشکده موشکان

    آتشکده سیاهگل ایوان

    آتشکده صمیکان شیراز

    آتشکده فراش بند

    آتشکده کنار سیاه فیروز آباد

    آتشکده فراز مرا اورخذایا فیروز آباد

    آتشگاههای ساسانی لامرد

    آتشکده دره شهر

    آتشکده قجر دره شهر

    آتشکده قینقر مهران

    آتشکده شیان کرمانشاه

    آتشکده تمر

    آتشکده قلعه سام چرداول

    آتشکده میانه

    آتشکده ای در ارمنستان

    آتشکده خیر آباد کهگیلویه

    آتشکده کلم

    آتشکده نیر اعظم

    آتشکده برزین مهر سبزوار

    آتشکده سیروان

    آتشکده بازه هور تربت حیدریه

    آتشکده گناباد

    آتشکده نیشابور

    • منار سکوت زاهدان

    آتشکده کرکوی زابل

    آتشکده میر مظفر سبزوار

    آتشکده کوه خواجه زابل

    آتشکده ترشیز

    آتشکده آذرنوش

    آتشکده باکو

    آتشکده جاویدان مسجد سلیمان

    آتشکده اصفهان

    آتشگاه نجف آباد

    آتشکده نیاسر کاشان

    آتشکده کرمان

    آتشکده گل سرخدان کهگیلویه

    آتشکده نطنز

    آتشکده پیر همدانی آب بر

    آتشکده برزو اراک

    آتشکده سمنان

    آتشکده بارنوا

    آتشکده سرده

    آتشکده خرم دشت کاشان

    آتشکده مهر اردشیر در اردستان

    آتشکده زروان اردشیر در رستاق خوار

    آتشکده ورهام یزد و آتشکده درمهر یزد

    آتشکده آتشکو

    آتشکده بندیان درگز

    آتشکده قصران

    تخت رستم

    آتشکده ری

    آتشکده کوسان بهشهر

    آتشکده آبادی صبح

    آتشکده تشویر طارم

    آتشکده الزین طارم

    آتشده پیرچم طارم

    آتشکده نویس

    آتشکده گیلانکشه

    آتشکده چاکسر آمل

     



    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار تاقی آغمیون

    در 9 کیلومتری شمال شرق سراب سمت راست جاده طاران به آغمیون در فاصله سیصد متری یک چهار تاقی ساسانی قرار دارد.این چهار تاقی به صورت بقعه در آمده و تماما از قلوه سنگ بنا شده است.ابتدا این بنا آتشکده بوده و در گذر زمان به امامزاده تبدیل شده است.درون آن یک گور قرار دارد و در بین اهالی محل به امامزاده حسن مشهور است.چهار تاقی به شکل مربع با اضلاع بیرونی 4 متر است و ارتفاع گنبد آن بالغ بر 4 متر است

    منبع: آثار تاریخی ایران


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار طاقی تشویر

    در داخل روستای تشویر دو بنا وجود دارد که اهالی آنها را آتشکده می دانند. این بنا ها در داخل روستا در سمت جنوب جاده سرخه دیزج- گیلوان قرار دارد. بنا های موسوم به آتشکده شامل دو بنای تاریخی است که در فاصله کوتاهی از یکدیگر واقع هستند. پیرامون این بناها را گورستانی قدیمی احاطه کرده است. بنای غربی نقشه 8 ضلعی و دیگری نقشه 4 ضلعی دارد. بنای غربی از بیرون هشت ضلعی و از داخل چهار ضلعی است. این بنا دارای چهار ورودی است که دو مورد از آنها دارای طاق قوسی و دو مورد دیگر طاق مسطح دارند. مصالح بکار رفته در این بنا لاشه سنگ و ملاط گچی- آهکی است. گوشه سازی و اجرای گنبد در این بنا بوسیله سکنج هایی اجرا شده است. گنبد از نوع نیم دایره ای یک پوسته است.

    بنای دوم که نقشه چهار ضلعی دارد نیز با مصالح لاشه سنگ و ملاط گچی- آهکی ساخته شده است. در برخی قسمت های مرمت شده تعدادی آجر نیز دیده می شود که احتمالا در اصل بخش هایی از بنا با آجر ساخته شده بوده است. گنبد بنا تخریب شده ودر حال حاضر بنا بدون گنبد است. این بنا نیز دارای چهار ورودی در هر ضلع است.


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  2 نظر
  • چهار طاقی الزین

    شهرستان طارم آثار بسیار مهمی دارد، ازجمله­ی این آثار، چهار طاقی الزین است که در منطقه به آتشکده معروف است. این بنا از شرق به خانه های روستایی، از شمال و غرب به گورستان قدیمی و سپس تپه ماهورها و بلندی ها، منتهی می شود. امامزاده در مختصات 4076853  و  UTM   39 s 32026  قرار دارد.

    معماری

    توصیف بنا

    بنا بسیار ساده و شامل یک فضای چهار گوش است. اضلاع بنا یکسان و ابعاد آن تقریباً 5/4×5/4 متر با پلان مربع شکل ساخته شده است. ورودی بنا از سمت شمال و از طریق درگاهی کوچک با  سقف مسطح اجرا گردیده است. داخل بنا نیز نقشه چهار گوش دارد و دیوار های آن دارای اندود گچی است. ولی پوشش گچی دیوارها در طول زمان بسیار تیره و کثیف شده اند.

    فضای اصلی بنا از چهارطاق تقریباً هم شکل و هم اندازه ساخته شده است که بر روی چهار جرز مربع شکل قرار دارد. هر چهارطاق دارای قوس جناغی تند است و بلندی طاق ها از کف بنا 2 متر است. در ساخت این بنا از مصالحی چون لاشه سنگ و ملاط آهک استفاده شده است. بر روی اتاق مربع، گنبدی کوچک تک پوش قرار داده شده است که به صورت نیم دایره بوده و بنایی را به وجود آورده که به اعتقاد برخی پژوهشگران ، آتشکده­ای از دوران ساسانی است.

    با توحه به شواهد و مدارک باقی مانده این بنا در دوران میانی اسلام ، مورد استفاده بوده است. بنا از لحاظ معماری شباهت زیادی به چهارطاقی دوران پیش از اسلام دارد و به شماره 985 به نام آتشکده­ی الزین در فهرست آثارملی به ثبت رسیده است.

    چهارطاقی الزین در سال های اخیر توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان زنجان مورد مرمت قرار گرفته است.

    http://zanjan.ichto.ir


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  یک نظر
  • چهار طاقی پیرچم

    بنای معروف به آتشکده در حدود 100 متری روستای پیرچم، روی تپه ای بزرگ؛ مشرف بر رود خانه قزل اوزن قرار دارد. بخشهای زیادی از تپه ای که بنا در آن واقع است، گورستانی احتمالا از دوران متاخر اسلامی است. تپه از جنوب به رودخانه قزل اوزن منتهی می گردد. از شمال و شرق با خانه های روستا همجوار است و از غرب به رود خانه و کشتزار های حاشیه آن محدود می گردد. بنا دقیقا در منتهی الیه جنوب تپه قرار دارد. بنای پیرچم از دو بخش ساختمان مربع شکل گنبد دار و سازه ای تقریبا چلیپایی در شمال آن تشکیل شده است. بنای اصلی، ساختمان کوچک مربع شکلی است که با مصالح لاشه و قلوه سنگ و ملاط آهک ساخته شده است. ورودی بنا از شمال و از طریق درگاه کوچکی با طاق قوسی است. دروسط دیوار جنوبی داخل بنا، محرابی با طاق قوسی تعبیه شده است. بالای بنای چهارگوش گنبدی  قرار دارد که قسمت فوقانی آن تقریبا مسطح است. احتمالا گنبد بصورت نیم دایره ای بوده که در جریان مرمت به این شکل باز سازی شده است. گنبد با استفاده از چهار فیلپوش بر روی فضای چهار گوش قرار گرفته است. حد فاصل فیلپوش ها در هر ضلع طاق نماهای مثلثی کوچکی تعبیه شده است. یک پنجره کوچک مستطیلی در بخش جنوبی گنبد وجود دارد که نور داخل بنا از طریق آن تامین می شود. بخش الحاقی شمال بنا شامل یک فضای چلیپایی و دو فضای الحاقی کوچک دیگر است. این قسمت نیز با لاشه سنگ و آهک ساخته شده و در سالیان اخیر مرمت شده است. احتمالا این بخش نیز در گذشته مسقف بوده است. در مرکز این فضا بر اثر کاوش غیر مجاز و در عمق 20 سانتی متر ی از سطح بقایای یک کف گچی آشکار شده است. با توجه به وجود قطعات آجر دراطراف بنا احتمالا بخش هایی از بنا از آجر ساخته شده بود که در جریان مرمت کاملا از بین رفته است. هرچند مردم محلی بنا را آتشکده ای از دوران پیش از اسلام می دانند. اما با توجه به شواهد و مدارک موجود احتمالا بنا آرامگاهی از دوران میانی اسلام است. این بنا به شماره........... در تاریخ.......... در فهرست آثار ملی کشور با نام آتشکده پیرچم به ثبت رسیده است. 

    یافته های سطحی: با توجه به دخل و تصرفات سالهای اخیر به جز قطعات شکسته آجر و لاشه سنگ و ملاط خشک شده چیز دیگری در پیرامون بنا دیده نمی شود.

     دوره های فرهنگی: با توجه به شواهد موجود و شکل و نقشه بنا که قابل مقایسه با بنا های دوره میانی اسلام است، احتمالا بنای پیرچم آرامگاهی از دوران میانی اسلام در کنار گورستانی از همین دوره و دوره متاخر اسلامی است.

    http://zanjan.ichto.ir


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار طاقی گیلوان

    بنای معروف به آتشکده گیلوان در 2 کیلومتری شمال شهر گیلوان ( به خط مستقیم )، در میان باغات و مزارع و در کنار امامزاده حیدر قرار گرفته است. در سمت شمال بنا و تقریبا چسبیده به آن تپه ای وجود دارد که بر سطح آن کمی سفال و لاشه سنگ پراکنده است. از شرق به باغات، از غرب به محوطه باز جلوی امامزاده و از جنوب غرب به بنای امامزاده حیدر منتهی می گردد. بنای موسوم به آتشکده گیلوان، چهار طاقی کوچکی است که با مصالح لاشه سنگ و ملاط آهک ساخته شده است. این بنا شامل چهار جرز نامتقارن و گنبدی کوچک بر روی آنها است. جرز ها مربع کامل نیستند و  ابعاد شان تقریبا 1×1 متر است. شاید یکسان نبودن جرز ها در نتیجه مرمت غیر اصولی سالیان اخیر بنا باشد. ابعاد بنا حدود4 ×4 و بلندی آن 60/2 متر است. طاق ها از نوع جناغی هستند و مستقیما بر روی جرز های چهار گانه قرار گرفته اند. با توجه به شکل قوسها، ابعاد و اندازه، قرار داشتن در نزدیکی گورستان قدیمی و امامزاده، این بنا احتمالا آرامگاهی از دوران میانی اسلام است.

     یافته های سطحی: فقط چند قطعه سفال ساده از تپه مجاور بنا یافت شد. 

     دوره های فرهنگی: بر اساس مطالعه سفالهای سطحی، این محوطه دارای آثاری از دوران میانی اسلام است.

    http://zanjan.ichto.ir


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتشکده چهار قاپی

    آتشکده چهار قاپی:««چهار قاپو» یا «چهار قاپی» به معنی «چهار در»، از جمله آتشکده های دوره ساسانی در شهر مرزی قصر شیرین است. این آتشکده از نوع آتشکده هایی است که دارای دالان طواف بوده و به مرور زمان رواق آن فرو ریخته است و تنها در برخی از قسمت ها، آثاری از آن دیده می شود. این آتشکده اتاقی مربع شکل به ابعاد 25×25 متر است و سقفی گنبدی شکل به قطر شانزده متر داشت که متأسفانه اکنون اثری از آن باقی نمانده است و تنها بقایای گوشواره ها در چهار گوشه آن دیده می شود. این اتاق مربع شکل دارای چهار درگاه ورودی است که به رواق اطراف فضای مرکزی منتهی می شوند. در اطراف این بنا مجموعه اتاق ها و فضاهایی وجود دارد که بخش هایی از آن در نتیجه کاوش های باستان شناختی سال های اخیر شناسایی شده است. این بنا با استفاده از مصالح محلی از قبیل لاشه سنگ و ملاط گچ ساخته شده و گنبد آن آجری بوده است.این بنا از جمله بناهای تقویمی ایران بوده که جهت تشخیص شروع فصول سال از آن استفاده می شده است.این اثر تاریخی به جا مانده از دوره ساسانیان در نتیجه جنگ با عراق دچار آسیبهای فراوانی شد و هم اکنون در حال مرمت است.
    منبع :پایگاه ایرانشناسی آریامن


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  یک نظر
  • آتشکده وچهار تاقی

    در آئین اشو زرتشت ، چهار عنصرآتش،آب،باد(هوا) وخاک  جایگاه والای آسمانی داشت همواره بر پاکیزه نگه داشتن آنها سفارش شده است.

    یکی از علتهای استودانها و عدم خاکسپاری مردگان را همین احترام به عناصر چهار گانه میتوان دانست. آنچه مسلم است در ائین زرتشت این چهار عنصر را در فضایی احساس می کردند که آنرا تحت نفوذ خداوند می دانستند.. معماری یکی از چشمگیر ترین ،گستره آشکار سازی این بنیانها انگارگانگی در زندگی آدمی است . در ساخت آتشکده ها چهار عنصر آب ،خاک ،هوا در کنار آتش محترم دانسته شده وزیبایی طبیعی دو چندانی به ستایشگر اهورامزدا ارائه می شده است.

     

    چلیپا شکلی آغازین از درک مفهومی فضا در معماری و فرهنگ ایرانیان است که با چهار بازوی مساوی و گوی و مرکز آن نشان از عدالت به چهارسو و جهت زمین در شمال ، شرق ، غرب و جنوب است که تحت وحدانیتی که در مرکز آن است و اشاره به سوی آسمان دارد درواقع نمادی از آسمان است که ترسیم کننده وجود فضایی ذات الهی نیز می باشد؛ ایرانیان بر اساس و پایه این تفکرروی به سوی چهارگانگی در درک وآفرینش فضایی نمودند که چهار تاقی ها نمود های بسیار کهن آن می باشد، که بعدها با نمودهای چهار باغی، چهار ایوانی و میدان دیده شده که درآنها ایجاد چهار جهت تحت عنوانهای ورودی، ایوان ،عرصه ،مسیر و یا نمایش چهارعمارت اصلی و در مرکز با نمودی از آب یا آتش به تشریح این تفکر و بازنمود آن در معماری پرداختند.

    تجلی فضا به شکل گوهری در مرکز چلیپا در معماری ایران وارد گردید  که برای این کار برای نخستین بار فضای مربع را به دایره تبدیل نمودند که نمادی از گنبد آسمان باشد که در اشکالی همچون بناهای چهار ایوانی با احساس این فضا به انسان به طرح آن پرداخته اند.

     

    همان طور که می دانیم میادین ایران تا قبل از دوره معاصر به صورت چهار ضلعی منتظم بودند که کلمه square که امروزه در اروپا تحت عنوان میدان کاربرد دارد همان کلمه مربع می باشد که سیاحان غربی با توجه به میادین ایرانی که بیشتر چار گوش بوده انتخاب کرده اند.


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • تفاوت آتشکده و چهار تاقی

    چهار تاقی" در معماری ایرانی، نامی است کلی برای یکی از فرم‌های مهم و بنیادینی که در تکامل این معماری نقشی اساسی داشته‌است. نام "چهار تاقی" تا حدی روشنگر فرم آن نیز هست. "چهارتاقی" به بنایی چهارگوش گفته می‌شود که روی چهار پایه یا دیوار محیطی آن قوس‌ها یا گوشواره‌هایی قرار دارد که به گنبد منتهی می‌شوند.
    پیش از این با هم از نقش گنبدها در معماری و از نحوه تکامل آنها سخن گفتیم. پس از به وجود آمدن تکنیک گنبدسازی و پس از آن که معماران ایرانی توانستند پلان‌های مربع را به دایره تبدیل کنند، استفاده از فرم چهارتاقی مرسوم شد. متاسفانه اطلاعات ما از دوران اشکانی اندک است اما در دوره ساسانی، چهارتاقی‌ها به طور گسترده مورد استفاده قرار می‌گرفتند. در حقیقت چهارتاقی به یک "واحد" معماری تبدیل شد که می‌توانست به صورت مجزا و یا در ترکیب با چهارتاقی‌ها و عناصر دیگر در یک ساختمان مورد استفاده قرار بگیرد.
    چهارتاقی‌ها و آتشکده‌ها
    از آنجا که طرح و نقشه آتشکده‌هایی که از دوران ساسانی برجای مانده است، همین طرح چهارتاقی است، بسیاری اصطلاح "چهار تاقی" را برای مشخص کردن
    آتشکده‌ها نیز به کار می‌برند. در حالی که چهارتاقی به عنوان یک عنصر یا واحد معماری، می‌تواند در هر ساختمانی به کار رود. با این حال بیشترین نمونه‌هایی که از دوران ساسانی از چهارتاقی برجای مانده است، مربوط به آتشکده‌هاست. خالص‌ترین فرم‌های چهارتاقی را می‌توان هم اکنون در چهارتاقی نیاسر کاشان، فیروز آباد، نطنز و بیشاپور یافت. آتشکده نیاسر را که در نزدیکی کاشان قرار دارد برخی منسوب به دوران اردشیر بابکان می‌دانند و برخی دیگر احتمال می‌دهند قدمت آن به دوران اشکانی نیز برسد. اما همان طور که گفتیم، این فرم معماری فقط مختص آتشکده‌ها نبوده و در ساختمان کاخ‌ها و قلعه‌ها نیز نمونه‌های آن را مشاهده می‌کنیم. به عنوان مثال در کاخ فیروز آباد، ردیفی از سه تالار با فرم چهارتاقی در کنار یکدیگر بنا شده‌اند. یا در مثالی دیگر از کاخ دامغان، فرم خالص چهارتاقی، یعنی گنبدی روی چهار ستون با دروازه باز مشاهده می‌شود.


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  یک نظر
  • مرغان اساطیری اوستا و کتب پهلوی

    مرغان اساطیری اوستا و کتب پهلوی

    در اوستا و کتب پهلوی از مرغانی واقعی و نیمه اساطیری چندی یاد گردیده است که معروفترین آنها شش تا بوده و عبارتند از: کرشیپتر، چخرواک، اشوزوشت، سئن مرغو (سیمرغ)، چینامروش (چمروش) و مرغ کَمک؛ که به واسطهً ازخود بیگانگی فرهنگی ما ایرانیان تا کنون به طور جداگانه و مفصّل مورد بررسی دقیق قرارنگرفته و شناسایی درست نشده اند.از آنجاییکه نگارنده به عدد سالهای جمع آوری و تصنیف شاهنامهً فردوسی روی اسامی خاصّ اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه عمر صرف نموده است، لذا جای اجتهادی دیده و تلاشی در این راه به عمل می آورد.شرح و تفضیل مربوط بین پرندگان را به ترتیب مذکور در اینجا بیان می کنیم: در کتاب پهلوی بندهش در مورد مرغ کرشیپتر (لفظاٌ یعنی تیزپرواز و یا دارای دم دو شاخه و شیاردار) آمده: " در بارهً مرغ کرشفت (همان کرشیپتر اوستا) گوید که سخن داند گفتن و دین به ور جمکرد (قلعه ویرانهً کوهستانی لیلی داغی در نزدیکی شهر مراغه) او برد و رواج بخشید. بدانجا اوستا را به زبان مرغ خوانند." نظر به دم دو شاخه و شیاردار پرستو و فراوانی آن درسمت مراغه و همچنین تقدیس گردیدن و تیزپروازی آن، در اصل از کرشفت (کرشیپتر) باید همان پرستو منظور بوده باشد. چخرواک (چرخ آواز) را به سادگی می توان با سغیرجیق (چغیرجیک) آذریها یعنی سار مطابقت داد چه درکتب پهلوی وی از نظر بزرگی و رنگ سیاهش با کرشیپتر (پرستو) مقایسه گردیده است.این پرنده هم درایران به نوعی گرامی و مقدّس شمرده میشود. اشوزوشت (همای سعادت) جنانکه ازنامش پیداست نوع نادرو درشت و زیبایی ازبوفهاست که در ایران، خصوصاٌ آذربایجان مورد احترام است و اذیت وی و یا ویران کردن لانه اش گناه بزرگی بشمار می آید. دربارهً این مرغ در کتاب پهلوی بندهش، با ترجمه وتفسیر مهردادبهار چنین آمده است: " در بارهً مرغ زوربرک و مرغ بهمن است، که جغد خوانند، گوید که بخشی از اوستا در زبان او آفریده شده است. هنگامی که بخواند دیوان از او گریزند و در آنجا بنه نکنند و بدان روی، جغد بنه در بیابان کند و در ویرانستان باشد تا دیوان در آنجا بنه نکنند.اگر ناخن گرفته شده افسون نشده باشد. دیوان آن را ستانند. و تیرگونه براو افکنند و کشند. بدین روی، آن مرغ ناخن را، اگرافسون نشده باشد ستاند و خورد تا دیوان و جادوان آن را کار نفرمایند. چون افسون شود، چغد آنرا نخورد و دیوان بان وسیله گناه کردن نتوانند.نیز دیگر ددان مرغان(پرندگان شکاری) همه به دشمنی دیوان و خرفستران (موجودات موذی) آفریده شده اند.چنین گوید که مرغان دد، دشمن خرفستران و جادوانند. این را نیز گوید که مرغان همه زیرکند وکلاغ از همه زیرکتر است." سه پرندهً بعدی بیشتر ازسه از سه پرندهً اوّلی افسانه ای هستند و عقاب و شاهین بطن و هستهً واقعی این موجودات اساطیری را تشکیل می دهند. که از این میان سیمرغ به میانجی شاهنامهً فردوسی بیشتر معّرف حضورایرانیان و فارسی زبانان است. این نام اساساٌ به معنی مرغ شاهین و عقاب است. دلیل این که مکان سیمرغ درالبروچ کوهستان قفقاز یا البرز شمال ایران بشمار رفته اساساٌ آن است که سرزمینی که جمهوری آذربایجان کنونی را تشکیل می دهد در سابق نامهای اران، آلوانیا و سائینی (به روایت استرابون سوئنس) را داشته که هر سه نام به معنی سرزمین عقاب و شاهین یا صحیحتر بگوییم سرزمین مردمی با توتم عقاب یا شاهین بوده است.این مردم که در منابع یونانی بیشتر اناریان (یعنی مردم کم ریش) نامیده شده اند همان ترکان گرگر (بیات) بوده اند که از عهد مادها در این منطقه سکنی گرفته بودند و چنانکه خواجه رشیدالدین فضل اللّه در جامع التواریخ رشیدی می آورد توتم این مردم شاهین و عقاب بوده است. از آنجاییکه دین زرتشتی بین آنها رواج داشته در اوستا به فروهر پاکدینان آنجا (تحت نام مردم مملکت سائینی) درود فرستاده شده است.قهرمانان اصلی کتاب اساطیری کهن ایشان یعنی ده ده قورقود زرتشت، کورش، کیخسرو وگرشاسب (رستم) میباشند که به ترتیب تحت نامهای ترکی بامسی بئیرک، بایندرخان، غازانخان و باسات ذکر گردیده اند. به هر حال موطن و آشیانهً سیمرغ به وساطت همین مردم کوهستان قفقازبه شمار می آمده است و ازهمین جاست که در اساطیر یونانی مکان نشانه روی سینهً پرومتهً در بند توّسط عقاب همین کوهستان معرفی شده است. جنبهً فرزانگی سیمرغ علاوه برهمشکل گردیدن سین (عقاب) با سین (فرزانه) در زبان مادی اوستائی به باورهای کهن مردم بابل بین النهرین برمیگردد که در آنجا فرشته ای با اسامی لاماسو، کوریبو و شدو به صورت نیمه عقاب و نیمه انسان عالمی تجسم میگردیده است. در اینجا گفتنی است در روایات اسلامی ازمرغ اساطیری هدهد ( پیامرسان سرودخوان دربار سلیمان=کورش) همان هود پسرهود (زرتشت) اراده گردیده است. درمورد مرغ چمروش (چینامروش) یعنی پرندهً بسیار برچیننده وکشنده در کتاب پهلوی بندهش میخوانیم: " در بارهً چمروش مرغ گوید که به سر کوه البرز، هر سه سال، بسیاری از مردم سرزمینهای انیرانی گردآیند برای رفتن به سرزمینهای ایرانی، برای زیان رسانیدن، کندن و نابودکردن جهان.آنگاه که بُرزیزد(ناهید) از آن ژرف دریای ارنگ (مازندران) برآید، آن چمروش مرغ را بر ایستاند بربالست همهً آن کوه بلند، تابرچیند همهً مردم سرزمینهای انیران را بدانسان که مرغ دانه را."مهردادبهار درتوضیح مرغ چمروش می افزاید: "چمرو در اوستا نام مردپرهیزکاری است." این نام اوستائی را میتوان دارای روش چینندگی وقضاوت معنی نمود که این خود اصل چمروش را با سیمرغ یکی میگرداند. می دانیم که شاهنامهً فردوسی هم مکان سیمرغ را همین البرزکوه یا البروج کوه نشان میدهد: یکی کوه بُد نامش البرزکوه به خورشید نزدیک و دور از گروه بدان جای سیمرغ رالانه بود که آن خانه ازخلق بیگانه بود
    از سوی دیگرهمین مرغ اساطیری چمروش با مرغ کََمک اوستا و کتب پهلوی مربوط میگردد که در این جا نیز دارای رل منفی است. چه معانی لفظی چمروش (چینامروش) یعنی بسیارچیننده با مرغ کمک (کم کننده، کاهنده) و همچنین مرغ استیمفالی یونانیان (لقظاٌ یعنی کاهنده ونابودکننده) گویای مقهوم واحدی میباشند. اصل این مرغ اساطیری را باید در اساطیرآریاییان هندی سراغ گرفت چه در آنجا مرغی به نام گارودا (به معنی لفظی نابودکننده و کاهندهً زهر) مرکب پروازگر ایزد معروف هندوان یغنی ویشنو (پُرشکل) است. امّا از آنجاییکه ویشنو درمقام ایزد بیگانه رعد و برق نسبت به ایرانیان، نزد خود هندوان ملقب به راما و کریشنا (هردو به معنی سیاه) بوده، لذا مرکب وی یعنی مرغ گارودا (کمک ایرانیان) نیز موجودی تاریک کننده و اهریمنی به شمار رفته است و این خود گواهی بر این است که اهریمن به ایزد رعد آریائیان سکایی و هندی یعنی تور و ایندره اطلاق می گردیده است.به هر صورت از اینجا معلوم میشود که یونانیان نیز مرغ اسیمفالی خود را- که در اساطیر مربوط به هراکلس و یاسون ذکرگردیده - از مردمان خاورمیانه و هندوستان اخذ نموده اند. اصلاٌ خود هراکلس (پهلوان معروف) مترادف گیلگامش بابلیها و ماًخوذ از آن است، چنانکه برخی از صفات گرشاسب و رستم ایرانیها؛ و این هردو خود از سوی دیگر با ایندرهً هندوان مربوط میگردند. ناگفته نماند در پس پردهً اساطیر مربوط به گرشاسب- رستم، خصوصاٌ هفت خوان وی قهرمان سکائیان آماردی دورهً مادها یعنی آتردات پیشوای مردان نهفته است که لشکریان ابرقدرت آشور مهاجم ومذاکره کننده با مادهای تحت رهبری خشتریتی (کیکاووس) را در اطراف شهر آمول مازندران(آمل کنونی) غافلگیرکرده و قتل عام نموده است. در پایان برای حسن ختام مطالب مربوط به نبرد گرشاسب (رستم) با مرغ کمک را از تعلیقات کتاب پهلوی مینوخرد که تّوسط عالم شهید دکتر احمد تفضّلی تدوین گردیده، بیان می کنیم: " مرغ کمک: وصف این مرغ از زبان گرشاسب در صد در بندهش وبا اختلافاتی جزئی در روایات داراب هرمزدیار، چنین آمده است: "... چون مرغ کمک پدید آمد و پر به سر همهً جهانیان بازداشت و جهان تاریک کرد و ار باران که می بارید همه بر پشت او میبارید وبه دم همه باز به دریا میریخت و نمی گذاشت که قطره ای در جهان باریدی، همهً جهان از قحط و نیاز خراب شد و مردم و چارپای مانند اینکه مرغ گندم چیند، او می خورد و هیچ کس تدبیر آن نمیتوانست کردن ومن تیرو کمان برگرفتم و هفت شبانه روز مانند آنکه باران بارد تیر می انداختم و به هردو بال او میزدم تا بالهای او چنان سست شد که به زیر افتاد و بسیار خلایق در زیر گرفت و هلاک کرد وبه گرز، من منقار وی خرد کردم. و اگر من آن نکردمی عالم را خراب کردی وهیچ کس به نماندی." نام لباس رزمی رستم/ گرشاسب یعنی ببربیان (ببر درخشان)نیز گویای اصل مازندرانی رستم /گرشاسب سکائیان آماردی است. در اینجا باید تذکرداد که مورخین دوره اسلامی درفش کاویانی را از پوست ببر، یا شیر یا پلنگ دانسته اند، ولی نظر به اینکه نام پارس میتوانست از ریشهً اوستائی و پارسی پرثه (یعنی جنگنده و پرش کننده) گرفته شود و این مترادف کلمهً یوز در زبانهای ایرانی و آلتایی است. بنابراین پارس همچنین نامی بر یوزپلنگ (یعنی جانور جنگی پررنگ)بوده و آن بدین معنی در زبان آلتایی ترکی زنده است؛ پس درفش کاویانی (یعنی درفش شاهی) علی الاصول از پوست یوزپلنگ (پارس) بوده و به جهت همنامی این جانور بومی جنوب ایران با پارسها پوست آن به عنوان پرچم رسمی پارسها برگزیده شده بود. امّا طبق منابع یونانی چانور توتمی اصلی پارسها نه یوز پلنگ بلکه همانند بسیاری از ملل قدیم نیمکرهً شمالی زمین عقاب و شاهین بوده است. و این عقاب و شاهین که تمثالش بر بالای درفش کاویانی نصب میشد ربطی با سیمرغ کوهستانهای البروج و البرز داشته است.بی جهت نیست که در اسطورهً گرجی امیران نام کورش با سگ بالدار دم دراز (یوزپلنگ- عقاب، فرانک شاهنامه، سپاکو هرودوت) مربوط گردیده است. پس در مجموع ورنه ای که زادگاه فریدون (کورش) به شمار آمده دراصل نه گیلان (محل سفیری وی)، بلکه همان ورهشی عیلامیها یعنی همان پارس بوده چه این هردو در زبان پارسی با کلمهً اوستایی ورنه (سرزمین پوشیده و کناری) مترادف می باشند. بنابراین زادگاه فریدون (کورش) به اشتباه در اوستا سرزمین چهارگوشهً ورنه (گیلان) تصورگردیده است. در باب خود نام گیلان گفتنی است که کلمهً گیل درنام نوعی رز وحش آذریها یعنی گیل دیک (گیل تیغ) به معنی درخت خاردار برجای مانده است؛ بر این اساس نام گیلان با کلمهً سانسکریتی جنگل و نیز هیلایه (گیلایهً) یونانی یعنی جنگل همریشه و هم معنی است. پس داریتیانی (جنگلیهایی) که جغرافی نویسان یوناان باستان جایگاه آنان را درسمت شرق آذربایجان ذکر کرده اند همان گیلانیان (گیلکها) بوده اند. در مورد نام یاسون یونانیها هم که نامش در رابطه با مرغ استیمفالی (کاهنده و نابودکننده) ذکر گردیده باید گفت اگر آترادات (مخلوق آتش) یا همان گرشاسب/ رستم، سردارقهرمان جاودانهً تاریخ ایران است که با کشتار آشوریان مهاجم به شهر آمل ایران را برای نخستین بار مستقل نمود، متقابلاٌ یاسون (نجات بخش، شفابخش) که در اصل همان کیخسرو شاهنامه و اوستا ست همان کیاخسار (هووخشتره) فرمانروای بزرگ ماد است که ابر قدرت ستمگرآشور را برای همیشه نابود کرد و ایران را به مقام ابرقدرتی تاریخ کهن رساند.از همین رو است که این دو به همراه زرتشت و پشوتن (کورش) معروفترین جاودانیهای زرتشتی به شمار رفته اند. در باب معروفیت بی نظیر کیاخسار (کیخسرو) در عهد باستان همین بس که وی درتورات و قرآن وتفاسیر مربوط بدانها با نامهای مثبتی فراوان و به صورت انبیا و اخیار تاریخی جداگانه ای معرفی شده است: خنوخ (درخشان) ، متوشائیل (مردخدا)، یوشع ( یسع،نخات دهنده)، ایلیاس (بنده خدا) ، خضر (خسرو)، ادریس (نکونام ،مترادف همان هئوسروهً اوستا) هرمس (شیر) جملگی القاب ونامهای وی می باشند و براثر همین معروفیت و محبوبیت جهانی وی بوده که حتی نامهای دو دخترخاندان او که نوادگان پسری وی بوده اند یعنی خواهران آموخا (ارنواک، ظلّه) و آمیتیدا (سنگهواک، ماندانا، کتایون، عاده) از طریق منابع یونانی و تورات واوستا و شاهنامه شهرهً آفاق گردیده اند.
    نیای اساطیری ایرانیان

    که ما را زدین بهی ننگ نیست به گیتی به از دین هوشنگ نیست همه راه دادست و آیین مهر نظر کردن اندر شمار سپهر فردوسی

    دراوستا و کتب پهلوی و شاهنامه ظاهراٌ دوفرد به عنوان شاه و نیای اساطیری ایرانیان معرفی شده اند: یکی هوشنگ پیشدادی و دیگری ایرج؛ ولی از تطبیق تاریخ و اساطیر ایرانی و ارمنی و یونانی معلوم می گردد که روایات مربوط به این دو که ازطریق احادیث شفاهی کهن به صورت دوفرد جداگانه به روزگار تدوین اوستا در دورهً ساسانیان و عهد فردوسی رسیده بوده، در واقع مربوط به فرد تاریخی واحدی بوده اند که همانا گئوماته زرتشت یا همان بردیه پسر خواندهً کورش (فریدون) بوده که چهار سال به نیابت از برادر خوانده اش کمبوجیه درامپراطوری وسیع ایران هخامنشی حکمرانی ایدآلی نموده است.مطلب ظاهراٌ از ره عقل سلیم استبعاد دارد ولی به قول معروف چه کوخها که بایدمان ویران کرد و چه کاخها که بایدمان ساخت. ممکن است خوانندهً مقالات اینجانب تصور کنند که زمین و زمان را در این مقالات به هم می بافم. آری، اعتراف می کنم به هم بافتنی در کار است چرا که بدون به هم بافتن اصولی اخبار تاریخی و اسطوره ای منابع مرتبط گوناگون نقشهای اساسی فراز و نشیبهای قالی تاریخ اساطیری ایران مشخص نخواهد شد: موسی خورنی موّرخ ارمنی عهد ساسانیان که نخستین تاریخ نویس ارمنی و ایرانی به معنی امروزین آن بوده است نام کورش (فریدون) را اغلب آرا یعنی نجیب ذکر کرده و نام پسر خواندهً معروف وی یعنی گئوماته زرتشت یا همان بردیه(پسرخوانده و داماد کورش) را آرای آرایان (آرا پسر آرا) آورده است که همان ایرج شاهنامه است که لفظاٌ به معنی شخص منسوب به فرد نجیب یعنی آرا (کورش) است.ولی دلیل اینکه هوشنگ (هئوشینگهً) اوستا نیز همان زرتشت است از معنی لفظی نام او و لقبش و همچنین از اسطوره های آتش مربوط به وی پیداست: فردوسی به درستی نام هوشنگ را ازکلمهً هوش گرفته است چه این نام به لغت اوستایی به معنی بسیار هوشیار و کوشا در هوشمندی است. پس اوستا شناس بزرگ آلمانی فردیناند یوستی در این امر که آن را به معنی فراهم آورندهً منازل نیکو معنی نموده، راه خطا پیموده و مقلدین ایرانی اش را دچار لغزش نموده است؛ چه لقب اصلی وی یعنی پرذات(پیشداد) یعنی آن که نخستین قوانین عادلانه را آورد به وضوح حاکی از همین مفهوم بسیار هوشیار هوشنگ است. کتاب پهلوی زات اسپرم در باب حمل آتشها و نوروزنامهً منسوب به خیام در باب پیدایی شراب اشاره به سرزمین خاستگاهی نیاکان هوشنگ و جمشید پیشدادی یعنی سرزمین سئوروماتها (مادرسالاران) نموده اند که بسیار جالب می باشند: بنا به زات اسپرم مهاجرت ایرانیان از خونیرث (سرزمین ارابه های درخشان= اروپا، دراصل داکیهً یعنی سرزمین چرخ در شمال غربی دریای سیاه) به کشورهای خارجی در زمان هوشنگ روی داد و این مهاجرت روی گردهً گاونری موسوم به سر سئوک (پیشانی سفید، آپیس مصریان) انجام گرفت. سه آتش بر روی این گاو روشن بود و چون می خواستند از دریا (میان دریای خزر وسیاه) بگذرند این آتشها به دریا ریخت و گوهر آنها یکی بود و به سه بهره شد و دوباره در سه جای فروزان گشت و به آذر فرنبغ (آتش موبدان در فارس) و آذرگشنسب (آتش پادشاهان و ارتشتاران در آذربایجان) و آذربرزین مهر(آتش کشاورزان در خراسان) موسوم گشت.در کتاب پهلوی بندهش آمده که هوشنگ (بسیار دانا) پسر فرواک (واعظ= هوم، سپیتمه،جمشید) بود. از اینجا معلوم میشود مهاجرت مذکور اشاره به کوچ نیاکان زرتشت از سرزمین سردسیری شمال قفقاز به ایرانویج (شهرستان مراغه= رغهً زرتشت) می باشد، همان نواحیی که در وندیداد اشاره به کولاک سخت آن در رابطه با جمشید شده است. در این جا انتساب آتش آتشکدهً آذرگشنسب به هوشنگ (زرتشت یا همان اران گشنسب کتاب پهلوی شهرستانهای ایران، اران خردمند خبر موسی خورنی بانی شهرستان آتورپاتکان= اران) قابل توجه است. به عبارت دیگرنام اران گشنسب نشان می دهد که نام آتشکدهً آذرگشنسب شهر رغهً زرتشتی(مراغه) با زرتشت یا همان آذرهوشنگ (ابراهیم ادهم) مربوط بوده است.پس آن شهر ری(رغه ای) که در روایات کهن تجدید عمارت آن به هوشنگ نسبت داده شده همان شهر رغهً زرتشتی (مراغه) بوده است. در اسطورهً پدید آمدن می نیز که در نوروزنامهً منسوب به خیام آمده به موضوع اصل شمال قفقازی خانواده زرتشت اشاره گردیده است: " درهرات(هرئیوهً اوستا، در اصل سرزمین هرواتها یعنی همه کس هر کس ها، سرزمین قوم سلم همان موطن نیاکان باستانی کرواتها در شمال قفقاز) پادشاهی بود کمکار، از خویشان جمشید (در واقع خود وی). روزی بر تخت نشسته بود که همایی در برابر او ظاهر گشت. ماری دید به گردن او پیچیده و می خواست وی را بگزد. شاه شمیران(یعنی فرمانروای سرزمین سرما) گفت کسی هست که این هما (سیمرغ) را از دست مار رهایی بخشد. پسرش بادان (به لغت اوستایی بئوذان یعنی دانا= بودا، هامان ،زرتشت) تیری بینداخت و مرغ را نجات داد. سال دیگر درهمین هنگام هما (=عقاب دانا ، سیمرغ) باز گشت و دو سه دانه برای شاه به ارمغان آورد و برزمین کاشت.تاکی رویید خرم. بعدخوشه های انگور از آن رست و دانه ازخوشه ها ریختن آغاز کرد. آب انگور بگرفتند و در خمی نهادند. شیره در خم به جوش آمد.آنگاه از شیرهً انگور که نمی دانستند زهر است یا پاد زهر به مردی محکوم خوراندند و وی شاد گشت و باز طلب کرد؛ پس بگفت یک شربت دیگر دهید آنگاه هرچه می خواهید با من بکنید. شربت سوم را که نوشید سر مست شد و بخفت و تا روز دیگر به هوش نیامد. شاه شمیران چون این شادی و سرمستی وی بدید، او را بخشید و بزم آیین آورد و مردم سرودها بساختند و نواها زدند. پس نهال انگور از هرات به دیگر شهرها پراکنده شد." معلوم میشود این اسطوره از آنجا پدید آمده که جمشید و شراب در نام اوستایی هئومه یعنی دارای دانش نیک با هم مشترک بوده اند.افزون بر اینکه محصول اصلی مقر خانوادهً جمشید (سپیتمه)/زرتشت یعنی شهر رغهً آذربایجان انگوربوده وهست.موارد محل فدیه آوردن جمشید وهوشنگ نیز در اوستا جالب است چه جمشید پدر (سپیتمه پدر زرتشت) در بالای کوه مقدس هوکر (سبلان) و کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه) فدیه برای آناهیتا (بانوی نیرومند آبها) و اهورامزدا (سرور دانا) می آورد و هوشنگ (جمشید پسر، زرتشت) در بالای کوه هرا (یعنی کوه نزدیکی شهر زادگاهی وی رغهً آذربایجان= مراغه) فدیه برای خدایان می آورد. این کوه که نام اوستایی دیگرش اِرِزِیش(راست برافراشته) می باشد اکنون نیز ارزیش نامیده میشود و ارتفاعش از سطح دریاهای آزاد تقریباٌ نصف از آن دماوند است. قلّهً این کوه که به طور طبیعی که به شکل اطاق یکپارچه سنگی نسبتاٌ بزرگ بی سقف است معبد و قلعهً دفاعی مردم محل در عهد باستان بوده است. اکنون نیز تلّ سنگهای دیوار دفاعی آن باقی است. وجه اشتراک نام البرز یا همان هرابرزئیتی اوستا (یعنی هرای بلند) با این کوه واقع شدن آنها در کنار شهرهای به نام رغه و نیز درخود نام هرا یعنی پشته و بلندی می باشد. ولی در اوستا برای تخموروپه (تهمورث) یا همان تیگران/ بستور/منوچهر/ خورشید چهر که مقّرش ارمنستان بوده محل فدیه ای مشخص نشده است و این نشانگر بیگانه بودن سرزمین وی برای مغان دورهً هخامنشی بعد داریوش می باشد: در اوستا تنها یک بار از ارمنستان تحت نام مملکت سائینی ( سرزمین عقاب و شاهین) نام برده شده و به مردان و زنان پاکدین آنجا درود فرستاده شده است. در مورد لقب پیشداد (پرذات) اوستا که خصوصاٌ در مورد جمشید و هوشنگ بکاررفته گفتنی است:چنانکه آرتورکریستن سن ایران شناس شهیر دانمارکی در یافته است ایرانیان باستان خود نام پرذات (پیشداد) را از سلسلهً اساطیری اسکیتان یعنی آریائیان سکایی شمال دریای سیاه گرفته اند که علی القاعده صورت مادی نام پارالات و به معنی نخستین قانونگذاران می باشد. چه علاوه براین در فهرست پیشدادیان نام تهمورث (یعنی پهلوان سرزمین چرخ و ارابه=اروپا، داکیه) به وضوح با نام آرپوکسائیس اساطیراسکیتی، لفظاٌ یعنی شاه/ پهلوان سرزمین ارابه های خوب (همان خداوند اروپا) مطابق می باشد.می دانیم که این نام درشجره نامهً فرمانروایان ایرانی تورات به صورت آرپاکشاد ثبت شده است.معهذا وی ازنظرگاه تاریخ ایران باستان مطابق با آخرین فرمانروای پیشدادی واقعی یعنی منوچهر (فرزند مرد فرزانه) یا همان خورشید چهر فرزند زرتشت است که نام اصلیش در نزد گزنفون و موسی خورنی تیگران (یعنی موجود ببر و پلنگ مانند، یا تیرانداز) آمده و فرمانروای ارمنستان و نواحی مجاور آن ذکر شده است. گفتنی است نام اوستایی وی یعنی تخموروپه هم به معنی پهلوان اروپا و هم به معنی پهلوان ببر و پلنگ مانند است. به نظر می رسد همین معنی دو پهلوی این نام دستاویز و وسیله ای شده بر اینکه ایرانیان نام پرذات (پیشداد)را که مناسب خانواده روحانی و سیاسی سپیتمه (هوم، جمشید) بوده از فرهنگ اسکیتان برای این خانواده انتخاب نمایند. در اوستا وکتب پهلوی و شاهنامه فهرست پیشدادیان اصلی از این قرار است: کیومرث/ مشیه (انسان میرا) ، سیامک (سیاه مویمند)/ سامک (کناری)، فرواک (واعظ)/ جمشید (موبد زرین درمقام پدر)، هوشنگ (بسیار هوشیار)/جمشید (موبد زرین در مقام پسر) و تخموروپه (پهلوان ببر و پلنگ مانند یا پهلوان چرخ وارابهً خوب= اروپا، تهمورث) که به ترتیب مطابق با ییمهً اوستا (یعنی همزاد) که پسرسامک/ ویونگهونت (ویوسوت وداها یعنی درخشان دور دست یاهمان لیپوکسائیس اسکیتان یعنی پادشاه درخشان کناری) است. و هوم عابد (سپیتمه، جمشید، مانوی وداها) و پسرش زرتشت (زریادر، زریر، سپیتاک، گئوماته، بودا) و پسرکوچک زرتشت یعنی خورشیدچهر ( منوچهر،همان تیگران ارامنه یعنی فرد ببرو پلنگ آسا، یا تیرانداز)می باشند.چنانکه پیداست نام آرا (نجیب) که لقب مشترک کورش وداماد و پسر خوانده اش بردیه زرتشت بوده به ظاهریادآورنام سرزمینهای اران وارمنستان است:نام اران علی القاعده از همان ریشهً آریا و مترادف ایرج(زرتشت) است.گرچه میدانیم آرای دیگر نیز که همان کورش باشد نام اصلی خود را به رود کورای آن مناطق داده است. پس نام اران خردمند موسی خورنی، درمقام مؤسس حکومت اران یا آذربایجان شمال ارس بی شک به جای همان ایرج یعنی منسوب به فرد نجیب شاهنامه است که گفتیم نامی بر بردیه زرتشت پسرخواندهً معروف کورش و پسر سپیتمه (جمشید پدر) داماد آستیاگ (اژیدهاک اوستا) بوده است.چه موسی خورنی با تأکید لقب اران (ایرج)را باهوش و خردمند آورده است که می دانیم آن یکی از القاب معروف گئوماته زرتشت یعنی هامان تورات (لفظاٌ یعنی منسوب به" دانای نیک"= هوم، هود قرآن) بوده است.بنابراین نام قدیمی سرزمین جمهوری آذربایجان یعنی اران ازلقب معروف زرتشت یعنی آرا (ایرج)گرفته شده بوده است. می دانیم مطابق اوستا وگفتهً گزنفون و خارس میتیلنی زریادر(زرتشت) از سوی نیای مادریش آستیاگ در ارمنستان و اران و آذربایجان حکومت مینموده است. کتاب پهلوی شهرستانهای ایران خبربسیار جالبی را در این باب به دست می دهد چه در این کتاب پهلوی آمده که شهرستان آتورپاتکان (محل نگهداری آتش، منظور ناحیهً چشمه های نفتی شعله ور حوالی باکو) را اران گشنسب (نجیب دارندهً اسب پریال) سپهبد آذربایجان ساخت. از این جا کاملاٌ معلوم میشود که از اران همان زرتشت منظور می بوده نه پدر خوانهً وی یعنی کورش هخامنشی؛ و نام ناحیهً شهرستان آتورپاتکان (محل نگهداری آتش) مطابق و مترادف با همان نام قدیمی آنجا یعنی آلوانیا ( آگوان ،یعنی سرزمین آتش) بوده است.نام اخیر علی القاعده به هیئت آلبانی قفقازنیز آورده می شده است.گفتنی است درکتاب اسطوره ای معروف آذریها یعنی ده ده قورقود (پدرتجربه ها، یا پدر آتش مقدس) قهرمان اصلی اسطوره یعنی بامسی بئیرک (یعنی دارندهً تن زرین و درخشان) همان زرتشت (زرین پیکر) است که مطابق منابع کهن ارمنی نام خود را به صورت اران به سرزمین آذربایجان شمال رود ارس داده بوده است: طبق اساطیرده ده قورقود، بامسی بئیرک /زرتشت مدت 16 سال دور از خانمان و در تبعید بوده است( که اشاره به حکومت وی در سمت بلخ می باشد) و کمی بعد از بازگشت موفقیت آمیزش به خانه (سرزمین ماد)، توسط شاهزاده ای (همان داریوش) و همدستانش ترور میشود .این اسطوره حاوی اخبار تاریخی مهمی است که حتی زرتشتیان کنونی هم آنها را فراموش کرده اند. زبان ترکی اسطورهً ده ده قورقود حاکی از این است که زبان ترکی از عهد مادها در اران (یعنی سرزمین ایرج/ زرتشت) حرف نخست را می زده است؛ گرچه زبان اداری و حکومتی آنجا ایرانی بوده است. به نظر می رسد با توجه به همین نام بوده که نام منطقهً زادگاهی مغ نشین زرتشت یعنی رغهً آذربایجان (مراغه) ایرانویج (یعنی اران / ایران اصلی) نامگذاری شده بود. در ضمایم کتاب ده ده قورقود نام ترکان اران، بیات (یعنی آنانکه سرورشان اسب است، یا اسب سالاران) آورده شده است؛ که این نام ترکی هونها (یعنی مردم اسب سالار به زبان سانسکریت) بوده است. بنابراین ترکان اران شاخه ای از هونها بوده اند. ارامنه و گرجیان نام قدیمی دیگر ترکان اران و ارمنستان کوچک را به ترتیب خایلندورکها (دانایان) و بون ترکان (یعنی ترکان دیوانه سر، جنگجو یا غیر ارانی/ زرتشتی ) ذکر نموده اند. امّا نام ارامنه و ارمنستان ربطی به نامهای ایران و اران که از نامهای آریا و ایرج گرفته شده اند ندارد چه صورت قدیمی نام ارامنه در کتیبهً داریوش در بیستون به صورت اَرَ- می -اینه آمده که در زبان پارسی به معنی میهن عقاب بوده است.چون همانطوریکه می دانیم کلمات اِر،اور وآله (علی القاعده از همان ریشهً اِر) درزبانهای هندوژرمنی به معانی عقاب و باز وشاهین بوده اند و کلمهً "می اینه" چنانکه در نام خمین (جایگاه خوب) باقیمانده به معنی خانه و وطن است، همانکه امروز میهن گوییم. یعنی اَرَمی اینه نام ایرانی هایاساهای باستانی (هایها، نیاکان باستانی ارامنه) بوده که ابتدا در سمت گرجستان زندگی می نموده اند. بعد در عهد مادها به تدریج به سرزمین اورارتوها(یعنی مردم کوهستانی بومی ارمنستان قرون وسطی) آمدند و آنجا را متصرف شدند. نگارنده تردیدی ندارد که خود نام هایاساها از ریشهً کلمهً ارمنی هاو (باز، شاهین) گرفته شده و به معنی مردم پرستندهً عقاب و شاهین وبازمی بوده است. بنابراین در اسطورهً یونانی پرومته یعنی پیش بین و خردمندی که آتش مقدس را به مردمان ارمغان آورد در آن قسمت که به صورت در بند گرفتار آمده در کوهستان قفقاز تجسم میشود به همراه آن شاهینی که هرروز روندهً سینهً وی را نشانه می رود آشکارا به ترتیب یادآور اران نیای اساطیری مردم آذربایجان (همان امیران گرجیها، آرا، زرتشت) و هایک (عقاب، شاهین، سیمرغ) نیای اساطیری ارامنه است. به نظر می رسد در این میان نام آرامو (بنیانگذار حکومت اورارتو) نیز در پدید آمدن نام ایرانی ارامنه و ارمنستان رل سنتزی بازی نموده است. جالب است که محل عقاب/شاهین اسطوره ای ارامنه و یونانیان وایرانیان یعنی سیمرغ کوه قاف را می توان در کوهستان قفقاز مشخص نمود چه در آنجا بلندترین قلهً این کوهستان اکنون نیز البروج نامیده میشود که در اصل مرکب است از کلمهً آله(عقاب، باز، شاهین) وباروگ که به معنی قله و کوه و بلندی می باشد. پس به همین مناسبتها بوده که در اوستا و نزد استرابون نام سرزمین ارمنستان سائینی یعنی سرزمین عقاب و شاهین ذکر شده است.گفتنی است نام قدیمی منطقهً قراباغ یعنی اورخیستانا را که قبلاًٌ نگارنده آنرا با سائینی مترادف می گرفت، باید به سرزمین خوشبختی باشد که حافظ نیز در یکی ازاشعارش بدین معنی این سرزمین کنار رود ارس (رود مقدس اردویسورناهید اوستا) اشاره کرده است: "ای صبا گربگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن برخاک آن وادی مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هردم از ما صد سلام پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آنگه به زاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریادرس" در این باب به نگارنده سهو دیگری نیز روی داده بود مبنی بر اینکه نام اران (یعنی سرزمین زرتشت) را نیزبا همین نام سرزمین سائینی (مملکت عقاب/شاهین) مطابقت می دادم که این به جهت عدم اطلاع کافی از معنی لفظی نامهای ارمنستان و هایاسا می بود. در رابطه با ارمنستان و نیای اساطیری ایرانیان و مردم آذربایجان گفتنی است که پسر کوچک گئوماته زرتشت (ایرج) یعنی تیگران (به معنی آدم ببر و پلنگ مانند) که همان منوچهر (زادهً فرد دانا ) و تخموروپهً زیناوند اوستا (یعنی پهلوان ببر و پلنگ مانند مسلح) است، در ارمنستان و اران وآذربایجان حکومت می کرده ومقرحکومتش در ارمنستان قرار داشته است. و در آنجا به خونخواهی پدرش بردیه/گئوماته زرتشت قیام نیرومندی را علیه حکومت اشرافی داریوش/جاماسب (مغ کش) ترتیب داده بوده است که سر انجام این قیام را داریوش ناگفته گذاشته یا کتمان کرده است.ولی شاهنامه و کتب پهلوی وروایات ملی دیگر اشارهً مبهمی به صلح بین منوچهر ودشمنان تورانی اش می کنند همان جا که تصور رفته آرش کمانگیر تیر معروفش را انداخته است.بی شک آرش کمانگیر خود همان منوچهر(زادهً فرد دانا) است و بس چه هیئت نام اوستایی وی یعنی اِرِخشَ معنی فرمانروای سرزمین عقاب= ارمنستان را می دهد و از سوی دیگر خود نام تیگران علاوه بر معانی منسوب به ببر و پلنگ معنی تیر انداز را نیز می دهد.پس خود نام آرش کمانگیر مترادف نام تیگران ارمنستان می باشد.چنانکه گزنفون اشاره می کند در خانوادهً اسلاف تیگران فیلسوف معروفی زندگی میکرده که حرفهایش پیش کورش و دیگران حجت به شمار می رفته است و این فیلسوف بزرگ همانا پدر تیگران یعنی گئوماته زرتشت یا همان مانوی پسر وداها (یعنی فرد دانا) همان هدهد (هود پسر هود) روایات اسلامی دربار سلیمان= کورش است که لفظاٌ به معنی دانای نیک پسر دانای نیک است و از همینجاست که لقب منوچهر(زادهً فرد دانا) برای تیگران/خورشیدچهر/ آرش کمانگیر/تخموروپه/ بستور پسر زرتشت/زریادر/هوشنگ پدید آمده است.جالب است که موسی خورنی تیگران را همانند پدرش زرتشت بور ذکر می نماید که نشانگر اصل سئوروماتی(قوم سلمی، صربوکرواتی، در اصل بوسنیایی) وی و نیاکان پدری او می باشد.گفتنی است نام قدیمی رود ارس یعنی آراکس ربطی به نام آرش (اِرخشَ اوستا= شاه ارمنستان) ندارد و از کلمهً مادی و پارسی اَرخشَ یعنی نادرخشان و گل آلود برگرفته شده است. ظاهراٌ جوشن رستم که ببربیان (یعنی ببر درخشان) نامیده شده از همین اساطیر مربوط به تخموروپه/بستور/تیگران برخاسته است. گرچه ببر به معنی آن جانور گربه سان بزرگ جثه بومی مازندران و گیلان یعنی سرزمین آتردات پیشوای مردان (تپوران) همان رستم/ گرشاسب شاهنامه و اوستا است بوده که لشکریان آشوری متعافب مادها را در اطراف شهر آمل مازندران قتل عام نموده و ایران و ایرانیان را برای نخستین بار در تاریخ متحد و مستقل نموده است. در مورد کلمهً ببر (بَور اوستا) گفتنی است که نام مشترک ببر و جند بیدستر (افکنندهً درختان بزرگ بید) می بوده که وجه اشتراک آنها در برندگی و تیزی دندانهایشان می باشد. بنابراین کلمهً بَور اوستا مترادف وازه ً تیگر اوستایی یعنی موجود دارای دندان تیز وبّرا بوده است. به هر حال بی شک پیروزی تهمورث (تخموروپهً اوستا، یعنی پهلوان ببرمانند) بر دیوان مازندران اشاره به همین واقعهً تاریخی پیروزی آترادات پیشوای آماردان همان گرشاسب/ رستم بر آشوریان بوده که درحدود سال668 پیش از میلاد اتفاق افتاده است. جالب است که در تورات برخلاف شاهنامه و کتب پهلوی شجره نامهً کیانیان (فرمانروایان ماد) پیش از پیشدادیان (خانوادهً زرتشت) که با شالح (مسلح) و آرپاکشاد (تهمورث) مشخص گردیده اند، ذکرگردیده است. در این رابطه گفتنی است نام تیگران (منوچهر،خورشیدچهر) در اوستا علاوه برتخموروپه به صورت بستور(یعنی جوشن بسته) نیز آورده شده و نام پدر مقتول وی زریر یعنی زرین مو یاد گردیده که بی تردید از وی همان زرتشت(ایرج، بردیه) پسر سپیتمه پسرخوانده و داماد کورش منظور می بوده است.قابل توجه است که درکتب پهلوی نام گوزک (=وازاک یعنی نیرومند، قوی)جایی به عنوان همسر هوشنگ (زرتشت/زریر) و جای دیگر مادرمنوچهر پسر ایرج (زرتشت) ذکر شده که این خود دلیل متقنی بر یکی بودن هوشنگ و ایرج با گئوماته زرتشت (بردیه) شوهر آتوسا (توپل، تنومند، در واقع بردیهً مؤنث،دختر معروف کورش) است که خارس میتیلنی در موردش آورده که زیباترین زن آسیا بود. گفتنی است که در اوستا منوچهر از خاندان ائیریاو(یاور آریائیها، ایرج) ذکر شده ودر روضة الصفای میرخواند به صراحت منوچهر پسر ایرج قید گردیده است ولی در شجره نامهً زرتشت کتب پهلوی میان آنها فاصله افتاده، اما به هر حال جالب است که زرتشت / ایرج از همان خاندان منوچهر (زادهً فرد دانا) ذکر شده است. دلیل سبقت گیری اعقاب بر احفاد در این شجره نامه باید این باشد که نام منوچهر بعداٌ از سوی دیگر با مامیتی آرشو(دانای منش نیک) که از فرمانروایان سه گانهً سابق و معروف ماد که به همراه خشتریتی (کاوس) و دوساننی (دوراسروب) با امپراطوری وحشتناک آشور نبرد کرده، یکی گرفته شده است.

    جواد مفرد کهلان


    برچسب‌ها: آتشکده, نوشته
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتش و آتشکده

    به خامه استاد رشید شهمردان
    آتش که آنرا آدر آذر و آتر نیز گویند بین آریانهای قدیم بویژه آئین مزدیسنا مقام مهم و ارزش فراوانی دارد.آتش با جهان هستی پیوسته و در هر ذره و اتم موجود است.

    هرچیز که گرمی از آن بیرون رفت جان ندارد و مرده است.انرژی، کار و کوشش، فعالیت، غیرت و مانند آن همه از گرمی و حرارت است و حرارت نیز از آتش می آید.حتی عشق و آتش را باهم ذکر میکنند. آتش عشق کاندر نی فتاد آنکه زیاد کار میکند و یا فعال است میگوئید پرحرارت است و آنکه تنبل و بیکاره و بی غیرت میگوئید سرد و خمود است.گفتار مؤثر را گفتار آتشین میگوئید. بطورکلی آراستگی زندگی انسانی وابسته به آتش است.در تاریکی شب با روشنائی آن بصورت چراغ کار میکنیم با حرارت آن خوراک میپزیم.با حرارت آن خود را در سرما گرم میکنیم.با حرارت آن در گرما سردخانه درست میکنیم.با حرارت آن ماشین را بحرکت درمی آوریم بر زمین طی مسافت مینمائیم.در آسمان پرواز میکنیم بر روی اقیانوس روان میشویم از آتش به شکل برق استفاده میبریم-آتش ناپاکیها را میسوزاند و پاک میکند.

    بویهای خوش را که در اندرون بعضی چیزها تعبیه شده بیرون می آورد و در هوا پخض میکند دل و دماغ و جانوروان ما را خرم میسازد. آتش بازیها شادمانی می آورد.نگریستن به زبانهءهای درخشان آتش روح انسانی را به اهتزاز درمی آورد.

    آتش در میان همه مردم جهان گرامی است هر گروهی بطور ویژه آنرا می ستاید و در خدمت آن قیام می نماید.بعضی شمع روشن می نمایند و جمعی بوی خوش بر آتش می نهند.حتی خدای موسی در تورات سفر خروج به شکل آتش تجلی می نماید و قرآن خدا را در سورهء نور بعنوان نور سماوات و ارض تعریف میکند.عیسی مردم را به روح القدس و آتش تعمید میدهد(متی باب 3-11) و خدا را نور محض میداند(رساله اول ژان باب اول)

    در آئین مزدیسنا آذر با اهورامزدا بستگی دارد.چون خدا نور است پس انوار مادی و جهانی نمونه و مظهر نور حقیقی است و پرستش سوئی را سزاوار است.اینست که ایرانیان باستان نور وآتش را قبله خود قرار داده و در برابر آن نیایش اهورامزدا به جا می آوردند و زرتشتیان هم از آن پیروی میکنند.

    هرجا که روشنائی است شادی آور است و هرجا که تاریکی است وحشت آور.قبله ای که از نور باشد درخشان است و آنکه غیر از نور تاریک.ما باید افتخار کنیم و سرافراز باشیم که نیاکان باهوش ما در روزگاران کهن به این اصل مهم مینوی پی برده و آتشکده ها را پرستشگاه خویش قرار داده اند.هرکی ایرانیان کهن را آتشپرست بنامد یا از نادانی است و یا از تعصب و حسادت.خدا مکان و منزل ندارد و همه جا حاضر است و جهت مخصوصی برای او از کوتاه نظریست.

    مادام بلاواتسکی بنیانگذار سازمان تتوسوفی در سیکریت داکترین در مورد آتش گوید:

    پرستش اولیه بشر در برابر خورشید و آتش فلسفه بسیار ژرفی دارد.دانشمندان علوم طبیعی و فیزیک از ترکیبات کلیه مواد جهانی آگاه میباشند مگر آتش را که هنوز نتوانسته اند به تجزیه و تحلیل آن توفیق یابند و از ماهیت آن خبر بدست آورند.اگر از آنها بپرسیم آتش چیست موقرانه جواب میدهند عکس العمل احتراق است وعبارت از نور و گرمی و حرکت میباشد و روی هم رفته بهم پیوستگی نیروهای فیزیکی و شیمی است.الهیون نیز در متصم اینگونه توصیف علمی بطور فلسفی تعریف میکنند که آن ابزار سزا و تنبیه است سزای مردمان گناهکار در عالم دیگر یا جهان روان.در اینصورت مادیت آتش به حال خود باقی است و با حالت روانی بی نسبت لذا تعریف آنها نیز ناقص میباشد.

    اما دانشمندان اسرار در تعریف آتش چه میگویند؟بنظر آنها آتش انعکاس کامل و بی غل و غشی است از یک فروغ تابنده در آسمان و بر زمین و آن هستی و نیستی است یا به عبارت دیگر زندگی و مرگ است.

    آن آغاز و پایان کلیه آفرینش گیتی است.آن گوهر ایزدیست. بنابراین پارسیان که آنها را از روی نادانی آتش پرست میخوانند و حتی بومیان وحشی و آواره امریکا که خود را فرزندان آتش میدانند نسبت به دانش دانشمندان علوم طبیعی و مباحثات فیزیکی ، آنها نظریه علمی بهتری را در دین خود و حقیقتی را درافکار خود نشان می دهند.نصارا میگویند خدا آتش زنده است و یا آنکه زبانه های آتش میباشد.موسی خدا را به شکل بوته های آتش سوزان دید.پس آنها را هم باید آتش پرست خطاب کرد،گروه مرموز را سیکووشین از همه بهتر و درستتر آتش را تعریف کرده اند.

    میگویند یک چراغ کوچک فتیله ای بدست آور ولی نگذار روغنش تمام شود.آنگاه میتوانی از شعله سوزان این چراغ کوچک هر قدر چراغ و شمع و آتش بخواهی در جهان روشن کنی بدون اینکه از شعله آن بکاهد.این تعریف ذات خداوندی است که تا ابد بوده و هست و گوهریست تغییرناپذیر.

    انسان به یک پرستشگاهی نیازمند است که بخود او منحصر باشد و بتواند در خلوت در کارگاه آفرینش خداوندی و شگفتیهای آن به تفکر پرداخته و برای تمرکز حواس نشان یا سمبولی در آنجا برقرار سازد. آریائیهای قدیم از دورهء پیشدادیان برای این منظور آتش مقدس را در پرستشگاههای خویش تقدیس مینمودند زیرا که آن مظهر و نمونه نور درخشان و فروغ بیکران جهان مینوی است.آتش عنصریست که همه چیز را در آغوش دارد.نیروی اتم حرارت زندگی جوش و خروش احساسات جلوه های دید و بینش نیروی مخرب و پرورنده اراده و تصمیم سیمای گوناگون آن است که در مراحل و حالات مختلف زندگانی انسانس به- ظهور میرسد.آتش نه تنها کثافات مادی را تصفیه مینماید بلکه روح را نیز در جهان زیرین لطیف ساخته و شایسته دیدار به در آسمانی در جهان زیرین میسازد.

    چون فروغ مؤثر و هاله مغناطیسی به خصوص که به دور محراب و مجمر پرستشگاه موجود است و به اطراف پخش میشود با بجاآوردن پرستش و نیایش با نور و فروغ نادیدنی مینوی آن سرشار میشود و دل دینداران و مشتاقان با دخول به آنجا با برخورد به امواجش سبک و شاد و خرم میگردد.

    آتش درخشان که طی سده ها یا سالیان دراز در مجمر آتش فروزان بوده و هزاران دیندار و دردمند پارسی ، دلدادگان و پرستندگان امواج اخلاص عشق و محبت دین و دل پاک خود را به آن نیاز می نمایند آنرا مملو از فروغ تابناک مهر درخشان می سازند پرتو آن به نسبت ایمان و اخلاص بر دل ستایندگان می تابد و انوار تسلی و امیدواری کانون دل آنها را روشن میگرداند.

    پرستشگاه را میتوان بانک یزدان نامید که نیایش کنندگان، پرستندگان، دینداران،دلدادگان ارمغان مهر و ایمان ویژه خود را در آنجا به ودیعه میسپارند و غمدیدگان و دردمندان که به آن نیازمند و به دانجا روی نیاز به خاک میمالند از آن ودیعه یزدانی بهره مند میگردند و دلداری و آرامش می یابند و ایزدان و خوبان که در جای های پاک و پرستشگاهها مقام دارند و به دیده نمی آیند از نیازهای بی ریا که در آنجای های مقدس پیشکش میگردد شادمان میگردند و به بندگی بندگان بی ریا دعای خیر می نمایند و برکت میدهند.

    بهترین پیشکش و نیاز در پرستشگاهها ترک خویهای زشت خویش و پیمان بندگی و ایستادگی در راه مستقیم خداوندیست.آنگاه کالبد خاکی انسانی مجرای بخش انوار فیض یزدانی میگردد.

    ستایش و نیایش و پرستش در پرستشگاه جنبه معنوی دیگر نیز دارد کالبد انسانی محل نزول پرتو رحمانی است.لذا پرستشگاه ظاهری و بیرونی یادآور معبد معنوی اندرونی و باطنی است.چنانکه آتش یا چوبهای خوشبو فروزان نگاه داشته میشود آتش اندرونی کالبد نیز به درخشانی نیازمند و بایستی با هدیه های خوشبوی اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک همواره فروزان نگاه داشته شود و هنگام پرستش بندگی خود را با درخواستهای مادی نباید توأم ساخت و از خداوند یکتا انجام امری را توقع نمود.زیرا خداوند مهربان دانای بی همتاست و آگاه به آنچه بهترین است برای ما.

    بهترین روش پرستش و نیایش آنست که خویشتن را ابزار خواست و فرمانروائی یزدان سازیم.اگر چنین کنیم امین ارمغانهای مادی و معنوی او میگردیم و در به کار بردن بخششهایش به درستی یا نادرستی در پیشگاه خداوند خویش پس از هشتن کالبد خاکی مسئول خواهیم بود.


    برچسب‌ها: آتشکده, آتش
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • نه جور آتش در روایات قدیم

    به خامه استاد رشید شهمردان
    نام نه جور آتش در روایات قدیم ضبط است:
    نخست آتش آذر گشسب که مخصوص سپاهیان بوده
    دوم آتش آذر خرداد که به آتش خرد و پیشوایان نامور بوده،
    سوم آتش آذربرزین مهر که ویژه کشاورزان بوده
    چهارم آتش برزه سوانک و آن آتش درخشان است در بخش علیای کاینات
    پنجم آتش و هوفربان آتشی است موجود در بدن انسان و حیوانات
    ششم آتش اوروزست آتشی است موجود در جهان نباتات.
    هفتم آتش وزیست و آن آتش برق است
    هشتم آتش سپنشت که از سنگ چخماق بهم می رسد.
    نهم آتش نریوسنگ و آن آتشی است در کالبد پادشاهان و روشن دلان.


    برچسب‌ها: آتشکده, آتش
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • مهر)آتشکده)

    آتشکده


    آتشکده آتشکوه

    آتشکده آتشکوه
    آتشکده آتشکوه یکی از مهم¬ترین آثار به جای مانده از دوران باستان در سرزمین کهن ایران، در شهرستان «نیم‌ور» محلات قرار دارد. این آتشکده درکنار رودخانه «انار آباد» برپا شده است که سدی باستانی از دوره ساسانی بر این رود ساخته شده است. تاریخنگاران دیرینگی این آتشکده تا به دوره ساسانیان می¬رسانند.
    به گفته ابن‌فقیه همدانی این آتشکده تا سده چهارم هجری برپا بوده ‌است. همچنین او این نیایشگاه را با ایوان کسرا و معبد آناهیتا در کنگاور برابر دانسته ‌است.
    ساخت این شهر را به دست همای، دختر بهمن، پور اسفندیار، نامور به «نیم¬ور»، می¬دانند. بنای چهار تاقی آن شامل ستون‌های سنگی استوانه‌ای شکل است که بر روی هم استوار شده‌اند. این بنا دارای اتاق‌های سرپوشیده و محلی برای برافروختن آتش بوده‌است. محلی که این آتشکده قرار دارد دارای طبیعت سبزی است، ولی شوربختانه این آتشکده رو به ویرانی می¬رود.
    این آتشکده خاموش، در ۵ کیلومتری راه نیم‌ور به دلیجان و در نزدیکی روستای آتشکوه‌است. با شهر محلات نزدیک به ۱۳ کیلومتر فاصله دارد. در کنار این آتشکده درخت چناری روییده که دیرینگی و بلندی بسیاری دارد.
    کوه‌های سنگی این منطقه منبع بزرگ درآمد برای اهالی بومی و یکی از بزرگترین معادن سنگ تراورتن در جهان است.


    دشت لاله های واژگون
    دشت لاله های واژگون منطقه وسیعی در دامنه رشته کوه زاگرس است. مساحت دشت نزدیک به3600 هکتار است. لاله¬های وازگون در مناطق «گلستان¬کوه» و به روایتی «بهشت¬کوه» خوانسار و منطقه جلگرد در نزدیکی شهرکرد به صورت انبوه و در برخی دیگر از نقاط استان چهار محال بختیاری به صورت پرا کنده دیده می¬شوند. لاله¬های واژگون که «اشک مریم» هم نامیده می¬شود تنها در این مناطق رشد می¬کند، زمان رویش این گیاه از میانه¬های فروردین ماه آغاز می¬شود و دوره گل¬دهی آن تا پایان فروردین و میانه اردیبهشت ماه است. زمان زیبایی و شادابی هر گل 15 روز است و پایان اردیبهشت بذردهی آن آغاز می¬شود. این گل زیبا اگر چیده شود چند ساعتی بیشتر دوام نخواهند داشت. دشتی زببا و شگفت¬انگیز «گلستان¬کوه» شگفت که به راستی گلستان است. آرزو می¬کنم که همه بتوانید این جایگاه زیبا را ببینید و خدای بزرگ و ایران زیبا را سپاسگزار باشید و گرامی بدارید.


     

     



     

     

     




     
     
     




     
    http://www.bonyadejamshid.com
    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتشکده‌ هارپاک

    آتشکده‌ هارپاک ابیانه یک آتشکده نیز دارد. وقتی به ما گفتند و نشانی دادند، رفتیم و پیدا نکردیم. پیرمردی آن نزدیکی‌ها بود از او پرسیدم گفت به پشت سرتان نگاه کنید، شما همین الان در آتشکده بودید. بله در طول مسیر کوچه‌ها به چند سقف بر می‌خوریم که به این راهروهای سر پوشیده ساباط می‌گویند. آتشکده‌ هارپاک در اولین ساباط مسیر اصلی قرار دارد، یعنی در واقع شما نبایستی دنبال جایی مانند مسجد یا زیارتگاه باشی، بلکه آتشکده زیر سقف یکی از کوچه‌هاست یعنی دو طرف آن باز است. این بنا در زمان هخامنشیان (2500 سال پیش) بنا شده و در زمان ساسانیان (1500 سال پیش) به اوج معماری خود رسیده است. کوروش هخامنشی به پاس صبوری، جوانمردی و همت بلند هارپاک فرمان داده بود در سراسر قلمرو امپراتوری آتکشده‌هایی به نام وی بنا شود. احتمال می‌رود این آتشکده یکی از آنها باشد و از آنجا که در هیچ جای ایران آتشکده‌ای به این نام وجود ندارد، می‌توان به اهمیت ابیانه در دوران گذشته پی برد.

    http://forum.patoghu.com


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار تاقی چلاغد

    چهار تاقی چلاغد که در کنار قبرستانی واقع است زدیم.پلان بنا به صورت چهارضلعی دارای چهار درگاهی است که در بالا تبدیل به هشت گوش می شود.بنا یک متر از زمین با قلوه سنگ ساخته شده و سپس با آجر و گچ کار شده است و گنبد عرقچینی بر روی آن قرار دارد.در درون بنا سردابی قرار دارد و شخص مدفون در آن مشخص نیست .این بنا متعلق به دوره تیموری  است.چهار تاقی چلاغد بدون محافظ است و هر کس که وارد می شود یادگاری از خود بر بدنه این بنا می گذارد.سقف بنا ترک برداشته و ملاط لای آجرها خالی شده است. و اگر به فریادش نرسند عن قریب این اثر ارزشمند تاریخی دارفانی را وداع خواهد گفت. اگر میراث فرهنگی اعتباری برای بازسازی و حفظ این بنا ندارد آیا توانایی این را نیز ندارد که یکی از کشاورزان بازنشسته و آفتاب نشین روستای چلاغی را در آنجا بگذارد و به او این مجوز را بدهد که از هر بازدید کننده ایی مبلغ صد تومان بگیرد و نیز در کنار آن کیوسکی از تنقلات بگذارد که هم برای بنا مفید باشد هم برای مرد آفتاب نشین و هم مسافر نفسی در آنجا تازه کند و از تابلوی که میراث انشاء الله در آنجا نصب کند از قدمت بند اطلاع حاصل نماید.


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • پرستشگاه و آتشکده های ایران باستان


    http://www.iranatlas.info

    پرستشگاه و آتشکده های ایران باستان

    آتشکده پرستشگاه زرتشتیان است که آتش در جایی خاص از آن قرار میگیرد و آیینهای دینی در برابر آن انجام میشود. ایرانیان باستان تا قرن 4 پ م در فضای باز نیایش میکردند و اردشیر دوم هخامنشی اولین بار نیایشگاه مسقف ساخت.اطلاعات ما در مورد آتشکده ها به زمان ساسانیان باز میگردد.این آتشکده ها چهار تاقیهایی گنبد دار هستند که درون آنها آتشدانی قرار دارد و در آن آتش روشن نگه داشته میشود.آتشکده ها بر اساس نوع آتشی که در آنها قرار دارد به سه گروه آتش بهرام، آدران و دادگاه تقسیم میشوند.آتشکده های بسیاری در ایران باستان ساخته شده است که پس از ورود تازیان به مرور تخریب شدند.برخی از آنها نیز به مسجد تبدیل شدند مانند مسجد جامع اصفهان و اردستان. در جدول زیر تعدادی از آتشکده های ایران باستان شناسایی شده است

    نقشه معابد و آتشکده های ایران

    منطقه غرب
    منطقه شرق
    منطقه جنوب ومرکز
    منطقه شمال

    آتشکده فیروز آباد

    آتشکده آذر گشنسب

    آتشکده فرنبغ

    آتشکده شهر بیشاپور

    چهار تاقی آغمیون

    آتشکده چهارقاپی قصر شیرین

    آتشکده آذرجو داراب

    آتشکده آذرخش داراب -مسجد سنگی

    آتشکده قمپ فسا

    آتشکده شوفات تبریز

    آتشکده کازرون

    آتشکده گره کازرون

    آتشکده میمه دهلران

    آتشکده موشکان

    آتشکده سیاهگل ایوان

    آتشکده صمیکان شیراز

    آتشکده فراش بند

    آتشکده کنار سیاه فیروز آباد

    آتشکده فراز مرا اورخذایا فیروز آباد

    آتشگاههای ساسانی لامرد

    آتشکده دره شهر

    آتشکده قجر دره شهر

    آتشکده قینقر مهران

    آتشکده شیان کرمانشاه

    آتشکده تمر

    آتشکده قلعه سام چرداول

    آتشکده میانه

    آتشکده ای در ارمنستان

    آتشکده خیر آباد کهگیلویه

    آتشکده کلم

    آتشکده نیر اعظم

    آتشکده برزین مهر سبزوار

    آتشکده سیروان

    آتشکده بازه هور تربت حیدریه

    آتشکده گناباد

    آتشکده نیشابور

    • منار سکوت زاهدان

    آتشکده کرکوی زابل

    آتشکده میر مظفر سبزوار

    آتشکده کوه خواجه زابل

    آتشکده ترشیز

    آتشکده آذرنوش

    آتشکده باکو

    آتشکده جاویدان مسجد سلیمان

    آتشکده اصفهان

    آتشگاه نجف آباد

    آتشکده نیاسر کاشان

    آتشکده کرمان

    آتشکده گل سرخدان کهگیلویه

    آتشکده نطنز

    آتشکده پیر همدانی آب بر

    آتشکده برزو اراک

    آتشکده سمنان

    آتشکده بارنوا

    آتشکده سرده

    آتشکده خرم دشت کاشان

    آتشکده مهر اردشیر در اردستان

    آتشکده زروان اردشیر در رستاق خوار

    آتشکده ورهام یزد و آتشکده درمهر یزد

    آتشکده آتشکو

    آتشکده بندیان درگز

    آتشکده قصران

    تخت رستم

    آتشکده ری

    آتشکده کوسان بهشهر

    آتشکده آبادی صبح

    آتشکده تشویر طارم

    آتشکده الزین طارم

    آتشده پیرچم طارم

    آتشکده نویس

    آتشکده گیلانکشه

    آتشکده چاکسر آمل

     



    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار تاقی آغمیون

    در 9 کیلومتری شمال شرق سراب سمت راست جاده طاران به آغمیون در فاصله سیصد متری یک چهار تاقی ساسانی قرار دارد.این چهار تاقی به صورت بقعه در آمده و تماما از قلوه سنگ بنا شده است.ابتدا این بنا آتشکده بوده و در گذر زمان به امامزاده تبدیل شده است.درون آن یک گور قرار دارد و در بین اهالی محل به امامزاده حسن مشهور است.چهار تاقی به شکل مربع با اضلاع بیرونی 4 متر است و ارتفاع گنبد آن بالغ بر 4 متر است

    منبع: آثار تاریخی ایران


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار طاقی تشویر

    در داخل روستای تشویر دو بنا وجود دارد که اهالی آنها را آتشکده می دانند. این بنا ها در داخل روستا در سمت جنوب جاده سرخه دیزج- گیلوان قرار دارد. بنا های موسوم به آتشکده شامل دو بنای تاریخی است که در فاصله کوتاهی از یکدیگر واقع هستند. پیرامون این بناها را گورستانی قدیمی احاطه کرده است. بنای غربی نقشه 8 ضلعی و دیگری نقشه 4 ضلعی دارد. بنای غربی از بیرون هشت ضلعی و از داخل چهار ضلعی است. این بنا دارای چهار ورودی است که دو مورد از آنها دارای طاق قوسی و دو مورد دیگر طاق مسطح دارند. مصالح بکار رفته در این بنا لاشه سنگ و ملاط گچی- آهکی است. گوشه سازی و اجرای گنبد در این بنا بوسیله سکنج هایی اجرا شده است. گنبد از نوع نیم دایره ای یک پوسته است.

    بنای دوم که نقشه چهار ضلعی دارد نیز با مصالح لاشه سنگ و ملاط گچی- آهکی ساخته شده است. در برخی قسمت های مرمت شده تعدادی آجر نیز دیده می شود که احتمالا در اصل بخش هایی از بنا با آجر ساخته شده بوده است. گنبد بنا تخریب شده ودر حال حاضر بنا بدون گنبد است. این بنا نیز دارای چهار ورودی در هر ضلع است.


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  2 نظر
  • چهار طاقی الزین

    شهرستان طارم آثار بسیار مهمی دارد، ازجمله­ی این آثار، چهار طاقی الزین است که در منطقه به آتشکده معروف است. این بنا از شرق به خانه های روستایی، از شمال و غرب به گورستان قدیمی و سپس تپه ماهورها و بلندی ها، منتهی می شود. امامزاده در مختصات 4076853  و  UTM   39 s 32026  قرار دارد.

    معماری

    توصیف بنا

    بنا بسیار ساده و شامل یک فضای چهار گوش است. اضلاع بنا یکسان و ابعاد آن تقریباً 5/4×5/4 متر با پلان مربع شکل ساخته شده است. ورودی بنا از سمت شمال و از طریق درگاهی کوچک با  سقف مسطح اجرا گردیده است. داخل بنا نیز نقشه چهار گوش دارد و دیوار های آن دارای اندود گچی است. ولی پوشش گچی دیوارها در طول زمان بسیار تیره و کثیف شده اند.

    فضای اصلی بنا از چهارطاق تقریباً هم شکل و هم اندازه ساخته شده است که بر روی چهار جرز مربع شکل قرار دارد. هر چهارطاق دارای قوس جناغی تند است و بلندی طاق ها از کف بنا 2 متر است. در ساخت این بنا از مصالحی چون لاشه سنگ و ملاط آهک استفاده شده است. بر روی اتاق مربع، گنبدی کوچک تک پوش قرار داده شده است که به صورت نیم دایره بوده و بنایی را به وجود آورده که به اعتقاد برخی پژوهشگران ، آتشکده­ای از دوران ساسانی است.

    با توحه به شواهد و مدارک باقی مانده این بنا در دوران میانی اسلام ، مورد استفاده بوده است. بنا از لحاظ معماری شباهت زیادی به چهارطاقی دوران پیش از اسلام دارد و به شماره 985 به نام آتشکده­ی الزین در فهرست آثارملی به ثبت رسیده است.

    چهارطاقی الزین در سال های اخیر توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان زنجان مورد مرمت قرار گرفته است.

    http://zanjan.ichto.ir


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  یک نظر
  • چهار طاقی پیرچم

    بنای معروف به آتشکده در حدود 100 متری روستای پیرچم، روی تپه ای بزرگ؛ مشرف بر رود خانه قزل اوزن قرار دارد. بخشهای زیادی از تپه ای که بنا در آن واقع است، گورستانی احتمالا از دوران متاخر اسلامی است. تپه از جنوب به رودخانه قزل اوزن منتهی می گردد. از شمال و شرق با خانه های روستا همجوار است و از غرب به رود خانه و کشتزار های حاشیه آن محدود می گردد. بنا دقیقا در منتهی الیه جنوب تپه قرار دارد. بنای پیرچم از دو بخش ساختمان مربع شکل گنبد دار و سازه ای تقریبا چلیپایی در شمال آن تشکیل شده است. بنای اصلی، ساختمان کوچک مربع شکلی است که با مصالح لاشه و قلوه سنگ و ملاط آهک ساخته شده است. ورودی بنا از شمال و از طریق درگاه کوچکی با طاق قوسی است. دروسط دیوار جنوبی داخل بنا، محرابی با طاق قوسی تعبیه شده است. بالای بنای چهارگوش گنبدی  قرار دارد که قسمت فوقانی آن تقریبا مسطح است. احتمالا گنبد بصورت نیم دایره ای بوده که در جریان مرمت به این شکل باز سازی شده است. گنبد با استفاده از چهار فیلپوش بر روی فضای چهار گوش قرار گرفته است. حد فاصل فیلپوش ها در هر ضلع طاق نماهای مثلثی کوچکی تعبیه شده است. یک پنجره کوچک مستطیلی در بخش جنوبی گنبد وجود دارد که نور داخل بنا از طریق آن تامین می شود. بخش الحاقی شمال بنا شامل یک فضای چلیپایی و دو فضای الحاقی کوچک دیگر است. این قسمت نیز با لاشه سنگ و آهک ساخته شده و در سالیان اخیر مرمت شده است. احتمالا این بخش نیز در گذشته مسقف بوده است. در مرکز این فضا بر اثر کاوش غیر مجاز و در عمق 20 سانتی متر ی از سطح بقایای یک کف گچی آشکار شده است. با توجه به وجود قطعات آجر دراطراف بنا احتمالا بخش هایی از بنا از آجر ساخته شده بود که در جریان مرمت کاملا از بین رفته است. هرچند مردم محلی بنا را آتشکده ای از دوران پیش از اسلام می دانند. اما با توجه به شواهد و مدارک موجود احتمالا بنا آرامگاهی از دوران میانی اسلام است. این بنا به شماره........... در تاریخ.......... در فهرست آثار ملی کشور با نام آتشکده پیرچم به ثبت رسیده است. 

    یافته های سطحی: با توجه به دخل و تصرفات سالهای اخیر به جز قطعات شکسته آجر و لاشه سنگ و ملاط خشک شده چیز دیگری در پیرامون بنا دیده نمی شود.

     دوره های فرهنگی: با توجه به شواهد موجود و شکل و نقشه بنا که قابل مقایسه با بنا های دوره میانی اسلام است، احتمالا بنای پیرچم آرامگاهی از دوران میانی اسلام در کنار گورستانی از همین دوره و دوره متاخر اسلامی است.

    http://zanjan.ichto.ir


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار طاقی گیلوان

    بنای معروف به آتشکده گیلوان در 2 کیلومتری شمال شهر گیلوان ( به خط مستقیم )، در میان باغات و مزارع و در کنار امامزاده حیدر قرار گرفته است. در سمت شمال بنا و تقریبا چسبیده به آن تپه ای وجود دارد که بر سطح آن کمی سفال و لاشه سنگ پراکنده است. از شرق به باغات، از غرب به محوطه باز جلوی امامزاده و از جنوب غرب به بنای امامزاده حیدر منتهی می گردد. بنای موسوم به آتشکده گیلوان، چهار طاقی کوچکی است که با مصالح لاشه سنگ و ملاط آهک ساخته شده است. این بنا شامل چهار جرز نامتقارن و گنبدی کوچک بر روی آنها است. جرز ها مربع کامل نیستند و  ابعاد شان تقریبا 1×1 متر است. شاید یکسان نبودن جرز ها در نتیجه مرمت غیر اصولی سالیان اخیر بنا باشد. ابعاد بنا حدود4 ×4 و بلندی آن 60/2 متر است. طاق ها از نوع جناغی هستند و مستقیما بر روی جرز های چهار گانه قرار گرفته اند. با توجه به شکل قوسها، ابعاد و اندازه، قرار داشتن در نزدیکی گورستان قدیمی و امامزاده، این بنا احتمالا آرامگاهی از دوران میانی اسلام است.

     یافته های سطحی: فقط چند قطعه سفال ساده از تپه مجاور بنا یافت شد. 

     دوره های فرهنگی: بر اساس مطالعه سفالهای سطحی، این محوطه دارای آثاری از دوران میانی اسلام است.

    http://zanjan.ichto.ir


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتشکده چهار قاپی

    آتشکده چهار قاپی:««چهار قاپو» یا «چهار قاپی» به معنی «چهار در»، از جمله آتشکده های دوره ساسانی در شهر مرزی قصر شیرین است. این آتشکده از نوع آتشکده هایی است که دارای دالان طواف بوده و به مرور زمان رواق آن فرو ریخته است و تنها در برخی از قسمت ها، آثاری از آن دیده می شود. این آتشکده اتاقی مربع شکل به ابعاد 25×25 متر است و سقفی گنبدی شکل به قطر شانزده متر داشت که متأسفانه اکنون اثری از آن باقی نمانده است و تنها بقایای گوشواره ها در چهار گوشه آن دیده می شود. این اتاق مربع شکل دارای چهار درگاه ورودی است که به رواق اطراف فضای مرکزی منتهی می شوند. در اطراف این بنا مجموعه اتاق ها و فضاهایی وجود دارد که بخش هایی از آن در نتیجه کاوش های باستان شناختی سال های اخیر شناسایی شده است. این بنا با استفاده از مصالح محلی از قبیل لاشه سنگ و ملاط گچ ساخته شده و گنبد آن آجری بوده است.این بنا از جمله بناهای تقویمی ایران بوده که جهت تشخیص شروع فصول سال از آن استفاده می شده است.این اثر تاریخی به جا مانده از دوره ساسانیان در نتیجه جنگ با عراق دچار آسیبهای فراوانی شد و هم اکنون در حال مرمت است.
    منبع :پایگاه ایرانشناسی آریامن


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  یک نظر
  • آتشکده وچهار تاقی

    در آئین اشو زرتشت ، چهار عنصرآتش،آب،باد(هوا) وخاک  جایگاه والای آسمانی داشت همواره بر پاکیزه نگه داشتن آنها سفارش شده است.

    یکی از علتهای استودانها و عدم خاکسپاری مردگان را همین احترام به عناصر چهار گانه میتوان دانست. آنچه مسلم است در ائین زرتشت این چهار عنصر را در فضایی احساس می کردند که آنرا تحت نفوذ خداوند می دانستند.. معماری یکی از چشمگیر ترین ،گستره آشکار سازی این بنیانها انگارگانگی در زندگی آدمی است . در ساخت آتشکده ها چهار عنصر آب ،خاک ،هوا در کنار آتش محترم دانسته شده وزیبایی طبیعی دو چندانی به ستایشگر اهورامزدا ارائه می شده است.

     

    چلیپا شکلی آغازین از درک مفهومی فضا در معماری و فرهنگ ایرانیان است که با چهار بازوی مساوی و گوی و مرکز آن نشان از عدالت به چهارسو و جهت زمین در شمال ، شرق ، غرب و جنوب است که تحت وحدانیتی که در مرکز آن است و اشاره به سوی آسمان دارد درواقع نمادی از آسمان است که ترسیم کننده وجود فضایی ذات الهی نیز می باشد؛ ایرانیان بر اساس و پایه این تفکرروی به سوی چهارگانگی در درک وآفرینش فضایی نمودند که چهار تاقی ها نمود های بسیار کهن آن می باشد، که بعدها با نمودهای چهار باغی، چهار ایوانی و میدان دیده شده که درآنها ایجاد چهار جهت تحت عنوانهای ورودی، ایوان ،عرصه ،مسیر و یا نمایش چهارعمارت اصلی و در مرکز با نمودی از آب یا آتش به تشریح این تفکر و بازنمود آن در معماری پرداختند.

    تجلی فضا به شکل گوهری در مرکز چلیپا در معماری ایران وارد گردید  که برای این کار برای نخستین بار فضای مربع را به دایره تبدیل نمودند که نمادی از گنبد آسمان باشد که در اشکالی همچون بناهای چهار ایوانی با احساس این فضا به انسان به طرح آن پرداخته اند.

     

    همان طور که می دانیم میادین ایران تا قبل از دوره معاصر به صورت چهار ضلعی منتظم بودند که کلمه square که امروزه در اروپا تحت عنوان میدان کاربرد دارد همان کلمه مربع می باشد که سیاحان غربی با توجه به میادین ایرانی که بیشتر چار گوش بوده انتخاب کرده اند.


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • تفاوت آتشکده و چهار تاقی

    چهار تاقی" در معماری ایرانی، نامی است کلی برای یکی از فرم‌های مهم و بنیادینی که در تکامل این معماری نقشی اساسی داشته‌است. نام "چهار تاقی" تا حدی روشنگر فرم آن نیز هست. "چهارتاقی" به بنایی چهارگوش گفته می‌شود که روی چهار پایه یا دیوار محیطی آن قوس‌ها یا گوشواره‌هایی قرار دارد که به گنبد منتهی می‌شوند.
    پیش از این با هم از نقش گنبدها در معماری و از نحوه تکامل آنها سخن گفتیم. پس از به وجود آمدن تکنیک گنبدسازی و پس از آن که معماران ایرانی توانستند پلان‌های مربع را به دایره تبدیل کنند، استفاده از فرم چهارتاقی مرسوم شد. متاسفانه اطلاعات ما از دوران اشکانی اندک است اما در دوره ساسانی، چهارتاقی‌ها به طور گسترده مورد استفاده قرار می‌گرفتند. در حقیقت چهارتاقی به یک "واحد" معماری تبدیل شد که می‌توانست به صورت مجزا و یا در ترکیب با چهارتاقی‌ها و عناصر دیگر در یک ساختمان مورد استفاده قرار بگیرد.
    چهارتاقی‌ها و آتشکده‌ها
    از آنجا که طرح و نقشه آتشکده‌هایی که از دوران ساسانی برجای مانده است، همین طرح چهارتاقی است، بسیاری اصطلاح "چهار تاقی" را برای مشخص کردن
    آتشکده‌ها نیز به کار می‌برند. در حالی که چهارتاقی به عنوان یک عنصر یا واحد معماری، می‌تواند در هر ساختمانی به کار رود. با این حال بیشترین نمونه‌هایی که از دوران ساسانی از چهارتاقی برجای مانده است، مربوط به آتشکده‌هاست. خالص‌ترین فرم‌های چهارتاقی را می‌توان هم اکنون در چهارتاقی نیاسر کاشان، فیروز آباد، نطنز و بیشاپور یافت. آتشکده نیاسر را که در نزدیکی کاشان قرار دارد برخی منسوب به دوران اردشیر بابکان می‌دانند و برخی دیگر احتمال می‌دهند قدمت آن به دوران اشکانی نیز برسد. اما همان طور که گفتیم، این فرم معماری فقط مختص آتشکده‌ها نبوده و در ساختمان کاخ‌ها و قلعه‌ها نیز نمونه‌های آن را مشاهده می‌کنیم. به عنوان مثال در کاخ فیروز آباد، ردیفی از سه تالار با فرم چهارتاقی در کنار یکدیگر بنا شده‌اند. یا در مثالی دیگر از کاخ دامغان، فرم خالص چهارتاقی، یعنی گنبدی روی چهار ستون با دروازه باز مشاهده می‌شود.


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  یک نظر
  • مرغان اساطیری اوستا و کتب پهلوی

    مرغان اساطیری اوستا و کتب پهلوی

    در اوستا و کتب پهلوی از مرغانی واقعی و نیمه اساطیری چندی یاد گردیده است که معروفترین آنها شش تا بوده و عبارتند از: کرشیپتر، چخرواک، اشوزوشت، سئن مرغو (سیمرغ)، چینامروش (چمروش) و مرغ کَمک؛ که به واسطهً ازخود بیگانگی فرهنگی ما ایرانیان تا کنون به طور جداگانه و مفصّل مورد بررسی دقیق قرارنگرفته و شناسایی درست نشده اند.از آنجاییکه نگارنده به عدد سالهای جمع آوری و تصنیف شاهنامهً فردوسی روی اسامی خاصّ اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه عمر صرف نموده است، لذا جای اجتهادی دیده و تلاشی در این راه به عمل می آورد.شرح و تفضیل مربوط بین پرندگان را به ترتیب مذکور در اینجا بیان می کنیم: در کتاب پهلوی بندهش در مورد مرغ کرشیپتر (لفظاٌ یعنی تیزپرواز و یا دارای دم دو شاخه و شیاردار) آمده: " در بارهً مرغ کرشفت (همان کرشیپتر اوستا) گوید که سخن داند گفتن و دین به ور جمکرد (قلعه ویرانهً کوهستانی لیلی داغی در نزدیکی شهر مراغه) او برد و رواج بخشید. بدانجا اوستا را به زبان مرغ خوانند." نظر به دم دو شاخه و شیاردار پرستو و فراوانی آن درسمت مراغه و همچنین تقدیس گردیدن و تیزپروازی آن، در اصل از کرشفت (کرشیپتر) باید همان پرستو منظور بوده باشد. چخرواک (چرخ آواز) را به سادگی می توان با سغیرجیق (چغیرجیک) آذریها یعنی سار مطابقت داد چه درکتب پهلوی وی از نظر بزرگی و رنگ سیاهش با کرشیپتر (پرستو) مقایسه گردیده است.این پرنده هم درایران به نوعی گرامی و مقدّس شمرده میشود. اشوزوشت (همای سعادت) جنانکه ازنامش پیداست نوع نادرو درشت و زیبایی ازبوفهاست که در ایران، خصوصاٌ آذربایجان مورد احترام است و اذیت وی و یا ویران کردن لانه اش گناه بزرگی بشمار می آید. دربارهً این مرغ در کتاب پهلوی بندهش، با ترجمه وتفسیر مهردادبهار چنین آمده است: " در بارهً مرغ زوربرک و مرغ بهمن است، که جغد خوانند، گوید که بخشی از اوستا در زبان او آفریده شده است. هنگامی که بخواند دیوان از او گریزند و در آنجا بنه نکنند و بدان روی، جغد بنه در بیابان کند و در ویرانستان باشد تا دیوان در آنجا بنه نکنند.اگر ناخن گرفته شده افسون نشده باشد. دیوان آن را ستانند. و تیرگونه براو افکنند و کشند. بدین روی، آن مرغ ناخن را، اگرافسون نشده باشد ستاند و خورد تا دیوان و جادوان آن را کار نفرمایند. چون افسون شود، چغد آنرا نخورد و دیوان بان وسیله گناه کردن نتوانند.نیز دیگر ددان مرغان(پرندگان شکاری) همه به دشمنی دیوان و خرفستران (موجودات موذی) آفریده شده اند.چنین گوید که مرغان دد، دشمن خرفستران و جادوانند. این را نیز گوید که مرغان همه زیرکند وکلاغ از همه زیرکتر است." سه پرندهً بعدی بیشتر ازسه از سه پرندهً اوّلی افسانه ای هستند و عقاب و شاهین بطن و هستهً واقعی این موجودات اساطیری را تشکیل می دهند. که از این میان سیمرغ به میانجی شاهنامهً فردوسی بیشتر معّرف حضورایرانیان و فارسی زبانان است. این نام اساساٌ به معنی مرغ شاهین و عقاب است. دلیل این که مکان سیمرغ درالبروچ کوهستان قفقاز یا البرز شمال ایران بشمار رفته اساساٌ آن است که سرزمینی که جمهوری آذربایجان کنونی را تشکیل می دهد در سابق نامهای اران، آلوانیا و سائینی (به روایت استرابون سوئنس) را داشته که هر سه نام به معنی سرزمین عقاب و شاهین یا صحیحتر بگوییم سرزمین مردمی با توتم عقاب یا شاهین بوده است.این مردم که در منابع یونانی بیشتر اناریان (یعنی مردم کم ریش) نامیده شده اند همان ترکان گرگر (بیات) بوده اند که از عهد مادها در این منطقه سکنی گرفته بودند و چنانکه خواجه رشیدالدین فضل اللّه در جامع التواریخ رشیدی می آورد توتم این مردم شاهین و عقاب بوده است. از آنجاییکه دین زرتشتی بین آنها رواج داشته در اوستا به فروهر پاکدینان آنجا (تحت نام مردم مملکت سائینی) درود فرستاده شده است.قهرمانان اصلی کتاب اساطیری کهن ایشان یعنی ده ده قورقود زرتشت، کورش، کیخسرو وگرشاسب (رستم) میباشند که به ترتیب تحت نامهای ترکی بامسی بئیرک، بایندرخان، غازانخان و باسات ذکر گردیده اند. به هر حال موطن و آشیانهً سیمرغ به وساطت همین مردم کوهستان قفقازبه شمار می آمده است و ازهمین جاست که در اساطیر یونانی مکان نشانه روی سینهً پرومتهً در بند توّسط عقاب همین کوهستان معرفی شده است. جنبهً فرزانگی سیمرغ علاوه برهمشکل گردیدن سین (عقاب) با سین (فرزانه) در زبان مادی اوستائی به باورهای کهن مردم بابل بین النهرین برمیگردد که در آنجا فرشته ای با اسامی لاماسو، کوریبو و شدو به صورت نیمه عقاب و نیمه انسان عالمی تجسم میگردیده است. در اینجا گفتنی است در روایات اسلامی ازمرغ اساطیری هدهد ( پیامرسان سرودخوان دربار سلیمان=کورش) همان هود پسرهود (زرتشت) اراده گردیده است. درمورد مرغ چمروش (چینامروش) یعنی پرندهً بسیار برچیننده وکشنده در کتاب پهلوی بندهش میخوانیم: " در بارهً چمروش مرغ گوید که به سر کوه البرز، هر سه سال، بسیاری از مردم سرزمینهای انیرانی گردآیند برای رفتن به سرزمینهای ایرانی، برای زیان رسانیدن، کندن و نابودکردن جهان.آنگاه که بُرزیزد(ناهید) از آن ژرف دریای ارنگ (مازندران) برآید، آن چمروش مرغ را بر ایستاند بربالست همهً آن کوه بلند، تابرچیند همهً مردم سرزمینهای انیران را بدانسان که مرغ دانه را."مهردادبهار درتوضیح مرغ چمروش می افزاید: "چمرو در اوستا نام مردپرهیزکاری است." این نام اوستائی را میتوان دارای روش چینندگی وقضاوت معنی نمود که این خود اصل چمروش را با سیمرغ یکی میگرداند. می دانیم که شاهنامهً فردوسی هم مکان سیمرغ را همین البرزکوه یا البروج کوه نشان میدهد: یکی کوه بُد نامش البرزکوه به خورشید نزدیک و دور از گروه بدان جای سیمرغ رالانه بود که آن خانه ازخلق بیگانه بود
    از سوی دیگرهمین مرغ اساطیری چمروش با مرغ کََمک اوستا و کتب پهلوی مربوط میگردد که در این جا نیز دارای رل منفی است. چه معانی لفظی چمروش (چینامروش) یعنی بسیارچیننده با مرغ کمک (کم کننده، کاهنده) و همچنین مرغ استیمفالی یونانیان (لقظاٌ یعنی کاهنده ونابودکننده) گویای مقهوم واحدی میباشند. اصل این مرغ اساطیری را باید در اساطیرآریاییان هندی سراغ گرفت چه در آنجا مرغی به نام گارودا (به معنی لفظی نابودکننده و کاهندهً زهر) مرکب پروازگر ایزد معروف هندوان یغنی ویشنو (پُرشکل) است. امّا از آنجاییکه ویشنو درمقام ایزد بیگانه رعد و برق نسبت به ایرانیان، نزد خود هندوان ملقب به راما و کریشنا (هردو به معنی سیاه) بوده، لذا مرکب وی یعنی مرغ گارودا (کمک ایرانیان) نیز موجودی تاریک کننده و اهریمنی به شمار رفته است و این خود گواهی بر این است که اهریمن به ایزد رعد آریائیان سکایی و هندی یعنی تور و ایندره اطلاق می گردیده است.به هر صورت از اینجا معلوم میشود که یونانیان نیز مرغ اسیمفالی خود را- که در اساطیر مربوط به هراکلس و یاسون ذکرگردیده - از مردمان خاورمیانه و هندوستان اخذ نموده اند. اصلاٌ خود هراکلس (پهلوان معروف) مترادف گیلگامش بابلیها و ماًخوذ از آن است، چنانکه برخی از صفات گرشاسب و رستم ایرانیها؛ و این هردو خود از سوی دیگر با ایندرهً هندوان مربوط میگردند. ناگفته نماند در پس پردهً اساطیر مربوط به گرشاسب- رستم، خصوصاٌ هفت خوان وی قهرمان سکائیان آماردی دورهً مادها یعنی آتردات پیشوای مردان نهفته است که لشکریان ابرقدرت آشور مهاجم ومذاکره کننده با مادهای تحت رهبری خشتریتی (کیکاووس) را در اطراف شهر آمول مازندران(آمل کنونی) غافلگیرکرده و قتل عام نموده است. در پایان برای حسن ختام مطالب مربوط به نبرد گرشاسب (رستم) با مرغ کمک را از تعلیقات کتاب پهلوی مینوخرد که تّوسط عالم شهید دکتر احمد تفضّلی تدوین گردیده، بیان می کنیم: " مرغ کمک: وصف این مرغ از زبان گرشاسب در صد در بندهش وبا اختلافاتی جزئی در روایات داراب هرمزدیار، چنین آمده است: "... چون مرغ کمک پدید آمد و پر به سر همهً جهانیان بازداشت و جهان تاریک کرد و ار باران که می بارید همه بر پشت او میبارید وبه دم همه باز به دریا میریخت و نمی گذاشت که قطره ای در جهان باریدی، همهً جهان از قحط و نیاز خراب شد و مردم و چارپای مانند اینکه مرغ گندم چیند، او می خورد و هیچ کس تدبیر آن نمیتوانست کردن ومن تیرو کمان برگرفتم و هفت شبانه روز مانند آنکه باران بارد تیر می انداختم و به هردو بال او میزدم تا بالهای او چنان سست شد که به زیر افتاد و بسیار خلایق در زیر گرفت و هلاک کرد وبه گرز، من منقار وی خرد کردم. و اگر من آن نکردمی عالم را خراب کردی وهیچ کس به نماندی." نام لباس رزمی رستم/ گرشاسب یعنی ببربیان (ببر درخشان)نیز گویای اصل مازندرانی رستم /گرشاسب سکائیان آماردی است. در اینجا باید تذکرداد که مورخین دوره اسلامی درفش کاویانی را از پوست ببر، یا شیر یا پلنگ دانسته اند، ولی نظر به اینکه نام پارس میتوانست از ریشهً اوستائی و پارسی پرثه (یعنی جنگنده و پرش کننده) گرفته شود و این مترادف کلمهً یوز در زبانهای ایرانی و آلتایی است. بنابراین پارس همچنین نامی بر یوزپلنگ (یعنی جانور جنگی پررنگ)بوده و آن بدین معنی در زبان آلتایی ترکی زنده است؛ پس درفش کاویانی (یعنی درفش شاهی) علی الاصول از پوست یوزپلنگ (پارس) بوده و به جهت همنامی این جانور بومی جنوب ایران با پارسها پوست آن به عنوان پرچم رسمی پارسها برگزیده شده بود. امّا طبق منابع یونانی چانور توتمی اصلی پارسها نه یوز پلنگ بلکه همانند بسیاری از ملل قدیم نیمکرهً شمالی زمین عقاب و شاهین بوده است. و این عقاب و شاهین که تمثالش بر بالای درفش کاویانی نصب میشد ربطی با سیمرغ کوهستانهای البروج و البرز داشته است.بی جهت نیست که در اسطورهً گرجی امیران نام کورش با سگ بالدار دم دراز (یوزپلنگ- عقاب، فرانک شاهنامه، سپاکو هرودوت) مربوط گردیده است. پس در مجموع ورنه ای که زادگاه فریدون (کورش) به شمار آمده دراصل نه گیلان (محل سفیری وی)، بلکه همان ورهشی عیلامیها یعنی همان پارس بوده چه این هردو در زبان پارسی با کلمهً اوستایی ورنه (سرزمین پوشیده و کناری) مترادف می باشند. بنابراین زادگاه فریدون (کورش) به اشتباه در اوستا سرزمین چهارگوشهً ورنه (گیلان) تصورگردیده است. در باب خود نام گیلان گفتنی است که کلمهً گیل درنام نوعی رز وحش آذریها یعنی گیل دیک (گیل تیغ) به معنی درخت خاردار برجای مانده است؛ بر این اساس نام گیلان با کلمهً سانسکریتی جنگل و نیز هیلایه (گیلایهً) یونانی یعنی جنگل همریشه و هم معنی است. پس داریتیانی (جنگلیهایی) که جغرافی نویسان یوناان باستان جایگاه آنان را درسمت شرق آذربایجان ذکر کرده اند همان گیلانیان (گیلکها) بوده اند. در مورد نام یاسون یونانیها هم که نامش در رابطه با مرغ استیمفالی (کاهنده و نابودکننده) ذکر گردیده باید گفت اگر آترادات (مخلوق آتش) یا همان گرشاسب/ رستم، سردارقهرمان جاودانهً تاریخ ایران است که با کشتار آشوریان مهاجم به شهر آمل ایران را برای نخستین بار مستقل نمود، متقابلاٌ یاسون (نجات بخش، شفابخش) که در اصل همان کیخسرو شاهنامه و اوستا ست همان کیاخسار (هووخشتره) فرمانروای بزرگ ماد است که ابر قدرت ستمگرآشور را برای همیشه نابود کرد و ایران را به مقام ابرقدرتی تاریخ کهن رساند.از همین رو است که این دو به همراه زرتشت و پشوتن (کورش) معروفترین جاودانیهای زرتشتی به شمار رفته اند. در باب معروفیت بی نظیر کیاخسار (کیخسرو) در عهد باستان همین بس که وی درتورات و قرآن وتفاسیر مربوط بدانها با نامهای مثبتی فراوان و به صورت انبیا و اخیار تاریخی جداگانه ای معرفی شده است: خنوخ (درخشان) ، متوشائیل (مردخدا)، یوشع ( یسع،نخات دهنده)، ایلیاس (بنده خدا) ، خضر (خسرو)، ادریس (نکونام ،مترادف همان هئوسروهً اوستا) هرمس (شیر) جملگی القاب ونامهای وی می باشند و براثر همین معروفیت و محبوبیت جهانی وی بوده که حتی نامهای دو دخترخاندان او که نوادگان پسری وی بوده اند یعنی خواهران آموخا (ارنواک، ظلّه) و آمیتیدا (سنگهواک، ماندانا، کتایون، عاده) از طریق منابع یونانی و تورات واوستا و شاهنامه شهرهً آفاق گردیده اند.
    نیای اساطیری ایرانیان

    که ما را زدین بهی ننگ نیست به گیتی به از دین هوشنگ نیست همه راه دادست و آیین مهر نظر کردن اندر شمار سپهر فردوسی

    دراوستا و کتب پهلوی و شاهنامه ظاهراٌ دوفرد به عنوان شاه و نیای اساطیری ایرانیان معرفی شده اند: یکی هوشنگ پیشدادی و دیگری ایرج؛ ولی از تطبیق تاریخ و اساطیر ایرانی و ارمنی و یونانی معلوم می گردد که روایات مربوط به این دو که ازطریق احادیث شفاهی کهن به صورت دوفرد جداگانه به روزگار تدوین اوستا در دورهً ساسانیان و عهد فردوسی رسیده بوده، در واقع مربوط به فرد تاریخی واحدی بوده اند که همانا گئوماته زرتشت یا همان بردیه پسر خواندهً کورش (فریدون) بوده که چهار سال به نیابت از برادر خوانده اش کمبوجیه درامپراطوری وسیع ایران هخامنشی حکمرانی ایدآلی نموده است.مطلب ظاهراٌ از ره عقل سلیم استبعاد دارد ولی به قول معروف چه کوخها که بایدمان ویران کرد و چه کاخها که بایدمان ساخت. ممکن است خوانندهً مقالات اینجانب تصور کنند که زمین و زمان را در این مقالات به هم می بافم. آری، اعتراف می کنم به هم بافتنی در کار است چرا که بدون به هم بافتن اصولی اخبار تاریخی و اسطوره ای منابع مرتبط گوناگون نقشهای اساسی فراز و نشیبهای قالی تاریخ اساطیری ایران مشخص نخواهد شد: موسی خورنی موّرخ ارمنی عهد ساسانیان که نخستین تاریخ نویس ارمنی و ایرانی به معنی امروزین آن بوده است نام کورش (فریدون) را اغلب آرا یعنی نجیب ذکر کرده و نام پسر خواندهً معروف وی یعنی گئوماته زرتشت یا همان بردیه(پسرخوانده و داماد کورش) را آرای آرایان (آرا پسر آرا) آورده است که همان ایرج شاهنامه است که لفظاٌ به معنی شخص منسوب به فرد نجیب یعنی آرا (کورش) است.ولی دلیل اینکه هوشنگ (هئوشینگهً) اوستا نیز همان زرتشت است از معنی لفظی نام او و لقبش و همچنین از اسطوره های آتش مربوط به وی پیداست: فردوسی به درستی نام هوشنگ را ازکلمهً هوش گرفته است چه این نام به لغت اوستایی به معنی بسیار هوشیار و کوشا در هوشمندی است. پس اوستا شناس بزرگ آلمانی فردیناند یوستی در این امر که آن را به معنی فراهم آورندهً منازل نیکو معنی نموده، راه خطا پیموده و مقلدین ایرانی اش را دچار لغزش نموده است؛ چه لقب اصلی وی یعنی پرذات(پیشداد) یعنی آن که نخستین قوانین عادلانه را آورد به وضوح حاکی از همین مفهوم بسیار هوشیار هوشنگ است. کتاب پهلوی زات اسپرم در باب حمل آتشها و نوروزنامهً منسوب به خیام در باب پیدایی شراب اشاره به سرزمین خاستگاهی نیاکان هوشنگ و جمشید پیشدادی یعنی سرزمین سئوروماتها (مادرسالاران) نموده اند که بسیار جالب می باشند: بنا به زات اسپرم مهاجرت ایرانیان از خونیرث (سرزمین ارابه های درخشان= اروپا، دراصل داکیهً یعنی سرزمین چرخ در شمال غربی دریای سیاه) به کشورهای خارجی در زمان هوشنگ روی داد و این مهاجرت روی گردهً گاونری موسوم به سر سئوک (پیشانی سفید، آپیس مصریان) انجام گرفت. سه آتش بر روی این گاو روشن بود و چون می خواستند از دریا (میان دریای خزر وسیاه) بگذرند این آتشها به دریا ریخت و گوهر آنها یکی بود و به سه بهره شد و دوباره در سه جای فروزان گشت و به آذر فرنبغ (آتش موبدان در فارس) و آذرگشنسب (آتش پادشاهان و ارتشتاران در آذربایجان) و آذربرزین مهر(آتش کشاورزان در خراسان) موسوم گشت.در کتاب پهلوی بندهش آمده که هوشنگ (بسیار دانا) پسر فرواک (واعظ= هوم، سپیتمه،جمشید) بود. از اینجا معلوم میشود مهاجرت مذکور اشاره به کوچ نیاکان زرتشت از سرزمین سردسیری شمال قفقاز به ایرانویج (شهرستان مراغه= رغهً زرتشت) می باشد، همان نواحیی که در وندیداد اشاره به کولاک سخت آن در رابطه با جمشید شده است. در این جا انتساب آتش آتشکدهً آذرگشنسب به هوشنگ (زرتشت یا همان اران گشنسب کتاب پهلوی شهرستانهای ایران، اران خردمند خبر موسی خورنی بانی شهرستان آتورپاتکان= اران) قابل توجه است. به عبارت دیگرنام اران گشنسب نشان می دهد که نام آتشکدهً آذرگشنسب شهر رغهً زرتشتی(مراغه) با زرتشت یا همان آذرهوشنگ (ابراهیم ادهم) مربوط بوده است.پس آن شهر ری(رغه ای) که در روایات کهن تجدید عمارت آن به هوشنگ نسبت داده شده همان شهر رغهً زرتشتی (مراغه) بوده است. در اسطورهً پدید آمدن می نیز که در نوروزنامهً منسوب به خیام آمده به موضوع اصل شمال قفقازی خانواده زرتشت اشاره گردیده است: " درهرات(هرئیوهً اوستا، در اصل سرزمین هرواتها یعنی همه کس هر کس ها، سرزمین قوم سلم همان موطن نیاکان باستانی کرواتها در شمال قفقاز) پادشاهی بود کمکار، از خویشان جمشید (در واقع خود وی). روزی بر تخت نشسته بود که همایی در برابر او ظاهر گشت. ماری دید به گردن او پیچیده و می خواست وی را بگزد. شاه شمیران(یعنی فرمانروای سرزمین سرما) گفت کسی هست که این هما (سیمرغ) را از دست مار رهایی بخشد. پسرش بادان (به لغت اوستایی بئوذان یعنی دانا= بودا، هامان ،زرتشت) تیری بینداخت و مرغ را نجات داد. سال دیگر درهمین هنگام هما (=عقاب دانا ، سیمرغ) باز گشت و دو سه دانه برای شاه به ارمغان آورد و برزمین کاشت.تاکی رویید خرم. بعدخوشه های انگور از آن رست و دانه ازخوشه ها ریختن آغاز کرد. آب انگور بگرفتند و در خمی نهادند. شیره در خم به جوش آمد.آنگاه از شیرهً انگور که نمی دانستند زهر است یا پاد زهر به مردی محکوم خوراندند و وی شاد گشت و باز طلب کرد؛ پس بگفت یک شربت دیگر دهید آنگاه هرچه می خواهید با من بکنید. شربت سوم را که نوشید سر مست شد و بخفت و تا روز دیگر به هوش نیامد. شاه شمیران چون این شادی و سرمستی وی بدید، او را بخشید و بزم آیین آورد و مردم سرودها بساختند و نواها زدند. پس نهال انگور از هرات به دیگر شهرها پراکنده شد." معلوم میشود این اسطوره از آنجا پدید آمده که جمشید و شراب در نام اوستایی هئومه یعنی دارای دانش نیک با هم مشترک بوده اند.افزون بر اینکه محصول اصلی مقر خانوادهً جمشید (سپیتمه)/زرتشت یعنی شهر رغهً آذربایجان انگوربوده وهست.موارد محل فدیه آوردن جمشید وهوشنگ نیز در اوستا جالب است چه جمشید پدر (سپیتمه پدر زرتشت) در بالای کوه مقدس هوکر (سبلان) و کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه) فدیه برای آناهیتا (بانوی نیرومند آبها) و اهورامزدا (سرور دانا) می آورد و هوشنگ (جمشید پسر، زرتشت) در بالای کوه هرا (یعنی کوه نزدیکی شهر زادگاهی وی رغهً آذربایجان= مراغه) فدیه برای خدایان می آورد. این کوه که نام اوستایی دیگرش اِرِزِیش(راست برافراشته) می باشد اکنون نیز ارزیش نامیده میشود و ارتفاعش از سطح دریاهای آزاد تقریباٌ نصف از آن دماوند است. قلّهً این کوه که به طور طبیعی که به شکل اطاق یکپارچه سنگی نسبتاٌ بزرگ بی سقف است معبد و قلعهً دفاعی مردم محل در عهد باستان بوده است. اکنون نیز تلّ سنگهای دیوار دفاعی آن باقی است. وجه اشتراک نام البرز یا همان هرابرزئیتی اوستا (یعنی هرای بلند) با این کوه واقع شدن آنها در کنار شهرهای به نام رغه و نیز درخود نام هرا یعنی پشته و بلندی می باشد. ولی در اوستا برای تخموروپه (تهمورث) یا همان تیگران/ بستور/منوچهر/ خورشید چهر که مقّرش ارمنستان بوده محل فدیه ای مشخص نشده است و این نشانگر بیگانه بودن سرزمین وی برای مغان دورهً هخامنشی بعد داریوش می باشد: در اوستا تنها یک بار از ارمنستان تحت نام مملکت سائینی ( سرزمین عقاب و شاهین) نام برده شده و به مردان و زنان پاکدین آنجا درود فرستاده شده است. در مورد لقب پیشداد (پرذات) اوستا که خصوصاٌ در مورد جمشید و هوشنگ بکاررفته گفتنی است:چنانکه آرتورکریستن سن ایران شناس شهیر دانمارکی در یافته است ایرانیان باستان خود نام پرذات (پیشداد) را از سلسلهً اساطیری اسکیتان یعنی آریائیان سکایی شمال دریای سیاه گرفته اند که علی القاعده صورت مادی نام پارالات و به معنی نخستین قانونگذاران می باشد. چه علاوه براین در فهرست پیشدادیان نام تهمورث (یعنی پهلوان سرزمین چرخ و ارابه=اروپا، داکیه) به وضوح با نام آرپوکسائیس اساطیراسکیتی، لفظاٌ یعنی شاه/ پهلوان سرزمین ارابه های خوب (همان خداوند اروپا) مطابق می باشد.می دانیم که این نام درشجره نامهً فرمانروایان ایرانی تورات به صورت آرپاکشاد ثبت شده است.معهذا وی ازنظرگاه تاریخ ایران باستان مطابق با آخرین فرمانروای پیشدادی واقعی یعنی منوچهر (فرزند مرد فرزانه) یا همان خورشید چهر فرزند زرتشت است که نام اصلیش در نزد گزنفون و موسی خورنی تیگران (یعنی موجود ببر و پلنگ مانند، یا تیرانداز) آمده و فرمانروای ارمنستان و نواحی مجاور آن ذکر شده است. گفتنی است نام اوستایی وی یعنی تخموروپه هم به معنی پهلوان اروپا و هم به معنی پهلوان ببر و پلنگ مانند است. به نظر می رسد همین معنی دو پهلوی این نام دستاویز و وسیله ای شده بر اینکه ایرانیان نام پرذات (پیشداد)را که مناسب خانواده روحانی و سیاسی سپیتمه (هوم، جمشید) بوده از فرهنگ اسکیتان برای این خانواده انتخاب نمایند. در اوستا وکتب پهلوی و شاهنامه فهرست پیشدادیان اصلی از این قرار است: کیومرث/ مشیه (انسان میرا) ، سیامک (سیاه مویمند)/ سامک (کناری)، فرواک (واعظ)/ جمشید (موبد زرین درمقام پدر)، هوشنگ (بسیار هوشیار)/جمشید (موبد زرین در مقام پسر) و تخموروپه (پهلوان ببر و پلنگ مانند یا پهلوان چرخ وارابهً خوب= اروپا، تهمورث) که به ترتیب مطابق با ییمهً اوستا (یعنی همزاد) که پسرسامک/ ویونگهونت (ویوسوت وداها یعنی درخشان دور دست یاهمان لیپوکسائیس اسکیتان یعنی پادشاه درخشان کناری) است. و هوم عابد (سپیتمه، جمشید، مانوی وداها) و پسرش زرتشت (زریادر، زریر، سپیتاک، گئوماته، بودا) و پسرکوچک زرتشت یعنی خورشیدچهر ( منوچهر،همان تیگران ارامنه یعنی فرد ببرو پلنگ آسا، یا تیرانداز)می باشند.چنانکه پیداست نام آرا (نجیب) که لقب مشترک کورش وداماد و پسر خوانده اش بردیه زرتشت بوده به ظاهریادآورنام سرزمینهای اران وارمنستان است:نام اران علی القاعده از همان ریشهً آریا و مترادف ایرج(زرتشت) است.گرچه میدانیم آرای دیگر نیز که همان کورش باشد نام اصلی خود را به رود کورای آن مناطق داده است. پس نام اران خردمند موسی خورنی، درمقام مؤسس حکومت اران یا آذربایجان شمال ارس بی شک به جای همان ایرج یعنی منسوب به فرد نجیب شاهنامه است که گفتیم نامی بر بردیه زرتشت پسرخواندهً معروف کورش و پسر سپیتمه (جمشید پدر) داماد آستیاگ (اژیدهاک اوستا) بوده است.چه موسی خورنی با تأکید لقب اران (ایرج)را باهوش و خردمند آورده است که می دانیم آن یکی از القاب معروف گئوماته زرتشت یعنی هامان تورات (لفظاٌ یعنی منسوب به" دانای نیک"= هوم، هود قرآن) بوده است.بنابراین نام قدیمی سرزمین جمهوری آذربایجان یعنی اران ازلقب معروف زرتشت یعنی آرا (ایرج)گرفته شده بوده است. می دانیم مطابق اوستا وگفتهً گزنفون و خارس میتیلنی زریادر(زرتشت) از سوی نیای مادریش آستیاگ در ارمنستان و اران و آذربایجان حکومت مینموده است. کتاب پهلوی شهرستانهای ایران خبربسیار جالبی را در این باب به دست می دهد چه در این کتاب پهلوی آمده که شهرستان آتورپاتکان (محل نگهداری آتش، منظور ناحیهً چشمه های نفتی شعله ور حوالی باکو) را اران گشنسب (نجیب دارندهً اسب پریال) سپهبد آذربایجان ساخت. از این جا کاملاٌ معلوم میشود که از اران همان زرتشت منظور می بوده نه پدر خوانهً وی یعنی کورش هخامنشی؛ و نام ناحیهً شهرستان آتورپاتکان (محل نگهداری آتش) مطابق و مترادف با همان نام قدیمی آنجا یعنی آلوانیا ( آگوان ،یعنی سرزمین آتش) بوده است.نام اخیر علی القاعده به هیئت آلبانی قفقازنیز آورده می شده است.گفتنی است درکتاب اسطوره ای معروف آذریها یعنی ده ده قورقود (پدرتجربه ها، یا پدر آتش مقدس) قهرمان اصلی اسطوره یعنی بامسی بئیرک (یعنی دارندهً تن زرین و درخشان) همان زرتشت (زرین پیکر) است که مطابق منابع کهن ارمنی نام خود را به صورت اران به سرزمین آذربایجان شمال رود ارس داده بوده است: طبق اساطیرده ده قورقود، بامسی بئیرک /زرتشت مدت 16 سال دور از خانمان و در تبعید بوده است( که اشاره به حکومت وی در سمت بلخ می باشد) و کمی بعد از بازگشت موفقیت آمیزش به خانه (سرزمین ماد)، توسط شاهزاده ای (همان داریوش) و همدستانش ترور میشود .این اسطوره حاوی اخبار تاریخی مهمی است که حتی زرتشتیان کنونی هم آنها را فراموش کرده اند. زبان ترکی اسطورهً ده ده قورقود حاکی از این است که زبان ترکی از عهد مادها در اران (یعنی سرزمین ایرج/ زرتشت) حرف نخست را می زده است؛ گرچه زبان اداری و حکومتی آنجا ایرانی بوده است. به نظر می رسد با توجه به همین نام بوده که نام منطقهً زادگاهی مغ نشین زرتشت یعنی رغهً آذربایجان (مراغه) ایرانویج (یعنی اران / ایران اصلی) نامگذاری شده بود. در ضمایم کتاب ده ده قورقود نام ترکان اران، بیات (یعنی آنانکه سرورشان اسب است، یا اسب سالاران) آورده شده است؛ که این نام ترکی هونها (یعنی مردم اسب سالار به زبان سانسکریت) بوده است. بنابراین ترکان اران شاخه ای از هونها بوده اند. ارامنه و گرجیان نام قدیمی دیگر ترکان اران و ارمنستان کوچک را به ترتیب خایلندورکها (دانایان) و بون ترکان (یعنی ترکان دیوانه سر، جنگجو یا غیر ارانی/ زرتشتی ) ذکر نموده اند. امّا نام ارامنه و ارمنستان ربطی به نامهای ایران و اران که از نامهای آریا و ایرج گرفته شده اند ندارد چه صورت قدیمی نام ارامنه در کتیبهً داریوش در بیستون به صورت اَرَ- می -اینه آمده که در زبان پارسی به معنی میهن عقاب بوده است.چون همانطوریکه می دانیم کلمات اِر،اور وآله (علی القاعده از همان ریشهً اِر) درزبانهای هندوژرمنی به معانی عقاب و باز وشاهین بوده اند و کلمهً "می اینه" چنانکه در نام خمین (جایگاه خوب) باقیمانده به معنی خانه و وطن است، همانکه امروز میهن گوییم. یعنی اَرَمی اینه نام ایرانی هایاساهای باستانی (هایها، نیاکان باستانی ارامنه) بوده که ابتدا در سمت گرجستان زندگی می نموده اند. بعد در عهد مادها به تدریج به سرزمین اورارتوها(یعنی مردم کوهستانی بومی ارمنستان قرون وسطی) آمدند و آنجا را متصرف شدند. نگارنده تردیدی ندارد که خود نام هایاساها از ریشهً کلمهً ارمنی هاو (باز، شاهین) گرفته شده و به معنی مردم پرستندهً عقاب و شاهین وبازمی بوده است. بنابراین در اسطورهً یونانی پرومته یعنی پیش بین و خردمندی که آتش مقدس را به مردمان ارمغان آورد در آن قسمت که به صورت در بند گرفتار آمده در کوهستان قفقاز تجسم میشود به همراه آن شاهینی که هرروز روندهً سینهً وی را نشانه می رود آشکارا به ترتیب یادآور اران نیای اساطیری مردم آذربایجان (همان امیران گرجیها، آرا، زرتشت) و هایک (عقاب، شاهین، سیمرغ) نیای اساطیری ارامنه است. به نظر می رسد در این میان نام آرامو (بنیانگذار حکومت اورارتو) نیز در پدید آمدن نام ایرانی ارامنه و ارمنستان رل سنتزی بازی نموده است. جالب است که محل عقاب/شاهین اسطوره ای ارامنه و یونانیان وایرانیان یعنی سیمرغ کوه قاف را می توان در کوهستان قفقاز مشخص نمود چه در آنجا بلندترین قلهً این کوهستان اکنون نیز البروج نامیده میشود که در اصل مرکب است از کلمهً آله(عقاب، باز، شاهین) وباروگ که به معنی قله و کوه و بلندی می باشد. پس به همین مناسبتها بوده که در اوستا و نزد استرابون نام سرزمین ارمنستان سائینی یعنی سرزمین عقاب و شاهین ذکر شده است.گفتنی است نام قدیمی منطقهً قراباغ یعنی اورخیستانا را که قبلاًٌ نگارنده آنرا با سائینی مترادف می گرفت، باید به سرزمین خوشبختی باشد که حافظ نیز در یکی ازاشعارش بدین معنی این سرزمین کنار رود ارس (رود مقدس اردویسورناهید اوستا) اشاره کرده است: "ای صبا گربگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن برخاک آن وادی مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هردم از ما صد سلام پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آنگه به زاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریادرس" در این باب به نگارنده سهو دیگری نیز روی داده بود مبنی بر اینکه نام اران (یعنی سرزمین زرتشت) را نیزبا همین نام سرزمین سائینی (مملکت عقاب/شاهین) مطابقت می دادم که این به جهت عدم اطلاع کافی از معنی لفظی نامهای ارمنستان و هایاسا می بود. در رابطه با ارمنستان و نیای اساطیری ایرانیان و مردم آذربایجان گفتنی است که پسر کوچک گئوماته زرتشت (ایرج) یعنی تیگران (به معنی آدم ببر و پلنگ مانند) که همان منوچهر (زادهً فرد دانا ) و تخموروپهً زیناوند اوستا (یعنی پهلوان ببر و پلنگ مانند مسلح) است، در ارمنستان و اران وآذربایجان حکومت می کرده ومقرحکومتش در ارمنستان قرار داشته است. و در آنجا به خونخواهی پدرش بردیه/گئوماته زرتشت قیام نیرومندی را علیه حکومت اشرافی داریوش/جاماسب (مغ کش) ترتیب داده بوده است که سر انجام این قیام را داریوش ناگفته گذاشته یا کتمان کرده است.ولی شاهنامه و کتب پهلوی وروایات ملی دیگر اشارهً مبهمی به صلح بین منوچهر ودشمنان تورانی اش می کنند همان جا که تصور رفته آرش کمانگیر تیر معروفش را انداخته است.بی شک آرش کمانگیر خود همان منوچهر(زادهً فرد دانا) است و بس چه هیئت نام اوستایی وی یعنی اِرِخشَ معنی فرمانروای سرزمین عقاب= ارمنستان را می دهد و از سوی دیگر خود نام تیگران علاوه بر معانی منسوب به ببر و پلنگ معنی تیر انداز را نیز می دهد.پس خود نام آرش کمانگیر مترادف نام تیگران ارمنستان می باشد.چنانکه گزنفون اشاره می کند در خانوادهً اسلاف تیگران فیلسوف معروفی زندگی میکرده که حرفهایش پیش کورش و دیگران حجت به شمار می رفته است و این فیلسوف بزرگ همانا پدر تیگران یعنی گئوماته زرتشت یا همان مانوی پسر وداها (یعنی فرد دانا) همان هدهد (هود پسر هود) روایات اسلامی دربار سلیمان= کورش است که لفظاٌ به معنی دانای نیک پسر دانای نیک است و از همینجاست که لقب منوچهر(زادهً فرد دانا) برای تیگران/خورشیدچهر/ آرش کمانگیر/تخموروپه/ بستور پسر زرتشت/زریادر/هوشنگ پدید آمده است.جالب است که موسی خورنی تیگران را همانند پدرش زرتشت بور ذکر می نماید که نشانگر اصل سئوروماتی(قوم سلمی، صربوکرواتی، در اصل بوسنیایی) وی و نیاکان پدری او می باشد.گفتنی است نام قدیمی رود ارس یعنی آراکس ربطی به نام آرش (اِرخشَ اوستا= شاه ارمنستان) ندارد و از کلمهً مادی و پارسی اَرخشَ یعنی نادرخشان و گل آلود برگرفته شده است. ظاهراٌ جوشن رستم که ببربیان (یعنی ببر درخشان) نامیده شده از همین اساطیر مربوط به تخموروپه/بستور/تیگران برخاسته است. گرچه ببر به معنی آن جانور گربه سان بزرگ جثه بومی مازندران و گیلان یعنی سرزمین آتردات پیشوای مردان (تپوران) همان رستم/ گرشاسب شاهنامه و اوستا است بوده که لشکریان آشوری متعافب مادها را در اطراف شهر آمل مازندران قتل عام نموده و ایران و ایرانیان را برای نخستین بار در تاریخ متحد و مستقل نموده است. در مورد کلمهً ببر (بَور اوستا) گفتنی است که نام مشترک ببر و جند بیدستر (افکنندهً درختان بزرگ بید) می بوده که وجه اشتراک آنها در برندگی و تیزی دندانهایشان می باشد. بنابراین کلمهً بَور اوستا مترادف وازه ً تیگر اوستایی یعنی موجود دارای دندان تیز وبّرا بوده است. به هر حال بی شک پیروزی تهمورث (تخموروپهً اوستا، یعنی پهلوان ببرمانند) بر دیوان مازندران اشاره به همین واقعهً تاریخی پیروزی آترادات پیشوای آماردان همان گرشاسب/ رستم بر آشوریان بوده که درحدود سال668 پیش از میلاد اتفاق افتاده است. جالب است که در تورات برخلاف شاهنامه و کتب پهلوی شجره نامهً کیانیان (فرمانروایان ماد) پیش از پیشدادیان (خانوادهً زرتشت) که با شالح (مسلح) و آرپاکشاد (تهمورث) مشخص گردیده اند، ذکرگردیده است. در این رابطه گفتنی است نام تیگران (منوچهر،خورشیدچهر) در اوستا علاوه برتخموروپه به صورت بستور(یعنی جوشن بسته) نیز آورده شده و نام پدر مقتول وی زریر یعنی زرین مو یاد گردیده که بی تردید از وی همان زرتشت(ایرج، بردیه) پسر سپیتمه پسرخوانده و داماد کورش منظور می بوده است.قابل توجه است که درکتب پهلوی نام گوزک (=وازاک یعنی نیرومند، قوی)جایی به عنوان همسر هوشنگ (زرتشت/زریر) و جای دیگر مادرمنوچهر پسر ایرج (زرتشت) ذکر شده که این خود دلیل متقنی بر یکی بودن هوشنگ و ایرج با گئوماته زرتشت (بردیه) شوهر آتوسا (توپل، تنومند، در واقع بردیهً مؤنث،دختر معروف کورش) است که خارس میتیلنی در موردش آورده که زیباترین زن آسیا بود. گفتنی است که در اوستا منوچهر از خاندان ائیریاو(یاور آریائیها، ایرج) ذکر شده ودر روضة الصفای میرخواند به صراحت منوچهر پسر ایرج قید گردیده است ولی در شجره نامهً زرتشت کتب پهلوی میان آنها فاصله افتاده، اما به هر حال جالب است که زرتشت / ایرج از همان خاندان منوچهر (زادهً فرد دانا) ذکر شده است. دلیل سبقت گیری اعقاب بر احفاد در این شجره نامه باید این باشد که نام منوچهر بعداٌ از سوی دیگر با مامیتی آرشو(دانای منش نیک) که از فرمانروایان سه گانهً سابق و معروف ماد که به همراه خشتریتی (کاوس) و دوساننی (دوراسروب) با امپراطوری وحشتناک آشور نبرد کرده، یکی گرفته شده است.

    جواد مفرد کهلان


    برچسب‌ها: آتشکده, نوشته
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتش و آتشکده

    به خامه استاد رشید شهمردان
    آتش که آنرا آدر آذر و آتر نیز گویند بین آریانهای قدیم بویژه آئین مزدیسنا مقام مهم و ارزش فراوانی دارد.آتش با جهان هستی پیوسته و در هر ذره و اتم موجود است.

    هرچیز که گرمی از آن بیرون رفت جان ندارد و مرده است.انرژی، کار و کوشش، فعالیت، غیرت و مانند آن همه از گرمی و حرارت است و حرارت نیز از آتش می آید.حتی عشق و آتش را باهم ذکر میکنند. آتش عشق کاندر نی فتاد آنکه زیاد کار میکند و یا فعال است میگوئید پرحرارت است و آنکه تنبل و بیکاره و بی غیرت میگوئید سرد و خمود است.گفتار مؤثر را گفتار آتشین میگوئید. بطورکلی آراستگی زندگی انسانی وابسته به آتش است.در تاریکی شب با روشنائی آن بصورت چراغ کار میکنیم با حرارت آن خوراک میپزیم.با حرارت آن خود را در سرما گرم میکنیم.با حرارت آن در گرما سردخانه درست میکنیم.با حرارت آن ماشین را بحرکت درمی آوریم بر زمین طی مسافت مینمائیم.در آسمان پرواز میکنیم بر روی اقیانوس روان میشویم از آتش به شکل برق استفاده میبریم-آتش ناپاکیها را میسوزاند و پاک میکند.

    بویهای خوش را که در اندرون بعضی چیزها تعبیه شده بیرون می آورد و در هوا پخض میکند دل و دماغ و جانوروان ما را خرم میسازد. آتش بازیها شادمانی می آورد.نگریستن به زبانهءهای درخشان آتش روح انسانی را به اهتزاز درمی آورد.

    آتش در میان همه مردم جهان گرامی است هر گروهی بطور ویژه آنرا می ستاید و در خدمت آن قیام می نماید.بعضی شمع روشن می نمایند و جمعی بوی خوش بر آتش می نهند.حتی خدای موسی در تورات سفر خروج به شکل آتش تجلی می نماید و قرآن خدا را در سورهء نور بعنوان نور سماوات و ارض تعریف میکند.عیسی مردم را به روح القدس و آتش تعمید میدهد(متی باب 3-11) و خدا را نور محض میداند(رساله اول ژان باب اول)

    در آئین مزدیسنا آذر با اهورامزدا بستگی دارد.چون خدا نور است پس انوار مادی و جهانی نمونه و مظهر نور حقیقی است و پرستش سوئی را سزاوار است.اینست که ایرانیان باستان نور وآتش را قبله خود قرار داده و در برابر آن نیایش اهورامزدا به جا می آوردند و زرتشتیان هم از آن پیروی میکنند.

    هرجا که روشنائی است شادی آور است و هرجا که تاریکی است وحشت آور.قبله ای که از نور باشد درخشان است و آنکه غیر از نور تاریک.ما باید افتخار کنیم و سرافراز باشیم که نیاکان باهوش ما در روزگاران کهن به این اصل مهم مینوی پی برده و آتشکده ها را پرستشگاه خویش قرار داده اند.هرکی ایرانیان کهن را آتشپرست بنامد یا از نادانی است و یا از تعصب و حسادت.خدا مکان و منزل ندارد و همه جا حاضر است و جهت مخصوصی برای او از کوتاه نظریست.

    مادام بلاواتسکی بنیانگذار سازمان تتوسوفی در سیکریت داکترین در مورد آتش گوید:

    پرستش اولیه بشر در برابر خورشید و آتش فلسفه بسیار ژرفی دارد.دانشمندان علوم طبیعی و فیزیک از ترکیبات کلیه مواد جهانی آگاه میباشند مگر آتش را که هنوز نتوانسته اند به تجزیه و تحلیل آن توفیق یابند و از ماهیت آن خبر بدست آورند.اگر از آنها بپرسیم آتش چیست موقرانه جواب میدهند عکس العمل احتراق است وعبارت از نور و گرمی و حرکت میباشد و روی هم رفته بهم پیوستگی نیروهای فیزیکی و شیمی است.الهیون نیز در متصم اینگونه توصیف علمی بطور فلسفی تعریف میکنند که آن ابزار سزا و تنبیه است سزای مردمان گناهکار در عالم دیگر یا جهان روان.در اینصورت مادیت آتش به حال خود باقی است و با حالت روانی بی نسبت لذا تعریف آنها نیز ناقص میباشد.

    اما دانشمندان اسرار در تعریف آتش چه میگویند؟بنظر آنها آتش انعکاس کامل و بی غل و غشی است از یک فروغ تابنده در آسمان و بر زمین و آن هستی و نیستی است یا به عبارت دیگر زندگی و مرگ است.

    آن آغاز و پایان کلیه آفرینش گیتی است.آن گوهر ایزدیست. بنابراین پارسیان که آنها را از روی نادانی آتش پرست میخوانند و حتی بومیان وحشی و آواره امریکا که خود را فرزندان آتش میدانند نسبت به دانش دانشمندان علوم طبیعی و مباحثات فیزیکی ، آنها نظریه علمی بهتری را در دین خود و حقیقتی را درافکار خود نشان می دهند.نصارا میگویند خدا آتش زنده است و یا آنکه زبانه های آتش میباشد.موسی خدا را به شکل بوته های آتش سوزان دید.پس آنها را هم باید آتش پرست خطاب کرد،گروه مرموز را سیکووشین از همه بهتر و درستتر آتش را تعریف کرده اند.

    میگویند یک چراغ کوچک فتیله ای بدست آور ولی نگذار روغنش تمام شود.آنگاه میتوانی از شعله سوزان این چراغ کوچک هر قدر چراغ و شمع و آتش بخواهی در جهان روشن کنی بدون اینکه از شعله آن بکاهد.این تعریف ذات خداوندی است که تا ابد بوده و هست و گوهریست تغییرناپذیر.

    انسان به یک پرستشگاهی نیازمند است که بخود او منحصر باشد و بتواند در خلوت در کارگاه آفرینش خداوندی و شگفتیهای آن به تفکر پرداخته و برای تمرکز حواس نشان یا سمبولی در آنجا برقرار سازد. آریائیهای قدیم از دورهء پیشدادیان برای این منظور آتش مقدس را در پرستشگاههای خویش تقدیس مینمودند زیرا که آن مظهر و نمونه نور درخشان و فروغ بیکران جهان مینوی است.آتش عنصریست که همه چیز را در آغوش دارد.نیروی اتم حرارت زندگی جوش و خروش احساسات جلوه های دید و بینش نیروی مخرب و پرورنده اراده و تصمیم سیمای گوناگون آن است که در مراحل و حالات مختلف زندگانی انسانس به- ظهور میرسد.آتش نه تنها کثافات مادی را تصفیه مینماید بلکه روح را نیز در جهان زیرین لطیف ساخته و شایسته دیدار به در آسمانی در جهان زیرین میسازد.

    چون فروغ مؤثر و هاله مغناطیسی به خصوص که به دور محراب و مجمر پرستشگاه موجود است و به اطراف پخش میشود با بجاآوردن پرستش و نیایش با نور و فروغ نادیدنی مینوی آن سرشار میشود و دل دینداران و مشتاقان با دخول به آنجا با برخورد به امواجش سبک و شاد و خرم میگردد.

    آتش درخشان که طی سده ها یا سالیان دراز در مجمر آتش فروزان بوده و هزاران دیندار و دردمند پارسی ، دلدادگان و پرستندگان امواج اخلاص عشق و محبت دین و دل پاک خود را به آن نیاز می نمایند آنرا مملو از فروغ تابناک مهر درخشان می سازند پرتو آن به نسبت ایمان و اخلاص بر دل ستایندگان می تابد و انوار تسلی و امیدواری کانون دل آنها را روشن میگرداند.

    پرستشگاه را میتوان بانک یزدان نامید که نیایش کنندگان، پرستندگان، دینداران،دلدادگان ارمغان مهر و ایمان ویژه خود را در آنجا به ودیعه میسپارند و غمدیدگان و دردمندان که به آن نیازمند و به دانجا روی نیاز به خاک میمالند از آن ودیعه یزدانی بهره مند میگردند و دلداری و آرامش می یابند و ایزدان و خوبان که در جای های پاک و پرستشگاهها مقام دارند و به دیده نمی آیند از نیازهای بی ریا که در آنجای های مقدس پیشکش میگردد شادمان میگردند و به بندگی بندگان بی ریا دعای خیر می نمایند و برکت میدهند.

    بهترین پیشکش و نیاز در پرستشگاهها ترک خویهای زشت خویش و پیمان بندگی و ایستادگی در راه مستقیم خداوندیست.آنگاه کالبد خاکی انسانی مجرای بخش انوار فیض یزدانی میگردد.

    ستایش و نیایش و پرستش در پرستشگاه جنبه معنوی دیگر نیز دارد کالبد انسانی محل نزول پرتو رحمانی است.لذا پرستشگاه ظاهری و بیرونی یادآور معبد معنوی اندرونی و باطنی است.چنانکه آتش یا چوبهای خوشبو فروزان نگاه داشته میشود آتش اندرونی کالبد نیز به درخشانی نیازمند و بایستی با هدیه های خوشبوی اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک همواره فروزان نگاه داشته شود و هنگام پرستش بندگی خود را با درخواستهای مادی نباید توأم ساخت و از خداوند یکتا انجام امری را توقع نمود.زیرا خداوند مهربان دانای بی همتاست و آگاه به آنچه بهترین است برای ما.

    بهترین روش پرستش و نیایش آنست که خویشتن را ابزار خواست و فرمانروائی یزدان سازیم.اگر چنین کنیم امین ارمغانهای مادی و معنوی او میگردیم و در به کار بردن بخششهایش به درستی یا نادرستی در پیشگاه خداوند خویش پس از هشتن کالبد خاکی مسئول خواهیم بود.


    برچسب‌ها: آتشکده, آتش
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • نه جور آتش در روایات قدیم

    به خامه استاد رشید شهمردان
    نام نه جور آتش در روایات قدیم ضبط است:
    نخست آتش آذر گشسب که مخصوص سپاهیان بوده
    دوم آتش آذر خرداد که به آتش خرد و پیشوایان نامور بوده،
    سوم آتش آذربرزین مهر که ویژه کشاورزان بوده
    چهارم آتش برزه سوانک و آن آتش درخشان است در بخش علیای کاینات
    پنجم آتش و هوفربان آتشی است موجود در بدن انسان و حیوانات
    ششم آتش اوروزست آتشی است موجود در جهان نباتات.
    هفتم آتش وزیست و آن آتش برق است
    هشتم آتش سپنشت که از سنگ چخماق بهم می رسد.
    نهم آتش نریوسنگ و آن آتشی است در کالبد پادشاهان و روشن دلان.


    برچسب‌ها: آتشکده, آتش
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • اساطیر ایران باستان

    زیور میارنعیمی

    چکیده:

    از آنجا که اساطیر بن مایه های فرهنگی و اعتقادی هر سرزمین را تشکیل می دهند، اساطیر ایران نیز از این قائده مستثنی نیست. در این مقاله سعی شده است که عمق نگرش ایرانیان باستان از لابلای زندگی پادشاهان پیشدادی و کیانی – مقابله میان خیر و شر – پهلوانان و دلیران و خدایان باستان در معرض دید قرار گیرد. قربانی کردن برابر خدایان و مراسم آیینی و جشنها، آفرینش و اعتقاد به سرای باقی فضای کلی اسطوره ی ایرانیان را تشکیل می دهد که هر کدام به طور مفصل و ذکر شواهد و نمونه هایی تشریح می شود.
    کلید واژه: اسطوره، پادشاهان، خدایان، فرشتگان، دیوان و جهان بعد از مرگ.
    زیور میارنعیمی

    مقدمه:
    اساطیر هر ملت که زیرساخت ها و باورهای بشر کهن را نسبت به خدا، انسان و جهان نشان می دهد. انسان مشتاق را برمی انگیزد که به ژرفای زندگی گذشتگان فرو رود و هسته و باطن این اعتقادات و باورها را بیابد. لذا در این مقاله، عناوینی که موضوعات اصلی اساطیر ایرانی را تشکیل می دهد همچون: خدایان ایران باستان، قهرمانان ایزدی، فرهّ ی ایزدی، مرغان افسانه ای، اعیاد و جشن ها، نیروهای خیر و شر، آفرینش، حشرات موذی، اعتقاد به سرای باقی، بهشت و دوزخ و روان درگذشتگان مورد بررسی قرار می گیرد.
    اسطوره: جمع آن اساطیر است؛ به معنی افسانه و سخن بی اساس است. افسانه ،حکایت ها و داستان های عامیانه ای است که بر زبانها روان و جاری است اما وقتی که به وسیله اندیشمندان در قالب جهان بینی سازمان یافته و منظوم به عنوان پیشینه ی فرهنگی یک ملت ارائه می شود، اسطوره نامیده می شود. اسطوره از دریافت های درون آدمی سرچشمه می گیرد و رؤیایی همگانی و تباری و قوی است.
    انسان در جهان بینی اسطوره ای می کوشد تا برای سؤالاتی که درباره ی خدا، انسان و جهان در ذهن او مطرح می شود، پاسخی بیابد. زبان اسطوره رمزی و نمادین است. اگر لایه های بیرونی اسطوره را کنار بزنیم، لایه های درونی آن حقایقی را درباره زندگی انسان و اعتقادات او بیان می کند و بیان آن پوشیده و پنهان است. اسطوره، تلاش و کوشش انسان آغازین را در رسیدن به حقیقت نشان می دهد. البته فقط با توجه به نمای ظاهری آن نمی توان این حقیقت را کشف کرد.
    واژه ی « اسطوره» در زبان پارسی وامواژه ای است برگرفته از زبان عربی. اما این واژه ی عربی نیز وامواژه ای است که از اصل یونانی آن به معنی خبر خوش، مژده و بشارت است.
    (بهار، ۱۳۵۷، ۳۴۳)

    خدایان ایران باستان:
    ۱- خدای یگانه حضرت زرتشت در اوستا اهورامزدا است. در خطوط میخی پادشاهان هخامنشی اورامزداه می باشد. امروز در فارسی هرمزد به فتح میم و هرمزد به ضم میم و اورمزد و هورمزد می گوییم. مزدا در اوستا یسنا ۴ (هفت ها) فقره ی اول به معنی حافظه می باشد. در خودگاتها یسنای ۴۵ فقره ی اول مزد به معنی به حافظه سپردن و به یاد داشتن است. پس مزدا یعنی هوشیار و دانا. اهورامزدا به معنی سرور دانا است. پیش از ظهور زرتشت اسم معمولی خدای ایرانیان بغ بوده است. کلمه ایزد که در فارسی به معنی خدا هم می باشد به معنی شایسته ی ستایش است که در اوستا برای اهورامزدا استعمال شده است.
    در فقره ی هفت و هشت یشنا نامهای مختلف اهورامزدا گفته می شود.
    «آنگاه اهورامزدا گفت: ای زرتشت پاک! کسی که از او سؤال کنند اسم من است. دوم کسی که گله و رمه بخشنده است سوم کسی که تواناست و …»
    ۲- ناهید: آب بعد از آتش مقدس ترین عنصر است. اسم کامل فرشته ی آب اردوسیور ناهید می باشد. چون این فرشته مؤنث است گاهی بانو را به آن می افزایند. در اوستا از یک فرشته ی دیگر که نگهبان آب و مذکر است، یاد شده است. این فرشته «اپم نپات» نام دارد. ناهید پاک و بی آلایش است. مجموعاً به معنی رود قوی پاک با آب توانای بی آلایش است. در فارسی نیز ناهید اسم ستاره زهره است یعنی؛ همان ستاره ی زیبایی که رمها اسم الهه وجاهت را به آن داده ونوس Venus خواندند.
    اردوسیور ناهید با الهه بابلی ایستار Istar برابری نموده پرستیده شد.
    کتیبه ای که از اردشیر دوم در روی پایه ستونی در همدان پیدا شده است می گوید: «این ایوان را من به خواست اهورامزدا و آناهیتا و مترا بنا کرده ام. بشود که اهورامزدا و آناهیتا و مترا مرا در پناه خود گرفته از هر کینه و خصومتی حفظ کنند و آنچه من ساخته ام ویران نسازند.»
    (پورداود، ۱۳۷۷، ۱۶۸)
    در آبان یشت کرده ی چهارم می گوید:
    «او دشمن دیوها و مطیع کیش اهورایی است فزاینده ی گله و رمه است. نطفه ی مردان را پاک می کند. رحم زنان را برای زایش پاک می کند. زورمند، درخشان و بلندبالا و خوش اندام توصیف شده است. …»
    ۳- مهر: مهر در اوستا و کتیبه های پادشاهان هخامنشی میثرَ Mithra و در سانسکریت میترَ Mitra آمده است. در پهلوی میتر Mitr شده امروز مهر می گوییم و به معنی عهد و پیمان و محبت و خورشید از جمله معانی آن است. در سانسکریت هم میترَ به معنی دوستی است و در وید برهمنان مانند اوستا پروردگار روشنایی و فروغ می باشد و پاسبان راستی و پیمان است و در هر دو کتاب ضددروغ می باشد. میثرَ اوستا را با وارونای وید می توان مقابل نمود که در بسیاری از خصایص و اوصاف نزدیک به اوست.
    اردشیر سوم در خرابه پرسپولیس در تخت جمشید می گوید:« اهورامزدا و بغ مبثرَ مرا و این مملکت را و آن چه را که به توسط من ساخته شده است باید نگهداری کند.»
    دلیری و بینایی و فریفته نشدنی از صفات مختص مهر است. مهر فرشته روشنایی و جنگ است و در روز قیامت به همراهی سروش روشن روان راستگویان را در سر پل چنوت از دست دیوها که می خواهند او را به دوزخ کشانند، نجات می دهد. انواع گل بنفشه مخصوص به مهر است. قلمرو نفوذ مهر به تمام ممالکی که در تحت استیلای شاهنشاهان بود رسید. در بابل با پروردگار محلی شمش Schmasch و در ممالک یونانی با پروردگار خورشید یونانی هلیوس Helios خویش به هم رسانید و پرستیده شد و معبد مهر در سرداب مانند در زیرزمین یا غار ساخته می شده برای آنکه گاو ازلی درون غاری به دست مهر قربانی شده بوده است.س
    «مهر کسی است که دیوها را سربکوبد کسی که نسبت به اشخاصی که خودشان را مقصر می سازند خشم گیرد. کسی که از مردمان پیغام شکن انتقام کشد. کسی که اگر به او دروغ گفته نشود، به مملکت قوه سرشار ببخشد.»
    «مهریشت، کرده ی ۷»
    آذر: ایرانیان آذر را موهبت ایزدی دانسته شعله اش را یادآور فروغ رحمانی می خوانند. در نزد هندوان اگنی Agni اسم آتش و اسم پروردگار آن است؛ اما ایرانیان به این عنصر و به فرشته ی موکل آن آترا نام نهادند. در پهلوی آتُر گفته اند. لغت آتورتان به معنی پیشوایان دینی است و آذر از همین ریشه است. آذر در اوستا پسر اهورامزدا خوانده شده است. ایزد آذر رقیب ضحاک برانگیخته شده که از طرف سپنت مینو به ضد ضحاک برانگیخته شده تا وی را از رسیدن به فر یعنی فروغ سلطنت باز دارد. در فصل ۱۷ از بند هشن از آتش سه آتشکده ی معروف ایران قدیم که عبارتند از: آذرگشسب شیز نزدیک ارومیه، آذرفروبار در کارین فارسی، آذربرزین مهر در ریوند خراسان صحبت شده است.
    سروش: در اوستا سَراوَش و معنی آن اطاعت و فرمانبرداری است. سروش از سرو که به معنی شنیدن است، در ادبیات فارسی به معنی فرشته است. سروش از حیث مقام و رتبه با مهر همسر و برابر است. دیو کُندَ دشمن سروش است. دیو ائثمَ Aesma بزرگترین رقیب سروش است. معنی آن غضب و ویرانی و فساد است و این دیو را امروزه خشم می گویند. مرغ سحر خروس، به معنی خروش برآوردن، از طرف سروش فرشته ی شب زنده دار گماشته شده است که بامدادان مردم را در پی ستایش خداوند بخواند. محافظت روح انسان در سه شب اول پس از مرگ با سروش است.
    سروش کسی است که هرگز به خواب نرفته هوشیار آفرینش مزدا را پاسبانی می کند؛ کسی که هرگز به خواب نرفته هوشیار آفرینش مزدا را نگهبانی می کند، کسی که سراسر جهان را پس از فرورفتن خورشید با سلاح آخته حفظ می کند. (سروش یشت ها دخت، کرده ی ۲)
    ایزد ماه: در سانسکریت هاس می گویند. ماه هم مانند خورشید ستوده و مورد تکریم بوده است. از آنجا که ماه حافظ جنس ستوران است، بسا در اوستا مربی گیاه و رستنی خوانده شده است. هلال ماه بخصوص یکی از علائم ایران قدیم است و در روی بیشتر مسکوکات پادشاهان ساسانی دیده می شود.
    «ماه حامل نژاد ستوران را گوش یگانه آفریده را گوناگون را خوشنود می سازیم. مانند بهترین سرور اوستا آن را به من بگوید (زرتشت) برطبق قانون مقدس بهترین داور است. فرد پاکدامن دانا آن را بگوید.»
    (یشت ها، ماه یشت، ۳۲۱)
    خورشید: در اوستا هوَرِحشئت و در پهلوی خوریشت گویند. شئت صفت است به معنی درخشان و درفشان و بعدها خورشید گفتند. کلمه ی دیگر که برای خورشید استعمال می کنیم آفتاب است. آفتاب از آب به معنی روشنی و درخشندگی است و از تاب به معنی تابیدن و گرم کردن است.
    «هنگامی که خور برآید زمین اهورا آفریده پاک شود.آب روان پاک شود. آب چشمه پاک شود. آب دریا پاک شود. آب ایستاده پاک شود. آفرینش راستی که از آن خرد مقدس است، پاک شود.(یشتها،خورشیدیشت، فقره ی ۲)
    تشتر: تشتر در اوستا تیشتریّه آمده است و در پهلوی تیشتر و در فارسی پهلوی تیشرَ و در فارسی تشتر می گوییم. در فقره ی ۴۴ از تشتر شیت آمده است:« ما ستاره تشتر درخشان و باشکوه را تعظیم می کنیم که اهورامزدا او را سرور نگهبان همه ستارگان برگزید چنان چه زرتشت را برای مردمان. در فرهنگها به معنی فرشته باران است وآن را میکائیل نیز ترجمه کردند.» بند هشن می گوید: «در آغاز وقتی که خرد خبیث برضد خرد مقدس برخاست تا وظیفه خود را در بارندگی بجا آورد. رقیب او دیو خشکی اپوش به صورت اسب سیاهی با سمهای گرد از پی خصومت به سوی وی دوید. از اهورامزدا یاری طلب نمود. خداوند به او قوت بخشید. آب برگرفته پیش از پیش ببارید. در مدت این بارندگی دیوهای سپینچکر (Spinchekr) و دیو اپوش بر ضد تشتر کوشیدند. آتش وازیشته (Vazishta) از گرز تشتر شراره کشیده سپینچکر را هلاک نمود.
    «آنگاه این آب را ستویس به هفت کشور رساند. وقتی که او در موقع تقسیم پاداش حضور بهم رساند، آنگاه تشتر زیبا و صلح بخش به سوی ممالک آید تا آنکه آنها از سال خوب بهره مند شوند. اینچنین ممالک آریایی از سال خوش برخوردار گردند.» (تیر یشت، فقره ی ۹)
    ایزدگوش: (دروا اسپ یشت): در اوستا گااوش (Gaus) و در فارسی گوش می گویند. گوش به معنی آلت شنوایی و در اوستا گئوش به معنی گاو و (گااوش) فرشته حافظ چارپایان از آن مشتق شده است. فرشته نگهبان چارپایان گاهی گوش خوانده می شود و گاهی دروا اسپا. دروااسپا به معنی درست دارنده ی اسب است. او سالم نگهدارنده ی چارپایان خُرد و بزرگ ناهید شده است.
    «کسی که دارای اسبهای زین شده گردونهای تکاپوکننده چرخ های خروشنده است. نیرومند خوش اندام بهره ی نیک بخشنده و درمان بخشی که برای یاری مردان پاک بیشه سالم و اقامتگاه مهیا دارد.» (گوش یشت، کرده ی ۱، فقره ی ۲)
    رشن: رشن بعد از مهر و سروش سومین داور محکمه روز واپسین است که در اوستا رشنو آمده است. این کلمه صفت است یعنی عادل و دادگر. کلمه رشن از رز به معنی مرتب ساختن و نظم دادن است. این فرشته مخصوصاً برضد راهزنان و دزدان است و در همه جا حضور دارد. به قول بند هشن:« نیسترون (نسرین) گل مخصوص رشن است.» ما استغاثه می کنیم ما خواستاریم خشنود می سازیم آن رشن توانا را همچنین دوستی را. من به این ور برقرار شده به یاری می خوانم. به سوی آتش برسم به سوی کف دست سرشار به سوی ور روغن و به سوی شیره ی گیاهان.» (رشن یشت، فقره ی ۵)
    ویو: اندروای (ایزدهوا) ویو (Vayu) را در پهلوی وای یا اندروای گفته اند. این کلمه را می توان باد یاهوا ترجمه کرد. در وید برهمنان لغت وایو ندرتاً برای باد استعمال شده است. غالباً اسم پروردگار مخصوص عنصر باد است و اکثر بااندرا Indra یکجا نامیده شده است.
    در فصل ۲۷ بند هشن فقره ی ۲۴ واترنگبوی (بادرنگبوی) گیاه مخصوص ایزدباد نامیده شده است. دو ویو داریم: یکی ایزدی است که نگهبان هوای پاک و سودبخش و دیگری دیوی است که مظهر هوای ناپاک و زیان آور است. فصل ۲ فقره ۱۱۵ از وای وه وتر (هوای خوب و هوای بد) صحبت شده است. وای وتر به همراهی دیوهای دیگر در مقابل وای وه و سروش و بهرام در سر پل چنوت می کوشند که روح را به دوزخ بکشانند. دیو ویو با دیو مرگ در ارتباط است. اساساً وایو نزد اقوام آریایی هند و ایرانی اسم یکی از پروردگاران طبیعت و دارای خصایص معینی بوده که بعدها نزد ایرانیان امتیاز گرفته است.
    ایزدرام: رام در اوستا رامَ Rama یا رامن آمده و در پهلوی رامشن گفته اند و به معنی صلح و سازش و خوشی و شادمانی است. رام با صفت خواسترَ Xastra آمده که به معنی چراگاه و علوفه و اغذیه است. مجموعاً به معنی اغذیه خوب بخشنده است. گل خیری مخصوص ایزدرام است.
    «ستیزه شکن نام من است، به ستیزگی چیره شونده نام من است، تموج آورنده آب نام من است، موج ریزنده نام من است، موج انگیز فام نام من است، زبانه کشنده نام من است.» (رام یشت، فقره ی ۴۷)
    ارت: (اشی) ارت یا اَرد در اوستا اشی ونگوهی Asi.vAnuhi)) نامیده شده است. کلمه ی اخیر (ونگهو Vanhu) صفت است یعنی نیک و خوب از همین ماده است. لغت (وه) یا (به) در فارسی .ارت: پاسبان گنجینه ی پارسایان است. نریوسنگ (Nerosengh) که در اواخر قرن دوازدهم میلادی به سر می برده است در تفسیر سانسکریت یسنا ۱ فقره ی ۱۴ کلمه ی اشی را به لاکشمی Laksmi به معنی ثروت ترجمه کرده است. نیکی اش در این است که ثروت اشخاص خوب را حفظ می کند و سزای کردار زشت گناهکاران نیز با این فرشته است. نامدارانی همچون هوشنگ، جمشید، فریدون و هوم پارسا، کی خسرو، زرتشت و کی گشتاسب او را ستوده اند و از او رستگاری خواستند. آدا پادشاه اخروی و اسم دیگر ارت است.
    «و که من از آفریدگان مزدا گرسنگی و تشنگی را دور بدارم و که من از آفریدگان مزدا پیری و مرگ را دور بدارم و که من از آفریدگان مزدا در مدت هزارسال باد گرم و سرد را دور بدارم.» (ارت یشت، فقره ۳۰)
    اشتاد: ارشاد Arstat که در فارسی اشتاد گفته می شود. ارشتات یعنی راستی و دوستی اَرش که به معنی راستی می باشد. ارشتاد فرشته مؤنث است. ایزدی است که پاسبانی روز ۲۶ ماه به او سپرده شده است. اشتاد راهنمای مینویان و جهانیان است.
    بهرام: در اوستا وِرِترَعن (Verethraghan) و در پهلوی ورهران می باشد. بهرام به معنی فتح و پیروزی است. او فرشته پیروزی و نگهبان فتح و نصرت هندیان و پروردگار ملی آنان است. در هند در جنگ بر ضد سیاهان بومی آن سامان پشت و پناه آریائیها بوده و امروز در کیش برهمنی خداوند آسمان و بهشت است. یعنی؛ کشنده ی عفریت دشمن. ستاره ی مریخ در فارس بهرام نامیده می شود. در بهرام یشت مهر فرشته ی جنگ و رشن فرشته عدالت از یاران بهرام شمرده شده است.
    «به سوی او سومین بار بهرام اهورا آفریده در کالبد اسب سفید زیبایی ها، گوشهای زرد و لگام زرین درآمد. در روی پیشانی او اَمَ خوب ساخته شده و خوب رسته هویدا بود. اینچنین بهرام اهورا آفریده درآمد.» (۱۱ بهرام یشت، کرده ی ۳)
    زروان: خدای زمان است و در اوستا شخصیتی کوچک دارد؛ اما در نوشته های ساسانی سخت مورد ستایش مردم است. ذات او جاودانگی است و سرچشمه هستی است. زروان در اصل خدا – پدری بوده است که از او همه خدایان و دیوان پدید آمدند.
    هوم: (گیاه و خدا) در سراسر اوستا غالباً از هئوم Heoma که در ویو کتاب مقدس برهمنان سومَ Soma می باشد؛ هوم هم گیاه است و هم خدا، سومه یکی از شخصیت های اصلی در مناسک ودایی است که در آنها او هم یک گیاه است و هم خدا. شیره ی گرفته شده را از صافی پشمینه ای می گذرانند و به حفره هایی که در آنها شیر و آب است، می ریزند. زردی این مایع به اشعه خورشید و روانی آن به ریزش باران تشبیه می شود. هوم ایرانی کاملاً شبیه سومه است. هوم مانند سومه جنگجوی بزرگی است. هوم تندرستی و قوت می دهد و به محصولات و فرزندان برکت می بخشد.
    بند هشن در فصل ۱۴ فقره ی ۱۸ فشرده ی هوم را از خواص سرور و بزرگ کلیه ی گیاهان دارویی خوانده است. مراسم هوم پیش از زرتشت هم در میان ایرانیان معمول بوده است. دریسنا ۹ آمده است که:« در صبحگاهی فرشته هوم خود را به زرتشت ظاهر ساخت. زرتشت از او پرسید: نخستین کسی که در جهان مراسم هوم بجای آورد کیست؟ هوم در پاسخ گفت: ویونگهان نخستین بار بفشرد و به او پسری مثل جمشید داده شد. دومین ستاینده ی هوم آبتین است که در عوض فریدون به او عنایت شد. سومین اترط می باشد که در پاداش دو پسر مثل اورواخشیه و گرشاسب به او بخشیده شد. چهارمین پوروشسب است که پسری مثل تو زرتشت از او بوجود آمد. مراسم هوم از ممترین مراسم مزدسینا است.
    «هوم زرین بلند را می ستاییم، هوم فزاینده ی گیتی را ما می ستاییم، هوم دور دارنده ی مرگ را ما می ستاییم.» (هوم یشت، ۲)
    قهرمانان ایزدی: هوشنگ در شاهنامه از پادشاهان سلسله پیشدادیان است که بعد از کیومرث چهل سال سلطنت کرد. جهاندار هوشنگ با رأی و داد به جای نیا تاج بر سر نهاد واز پدر خویش سیامک که به دست دیوها کشته شد، انتقام کشید. آهن از سنگ استخراج کرد و آتش را پدید آورد. جشن سده بنیاد نهاد و از پوست و چرم جانوران پوشاک ساخت.
    او یکی از نامداران و پادشاهان و پارسایان بوده است. در فقره ۳ از فصل ۳۴ بند هشن مدرج است که: پس از زن و شوهری ماشیه و ماشیوئی (نخستین پدر و مادر انواع بشر آدم و حوا)تا بوجود آمدن هوشنگ ۹۳ سال طول کشید. هوشنگ در اوستا یعنی کسی که منازل خوب فراهم می آورد و و در اوستا از هوشنگ با صفت پَرَذات ذکر شده است و این صفت یعنی کسی که در پیش قانون گذارد و دادگری نمود.
    ۲- جمشید: در قدیمی ترین قسمت اوستا که گاتها باشد پیامبر ایران او را در یسنا ۳۲ قطعه ۸ از مجرمین نامیده است و می گوید:«از همین گناهکاران است. جم پسرویونگهان کسی که از برای خشنود ساختن مردمان گوشت خوردن به آنان آموخت. در آینده تو ای مزدا، باید میان من و او حکم کنی.» جم در آخر عمرش به دلیل خودستایی و دروغگویی مورد غضب پروردگار قرار می گیرد. در گاتها فقط یکبار از او یاد شده است که یم خوانده شده است؛ اما سایر قسمتهای اوستا کلمه خشئت به آن اضافه شده ات که به معنی نور و فروغ است. در تفسیر پهلوی این صفت در اوستا (اهووَتوَ) به هور ملک یعنی دارنده ی گله و رمه خوب ترجمه شده است. صفت دیگر جمشید در اوستا زیبا و خوشگل است. جمشید از اهورامزدا یک نگین زر و یک عصای زرنشان گرفت و دارای اقتدار گردید. سیصد زمستان (۳۰۰ سال) از سلطنت وی گذشت. زمین از چارپایان خرد و بزرگ و مردم و سگها و مرغکان و شعله های سرخ آتش پر شد بطوری که جا برای چارپایان تنگ گردید. جم در نیمروز به سوی فروغ روی نهاد و به راه خورشید درآمد. با نگین زرین زمین را بسود و عصای زرنشان خویش به آن بمالید و گفت: ای سپندارمذ! فرشته ی موکل زمین پیش رو و خویشتن بگشا ی. پس زمین دامن گشود و یک ثلث بزرگتر گردید. در سیصد سال سوم اهورامزدا به جم مأموریت داد که زمستان سختی خواهد رسید و سرمای شدید همه جا را فرا می گیرد. یک ثلث جانوارن از بین می روند. تو برای این پیش آمد باغی (ور) بساز و در آنجا تخمهای چارپایان بزرگ و کوچک و مردان و زنانی که زیباتر هستند، نگه دار. جمشید فقط به فرمان اهورامزدا باغ (ور) را که در پهلوی ور جمکرت می گویند، ساخت. ریاست مادی و معنوی این باغ با زرتشت و پسرش اروتدز می باشد. طوفان آینده که جهان راویران می کند، موسوم است به مَهرکوشا یعنی مرگ. در پهلوی ملکوش و در مینو خرد ملکوسان گفته می شود. او دیوی است مهیب که در پایان هزاره هوشیدر زمستان هولناکی پدید می آورد. در مدت سه سال زمین را دچار باران و تگرگ می کند آنگاه از ور جمکرد بیرون می آیند و دگرباره زمین را آباد می کنند. در فقرات ۳۱ تا ۳۸ زامیاد یشت آمده است:« وقتی که جمشید خیال خود را به دروغ مشغول ساخت و ادعای خدایی کرد.
    فر از او به صورت مرغی جدا شد و جمشید افسرده گشت. در فقره ۴۶ زامیاد یشت آمده که Spityura برادر جمشید او را با اره دو نیم کرد. جمشید بعد از آنکه در میدان جنگ ضحاک زخم یافته بود، از معرکه گریخت و در مدت صد سال متواری بود تا آنکه او را در کنار دریای چین با اره به دو نیم کردند. دانشمندان برآنند که سه بار گریختن فره از جمشید نموداری از ساخت سه گانه ی جامعه ای است که جم بر آن فرمانروایی داشته است. شخصیتی درخور ستایش به شمار می آید و افتخار بنیان نهادن نوروز را به او نسبت می دهند.
    فریدون: فریدون در اوستا (تراتئونَ) (Thraetaona) آمده است. اسم پدرش آتویه و در سانسکریت آپتیا Aptya نامیده می شود. دومین کسی است که هوم را بفشرد و فریدون به او بخشیده شد. او کسی است که اژی دهاک سه پوزه و سه کله و شش چشم را شکست داد. از فقره ۱۷ از فردگرد اول وندیداد می توان استدلال کرد که گیلان مسقط الرأس فریدون می باشد. وَرنه جایی است که فریدون به دنیا آمد. غالب مستشرقین دیلمه یا گیلان حالیهّ دانستند. تفسیر پهلوی اوستا نیز ورنه را به پدشخوار نامیده است. کوهی است که در طبرستان و گیلان واقع است.سنگهوکَ و اَرَنوکَ را فریدون از دست ضحاک نجات می دهد، در شاهنامه شهرناز و ارنواز می باشند. آنان دو خواهر جمشید هستند که پس از مغلوب شدن جم گرفتار ضحاک ماردوش شدند. پدر فریدون در شاهنامه آبتین و مادرش فرانک می باشد. فریدون دو برادر دیگر به نامهای برمایون و کتایون داشت اما فریدون پرهیزگارتر بوده است. از فریدون سه پسر به وجود آمدند به نامهای سلم و تور و ایرج. از دیگر اعمال فریدون در اوستا این است که او کشتی ران ماهر (پااوروَ) را به صورت کرکس درآورده در هوا به پرواز نمودن وا داشت و دومین بار وقتی که فر از جمشید به صورت مرغی جدا شد، فریدون آن را دریافت.
    گرشاسپ: یکی از ناموران ایران قدیم است. او در نامه مقدس به منزله ی رستم شاهنامه یا هرقل Herakles یونانیهاست. معنی لفظی این اسم دارنده اسب لاغر است. در یک جای شاهنامه گرشاسپ پسر زو (زاب) پسر طهماسب از خاندان فریدون ۹ سال سلطنت کرد. این سلسله در زابلستان حکومت کرده است. گرشاسپ در اوستا جوان دلیر نامیده شده است که دلیر و پهلوان به تدریج نریمان شد. از صفات دیگر او گئو دارای گیسو و گذَوَرَ یعنی دارای گرز بخصوص در فقره ۳۷ آبان یشت گرشاسپ نریمان (دلیر) در کنار دریاچه پیشینگر فدیه نیاز اردوی سور ناهید کرد و از او خواست که وی را به شکست دادن گندرِوَ در ساحل دریای فراخ کرت موفق سازد. بند هشن در فصل ۲۹ می گوید: دشت پیشا نی در کاولستان یا زابلستان واقع است اما گندرِوَ که به دست گرشاسپ کشته شد، در آبان یشت زرین پاشتر نامیده شده است. در شاهنامه گندرِوَ وزیر ضحاک است. در فقره ۱۱ یسنا، از اعمال گرشاسپ اینگونه سخن رفته است که:« گرشاسپ اژدر شاخدار را که اسبها و مردم را می درید، کشت. گرشاسپ بر پشت آن اژدر در میان دیگ فلزی غذای ظهر خود می پخت. به این جانور گرما اثر کرده بنای عرق ریختن گذاشت، آنگاه در زیر دیگ بجست و آب جوشان را فرو ریخت. گرشاسپ از آن هراسیده خود را کنار کشید و گرشاسپ بعد از فروریختن (سر و پر) دیگ طعامش را به ناچار هیزم فراهم آورده تا غذای خود طبخ کند، چون آتش ساعتی دیرتر شعله کشید، گرشاسپ عصبانی شد و گرز خویش به عنصر مقدس آتش فرود آورد. از این رو موکل آتش اردی بهشت ناراحت شده وی را از دخول به بهشت بازداشت.
    در فقره ۷ از فصل ۲۹ بند هشن آمده که سام (مقصودش) گرشاسپ می باشد نه پدربزرگ رستم. او یکی از جاویدان هایی است که به واسطه بی اعتنایی وی به آئین مزدیسنا یک نورانی موسوم به ینهاک او را در دشت پیشا نی با یک تیر زخم زده خواب غیرطبیعی گرشاسپ را را بر او مسلط داشته است. فر از فراز آسمان بالای او ایستاده است تا روزی که ضحاک دیگر باره زنجیر گسیخته و بنای ویرانی گذارد.
    او بتواند از خواب برخاسته ضحاک را هلاک کند. ده هزار نفر در فروهر پاکان به پاسبانی او گماشته شده اند. او از یاران موعود زرتشتی است که در نو نمودن جهان و برانگیختن مردگان با سوشیانس همراهی خواهد کرد. از دیگر اقدامات گرشاسپ عبارت است از “هفت تن از راهداران آدمخوار ناپاک را کشت.” باد را که فریفته ی اهریمن شده بود، از او قول گرفت که در زیر زمین پنهان گشته در تخریب جهان نکوشد. دیگر این که مرغ کمک را که سرش به فلک می رسید و با شهپرهای خود خورشید و ماه را پوشیده نگه می داشت و جهان را تیره و تار می کرد، با تیر زد.
    کیقباد: سرسلسله پادشاهان کیانی است. پس از مردن گرشاسپ آخرین پادشاه پیشدادی با این که طوس و گستهم پسران نوذر در حیات بودند و خاندان فریدون هنوز از میان نرفته بود؛ اما چون فرّ ایزدی با آنان نبود ناگزیر به پادشاهی نرسیدند. پس از مشورت با زال، موبدان کیقباد را که دارای فر ایزدی و پردازنده ی تاج و تخت بود، به شهریاری برگزیدند. رستم پسر زال او را از البرز کوه به استخر آورد.
    مدت سلطنت کیقباد را صد سال نوشته اند. کیقباد یعنی دارنده ی صف رزم کیانی.
    کیکاوس: در اوستای کوی اوسن یکی از پادشاهان کیانی است. او مؤسس سلسله ی کیانی و شوهر سودابه پدر سیاوش و جدّ کیخسرو می باشد. او برای ناهید قربانی کرد تا او را شهریار روی زمین گرداند و بر همه دیوها و مردمان و پری ها حاکم گرداند. ناهید او را کامروا ساخت. داستان مشهور او داستان آسمان پیمای اوست. کیکاوس خواست به آسمان عروج کند اما وقتی در پرواز از نظرها غایب شد، خداوند به باد امر کرد که او را محافظت نکند. آنگاه کیکاوس بر فراز آسمان پرتاب گشته در شهر سیراف و در خلیج فارس فرو افتاد.
    او شهریار خیره سر و بوالهوسی تعریف شده است. کاووس پس از لشکرکشی به سوی مازندران و در آنجا اسیر دیوها شدن و به وسیله رستم رهایی یافتن و تصرف مازندران قصد تسخیر هاماوران کرد. در آنجا آوازه ی زیبایی سودابه دختر پادشاه هاماوران به گوش وی رسیده او را خواستار کرده به زنی گرفت. هاماوران باید سرزمین قوم حمیر و یمن حالیه باشد.
    مندرجات بند هشن می گوید که: در عهد کیکاوس دیوها قوی شدند و اُشنُز وزیر کاووس کشته شد. دیوها کاووس را بران داشتند که به آسمان پرواز کند. اما سرافکنده به زمین افتاد و فر شاهی از او جدا شد. کیکاوس پس از سیر آسمان و گسستن فرّ ایزدی مادر سیاوش را که از خاندان گرسیوز برادر افراسیاب بود، به زنی گرفت. از او سیاوش پدید آمد. وقتی سیاوش بزرگ شد، سودابه عاشقش شد. چون از او کام نیافت، او را نزد کیکاوس متهم ساخت. کیکاوس از پسرش خواست برای اثبات بی گناهی اش به میان آتش برود. سیاوش پس از پناه بردن به افراسیاب با دختر افراسیاب به نام فرنگیس و با دختر پیران جریره ازدواج می کند و حاصل این ازدواج فرود و سیاوش است. سیاوش در مجموع به معنی دارنده ی اسب سیاه است. کیکاوس در اوستا به معنی دارای اراده و میل و خرسندی ترجمه شده است. مدت پادشاهی کیکاوس ۱۵۰ سال ذکر شده است.
    کیخسرو: کیخسرو نوه ی کیکاوس فرزند سیاوش است. پس از چندی خبر کشته شدن سیاوش در توران به ایران رسید. سراسر کشور در ماتم و سوگواری نشست. رستم که سیاوش را پرورش داده بود، از پی کین خواهی برخاست. نخست سودابه را که سبب مهاجرت سیاوش شده بود، کشت. پس از آن با لشکری آراسته همراه پسرش فرامرز به توران زمین روی نهاد. افراسیاب از میدان گریخت و رستم ممالک توران را گرفت، اما خشکسالی ایران را فرا گرفت و شبی سروش گودرز را به خواب آمده به او گفت: که چاره درد ایران در این است که کیخسرو پسر سیاوش را به ایران آورند. گیو با پدرش گودرز به سرزمین توران رفت. پس از چندی کیخسرو را پیدا کردو با مادرش فرنگیس به ایران آورد، اما کیخسرو پس از ورود به شاهی برگزیده نشد زیرا که طوس با سران دیگر همداستان نبود می خواست که فریبرز پسر کیکاوس، جانشین پدر گردد نه کیخسرو نوه کیکاوس. پس از گفتگوها قرار شد که فریبرز و کیخسرو به اردبیل رفته دژ بهمن را که مقر اهریمن بود، تسخیر کنند و هر کدام که به گرفتن آن قلعه موفق شد، پادشاه شود. نخست فریبرز و طوس با لشکری به تسخیر دژ بهمن رفتند. چون به نزدیک قلعه رفتند، یقین کردند که کسی در مقابل جادوی اهریمنی تاب چنین گرمای سوزانی را ندارد. پس از آن کیخسرو با گودرز و سپاهیان به سوی دژ بهمن شتافتند. وقتی کیخسرو به نزدیک دژ بهمن رسید، در نامه ای ستایش و درود خداوند نوشته آن را به نیزه ی بلندی بست. گیو گفت: یزدان را یاد نموده این نامه را به دیوار دژ نه! وقتی که نامه به دیوار دژ نهاده شد، خروش از دشت و کوهسار برخاست. جهان تیره و تار شد و و پهلوانان جایی را نمی دیدند. کیخسرو اسب سیاه خود را برانگیخته به یاران گفت: که دژ را تیرباران کنند. گروهی از دیوهای قلعه هلاک شدند و در دژ نمودار گشته داخل دژ شد.
    کیخسرو پس از یکسال درنگ در آتشکده آذرگشسب به نزد پدر برگشت و همه دانستند که فرّ ایزدی یار و همراه اوست او را به پادشاهی برگزیدند.
    در فصل ۱۷ بند هشن در فقره ۷ آمده است که:« آذرگشسب تا هنگام پادشاهی کیخسرو همواره پناه جهان بود. وقتی که کیخسرو بتکده دریاچه چیچست (ارومیه) را ویران کرد، آن آتش به یال اسب او فرو نشست و سیاهی و تیرگی را برطرف نموده روشنایی بخشید به طوری که او توانست بتکده را ویران کند. در همان محل در بالای کوه اسنوند Asnavand دادگاهی (معبدی) ساخت و آذرگشسب را فرو نشاند. در فصل ۲ بند هشن فقره ی ۲۶ مندرج است که کوه اسنوند در آتروپاتکال (آذربایجان) است. احتمال دارد که این کوه سهند حالیه باشد که در مشرق دریاچه ارومیه و در جنوب شهر تبریز واقع است. کیخسرو چندی بعد از مراجعت از آذرگشسب لشکری آراسته به سرکردگی طوس از برای خونخواهی پدرش سیاوش به توران فرستاد. از خیره سری طوس برادر کیخسرو فرود طوس کشته شد. کیخسرو بار دوم طوس را به جنگ افراسیاب فرستاد. پس از چندی زد و خورد در یک جنگ تن به تن گروهی از ناموران توران به دست پهلوانان ایران کشته شدند. از جمله پیران به دست گیو گرفتار شد. به فرمان کیخسرو بند از بندش جدا کردند. افراسیاب بگریخت و به بهشت گنگ پناه برد. کیخسرو از پی او رفت. جهن و گرسیوز گرفتار ایرانیان شدند و تمام خاک توران به دست کیخسرو افتاد. کیخسرو با جدش به آذربایجان به پرستشگاه آذرگشسب رفتند و به نماز و نیایش پرداختند. افراسیاب در بالای کوه به نزدیک بردع در غاری پنهان شد و هوم پارسا که در همان کوه منزوی بود او را شناخت. خواست او را به نزد کیخسرو ببرد اما افراسیاب رهایی یافته در دریای خنجست فرو رفت و پنهان شد. به تدبیر هوم برادر افراسیاب گرسیوز را که اسیر ایرانیان بود، در کنار دریا پالهنگ به گردنش انداخته به خروش درآوردند. افراسیاب به خاطر برادر از آب بیرون آمد. او را دستگیر کردند و کیخسرو و کیکاوس هر دو را کشتند. کیکاوس چندی پس از کشته شدن افراسیاب درگذشت و کیخسرو پس از شصت سال پادشاهی از دنیا دلسرد شد و لهراسب را جانشین خود کرد. کسان خود را بدرود گفته به آهنگ سفر مینوی با طوس و گیور فریبرز و بیژن راهی سفر شد. ناگهان برف بارید و کیخسرو دیگر دیده نشد. خسرو معرب آن کسری و در یونانی خسروئس Xosroes شده در اوستا هئوسروه Hasravah آمده لفظاً نیکنام و به خوبی مشهور است. و دارای آوازه و شهرت نیک است.
    کی لهراسب: پس از کیخسرو به تخت نشست. لهراسب از خانواده کیان و از پشت پشمن و کیقباد است. در شاهنامه لهراسب در بلخ آتشکده ی برزین ساخت و دو پسر بنام های گشتاسب و زریر داشت. مدت پادشاهی او ۱۲۰ سال بود. لهراسب در اوستا (اُروَت اسپ Aurvat-Sapa) آمده و به معنی تیزاسب و تنداسب است.
    کی گشتاسب: کی گشتاسب بعد از گوشه گیری کی لهراسب به جای پدر به تخت نشست. زن او در شاهنامه دختر قیصر روم (یونان) تصور شده است. فردوسی در شاهنامه می گوید: دو تن از شاهزادگان کیکاوسی نظر لهراسب را به خود جلب کردند. دست گشتاسب از کار کوتاه شد و آزرده خاطر گشت. از ایران بیرون رفت به سرزمین روم (یونان) رسید. کتایون دختر قیصر روم شیفته ی گشتاسب شد. دقیقی نام زن گشتاسب را ناهید می گوید. در حالی که در اوستا و کتب پهلوی ذکری از کتایون ذکر نشده و ناهید و کتایون دو اسم ایرانی هستند. «زن گشتاسب موسوم است به هوتس که در اوستا هوتس هوتئوسا Hutaosa می باشد.» (یشتها، ۲۶۸/۱)
    گرویدن این شاه به زرتشت سبب شد که تورانیان به ایران تاختند. کی گشتاسب ۱۲۰ سال حکومت کرد. گشتاسب در اوستا، ویشتاسب Vistaspa آمده است. یعنی، دارنده ی اسب چموش و رمو. کیانیان از خاندان نوذر هستند.
    هوتس و شوهرش گشتاسب هر دو در اوستا منسوب به نوذریان هستند.
    براساس شاهنامه ارجاسب به دست اسفندیار پسر گشتاسب کشته شده است. ارجاسب در اوستا از قبیله خیونیان = توران است. یعنی، دروغ پرست و نابکار. از کسانی که در این جنگ جانفشانی کردند، یکی زریر پسر لهراسب و برادر گشتاسب است که سپهبد ایران بود و به دست بیدرفش تورانی کشته شد. همچنین از نستور پسر زریر نیز یاد شده که در شاهنامه بستور نامیده شده است. زریر به همراه عمویش اسفندیار از خون پدر خود زریر انتقام کشید. پسران گشتاسب عبارتند از پشوتن، اسفندیار، فرشید وردو فرشوکر.
    دو وزیر گشتاسب جاماسب و فرشوشتر هستند. ارجاسب پادشاه توران از گرویدن گشتاسب به زرتشت برآشفت و به ایران حمله کرد اما شکست خورد.
    اسفندیار که به امر پدر از برای انجام تکلیف دشوار به زابلستان رفت. یقین است که یل ناموری مثل رستم چنین توهینی به خود نمی پسندد و دست بسته به نزد گشتاسب نمی رود. ناگزیر کار به مبارزه کشید و رستم تیری از چوب گز اسفندیار روئین تن را کور کرد که در اثر آن جان سپرد و پسران اسفندیار نوش آذر و مهرنوش نیز کشته شدند.
    چندی بعد پس از کشته شدن اسفندیار گشتاسب مرد و بهمن پسر اسفندیار جانشین وی شد و کی گشتاسب را نمی توان یک شهریار داستانی پنداشت بلکه او یک شهریار واقعی و تاریخی بوده است.
    در دینکرد فصل ۲۲۹ فقره ۵ مندرج است: که، شهریاران نیک از خاندان جمشید پس از فریدون نخست از اعقاب منوچهر، دوم از کیانیان و سوم آفریدگانی که از اعقاب همین کیانیان بودند و آنان را ساسانیان می نامند.
    فرّ: فرّ و مشتقات آن فرّه و فرّهی و فراهت و فرمند و فرهمند و فروهیده و فرهومند در ادبیات فارسی مستعمل است. همچنین به شکل های دیگری مثل خرّه یا با واو معدوله خوره و مشتقات آن فرهمند و فرهناک موجود است که همگی به معانی شأن و شوکت و شکوه و برازندگی است. کلمه ی فرخ به معنی مبارک و نیکبخت است و مشتقات آن فرخنده و فرخندگی که به معنای سعید و سعادت به کار رفته است.
    فرن بغ یا فرو با آتشکده ی معروف کاریان در فارس که آتش پیشوایان دینی شمرده می شد، در عهد ساسانیان زیارتگاه بود و دارای کلمه ی فره می باشد. براساس زامیاد یشت، فرّه فروغی است ایزدی به دل که بتابد، از همگنان برتری می یابد. از پرتو این فروغ است که کسی به پادشاهی می رسد. برازنده ی تاج و تخت و آسایش گستر و دادگر می شود و همواره پیروز و کامیاب می شود. خلاصه و جوهر آتش در اوستا موسوم است به خوارنگهه که در فارسی فره یا فر می گوییم و آن فروغ یا شکوه و بزرگی و اقتدار مخصوص است که از طرف اهورا به پیامبر یا پادشاهی بخشیده می شود. معمولاً در اوستا از دو فرّ نام برده شده است: فرّ ایرانی و فرّ کیانی.
    فرّ ایرانی از ستور و رمه و ثروت و شکوه برخوردار و بخشنده خرد و دانش و دولت و درهم شکننده ی غیرایرانی تعریف شده است.
    فرّ کیانی نو به نو نصیب ناموران و پارسایان گردید و از پرتو آن رستگار و کامروا شدند. این فرّ همیشه از آن ایرانیان بوده و تا ظهور سوشیانت و روز رستاخیز از ایران روی برنخواهد تافت.
    پس از سپری شدن روزگار پادشاهی کی گشتاسب دیگر فرّ به کسی نپیوست. در فقره ۸۸ تا آخر یشت که فقره ی ۹۷ می باشد، از آخرین جلوه ی آن سخن رفته است. سوشیانت یعنی موعود مزدیسنا پیش از سپری شدن دوره ی زندگانی مادی و جهانی از فرّ ایزدی برخورداراست .از کنار دریاچه هامون خواهد برخاست و گیتی را پر از فروغ راستی خواهد نمود.
    ۱- مرغان: وارَغن: یک مرغ شکاری است از جنس شاهین و باز یا عقاب که بخصوص پرنده توانایی است که در ایران قدیم عقاب علم پادشاهی بود و بعد ها همین مرغ علامت اقتدار رمها گردید. در اوستا فرّ در پیکر مرغ وارغن جلوه گر شده است.
    ۲- سیمرغ: سیمرغ در اوستا سَئن آمده است. در پهلوی سین مرو گویند یعنی مرغ سین. مستشرقین این کلمه را به شاهین و عقاب ترجمه کرده اند. لغت سیمرغ فارسی همان سَئن اوستا است که از آن یک مرغ بسیار بزرگ شکاری اراده شده است. در شاهنامه داستان سیمرغ که در بالای کوه البرز زال را بزرگ کرد و بعدها وی را تعلیم داد که چگونه پسرش رستم می تواند بر اسفندیار روئین تن غلبه کند.
    «در اوستا آشیانه آن در بالای درختی است که در میان اقیانوس فراخکرت برپاست. سئن نخستین کسی است که با صد نفر پیر و بر روی زمین به سر می برد.» (فقره ۹۷، فروردین یشت)
    این سئن همان است که به قول دینکرد صد سال پس از ظهور دین زرتشت متولد گشت و دویست سال پس از آن درگذشت. در فرهنگ های فارسی سیمرغ اسم حکیم و دانایی بوده است. اسم خاص سیندخت که در شاهنامه آمده است از سئن اوستاست و او زن مهراب پادشاه کابل و مادر رودابه است. درختی که به قول اوستا محل آشیانه سیمرغ است ویسپوپیش خوانده شده است. در فصل ۱۸ از بند هشن در فقره ۹ هماک پزشک یا درمان و داروی همه چیز.
    این درخت در کتب پهلوی هروسیپ تخمکا نام دارد. یعنی، درخت کلیه تخمهای گیاه و رستنی.
    بند هشن در فصل ۹ می نویسد:« درخت هروسیپ تخمک در میان اقیانوس فراخکرت روئیده است. در کنار درخت گرکون دانه هایی از این درخت فرو می ریزد، فرشته باران تشتر برگرفته باران فرو می بارد.»
    مرغ دیگری موسوم به چمروش تخمهایی که از هروسیپ فرو ریخته گردآوری نموده به جایی می برد که از آنجا تشتر آب برمی گیرد و انواع تخمها به واسطه وی با باران فرومی ریزد و می رویند.

    اعیاد و جشنها:
    جشن فروردین اوقات نزول فروهرهاست از آسمان برای دیدن بازماندگان. نظیر این جشن در سایر ادیان قدیم و جدید نیز موجود است و آن را عید اموات می گویند.
    در نزد هندوان نیز ستایش نیاکان (پیتارا Pitara) شباهتی به پروردگاران ایرانی دارد. رمها نیز ارواح مردگان را به اسم مانس Mans پروردگارانی می دانستند وفدیه تقدیم آنها می کردند. عموماً در ایران آغاز سال نوروزی که خورشید داخل برج بره می شود، جشن فروردین است.
    هنوز هم در ایران اوقات این جشن خانه می آرایند، همه جا را پاک می کنند، رخت نو می پوشند، بوی خوش بخور می دهند، گل و شیرینی و شربت می دهند، دعا می خوانند، نماز می گذارند و هفت سین می گذارند که اشاره به هفت امشاسپندان و یا بزرگترین فرشتگان مزدیسنا می باشد.
    براساس اسطوره خلقت به یکسال: در پی هر آفرینش جشنی برپا می شود و چون شش آفرینش وجود دارد، شش جشن نیز طی سال برگزار می شود. این جشنهای شش گانه را گاهنبار می خوانند.
    «در ادبیات زرتشتی کمتر از نوروز و مهرگان و اعیاد بزرگ ملی سخن به میان می آید. محتملاً این اعیاد ملی با اعیاد بومی پیش از آریائیها مربوط است.»
    (بهار ۱۳۷۵، ۵۰۰)
    زرتشت: در فصل ۲۰ بند هشن فقره ۳۲ و فصل ۳۴ بند هشن فقره ۳۲ و فصل ۳۴ بند هشن زرتشت را از حوالی درجه دو آذربایجان می داند و نام پدرش پوروشسب و مادرش دغُدو بود و سلسله ی نسب پیامبر در یشت چهل و پنجم به کیومرث می رسد که بنیانگذار خاندان پیشدادیان بوده است. دین پیش از زرتشت برزمین آشکار شد و نام زرتشت حتی بر زبان جانوری رانده شد. برای پاس داشتن از عدالت و پیمان فرّه او از بارگاه هرمزد به آتش آمد و به مادر زرتشت پیوست. آتش از کودک پاسداری کرد. جادوان به نابودی زرتشت برخاستند. به اعجاز جادو خشکید و در آشیانه ی گرگ میش کودک را شیر داد. زرتشت در ۱۵ سالگی آینده ی پیامبری خود را خواب دید. او در ساحل رود دائیتی در ایرانویچ به همپرسی هرمزد و امشاسپندان رسید. او در سن ۷۷ سالگی درگذشت و پیام او این است که به بیداد با مردم نکوشید و در برابر بیداد، داد پیش آورید! گشتاسب با پسران و برادران دین مزدیسنا را پذیرفت.

    نیروهای خیر:
    اهورامزدا که در قسمت خدایان باستانی شرح داده شده است.
    امشاسپندان: اسمی که به یک دسته از بزرگترین فرشتگان داده شده است. امشاسپند به معنی بی مرگ مقدس یا مقدس فناناپذیر و یا پاکان بی مرگ است. این اسم به یک دسته از بزرگترین فرشتگان مزدیسنا داده شد که سپنت مینو و بعدها اهورامزدا در سر آن قرار دارند. سپنت مینو به معنی عقل مقدس و خرد پاک است. او واسطه است میان اهورامزدا و بندگان.
    ۱- بهمن: در اوستا وهومنه Vohumana در پهلوی وهومن و در فارسی وهمن یا بهمن گفته می شود. مجموع آن را به معنی وه منش و خوب منش یا نیک نهاد می گویند. بهمن فرشته ای است که در خواب روح زرتشت را به پیشگاه اهورا راهنمایی کرد. یکی از وظایف بهمن این است که به انسان گفتار نیک تعلیم می دهد و از ژاژگویی و هرزسرایی باز می دارد. خروس که از مرغان مقدس است و بندگان را در صبح زود به عبادت می خواند، مخصوص بهمن است. همچنین لباس سفید و گل یاسمین سفید هم از آن اوست. ایزدماه، ایزدگوش و ایزدرام از همکاران بهمن شمرده می شوند. آک مناه Akamanah بدمنش یا زشت نهاد دشمن بزرگ و رقیب بهمن است.
    ۲- اشه وهشتا یا اردی بهشت: در اوستا اشتاوهیشت Asavahista در پهلوی اشاوهیشت و در فارسی اردی بهشت می گوییم. راستی و درستی و تقدس و آیین ایزدی و پاکی از معانی آن است. اردی بهشت یعنی بهترین راستی و درستی است و در عالم روحانی نماینده صفت راستی و پاکی و تقدس اهورا است و در عالم مادی نگهبان کلیه آتشهای روی زمین به او سپرده شده است و در روز سوم اردی بهشت در ایران قدیم جشن می گرفتند به نام اردی بهشتگان. گل مرزنگوش مخصوص به اوست. ایزدآذر، ایزدسروش، ایزدبهرام از همکاران و یاران اردی بهشت هستند. اندر Indra که دیو فریفتار و گمراه کننده است، دشمن بزرگ اردی بهشت محسوب می شود.
    ۳- شهریور: در اوستا خشتروئیریه Xsathra vaira در پهلوی خشتریور و در فارسی شهریور یا شهریر می گوییم. شهریور را به کشور آزرده شده یا سلطنت می توان ترجمه کرد. در اوستا از شهریور کشور جاودانی اهورامزدا سرزمین فناناپذیر و بهشت برین اراده گردیده است و به معنی قدرت و تسلط کامل است. شهریور در عالم روحانی نماینده سلطنت ایزدی و فر و اقتدار خداوند است. در جهان مادی پاسبان فلزات از اوست. چون نگهبانی فلزات با اوست، از این رو او را دستگیر فقرا و فرشته رحم و مروت خواندند. ریحان مختص شهریور است. ایزدمهر، ایزدآسمان و انیران از یاران و همکاران شهریور هستند. دیو سئورو Saurra که دیو سلطنت بد و آشوب و مستی است، رقیب و دشمن بزرگ شهریور است.
    ۴- سپندارمذ: در اوستا سپنتا آرمئیتی Spenta Armaiti در پهلوی سپندارمت و در فارسی سپندارمد و سپندارمذ می گوییم که به معنی خرد کامل است. سپندارمذ در عالم معنوی مظهر محبت و بردباری و تواضع اهورامزدا و در جهان جسمانی فرشته ایست موکل زمین که به این مناسبت آن را مؤنث و دختر اهورامزدا دانسته اند. ایزدآبان – ایزددین و ایزداَرد از همکاران و یاران او شمرده می شوند. بیدمشک گل مخصوص سپندارمذ است.
    خرداد و امرداد: در اوستا هروتات Hauravatat و امرتات Ameretat و در پهلوی خردات و امردات آمده است. این دو فرشته همیشه با هم نامیده می شوند. خرداد به معنی کمال و رسائی و صحت است. امرداد یعنی بی مرگی یا جاودانی. این دو فرشته مظهر کمال و دوام اهورامزدا هستند و در جهان دیگر این دو بخشایش رحمانی جزای اعمال نیکوکاران است. روز ششم و هفتم ماه به اسم این دو فرشته است که این دو روز را در ماههای مذکور جشن می گرفتند. به نام جشنهای خوردادگان و مردادگان. ایزدتشتر و ایزدفروردین و ایزدباد از همکاران خرداد و ایزدرشن و ایزداشتاد و ایزدزامیاد از یاران و همکاران امرداد شمرده می شوند. دیو تشنگی و گرسنگی (تئرو Taura) و زئیریچ از همیستاران و دشمنان خرداد و امرداد هستند. گل سوسن مخصوص خرداد و گل چمبک مخصوص امرداد است.

    ستیز میان خوبی و بدی:
    انسان در مراحل زندگی خود با فرشته های نیکی و بدی همراه است. یکی انسان را به مقصود می رساند و دیگری سعی می کند که انسان را از راه راست دور کند. تمامی صفحات اوستا نشان دهنده ی ستیز میان خوبی و بدی است. اوصاف نیکو و پسندیده مثل راستی، درستی، جوانمردی در مقابل دروغ و فریب و ترس صف کشیده در حال جنگ و ستیز هستند. از آنجائی که در مزدیسنا بدبینی و یأس و نابودی راه ندارد، انسان را به فتح و پیروزی بشارت دادند. سرانجام پس از ظهور سوشیانس یعنی موعود مزدیسنا، شکست اهریمن و یاران آن وعده داده شده است. آیین مزدیسنا از زندگانی مجلل و باشکوه روی گردان نیست. زندگانی نیک و شریف است. جهان وآنچه در آن است مقدس است. خوشی و خرمی برای بشر یک موهبت ایزدی است. فقر و بیچارگی مذموم و نکوهیده است و به امید پاداش اخروی از نعمت های دنیوی نبایدچشم پوشید.
    فقره ۳ از یسنای ۴۲ می گوید:« به همه چیزهای خوب و نیک ما درود می فرستیم.» در فقره ۲۲ از سروش یشت ها دخت آمده است که:« پیکرهای کلیه ی آفرینش مقدس را می ستاییم.»
    در مقابل گروه فرشتگان، آنچه که زشت و بد است، دیوهایی است که برای نابودی آنها باید کوشید. در فقرات -۹-۷ اردی بهشت یشت آمده است که:« ای باد طرف شمال نابود شو! ای ناخوشیها فرار کنید! ای دیوها بگریزید! ای آشوب و غوغا نابود شو! ای مرد ستمگر نابود شو!.»
    آنچه در مزدیسنا بیش از همه چیز نظر انسان را جلب می کند، سه کلمه ی مقدس هومت، هوخت و هوورشت می باشد که به معنی پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک سه طبقه بهشت و پندار زشت و گفتار زشت و کردار زشت سه طبقه دوزخ نامیده شده است. انعکاس مندرجات اوستا در مذمّت از دروغ در کتیبه خطوط میخی داریوش در بیستون (بهستان) و فارس نیز دیده می شود. شاه هخامنشی در کتیبه بیستون می گوید:« تو ای کسی که بعدها شاه خواهی شد مخصوصاً از دروغ بپرهیز! اگر تو را نیز آرزوی آن است که مملکت من پایدار بماند. هر که دروغ گفت، او را سزای سخت برسان.»

    دیوان و نیروهای شر:
    انگره مینو که نامش به صورت اهریمن در فارسی میانه می آید، رهبر گروه دیوان است. هدف او ویران کردن جهان است و در دوزخ اقامت دارد.
    او می تواند صورت ظاهری اش را عوض کند و به شکل چلپاسه و مار و یا مرد جوانی ظاهر شود.
    ۱- اَیشمَه، خشم، یعنی دیو خشم و غضب و خشونت بی حد، تجسم بی رحمی و قساوت است که پیوسته در صدد برانگیختن جنگ و دشمنی است. او خشم کسانی را که تحت تأثیر مسکرات قرار می گیرند، همراهی می کند و دیوان ژولیده مو فرزندان او به شمار می روند.
    ۲- اژی دهاک (ضحاک): وی چهره ای است که دارای سه سر و شش چشم و سه پوزه است. ضحاک برای ناهید قربانی کرد تا بتواند جهان را از جمعیت خالی کند. اما ناهید درخواست او را رد کرد. او جم را با اره دو نیم کرد اما فریدون ضحاک را در کوه دماوند زندانی کرد. او دوباره به جهان حمله می کند و آسیب می رساند تا این که سرانجام به دست گرشاسب که بار دگر زنده می شود کشته می شود.
    حشرات موذی: حشرات موذی در اوستا خرفستر Xrafatra آمده که به معنی کلیه جانور موذی و درنده است. در گاتها این کلمه به معنی دشمنان و راهزنان و بدخواهان مزدیسنا نامیده شده است. در سایر قسمت های اوستا خرفستر از برای جانواران اهریمنی زیان رسان و بخصوص جانوران خرد مضری یا حشرات موذی استعمال شده است. این حشرات موذی عبارتند از اَژی Azi (مار) کسیپ Kasyapa کشف = سنگپشت، وَزَغَ Vazagha (وزغ) مئوئیری Maoiri (مورچه) پزدو Pazda (پزدک – شپشه ی گندم و سوس) مخشی Maxsi (مگس) و سپیش Spies (شپش) مغها کشتن حشرات موذی را ثواب می شمردند لذا موبدان چوبدستی سرسیخ را که در اوستا خروفسترعن Xrafatraghna یعنی حشره کش را همیشه برای کشتن حشرات در دست داشتند.

    آفرینش:
    در ازل هرمزد بود و اهریمن. یکی در روشنایی و دیگری در تاریکی بی پایان. هرمزد آفرینش را به یاری درنگ خدای آفرید و اهریمن نیز به مقابله در برابر هر آفریده نیک هرمز، تن خاکستر تباه آفریدگان خویش را آفرید. مینوی آسمان چون ارتشتاری با اهریمن مبارزه کرد و بارویی پیرامون آسمان ساخت. ستاره تیشتر آب را به وجود آورد. از آب سه دریای بزرگ و سی دریای کوچک به وجود آمد. دو دریا به نامهای چیچست و دیگری سووَر. از سوی شمال دو رود به وجود آورد، یکی به خراسان و یکی به خاوران که از وَند رود و وه رود است. این دو رود در دریای فراخکرت بهم می پیوندند. نخستین کوهی که از زمین درآمد، کوه البرز است که دارای بخت ایزدی است. کوههای دیگر به مدت ۱۸ سال زمین برآمدند و نخستین درختی که آفریده شد، کوکرن است که برای جلوگیری از پیری خلق شد. نخستین حیوان گاو یکتاست. که غلات و همه گیاهان درمانی از او به وجود آمدند. پس از تخمه های گاو دو گاو نر و ماده، و سپس همه حیوانات پدید آمدند. آتش به مقابله اسپنجروش بایستاد. آذر فرنبغ و گشنسب و بُرزین مهر را به پاسداری جهان آفرید. ستارگان نیز ایویانگهان یا کهکشان ها را به وجود آوردند که فره بهدین مزدیسنا است که همچون کشتی زردشتیان است. هرمزد دو نوع آفرینش داشت: مادی و معنوی. معنوی شامل: هفت امشاسپندان است و مادی شامل: آسمان، آب، زمین، گیاه، گوسفند، مرد و خود هرمزد بود. در اساطیر زرتشتی جهان به سه بخش تقسیم می شود: نخست: جهان برین یا روشنی که جهان هرمزد است. دوم: جهان زیرین یا جهان تاریکی که جهان اهریمن است و سوم: فضای تهی میان این دو جهان که در ادبیات پهلوی به آن تهیگی یا گشادگی می گویند. این طرح ملهم از میدان جنگهای باستانی است که دو سپاه در دو سوی ایستادند و در میانه که تهی از دو سپاه بود، دلاوران با یکدیگر نبرد می کردند. نخستین انسان کیومرث بود. آنجا که تن کیومرث از فلز ساخته شده بود، از تن کیومرث هفت گونه فلز پدید آمد و از تخم کیومرث به مدت چهل سال مشی و مشیانه بوجود آمدند که نخستین پدر و مادر بشر بودند.

    بهشت و دوزخ :
    در آیین زرتشت اعتقاد به ابدیت و سرای جاودانی مثل همه ی ادیان دیگر جهان وجود دارداما معنی و مفهوم حاص خود را دارد. بنابر مندرجات بند هشن که به وسیله مهرداد بهار ترجمه شده است: اسکندر مقدونی همچون اهریمنی تصور شده است که پس از حمله به ایران و سوزاندن اوستا و زند مردم ایران را که پیرو آئین زرتشت بودند، در مورد اعتقاد به سرای باقی به شک و دودلی انداخت. لذا ارداویراف انتخاب می شود تا به جهان دیگر سفر کند و از پاداش عمل مردم خبر بیاورد. پس ارداویراف را می و منگ گشتاسپی خوراندند.پس روان او از چینودپل گذشت. سروش و ایزدآذر دست او را گرفتند و او را به دیدار دوزخ و درکات آن بردند. هر گناهکار به سزای بدکاری خویش در رنج است.
    «جایی فراز آمدم و روان مردی را دیدم که روانش را گویی ماری ستون آسا به نشیمن فروشد و به دهان بیرون بیامد و دیگر ماران بسیار، همه اندام همی جوَند.»
    «روان آن زنان بسیار نیک اندیشه، بسیار نیک گفتار و بسیار نیک کردار و فرمانبردار را که سوشیان را به سالاری قبول دارند، در جامه زرنشان، سیم نشان و گوهرنشان دیدم.»
    اما کسانی که گناه و ثوابشان برابر باشد جایشان را همستگان می نامند. جایی مانند دنیا و تا ابد در آن خواهند بود.

    چینودپل و روان درگذشتگان:
    چینودپل همان پل صراط است که با هر کس متناسب با اعمال و رفتارش در دنیا رفتار خواهد کرد. روان درگذشتگان در بامداد روز چهارم مرگ به آن می رسد. اگر روان بهشتی باشد، پهن و عریض می شود و کارهای نیکش در پیکر دختری بهشتی او را به درجات بهشت راهنمایی می کند و اگر دوزخی باشد، تیز می ماند و کردار بدش در شکل عفریتی او را به قعر دوزخ می اندازد.
    «چکاد دائیتی قله ای در میان جهان است و ترازوی ایزد رشن بر فراز آن جای دارد و پل چینود یا صراط در آنجا است و دوزخ بر فراز آن جای دارد.»
    (بهار، ۱۳۷۵، ۳۳۵)

    نتیجه:
    اساسی ترین موضوعی که در اساطیر ایران به چشم می خورد ،رویارویی میان خوبی و بدی است. انسان نمی تواند نسبت به این دو پدیده بی تفاوت باشد بلکه باید یکی از این دو را انتخاب کند. پادشاهانی که از فرّه ایزدی برخوردارند، خوبند و اشاعه دهنده ی خوبی و راستی و درستی هستند. زمانی که دچار غرور و خودبینی و یا هر خصلت ناپسندی شوند، از توجه و عنایت الهی محرم می گردند و هر امتیازی که به آنان داده شده است ،از ایشان پس گرفته می شود.
    شر و بدی نیز در قالب موجودی بنام دیو و اهریمن ارائه می شود که همواره سعی می کند انسان را از راستی و درستی منحرف کند. گناهکاران در اساطیر وضعیت اسفناکی پیدا می کنند و به سختی مجازات می شوند. افراسیاب و و کسانی که با او در کشتن سیاوش دخالت داشتند، کشته می شوند و سودابه زن کیکاوس نیز قربانی دسیسه های شوم خود علیه سیاوش می شود و به دست رستم به قتل می رسد. جمشید دچار غرور و خودخواهی شده، سرانجام به وسیله ضحاک با اره به دو نیم می شود و فره ایزدی از او سلب می گردد.
    گرشاسب به دلیل بی حرمتی به آتش از ورود به بهشت منع می شود. کیکاوس نیز به جهت سبکسری هایش و پرواز درآسمان به زمین می افتد و فره ایزدی از او جدا می گردد. ارتباط انسان با عالم غیب و ماوراء طبیعت در قالب مراسم آئینی قربانی و یا اعیاد و جشن ها خود را نشان می دهد. انسان با قربانی کردن به درگاه خدایان می خواهد به آرزوها و خواسته های دیریاب و یا دست نیافتنی خود برسد. اعتقاد به سرای بعد از مرگ نیز در اساطیر ایرانی جایگاه خاص خود را دارد. نیکوکاران پاداش می گیرند و در بهشت ساکن می گردند. بدکاران مجازات می شوند و جایگاهشان در دوزخ است. کسانی که کارهای خوب و بدشان یکسان است، در جایی مثل دنیا به نام همیستار قرار می گیرند. به خوشی و شادمانی نیز توجهی خاص می شود. زندگی راحت و آسوده اهمیت ویژه ای دارد و ریاضت و سختی کشیدن مطرود است. زیرا زندگی مجلل یک موهبت خدایی است که نباید برای رسیدن به آخرت از آن صرفنظر کرد. دامن زدن به مصیبتها و غم و اندوه مردود و ناپسند شمرده می شود. با این وجود با شخصیتی بنام کیخسرو برمی خوریم که از خوشی های دنیا دلزده می شود و سرانجام پس از ۶۰ سال، سلطنت را رها می کند و به سوی عالم مینوی می شتابد که حتی شیخ اشراق در حکمةالاشراق از او به عنوان عارف در اساطیر زرتشتی نام می برد.

    برخی منابع:
    - بارت، رولان، اسطوره ی امروز، تهران: مرکز ۱۳۷۵.
    - بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران: آگاه، ۱۳۷۵.
    - بهار، محمدتقی، ترجمه چند متن پهلوی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات. ۱۳۷۹.
    - پورداود، ابراهیم، یشتها، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷، ۲ ج.
    - دالاپیکولا، آناال، اسطوره های هندی، تهران: نشر مرکز، ۱۳۸۵.
    - ستاری، جلال، رمز اندیشی و هنر قدسی، تهران: مرکز، ۱۳۷۶.
    - ستاری، جلال، اسطوره و فرهنگ، تهران: مرکز، ۱۳۸۵.
    - ستاری، جلال، جهان و اسطوره شناسی، آثاری از الکساندر کراپ، و {دیگران}؛ ترجمه جلال ستاری، تهران: مرکز، ۱۳۷۷.
    - ستاری، جلال، جهان اسطوره شناسی۴، آثاری از ژرژ دومزیل، {و دیگران}؛ تهران: مرکز، ۱۳۷۹.
    - ستاری، جلال، جهان اسطوره شناسی۳، آثاری از الکساندر کراپ و {دیگران}؛ ترجمه جلال ستاری،تهران: مرکز، ۱۳۷۷.
    - ستاری،جلال،جهان اسطوره شناسی۴،آثاری ازژرژدومزیل ودیگران،تهران:مرکز۱۳۷۹.
    - شاهرخ، کیخسرو، زرتشت پیامبری که از نو باید شناخت، (فروغ مزدیسنی) تهران: جامی، ۱۳۸۰.
    - ضیمران، محمد، گذار از جهان اسطوره به فلسفه، تهران: هرمس، ۱۳۸۹.
    - کزازی، میرجلال الدین، رؤیا، حماسه، اسطوره، تهران: مرکز ۱۳۷۲.
    - هینلر، جان راسل، شناخت اساطیر ایران، مترجم: ژاله آموزگار، احمد تفضلی، تهران: سرچشمه، ۱۳۷۳.

    معنی برخی لغات:
    چیچست: دریاچه ی ارومیه
    سووَر: رودی در حدود نیشابور
    دائیتی: تیرگ یا تیرگ البرز که زمین را به دو نیم تقسیم می کند.
    وه رود: رودی افسانه ای و مقدس بعدها به دجله و فرات اطلاق گردید.
    فراخکرت: اقیانوس هند
    مقاله های پیشنهادی

        چهارشنبه سوری در گذر تاریخ :: قاسم آخته
        سپندار مذ؛ روز زن در ایران باستان :: ناهید توسلی
        دستگاه مغان در ایران باستان :: غلامرضا رستگار
        رهایی بخشندگان بزرگ آیینی در ایران باستان :: مهدی عاطف راد
        رستاخیز انتظار در آیین ایران باستان :: محمد تقی فاضلی
        اسطوره ها؛ تصاویر مه آلود تاریخ :: حسن گوهرپور
        «سده» و راز وارگی های آن … :: پیرایه یغمایی
    برگرفته از http://nasour.net


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهارطاقی ریوند

        چهارطاقی ریوند

    در میان ارتفاعات شمالی روستای ریوند واقع در ۳۰ کیلومتری شمال سبزوار بنای بر جای مانده از یک مجموعه معماری متعلق به دوره ساسانی قرار دارد. براساس شواهد معماری و کاوش‌های باستان‌شناسی این بنا آتشکده‌ای از دوره ساسانیان است و به احتمال یقین آذربرزین مهر مشهور می‌باشد. این پدیده معماری مشتمل بر یک چهارطاقی بوده که ورودی آن از جبهه شرقی ایجاد شده و از آن طریق با تالار پیرامون چهارطاقی مرتبط می‌شود. در چهار کنج بنا چهار گوشواره جهت استقرار گنبدی بر روی قاعده مربع ساخته شده‌است. این گوشواره‌ها با کاخ سروستان و قصر شیرین قابل مقایسه می‌باشند


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • رستم در استان تهران، 20 کیلومتری غرب شهریار در بخش جوفین در نزدیکی روستای قجر روی کوه تخت رستم قرار دارد.این آتشکده در دوران ساسانی و برای انجام مراسم آتش؛ که فقط موبدان زرتشتی بدان راه داشته‌اند، ساخته شد. طی سال‌های گذشته نیز در دامنه شرقی تخت رستم یک محوطه باستانی در حدود 10 هکتار شناسایی شده است.


    آتشکده تخت رستم از دو صفه یا تخت‌گاه تشکیل شده که یکی از این صفه‌ها در قله صخره و دیگری در ارتفاع پایین تر قرار دارد.

    صفه اول که در فضای آزاد قرار دارد محلی است که روی آن آتش می‌افروختند و روی صفه دوم مراسم مذهبی انجام می‌گرفته است. در فاصله 15 متری از تخت گاه پایینی یک بنای گنبدی شکل قرار دارد که احتمالا آتش مقدس را در آن نگه می‌داشتند.

    در قسمت پائین کوه یک سکو و یک بنای کوچک وجود دارد. این بنای کوچک که در 15 متری سکو قرار دارد و تقریبا سالم مانده، سقف کوتاهی دارد؛ فاصله راس گنبد آن تا سطح زمین 238 سانتیمتر بوده و دارای دو مدخل با طاق‌هایی به سبک معماری‌های پیش از اسلام است.

    کوه تخت رستم، مخروطی شکلی و از جنس آندزیت و سنگ‌های آتشفشانی است. در دامنه و نوک قله این کوه آثار معماری به صورت تختگاه وجود دارد که با استفاده از مصالحی نظیر سنگ و ملات گچ سنتی ساخته شده است.

    منبع : http://www.hamshahrionline.ir/news-132697.aspx

    تصاویر کوچک فایل ضمیمه
    برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  85_600_350_rostam2101-mm4.jpg
نمایش ها: 2
حجم:  61.3 کیلو بایت  برای دیدن سایز بزرگ روی عکس کلیک کنید

نام:  85_600_350_rostam2101-mm.jpg
نمایش ها: 2
حجم:  49.1 کیلو بایت  
    mehr

    daremehr

    http://daremehr.blogfa.com

    دَرِ مهر)آتشکده)

    دَرِ مهر)آتشکده) - آتشکده

    دَرِ مهر)آتشکده)

    در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد پس هر زرتشتی به هنگام نیایش رو به سوی روشنایی می کند، هرگونه روشنایی درنماز تفاوتی ندارد . نور خورشید ، ماه ، چراغ که یکی از آنها نیز می تواند روشنایی آتش باشد . از سوی دیگر ایرانیان باستان ، آتش را نماد موجودیت خود یا نمادی از هویت ملی خودیا اجاق می دانستند و به آن افتخار می کردند زیرا آتش از بین برندة ناپاکی ها و روشن کنندة تاریکی ها است ، گرما و انرژی آتش چرخ های صنعت و پیشرفت را به چرخش می آورد و آتش درونی انسان اندیشه او را به خـردِ بی پایان اهورایی پیوند میدهد ، پس زرتشتیان به پیروی از نیاکان خود همچنان آتش را در آتشکده ها پرستاری می کنند تا یادآور پویایی روشنایی در هستی باشد .زرتشتیان آتشکده ها را درِمهر یعنی راه ورود مهربانی ها می دانند ومحلی است برای پیمان بستن دو دلداده چون پاک وبی آلایش می دانند. دَرِ مهر(آتشکده)به هنر ،ادبیات ،اسطوره،آیین های ایرانی،یاد بزرگان ،میراث ایران و آیین بهی، جشن است

    دَرِ مهر)آتشکده)

    قالب وبلاگ

    گالری عکسفا

    عکس

    دانلود