آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

برافروخته باد آتش جاویدان در ایران اهورایی

برافروخته باد آتش جاویدان در ایران اهورایی


 http://atashkadehiran.blogfa.com

                                                                بوذرجمهر پرخیده

 

          آتش نماد راستی است؛ تنها آتش است که پلیدی را به خود راه نمی دهد و همواره به بالا سر می ساید، خود می سوزد و جهانی را گرما و نـور می بخشد. مردم راستی جو، همانند آتش همیشه یکسان ویکرنگ بوده ، خود را به پلیدی ها نمی آلایند و نور، شادی، گرما، و انرژی به جامعه می بخشند.

فروغ، نور و روشنایى که نمادی از نور و روشنایى دنیای راستین اهورایی و مینوی است، در شادابی روان و دل آدمی، اثرى بس شگرف دارد. انسان را به جایگاه نور خدایى مى برد. اینکه ایرانیان باستان هنگام نماز به روشنایى و نور رو مى کردند، به این سبب بوده است که روشنایى نماد خداوند است و هر جا روشنایى هست، خرد هست، راستى هست، مهر هست و خدا آنجاست.

جنبش و جوشش در نهاد تمام هستی آتشی اهورایی ست که ریشه و بن جهان را گرمی می بخشد. مولانا می سراید:

آتش عشق است کاندر نی فتاد/ جوشش عشق است کاندر می فتاد

آتش است این بانگ نای و نیست باد/هر که این آتش ندارد نیست باد

در دین زرتشت، هر آنچه آفریده اهورامزداست براى جهان و جهانیان سودمند است و باید پرستاری و ستوده شود. آتش یکی از نیکترین آفریده های اهورامزداست؛ از این رو ایرانیان باستان به آتش وابستگى ویژه اى داشتند، آتشدان فروزان در پرستشگاه ها، در جایگاه روان مینوی اهورامزداست. اگر زرتشتیان رو به سوى نور دارند و آن را پرستش سو مى دانند، براى نزدیک شدن به اهورامزدا، پروردگار و آفریننده جهان مینوی و هستی بخش است، که خود سرچشمه همه نورها است. اشوزرتشت خداوند را « شیدان شید» دانسته و درهمه هستی در جنبش می بیند.

دل هر ذره را که بشکافی/ آفتابیش در میان بینی

آتش؛ بزرگ ترین پدیده و یافته آدمی است. ایرانیان نخستین بار آتش را در تلاش زندگی یافته اند؛ آن چنان که: روزی هوشنگ شاه پیشدادی، با همراهان خویش به شکار رفته، بر سر راه خود ماری می بیند و برای کشتن آن سنگی پرتاب می کند که«پدید آمد آتش از آن سنگ باز». این آتش به خار و خاشاک افتاده و فروزان می شود. در این استوره دو نماد نابرابر و در برابر هم زندگی ایرانی، روبروی هم می ایستند: مار که نماد و هم ریشه مرگ است  در برابر آفرینش آتش که نماد روشنایی و فروغ است. آتش در گذشته ایران و سنت‌های ارزشمند نیاکان ما از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است، چرا که در کنار زندگی انسان، توانایی، گرما و کوشش را به همراه آورده و سرآغاز و سرچشمه پیشرفت شده است.

زرتشتیان در تاریخ خود با روشنایی آتش زنده ماندند و آن را به مانند پرچمی برافراشته همواره روشن نگه داشته و به پایداری آن مهر می‌ورزند و آرزومند درخشش نور در جان و روان همه نیک‌اندیشانند.

آتش برای مردمان همه سرزمین ها از روزگاران بسیار دور تا به امروز گرامی بوده و هر گروهی  به گونه ای آن را ستوده اند. خداوند با پیغمبر خود؛«موسا»، با زبان آتش گفت وگو مى کند و آتش بر «ابراهیم» گلستان مى شود.  

ایرانیان، از سی و یک جشن سالانه که در هفتاد و سه روز برگزار می کنند ـ افزون بر جشن سوری(چهارشنبه سوری) ـ چهارجشن به پاس و بزرگداشت ِ آتش است: اردیبهشتگان، شهریورگان، آذرگان و سَده.

«ای خرامنده سرو ِ تابانْ ماه/ روز ِ آذر مَى ِ چو آذر خواه

شادمان کن مرا به مَى که جهان/ شادمان شد به فرّ ِ دولت ِ شاه»

(مَسعود ِ سعد ِ سَلمان)

جشن آذر گان در روز آذر از ماه آذرماه ؛ نهمین روز از نهمین ماه از گاهشماری زرتشتی برابر با سوم آذر ماه خورشیدی برگزارمی شود.

در گذشته در سرتاسر ایران، آذرگان همچون مهرگان و نوروز جشنی همگانى بوده، ولی امروز به گونه ای آیینی ــ  دینى، تنها زرتشتیان این جشن را زنده نگه داشته اند.

ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه درباره این جشن آورده : « ... روز نهم آذر عیدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند می باشند و این روز جشن آتش است و به نام فرشته ای که به همه آتش ها موکل است نامیده شده، زرتشت امر کرده در این روز آتشکده ها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند ... »

این جشن هنوز هم نزد زرتشتیان با شادى برگزار می شود. در گذشته، این روز، روز نشست، گفت و گو و همه پرسی درباره زندگی هازمانی(اجتماعی) زرتشتیان بوده است و این برگرفته از آیینی بسیار دیرینه است که مردمان به دور آتش گرد می آمدند و درباره زندگی شان به گفت و گو می پرداختند.  

در آذرگان «سدره پوشی» برگزار می شود. نوجوانان زرتشتى با پوشیدن سدره و بستن کشتى، دین خود را برمی گزینند. آنها که تا دیروز زرتشتى زاده بودند، با پوشیدن سدره و بستن کشتى زرتشتی می شوند.

 در جشن آذرگان، زرتشتیان با لباس آراسته و پاکیزه، به آتشکده می روند. نیایش روزانه خود را برگزار می کنند و با سرایش آتش نیایش، که بخشی از خرده اوستاست، آذرایزد را گرامی می دارند و آیین جشن آذرگان را به جا می آورند.

درباور زرتشتیان، آب، باد(هوا)، خاک و آتش، چهار آخشیج سپندینه و از بین برنده ناپاکی هایند. در این میان، آتش برای داشتن روشنایی و گرما، ارج بیشتری دارد و از این رو، زرتشتیان برای نیایش و ستایش اهورامزدا، به آتشکده ــ جایگاه آتش ورهرام ــ می روند.

آتشکده ها در تاریخ به نام های «درمهر»، «آدریان» ، «آتش بهرام»( ورهرام ) خوانده شده اند و افزون برنیایشگاه زرتشتیان ، همایشگاه دینی، آموزشی، فرهنگی و اجتماعی نیز بوده اند. و به راستی سنگر دانش و بینش بوده است.

خردمندانه است که به جشن های ایرانی که نماد شادی بوده و برخاسته از فرهنگ پربار ایرانی اند، به ویژه جشن های آب و آتش، در ایران زمین دوباره جان تازه اى ببخشیم و آنها را همگانى کنیم؛ چنان که در گذشته نیز همگانى بوده اند. در فرهنگ ایرانی جشن ها برای شادی اند و در پی کار و کوشش و آبادانی می آیند و آبادانی شادی افزا و دربردارنده نور و روشنایی درونی برای روان انسان هاست .

آتش ورهرام و آتشکده

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

در مراسم دینی زرتشتیان، آتش بزرگﺗرین عامل است. آتش از زمان قدیم در زندگی و عبادات قوم هند و اروپایی عامل مهمی محسوب میﺷده است، ولی زرتشت به آن جنبهﻯ اخلاقی و معنوی داد و آن را علامت و نشانهﻯ زندهﺍی از پاکی و طهارت دانست.[1]

 آتش در کتاب اوستا به صورت آتَر و آثر[2] و در فارسی میانه به گونهﻯ آدور[3] و آتَخش آمده است. و واژهﻯ بهرام در اوستا به صورت ورثرغنه[4] به معنی پیروزی است و در فارسی میانه وَهرام، وَرَهرام و وَرَهران گفته میﺷود. و او در دین زردشتی ایزد جنگ و پیروزی است.[5]

 

سه آتش مقدس در آیین زرتشتی

در حال حاضر سه آتش مقدس در بین زرتشتیان وجود دارد که بر حسب درجه و احترام به ترتیب عبارتند از: آتش بهرام، آتش آذران، آتش دادگاه. آتش بهرام قرنﻫا مقدسﺗرین آتش به شمار میﺭفته و به «پادشاه پیروزگر آتشﻫا» ādurān pādixša pērōzgar موسوم است. شکوه و فر این آتش است که با دروغ و تباهی میﺟنگد و بدون حفاظت این آتش برای هیچ بهدینی زندگی در روی زمین میسر نیست.[6]

از این گذشته، عالیﺗرین درجهﻯ آتش، یا همان آتش بهرام بنا به دو متن پهلوی، دینکرد و روایات پهلوی، این قدرت را دارد که تمامی ایزدان را جلب کند. آتش بهرام دَرِ ارتباطی میان زمین و آسمان است. زمانی که ایزدان مینوی به گیتی میīیند، ابتدا و پیش از بازدید از اماکن دیگر، به نزد آتش بهرام میﺭوند. [7]   

 

اهمیت و جایگاه خاص آتش بهرام در سنت زرتشتی

پارسیان آتشکدهﻫای بزرگ را آتش بهرام گویند که در برابر آن آدران یا آذران یا آگیاری به آتشکدهﻫای کوچک اطلاق میﺷود.[8]

در اوستا، یسنه (17 بند 11)، از پنج نوع آتش نام برده شده و به هریک جداگانه درود فرستاده شده است که نام نخستین آنها «بِرِزی سَوَه[9]» به «بلند سود» ترجمه شده و در تفسیر فارسی میانه بهﻧام عمومی آتش بهرام خوانده شده است.[10]

در کتاب گزیدهﻫای زادسپرم آمده: «بلند سود نیز در آسمان است، آن فره که جایش در آتش بهرام است...» و خویشکاریﻫای او چنین برشمرده شده است: با دروج(=دیو) مینوی ستیز کردن، زدن و سوختن پری پیکرانی که از دریا برآیند و روشنان (=ثوابت) را با گند و آلودگی دشمنی ورزند و با جادوگری آفریدگان را تباه کنند و زدن و شکست دادن جادو و پری و اساساً پاسبانی کردن خفتگان در شب و با سروش[11] پرهیزگار یار بودن.[12]

به عقیدهﻯ مزدیسنان، آتش بهرام از شکوه خاصی برخوردار است، و مزدیسنان در پناه او در روی زمین زیست میﻛنند. در کتاب صد دَرِ نثر دَرِ سی و نهم آمده: «اگر آتش بهرام نهﺑودی، هیچﻛس از شهری نهﺗوانستی شدن، زیرا که از خورَه[13] (=فر) آتش بهرام است که در راهﻫا، کسی به کسی زیادتی نهﺗواند کردن....» و در دَرِ دوم آمده: بر آتش بهرام هیزم و بوی نهند، چنانکه باد بوی آن به برد و دیو فرار کند زیرا از فر آتش ورهرام است که زندگی میﺗوان کرد. در کتاب صد دَرِ بندهش آمده: اندر دین گوید که هر جای که بهدینان، بسته کُستیان[14] نشینند، باید که آتش بهرام، در آن شهر و جایگاه باشد، چه آتش بهرام همﭼون پاسبانی است که آن جایگاه را از همهﻯ آفتﻫا و بلاها نگاه میﺩارد.[15]

 

انتساب این آتش به بهرام! چرا؟

در چرایی انتساب این آتش بزرگ به بهرام، متون فارسی میانهﻯ متاخر نشان میﺩهند که همهﻯ آتشﻫا را جنگجویانی میﺩانستند که نه فقط در سطح مادی و به صورت مقابله با تاریکی و سرما، بلکه به صورت مینوی و مقابله با نیروهای شر، به سود آفرینش فزونیﺑخش میﺟنگند. از اینﺭو طبیعی میﻧماید که بزرگﺗرین آتش را به «پیروزی»، با روحیهﻯ دلیری و امید اختصاص دهند؛ و بدینﺳان به آسانی درک میﺷود که چرا هنگام عزیمت به نبرد با بیﺩینان، اخگرهایی از آتش بهرام را پیشاپیش سپاه، زردشتیان حمل میکردند.[16]

 

چگونگی فراهم کردن آتش بهرام و مراحل تهیه آن

آتش بهرام فراوردهﻯ جمعīوری، پاکﺳازی و تبرک شانزده آتش مختلف زمینی است که برای اهداف گوناگون استفاده و در اثر آن کم و بیش آلوده شده است.

 

تهیه این آتش از ترکیب شانزده آتش دیگر!

این آتش را که بایستی ترکیبی از شانزده آتش متفاوت باشد را میﺗوان بنابر فرایندهایی که در موردش بهﻛار میﺭود، به سه دسته تقسیم کرد:

دستهﻯ اول آتشی است که ناشی از سوختن یک لاشه است و آتشی بیﻧهایت ناپاک است و باید توسط یک غیر زرتشتی و با رویهﺍی بسیار خاص جمعīوری شود: ملاقهﺍی مشبک که با مواد قابل اشتعالی چون چوب صندل یا کندر پر شده است، بر فراز آنچه از هیزم مخصوص آتش زدن مرده باقی مانده نگاه داشته میﺷود. شعلهﻯ آتش نبایستی مستقیم به مواد داخل ملاقه برسد، بلکه بایستی این مواد در اثر حرارت آتش شعلهﻭر شود. از آتش گرفتن این مواد آتشی تازه بهﺩست میīید. این فرایند 91 بار تکرار میﺷود؛ عملی که در خلال آن اورادی را نیز میﺧوانند. آتش پاک شده، در یک آتشدان نگهداری شده و با دقت خاص آن را شعله ور نگاه میﺩارند.

آتشﻫای دستهﻯ دوم و سوم ناپاک نیستند. دستهﻯ دوم از آتش پیشهﻫای گوناگون، از کوزهﮔری، تا چوپانی (سیاههﻯ آن در طول سالﻫا تغییر کرده است) و آتشی که در اثر آذرخش است، تشکیل میﺷود، گفته میﺷود این آتشﻫا خنثی هستند.

دستهﻯ سوم به شانزدهمین گونهﻯ آتش مربوط میﺷود، که نه آلوده است و نه خنثی، بلکه تا حدی مقدس است، زیرا آتش خانهﻯ یک پارسای زرتشتی است. پس از پاک کردن آتش با 40 احتراق پیاپی دو دسته آتش دیگر، یکی به کمک اصطکاک سنگ آتشﺯنه، و دیگری به کمک تکهﻫای چوب، به آن افزوده میﺷود. آتشﻫا یکی میﺷوند و روند 44 احتراق دیگر را میﮔذرانند تا شاید عمل امتزاج کامل شود.

روندهای مذکور به دست افراد معمولی صورت میﮔیرد، سپس دو موبد آنﻫا را از آغاز تا انتها تکرار میﻛنند. سرانجام همهﻯ شانزده آتش برای متبرک شدن آمادهﺍند.

 

تقدیس آتش توسط موبدان در طی بیش از سه سال!

عمل تبرک که به مانند قبل توسط دو موبد انجام میﮔیرد، عبارت است از گردآوری بخشی از هر آتش و خواندن یسنا و ویدیوداد بر آنﻫا. این آیین، یکﺑار در روز به تعداد دفعاتی که پاکﺳازی صورت گرفته و به احترام ایزدی که آن روز به نامش است انجام میﻳابد. از آنﺟا که این آیین برای 16 گونهﻯ آتش تکرار میﺷود، در صورتی که دو موبد آن را انجام دهند 1128 روز به طول میﺍنجامد.

اعمال پایانی به مراتب سادهﺗر هستند. در اولین روز از روزهای گاهانی، یعنی پنج روزی که سال را آن هم بعد از گذشت 12 ماه 30 روزه کامل میﮔرداند، 16 آتش با هم به یک آتشدان آورده میﺷود. سرانجام آتش را چهار موبد در حالی که چتری بالای آتش دارند و در جلوی آنان موبدانی با گرز و شمشیر در حرکت هستند با مراسم پرشکوهی به آتشکده برده و در آنﺟا در اتاقی که قبلاً با خواندن یسنا و ویدیوداد به مدت سه روز متوالی تبرک یافته به تخت میﻧشانند. تخته سنگی که مجمر آتش بر آن قرار دارد، و محلی که پنجﺑار در روز به آتش دمیده میﺷود و جایگاه همیشگی نگهداری از آن است، تخت شاهی نامیده میﺷود و تاجی بر فراز آن آویزان است.[17]

پس از آنکه مراسم تختﻧشین به اتمام رسید موبدان چند عدد از شمشیرها و گرزها را به دیوار حریم آتش آویزان میﻛنند تا اولاً نشانی از جنگ دائمی بر ضد بدی باشد و ثانیاً در مواقع لزوم در محافظت و دفاع از آتش بهﻛار آید. و در هر یک از گوشهﻫای اتاق زنگی برنجی به زنجیر میīویزند تا در هر یک از پنجﮔاه شبانهﺭوز، هنگام خواندن سرود، آن را به صدا در آورند.[18]

 

نگهداری از این آتش

آتش بهرام باید همواره حتی در شب با شعلهﻫای درخشان و فروزنده بسوزد. مراسم و عبادات خاصی برای احترام و بزرگداشت آن به عمل میīید و در آغاز هر پنج گاه چوبﻫای خوشبو داخل آن سوزانده میﺷد. فقط موبدی که از هر لحاظ حائز صلاحیت کامل باشد میﺗواند وارد حریم آن آتش شود و فقط ادعیه و نیایشی که مربوط بدان آتش است باید در جوار آن از حفظ تلاوت گردد. بهدینان و موبدان معمولی فقط میﺗوانند آتش بهرام را از میان پنجرهﻫای مشبکی که در دیوار حریم آتش قرار دارد ببینند و از همانﺟا ادعیه و نیایش خوانده و چوبﻫای صندل خوشبو نثار کنند.[19]

 

لزون حضور آتش بهرام در هر منطقه

طبق سنت زردشتیان، هریک از حوزهﻫای بهدینان باید آتش بهرام داشته باشد. بعضی از دستوران معتقدند که فقط یک آتش بهرام باید باشد؛ چه آن شاه است و چند پادشاه در اقلیمی نگنجند. در ایران مدتﻫا قبل، که تاریخ آن معلوم نیست،دو آتش بهرام در یزد و تهران برپا گردیده است. در هندوستان هشت آتش بهرام شعلهﻭر است.یکی از مهمﺗرین آتشﻫای بهرام، آتشکدهﻯ نوساری است که تقریباً هفتصد سال از بنای آن میﮔذرد.[20]

سه آتش اصلی ایرانیان باسان یعنی آذر فرنبغ، آذر گشنسپ و آذر بُرزینﻣهر از نوع آتش بهرام هستند.[21]    



[1] - بار، کای، آسموسن، مری بویس؛ دیانت زرتشتی؛ فریدون وهمن؛ تهران، نشر ثالث، 1389، چاپ دوم، ص122

[2] - ātar , āөr

[3] - ādur

[4] - vərəөraghna

[5] - عفیفی، رحیم؛ اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشتهﻫای پهلوی؛ تهران، توس، 1383هﺵ، چاپ دوم، ص 404 و 461

[6] - بار، کای، آسموسن، مری بویس؛ پیشین؛ ص 145

[7] - گیمن، دوشن؛ دین ایران باستان؛ رویا منجم، تهران، نشر علم، 1385، چاپ دوم، ص 116

[8] - اوشیدری، جهانگیر؛ دانشنامه مزدیسنا، تهران، نشر مرکز، 1371هﺵ، چاپ اول، ص 61

[9] - bərəzi.savah

[10] - دوستخواه، جلیل؛ اوستا، تهران، انتشارت مروارید، 1388، چاپ چهاردهم، جلد دوم، ص 895

[11] - ایزد فرمانبرداری و اطاعت در ایران باستان

[12] - راشد محصل، محمد تقی؛ وزیدگیﻫای زادسپرم؛ تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385، چاپ دوم، صص 51

[13] - xwarrah

[14] - کُستی یا کُشتی که آن را بند دین هم میﮔویند کمربند مقدس زردشتیان است.

[15] - عفیفی، رحیم؛ پیشین؛ ص 410  

[16] - بویس، مری؛ زردشتیان باورها و آداب دینی آنﻫا؛ عسکر بهرامی، تهران، ققنوس، 1384، چاپ ششم، ص 93

[17] - گیمن، دوشن؛ پیشین؛ ص 120-121؛ مولتون، جیمز هوپ؛ گنجینهﻯ مغان، تهران، انتشارت مهتاب، 1388، ص 181-183

[18] - بار، کای، آسموسن، مری بویس؛ پیشین؛ ص 145؛ مولتون، جیمز هوپ؛ پیشین؛ 183

[19] - همان؛ ص 123

[20] - دوستخواه، جلیل؛ پیشین؛ ص 895؛ بار، کای، آسموسن، مری بویس؛ پیشین؛ ص 123 و 146

[21] - همان؛ ص896

http://www.pajoohe.com
 

 

( ادامه مطلب )


| | نظر(0) daremehr | 15/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

شاه ورهرام ایزد خرمشاه

خرمشاه یکی از محلات زرتشتی نشین یزد محسوب می شود. این محله که در مرکز یزد قردارد،پناهگاه زرتشتیان اصفهان بوده است.

بنا بر روایات شاه عباس صفوی تعدادی از بهدینان یزد و کرمان را به اصفهان کوچیده ودر محله گبر آباد ساکن می کند. چرا که به سیاست تمرکز قدرت را دنبال می کرد . به طوریکه ارامنه را از ارمنستان به محله جلفای اصفهان انتقال داد.زرتشتیان به همین روال در اصفهان زندگی کردند تا به زمان شاه سلطان حسین صفوی رسیدند.در این دوره فشار وستم بر بهدینان افزایش یافت به طوریکه 20هزار نفر در یک روز به قتل می رسند. عده ای که توانسته بودند از این مهلکه جان سالم به در ببرند به یزد فرار کردند و درکوی خرمشاه ساکن شدند. علت نامگذاری آن به خاطر شادکامی بهدینان از نبود کشت و کشتارصفویه در یزد بوده است.

آنها آتش ورهرام اصفهان را با مشکلات فراوان به خرمشاه یزد انتقال دادند . همچنین نیایشگاه شاه ورهرام ایزد را در نزدیکی آتشکده بنا کردند.در قسمتی از این نیایشگاه جایگاه روشن کردن عود و شمع تعبیه شده است. در روی دیوار شاه ورهرام ایزد کتیبه ای وجود دارد که تاربخ بنا و تعمیرات توسط خیرین خرمشاهی آمده است.

بهدینان در وهرام روز هر ماه به این نیایشگاه رفته و به نیایش دادار اورمزد می پردازند.

با سپاس از وبلاگhttp://www.payamepasargad.blogfa.com

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 13/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

سرور امشاسپندان شاه ورهرام ایزد است

دادخواه دردمندان شاه ورهرام ایزد است

 

آذر و اردیبهشت و آن سروش پاسبان

تابش آن نور یزدان شاه ورهرام ایزد است


لنگر کشتی و دریا زورق باد مراد

دستگیر مستمندان شاه ورهرام ایزد است


کوه و دریا و زمین سورخهای پرشکاف

دادرس از چون و چندان شاه ورهرام ایزد است


آهن و فولاد و مس را می کند دریای آب

کارساز پتک سندان شاه ورهرام ایزد است


تیغ و شمشیر و کمند جنگهای بی کران

قوت بازوی مردان شاه ورهرام ایزد است


گه گلستان گردد و گاهی بسوزد بدکنش

رهنمای هوشمندان شاه ورهرام ایزد است


ببر و شیر و اژدها و دیو و جادو و پلنگ

برون ایشان به زندان شاه ورهرام ایزد است


باد و طوفان و نهنگ و موج گرداب غضب

آن زمان فریاد مردان شاه ورهرام ایزد است


دزد و گرگ و رهزان و  رهدار  در راه سفر

یاور و خود را یقین دان شاه ورهرام ایزد است


ریشخند کس مکن تا می توانی در جهان

قاتل آن ریشخندان شاه ورهرام ایزد است


گر به بند دشمنی گر به بند اژدها

درگشای پایبندان شاه ورهرام ایزد است


خاکساری پیشه کن تا همتت گردد بلند

پادشاه ارجمندان شاه ورهرام ایزد است


غم مخور بهرام که رندانه آید بخششت

پادشاه کل رندان شاه ورهرام ایزد است


از گفته بهرام اسفندیار کرمانی

( ادامه مطلب )


برچسب ها :ورهرام یشت,

| | نظر(0) daremehr | 13/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

حجة الاسلام و المسلمین عادل مولائی

مقدمه:

میهن عزیز و سراسر عزت و افتخار ما، ایران بزرگ اسلامی در طول تاریخ گذشته خود در اثر طمع و تجاوز و چپاول دشمنان و یا ضعف و نابخردی حاکمان و عوامل دیگر مورد تاخت و تاز و تقطیع و تجزیه قرار گرفته و بخش های مهمی از پیکره آن جدا شده است.هر کدام آنها یادآور خاطراتی تلخ و حوادثی ناگوار و تجربه هایی دهشت بارمی باشد و داغی جانگداز بر دل ایران وایرانی نهاده است.

 

در میان سرزمین هایی که به جفای دشمن و برخی دوستان نابخرد از ایران بزرگ جدا گشته، شاید هیچ کدام به اندازه جدایی قفقاز اندوه بار نبوده است. اندوهی که رنج ودرد آن از سال های 1228قمری (عهدنامه گلستان) تا 1243(عهدنامه ترکمن چای) تاکنون از دل و مذاق ها نرفته است. و هر گاه خاطره آن دردها در ایرانیان وطن دوست و آگاه زنده می شود، او را به غم و افسوس وا می دارد.

منطقه قفقاز در شمال غرب ایران واقع است و در حال حاضر مشتمل بر کشورهای آذربایجان، جمهوری ارمنستان، جمهوری گرجستان، جمهوری خودمختار نخجوان و داغستان می شود. قفقاز از لحاظ جغرافیائی، سیاسی، و فرهنگی یکی از مناطق استراتژیک و یکی از مهمترین مناطق دنیا است.

قفقاز با کشور روسیه در شمال و دریای خزر در شرق و کشورهای ترکیه و یونان و دریای سیاه در غرب و جمهوری اسلامی ایران در جنوب که قفقاز از آن پیکره جدا شده است همسایه می باشد.

این منطقه ازجهات مختلف دارای اهمیت فوق العاده بوده و به لحاظ این اهمیت نیز در طول تاریخ مورد تاخت وتاز و تجاوز و جولان کشورهای روسیه،ترکیه و روم شرقی بوده است که مجال بحث وگفتگو در این باره در حوصله این مقال نیست. آنچه در این نوشتار مختصر، اشاره ای گذرا بدان می گردد، سابقه دینی و ارتباط آن با دارالارشاد اردبیل است.

جایگاه دین در قفقاز

بر اساس گزارشات قطعی تاریخی و شواهد موجود، مردمان قفقاز به ویژه قسمت شرقی آن در بخشی که اکنون کشور جمهوری آذربایجان خوانده می شود، قبل از اسلام همان دین وآئینی را داشته اند که ایرانیان داشته اند و به همان زبانی تکلم می کرده اند که ایرانیان تکلم می کرده اند.

وجود آتشکده های مختلف از جمله آتشکده" سوراخانی" – که تا قرن نوزدهم میلادی آتش آن فروزان بوده و اکنون نیز بنای آن موجود است سندی غیر قابل انکار براین مطلب است. با ورود اسلام در قرن هفتم میلادی به کشور پهناور ایران و آغوش گشودن ایرانیان بر این دین مقدس الهی، بخش های وسیعی از منطقه قفقاز نیز به دین اسلام گروید و روز به روز پایه های اعتقادی و فرهنگی آن گسترش یافت.

به همان علل و عواملی که محبت و ولایت امام علی (علیه السلام) و خاندانش در دل ایرانیان جای گرفت، مردمان قفقاز نیز به عنوان بخشی از ایران بزرگ دل در گرو این عشق و محبت سپردند و سرانجام نهضت و حکومت صفوی در قرن دهم قمری و البته  زمینه های فکری و فرهنگی آن چند سال قبل از حاکمیت ظاهری حکومت شیعی، کار را یکسره کرد و بخش عمده قفقاز به ویژه آران، شیروان، دربند، داغستان، گنجه، لنکران، نخجوان، و دیگر مناطق آن با اکثریتی قریب به اتفاق جزء مناطق شیعه نشین شمرده شدند.

تفلیس مرکز گرجستان از سده های نخستین اسلامی خواستگاه راویان احادیث اهل بیت پیامبر(صلوات الله علیهم) شد؛ محدثانی همچون ابومحمد حست تفلیسی از اصحاب امام رضا(علیه السلام)عبدالله بن لطیف تفلیسی از بعضی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) روایت کرده، حسین بن بیان تفلیسی که به مداینی نیز مشهور است ابوالقاسم تفلیسی، موسی بن زنجویه تفلیسی، عبدالله بن محمد تفلیسی و حسین بن علی علوی و بسیاری دیگر که در کتب تاریخ و رجال و تراجم و انساب از آنان یاد شده است.

نهایتا تفلیس با همه فراز و فرودی که به خود دیده در دویست سال اخیر مرکز اداره مسلمانان قفقاز گردیده و شیخ الاسلام قفقاز که در گذشته یک روحانی برجسته شیعی بوده است در آنجا استقرار یافت.

اگر چه بعدها این مرکز دینی به شهر باکو انتقال یافت و اکنون نیزدر آن شهر دایر است. شهر ایروان مرکز ارمنستان نیز به شهری مسلمان و عمدتا شیعه نشین تبدیل شد و علماء و خاندان های بزرگ علمی در آنجا نشو و نما کردند و چونان آفتابی بر تارک جهان تشیع درخشیدند. بزرگانی چون آیت الله سید علی ایروانی و آیت الله میرزا عبد الکریم ایروانی و آیت الله مولی محمدفاضل ایروانی و ده ها تن دیگرو خاندان علمی آنان که تاکنون جهان اسلام از وجود و حضور آنان بهره مند است و اما داستان منطقه آران یا همان جمهوری آذربایجان و بزرگان علمی و معنوی آن قصه ای پر غصه است که بازگویی آن مجالی وسیع می طلبد.

قصه ای خونین که دل ها را اندوهگین و ارواح را آزرده و حنین و سینه را مالامال درد و غم می سازد. علماء و روحانیون و طالبان علوم وو معارف اسلامی پس از جدایی قفقاز از ایران، زجرها کشیدند و شکنجه ها دیدند و قتل و تبعید و اسارت را به جان خریدند. صدها و بلکه هزاران تن در طول دویست سال علی الخصوص پس از حاکمیت کمونیست ها در سال 1918 به بعد، سرنوشت شان با مظلومیت و درد و رنج هم آغوش شد و چه صعوبت ها و مشقت ها و تهمت ها در راه خدا متحمل شدند.

با کو و قصبات و روستاهای متدین اطراف آن، لنکران و شهرها و روستاهای آن، گنجه و دربند و داغستان ، شاماخی ، شوشا ، بردع، قره باغ، نخجوان ، اردوباد و دیگر نقاط و شهرهای آن خاستگاه عالمان بزرگ و روحانیون برجسته بود که با نبوغ و استعداد و همت خود در میان خفقان تزاری و استبداد بلشویکی به تحصیل علوم و معارف اسلامی همت گماردند؛ و در این راه بذل جان ومال و همه هستی خود دریغ نورزیدند.

روابط دینی قفقاز و دارالارشاد اردبیل

دارالارشاد اردبیل و حوزه علمیه آن از دیر باز مرکز توجه و مراجعه مردمان قفقاز بوده است. ارادت و مودت ویژه اردبیلیان از سده های نخستین به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) که این شهر را شهری ولایت مدارساخته، به ویژه، حضور حضرت شیخ صفی الدین اسحاق اردبیلی شاگرد برجسته شیخ زاهد گیلانی واجداد و اولادی در طول چند قرن قبل و بعد از آن در اردبیل ، وجود علمای صالح و برخوردار از عظمت علمی و معنوی و وعاظ و ذاکران و مداحان برجسته حسینی، شرائط جغرافیائی و امکان ارتباط بهتر و سریع تر به لحاظ داشتن راه های مواصلاتی و عواملی دیگر موجب گردید که دارالارشاد اردبیل به عنوان دروازه ی منطقه قفقاز به خصوص آران یعنی همان جمهوری آذربایجان و دربند و داغستان محسوب شودو علاوه بر تعاملات اقتصادی، تأثیر و تأثرات فرهنگی علی الخصوص دینی را به دنبال داشته باشد.

شهر باکو مرکز منطقه آران همواره مشتاق و پذیرای وعاظ نامی اردبیل بوده است. ملا غلام علی آلاپلازاوغلی و حاج میر صالح تاج الذاکرین (ایشان غیر از آیت الله میر صالح آقا مجتهد می باشد) و ملا عبدالطیف مجدالواعظین و بسیاری دیگر از جمله واعظان فاضل و دانشمندی بوده اند که در مناسبت های مختلف دینی در شهر بادکوبه و دیگر شهرهای قفقاز به وعظ  و ارشاد پرداخته اند.

از گذشته درخشان حوزه ی علمیه اردبیل که بگذریم، در قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم قمری، علی رغم بی مهری هایی که که از سوی حکام نابخرد و ناتوان قاجار و منفور پهلوی نسبت به این  شهرمقدس گردید، وجود سهمدرسهعلمیهملاابراهیم و صالحیه و آقا میرزا علی اکبر و حضور عالمان و مجتهدان با عظمتی همچون حضرت آیات ملا ابراهیم اردبیلی (م1307ق)، میرزا حسن مجتهداردبیلی (م 1294ق)، حاج میر صالح آقا مجتهد(م 1319ق)، میرزا ممحمد علی اردبیلی (1328ق)، ملا عبدالظاهراردبیلی(م 1332ق)، سید مرتضی خلخالی( م 1317)، میرزا یوسف مجتهد  اردبیلی (م1339) میرزا عبدالله مجتهد اردبیلی (م1334ق)، حاج سید احمد مرتضوی(م 1353ق)، آقا میر محی الدین یونسی(م 1355ق)، میرزا ابراهیم انواری (م 1332ق)، میرزا ابوالفضل فضلی(م 1341ق)و بسیاری دیگر موجب گردید حوزه ی علمیه نسبتا گرمی را در این مقطع زمانی در دارالارشاد اردبیل شاهد باشیم.

این امر و دیگر عوامل یاد شده باعث شد گام نخست هجرت الی الله و سیر به سوی کسب علم و معرفت طلاب با استعداد علوم دینی منطقه قفقاز از دارالا رشاد اردبیل شروع گرددو حوزه ی علمیه ی اردبیل به عنوان مرکز دینی مورد توجه طالبان علوم اسلامی آن منطقه واقع شود. از اولین عالمان برجسته و بزرگی که در قرن سیزدهم هجری قمری، تحصیلات خود را از اردبیل شروع کرده، فقیه و اصولی نامدار آیت الله میرزا عبدالکریم ایروانی (1220- 1294ق)را می توان نام برد.

وی استاد میرزا محمد تنکابنی (1302ق) صاحب قصص العلما و آیت الله میرزا محسن مجتهد اردبیلی (1294ق) است وصاحب کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء در ذیل شماره 69 نجم ثالث خود صفحه 437 داستانی از دوران تحصیل ایشان در اردبیل را نقل نموده است.

از دیگر علما و روحانیون قفقازی که در حوزه ی علمیه اردبیل تحصیل نموده اند، می توان حضرات آیات و حجج اسلام آقا میر باقر مجتهد سالیانی (شهادت سال 1360ق)، آقا شیخ حسین فاطمائی باد کوبه ای (م1359ق)، شیخ ابراهیم خلیل باد کوبه ای(م 1359ق)، آخوند شیخ اباصلت باد کوبه ای (1325ق)، شیخ اسدالله سیف الدینی لنکرانی (م 1375ق)، شیخ حسن حاتمی لنکرانی(م 1361ق)، میرزا عبدالحسین واعظی لنکرانی(م1386ق)، شیخ بشیر ارکوانی لنکرانی(م 1386ق)، شیخ اسحاق آستارایی قفقازی(م1391ق)، شیخ فاضل موحد قفقازی والد معظم مرجع تقلید جهان تشیع حضرت آیت الله شیخ محمد فاضل لنکرانی(قدس سره)(م1390ق)، میرزا جعفرقلی سراخانی باد کوبه ای (1349ق)، شیخ الاسلام حاج علی آقا سلیمان زاده باد کوبه ای (م 1395ق)، شیخ علی بنده بابائی(م 1403ق)، شیخ صدرالدین صمدی لنکرانی(م 1407ق)، شیخ یونس فرجی لنکرانی(م 1408ق) ،آخوند شیخ فرج الله پیش نماز زاده گنجوی (م 1370ق)، سید محمد لنکرانی(م 1353ق)، آخوند ملا مظفر لنکرانی(م 1379ق)، شیخ قدرت الله لنکرانی(م 1379ق)، شیخ عبدالرزاق لنکرانی (م 1382ق)، میرزا محمد لنکرانی (م 1359ق)، شیخ عبدالحسین بهبودی لنکرانی(م 1426ق) و بسیاری دیگر را نام برد که در این مختصر به همین مقدار اکتفا می گردد.

بعضی از علما و روحانیون قفقازی در حوزه ی اردبیل تا سمت استادی پیش رفته و در کنار دیگر اساتید فاضل به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی اقدام نموده اند.

از جمله آنان بنا به نقل مرحوم عالم ربانی حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالرحیم جعفری(قدس سره)، آخوند ملا علی قره باغی می باشد.

وی که از اهالی "قره باغ" قفقاز (جمهوری آذربایجان فعلی) بوده، در مدرسه صالحیه مسند تدریس داشته و استاد جعفری به همراه برادرش شیخ محمد و پسر عمو هایش نزد وی تلمذ کرده اند.

استاد جعفری می فرمود، چند سال بعد در جریان گرفتاری های پس از انقلاب کمونیستی روسیه، ایشان به ناچار به قره باغ بازگشت که بعدها شنیدیم درآنجا به شهادت رسیده است.

ارتباط تنگاتنگ منطقه قفقاز به ویژه آران و شیروان (جمهوری آذربایجان فعلی) با اردبیل تنها محدود به حضور طلاب علوم دینی در حوزه ی علمیه دارالارشاد نیست بلکه ارتباط علماء اعلام و فقهاء عظام اردبیل و این منطقه نیزتا زمان کشیده شدن دیوار آهنین و قطع رابطه به طور کامل توسط رژیم الحادی شوروی سابق بر قرار بوده که طرح این بحث به مجالی وسیع نیازمند است؛لکن به عنوان نمونه به ارتباط فی مابین دوفقیه مبارز و مجتهد مجاهد یعنی حضرات آیات آقا میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی(م1346ق) و آیت الله شهید شیخ عبدالغنی باد کوبه ای(شهادت به سال 1350ق/ 1931م)می توان اشاره کرد.

این دو بزرگوار که از دوران تحصیل در نجف اشرف در خلال دهه آخر قرن سیزدهم هجری قمری با یکدیگر آشنا و هم عقیده بودند و در درس آیت الله العظمی مولی محمد فاضل ایروانی (م1306ق)شرکت می کردند، در جریان مقابله با تهاجم ضد دینی و تجاوز و اشغال بیگانگان و بیگانه پرستان، مدام در ارتباط بوده و تا حدی همکاری برای جنگ مسلحانه نیز پیش رفته بودند.

این پیوند و ارتباط دینی و فرهنگی و بلکه عاطفی علیرغم گذشت قریب یک صد سال از تجزیه سیاسی قفقاز از ایران ادامه داشت تا آن که پیروزی انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 میلادی و سپس تثبیت پایه های شوم آن درسال های بعد و تفکر الحادی و ضد دینی رهبران آن موجب گردید سیاست های خشن و خفقان و استبداد مطلقبر عالمان و دین باوران سایه افکندو کفار کمونیسم به گمان باطل خویش می خواستند به واسطه کشتار و تبعید و زندانی روحانیون و دین مداران، بساط خدا باوری را برچینند.

از سوی دیگر، کودتای رضاخانی در اسفند ماه سال 1299 شمسی و تبدیل تدریجی آن به سلطنت سرسپرده به بیگانگان و اجرای سیاست های دیکته شده ضد دینی در ایران نیز به قطع این رابطه و شریان پیوستگی قطعه جدا شده از پیکر میهن عزیزمان انجامید.

بسیاری از علماء و روحانیون و طلاب علوم دینی در آن سوی رود ارس به شهادت رسیدند و یا درنقاط دوردست سیبری در غربت و تنهایی روزگار  گذراندند و یادر زندان های مخوف استالین جان سپردند. عده ای کمی نیز در گوشه و کنار شهرهای قفقاز در خلوت و خاموشی بسر بردندتا حداقل حضور و اجرای برخی احکام و دستورات شرعی مانند عقد نکاح و نماز و دفن اموات و اشک غریبانه بر سید الشهداء (علیه السلام) را بر مردم زیر یوغ ستم یادآور شوند.

در ایران نیز اقدامات ضد دینی به کشف حجاب زنان و خلع لباس عالمان و تعطیل و تخریب شعائر دینی و ایمان مردم رسید و در این راستا بسیاری از حوزه های علمیه تعطیل شدند و یا به حداقل فعالیت خود تنزل پیدا کردند.

در دارالارشاد اردبیل نیز حوزه های علمیه تعطیل شد و تنها مدرسه علمیه ملا ابراهیم با چند نفر طلبه انگشت شمار خود، رمق های آخر را داشت و تمام طلبه های قفقازی که در اثر حاکمیت رژیم الحادی شوروی سابق به جهت قتل و تبعید علماء و روحانیون امکان بازگشت به موطن خود را نداشتندتوسط رژیم رضاخان به سمنان که در آن زمان ازتبعید گاه های کشور بود تبعید شدند.

حضرت استاد حاج شیخ عبدالرحیم جعفری(رضوان الله تعالی علیه) که خود شاهد این حادثه تلخ بوده، آن را چنین یاد می کند: " تعدادی از طلبه های قفقازی که از اهالی مناطق لنکران و گنجه و باد کوبه بودندو اسامی بعضی از آنان را هنوز به یاد دارم که از آن جمله مرحومین شیخ جعفر، شیخ موسی، میر حیدر، میرزا محمد باقر، شیخ عبدالحسین لنکرانی، شیخ سلیم ربانی وشیخ رضا قفقازی و شیخ علی آقا و دیگران بودند وبا جدیت مشغول تحصیل بودند.

بعد از آن که روحانیون منطقه خلع لباس شدند، دستور تبعید طلاب قفقازی به سمنان صادر شد. روزی که ماموران آنها را می بردنددر حالی که تمام مدرسه یک پارچه غرق در ناله و شیون و ضجه و ناله بود، آنها را بدرقه کردیم.

بدین ترتیب ، آخرین گروه از طلاب منطقه  قفقاز را در حدود سال 1317 شمسی از حوزه ی علمیه اردبیل متفرق کردند. گرچه بعدها جمعی از علما و روحانیون قفقاز از مرزها گذشتند و خود را به اردبیل و شهرها و روستاهای تابعه رساندند و در آنجا توطن اختیار کردند که از آن جمله می توان آیت الله شیخ حبیب ارس کنانی در روستای "پیرلی" برزند و آیت الله میرزا عبدالحسین واعظی لنکرانی و آیت الله شیخ برهان بدخشانی لنکرانی و حجة الاسلام والمسلمین شیخ رضا علیزاده قفقازی و حجةالاسلام والمسلمین شیخ سلیم ربانی و بسیاری دیگر را نام برد.

اینجانب متجاوز از یکصد و پانزده نفر از آنان را در منطقه شناسائی و ثبت نموده ام. امیدوارم در مجالی مناسب به بیان و نگارش شرح احوال آنان توفیق یابم.

نتیجه:

به هرحال آنچه در این نوشتار کوتاه آمد، سندی دیگر از پیوستگی منطقه قفقاز از لحاظ دینی و فرهنگی و سیاسی و ملی با ایران اسلامی و جایگاه ویژه دارالارشاد اردبیل در این پیوستگی و مناسبت است که تحقیق و پژوهش و اثبات و اطلاع رسانی آن برای مردمان و به خصوص نسل جوان هر دو سوی رود ارس که اکنون به شدت در معرض تهاجمات رنگارنگ انحرافی و استعماری و استکباری به خصوص جریان تجزیه طلب و کاملا منحط پان ترکیسم می باشند، ضرورتی فوری و انکار ناپذیراست. باشد که توفیق خدمت گذاری و حفظ و حراست از مرزهای دینی و ملی و فرهنگی وسیاسی خود را در برابرتجاوز بیگانگان و بیگانه پرستان داشته باشیم.

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.


زرتشتیان و در نتیجه ایرانیان هیچ گاه آتش پرست نبودند بلکه آتش و نور را وسیله ای برای تعالی روح و همرنگی و یکسانی در هنگام پرستش قرار داده اند.

در سنت دلایل گزینش نور (آتش) به شرح زیر آمده است:

1-زرتشتی باید مثل آتش پاک و درخشان بوده و منشأ نیکی و پاکی باشد.

2-همان سانی که شعله های آتش همیشه رو به بالا زبانه می کشد روح یک زرتشتی بایستی همیشه در حال ترقی و پیشرفت بوده و حرکت به سوی بالا و طی مراتب الهی را مدنظر قرار دهد.

3-همانطور که آتش ناپاک را پاک می کند و خودآلودگی نمی پذیرد زرتشتی هم باید با بدی بستیزد و خود بد نشود همیشه سعی نماید پاک و راست بماند.

4-به همان سان که می توان با یک ذره آتش خرمن و کوهی از آتش برافروخت باید توجه داشت که با یک روح بلند و پاک می توان روان های بسیار زیادی را پاک و راست نمود و همانطوری که آتش با هرچه تماس بگیرد آن را مثل خود شفاف و درخشان  می کند فرد زرتشتی باید چنان پاکی و راستی و دانش و معرفت را در خود پرورش دهد که با تماس با دیگران آنان را نیز بهره مند از نیکی و راستی و دانش سازد و در کل اثرش بر دیگران مفید و سازنده باشد.

5-آتش دارای جنب و جوش و حرکت و فعالیت است و لحظه ای نمی آساید زرتشتی باید تا پایان عمر از تلاش و کوشش و فعالیت در راه راستی و نیکی فروگذار نکند.

پیدایش آتشکده ها بر این اساس بوده است که با کشف آتش مردم           نمی توانستند همگی برای استفاده، آتش را شبانه روز در منزل خود روشن نگاه دارند به همین دلیل در هر محله از شهر و روستا محلی را به جایگاه آتش اختصاص دادند آتش در آنجا همیشه موجود بود و فردی نگهبان نیز بر آن گماشتند و در هر ساعتی از شبانه روز هر کس که احتیاج به آتش داشت با مراجعه به جایگاه آتش که بعدها آتشکده نام گرفت آتش مورد نیاز خود را برای استفاده های لازم به منزل می آورد این جایگاه آتش توسعه پیدا کرد و چنانکه می دانیم در زمان ساسانیان آتشکده فقط محل عبادت نبود بلکه دادگاه، درمانگاه، محل آموزش، کتابخانه، محل ورزش و آموزش اسب سواری و تیراندازی و در مجموع یک مجتمع دینی فرهنگی ورزشی بود.

                                                               

                                                        بر گرفته از: جستاری در آئین زرتشت

                                                                                                                مهرداد قدردان

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش وآتشکده,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

آتش‌ورهرام عَدَن ‌‌والا، آتش زرتشتیان یمن

گردآوری و ترجمه از خسرو شهمردان: پارسیان‌هند در کار بازگانی مردمانی بی‌باک و سرشار از استعداد هستند. ایشان در گذشته سواحل دور از هند را در جستجوی راه‌های جدید بازرگانی کاویده‌اند. آنها در بسیاری از این سرزمین‌های دور تجارت‌خانه و مراکز بازرگانی گوناگونی برپا داشته‌اند. یکی از این کانون‌های بازرگانی که در یک دوره‌ی زمانی پایگاهی برای داد و ستد بازرگانان پارسی شده بود، بندر «عدن» در کشور یمن واقع در نوار جنوبی شبهه جزیره عربستان است. زمانی «عدن» به‌مانند بندر «سنگاپور» به‌ خواست انگلیسی‌ها بندر آزاد بازرگانی شده بود. «عدن» مانند یک پل بازرگانی دریای سرخ و کانال سوئز را به آب‌های گرم خاور پیوند می‌داد. این جایگاه عدن، چشم‌انداز بازرگانی خوبی را پیش روی بازرگانان پارسی قرار داده و شوند آن شده بود تا بسیاری از ایشان راه بندر عدن را در پیش گیرند.

کم‌کم شمار پارسیان در بندر عدن رو به فزونی نهاد، چنان‌که در سال 1886م شمار آنها به 1300تن رسیده بود. ایشان در کنار ساخت مراکز بازرگانی و خانه و زندگی برای خود از ساخت دربمهر و نیایش‌گاه نیز غافل نبودند. از خیراندیشی خانواده «کاووس‌جی دینشاه» (:Cowasji Dinshaw) درمهر عدن ساخته و در روز انارام و اسفندماه 1886م آتش‌ورهرام به همت دستوران در سینه‌ی آن تخت‌نشین شد. این آتش ورهرام در نزد پارسیان عدن به «آتشکده کاووس‌جی دینشاه عدن والا» نامور شد. خانواده «کاووس‌جی دینشاه» برای مسلمانانی هم که در بندر عدن برای پارسیان کار می‌کردند، مسجدی بنا کردند که به «مسجد کاووس‌جی» نامور شده بود. پارسیان در کنار برپایی آدریان، دخمه‌ای نیز برای خود ساخته بودند که آثار این دخمه هنوز هم در حومه‌ی بندر عدن مشهود است. چهل‌ونه سال پس از ساخته شدن آدریان عدن والا، ساختمان آن فرسوده شد و رو به ویرانی نهاد. بازهم خانواده «کاووس‌جی دینشاه» کمر همت گماردند و ساختمان آتش‌ورهرام را بازسازی کردند.

(ساختمان آتش‌ورهرام عَدَن والا در بندر عدن، یمن جنوبی 1886 – 1976م)

دهه‌ی شصت میلادی همزمان است با جنگ‌های اعراب و اسرائیل، بسته شدن کانال سوئز، دوپاره شدن کشور یمن و ظهور رژیم کمونیستی به‌سال 1967م در پاره‌ی جنوبی این کشور. با برقراری رژیم کمونیستی ادامه کسب و بازرگانی برای پارسیان ناممکن شد. گروهی از ایشان به هند بازگشتند و گروهی راه انگلستان و کانادا را در پیش گرفتند. اما نکته‌ای بود که پارسیان را غمگین ساخته بود. رژیم کمونیستی مکانهای دینی آنان چون دخمه و آتشکده و حتی مسجد کاووس‌جی را مایملک دولتی اعلام کرده بود. دستوران پارسی در ابتدا تصمیم گرفتند که آتش‌ورهرام عدن والا را به یک درمهر در ایران یا انگلستان انتقال دهند اما در نهایت قرار بر آن شد که آذر آتشکده را با خود به هند برگردانند. در این میان رژیم کمونیستی یمن جنوبی مرتب برای ایشان مانع تراشی می‌کرد، پارسیان دست به دامان وزارت خارجه هند و سپس نخست‌وزیر هند، خانم «ایندرا گاندی» شدند تا ایشان به نحوی بر رژیم چپ‌گرای یمن فشار وارد کنند. حتی «چاوان»(:وزیر خارجه هند) در اجلاس غیر متعهدها به‌طور مستقیم مساله انتقال آتش‌ورهرام پارسیان یمن به هند را با زمام‌داران یمن جنوبی مطرح ساخت و آن را خواست دولت هند دانست. در نهایت رژیم کمونیستی یمن‌جنوبی به خواست دولت هند و پارسیان ساکن عدن تن در داد و به ایشان اجازه داد که آتش‌ورهرام آتشکده عدن‌ والا را با خود به هند ببرند.

این تصمیم شوند شادی و سرور پارسیان باقی مانده در عدن شد. ایشان با مشکلی دیگر نیز روبرو بودند و آن حمل آتش‌ورهرام به سرزمین هند بود. در دستورات مذهبی به‌ویژه در کتاب «دین‌کردی حمل آتش‌ورهرام با کشتی و بر روی گستره دریا توصیه نشده است، راه زمینی نیز بسیار دور و ناامن بود و لازمه‌ی آن گذر از صحرای عربستان و شهر‌های مقدس مسلمانان بود. پارسیان یمن پس از مشورت با «ژنرال سام مانکشاه» رئیس‌کل ستاد مشترک ارتش هندوستان که یک پارسی است، تصمیم جسورانه‌ای گرفتند و آن حمل آتش‌ورهرام با هواپیما از عدن به بمبئی بود. با هواپیمایی ملی هند در این باره تماس گرفته شد و آنها آمادگی خود را برای در اختیار گذاشتن یک پرواز چارتر به این منظور اعلام داشتند. شاید تا آن زمان هواپیمایی هند هرگز مسافری تا این حد ویژه نداشته است. برای آن پرواز، هواپیمایی ملی هند یک خلبان باسابقه زرتشتی را انتخاب کرد. گروه تعمیرات شرکت هواپیمایی هند زیر نظر یک مهندس زرتشتی شاغل در شرکت، به‌نام «n.s.mistry» به طراحی و نسب یک محفظه‌ی ویژه از جنس آلومنیوم در درون یک فروند هواپیمای بوئینگ 707 به‌منظور حمل بی‌خطر آتش پرداختند.

دیگر زمان آن فرا رسیده بود که آتش ورهرام و اندک ‌شمار پارسیان باقی مانده در عدن به‌سوی هند مراجعت کنند. جت ایرایندیا نیمه‌شب در فرودگاه عدن نشست. پارسیان و دستوران که چشم انتظار هواپیما بودند، بی‌درنگ بدون آن‌که موتورهای هواپیما را خاموش کنند، آتش‌ورهرام را به فرودگاه رسانده، به هواپیما انتقال دادند. این ماجرا برای اولین‌بار در تاریخ هوانوردی ثبت شد که آتش زنده را با هواپیما حمل کردند. هواپیما چهار ساعت بعد مقارن هفت بامداد در فرودگاه بمبئی در میان هل‌هله و شادی گروه پارسیان و هندی‌هایی که برای پیشواز آتش‌ورهرام آمده بودند، به زمین نشست.آتش‌ورهرام را به وسیله‌ی یک اتوبوس از مسیر «بزرگ‌راه پونه» به ساختمانی که برای آن در ناحیه «لوناوالا» ساخته بودند، انتقال دادند.


(آتشکده عَدَن والا در لوناوالای هندوستان)

پارسیان هند ساختمان جدید آتش‌ورهرام در «لوناوالا» را به یاد آتشکده‌ی عدن، «عَدَن والا» نامور ساختند. چند روز پس از انتقال آتش‌ورهرام به هندوستان و خروج پارسیان از بندر عدن، گروهی از متعصبین مذهبی به تحریک رژیم کمونیستی یمن جنوبی به ساختمان خالی آتشکده زرتشتیان یورش برده و آن را بکلی ویران ساختند...(1)

1: این جستار برگردانی است از انگلیسی به فارسی بر اساس نوشتاری پیرامون همین موضوع که در ویژه نامه سال نوی پارسی(نوروز) روزنامه «جام جمشید» به تاریخ یکشنبه 16 اوت 1998 در بمبئی به چاپ رسیده است.

بر گرفته ازhttp://01.mydvb5.org/t61955.html

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.


طبق برخی مستندات و شواهد تاریخی، آب و آتش در نزد ایرانیان جایگاه والایی داشته است. هرودوت میگوید: «پارسها معتقدند که آتش از جوهر الهی است.» یعقوبی نیز، در قرن سوم هجری، نوشته است: «ایرانیان معتقد به کیش زردشت بر این بودند که روشنی، قدیم و ازلی است، و آن را زروان مینامند... ایرانیان آتش را بزرگ میداشتند.» مسعودی (متوفی346) میگوید: «نخستین کسی که آتشکده ساخت فریدون بود. به پندار ایرانیان، آتش واسطه میان خدا و مخلوق است... و گفتهاند که نور مایه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب که برآتش غلبه دارد، مایه هر چیز زنده و مبداء همه چیزهای نموکننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره کرده است.

داستان جمشید و ضحاک را فردوسی به تفصیل و برخی مورخان به اختصار، نقل کردهاند. جمشید، که ابتدای امر با عدل و دادگستری و نوآوریهای بسیار، جامعه بشری را به سوی کمال برد، و نوروز یادگار عصر دادگری اوست. جمشید عاقبت مغلوب اهریمن غرور گردید، ضحاک او را از پای درآورد. بلعمی مینویسد: «این ضحاک را اژدها برای آن گفتندی که بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ، بر رشته دراز، و سر آن به کردار ماری بود... و به ایام هیچ ملک چندان خون ریخته نشد که به ایام ضحاک. به روایت مسکویه رازی، آن دو پاره گوشت را ضحاک چون دو دست خویش میجنبانید و میگفت که دو مارند، تا فرودستان و نابخردان بهراسند!». مطابق روایت این بلخی، آن زائدههای گوشتین هر روز دردناکتر میشد و تنها با مالیدن مغز سر جوانان بر روی آنها، ضحاک آرام میگرفت. در واقع، ضحاک نه تنها جانها را تباه میساخت، بلکه، با انهدام مغزها، تیشه به ریشه اندیشه میزد، و با مهار کردن خرد، جهل را میگسترانید. سرانجام، فریدون بر ضحاک پیروز شد، و فرمود تا آن روز جشنی سازند، و مهرجان آن روز ساختند... پس سیرتی نهاد در عدل و انصاف که از آن پسندیدهتر نباشد. طبق روایت بلعمی، روز پیروزی فریدون بر ضحاک «مهرروز بود از ماه مهر آن روز مهرگان نام کردند، و عیدی کردند بزرگ.» اسدی طوسی نیز از آیین و مراسم آراستن آتش در این روز سخن گفته است، وقتی فریدون بر ضحاک پیروز میشود: «چو در برج شاهین شد از خوشه مهر نشست او به شاهی سر ماه مهر بدین جشن وی آتش آراستست هم آیین این جشن ازو ساختست.»

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

منطقه تاریخی - گردشگری تشون ( تشان ) 

 

بخش مرکزی شهرستان بهبهان یعنی تشان که از نظر موقعیت جغرافیایی – تاریخی و دیگر ویژگی های خاص خود در شهرستان بهبهان می درخشد ، در فاصله 30 کیلومتری شمال بهبهان واقع شده که از شمال محدود است به تنگ بَن ، تل ریش ، بجک ، کوه حاتم با ارتفاع بیش از 2100 متر مرزهای ایلات طبیعی و بهمئی ازجنوب به رشته کوه بدیل و حومه ی بهبهان . از غرب به قسمتی از فرمانداری جدید التأسیس بهمئی گرمسیری ( لیکک ) و رشته کوه وِرزرد با ارتفاع بیش از 785 متر از سطح دریا . خاک تشون بصورت مثلثی است که در رأس آن ناحیه بال اوی ( بال آبی ) در شمال و قاعده ی آن با شیب ملایم به طرف پیرآباد و رودخانمه کم آب آن تا روستای آهنگران ادامه دارد . ضلع غربی رودخانه ایست که از ناحیه قلات (کلات ) بهمئی و چشمه سارهای ناحیه لیکک از روستاهای سرجوشر ( سر جوی شهر ) گذشته پس از پیوستن به رودخانه که آب که از پیر آباد می گذرد قسمتی از زمینی های حومه بهبهان را مشروب نموده بالاخره به رودخانه ی فارون می ریزد . ضلع شمال شرقی آن آب های تنگ بن است که قسمتی از نیازهای کشاورزان اهالی را تأمین می نماید .در مرکز تشون نزدیک بقعه امام زاده مشهد چشمه آب خروشان شیرینی است که در شکوفایی کشاورزی تشون ازاهمیت خاصی برخورداراست روی هم رفته خاک تشون ازبرکت چشمه سارها و آب های فراوان آن از نظر کشاورزی بخصوص مرکبات ، غلات ، برنج ، گندم و حبوبات و سیفی جات و غیره ، غنی و موجبات رونق اقتصادی منطقه شده است. روستاههای تشان به ترتیب عبارتند از بال اوی (بال آبی) شهرک طالقانی – سر جوشر (سر جوی شهر ) –اولش (آبلش) مشهد ، مسیری ، چهار دهی ، شاه غالب ، تا کایید یها ، پیر آباد ، حیات آباد ، آهنگران هم خود را در روستاههای تشون میدانند . با توصیفی که از وضعیت جغرافیایی آن عرضه شد تشون از نظر گردشگاهی به خصوص در فصل زمستان و بهار بسیار جالب و دیدنی است .

 

پیشینه تاریخی :

 

در خصوص نام تشان (تشون) داستان های بسیاری برسر زبان ها است ، با توجه به پیدایش گور شاهزاده عیلامی کتین (کیدین) هوتزان و قدمت آن به هزاره دوم پیش از میلاد مسیح و ارتباط تنگاتنگ آن با شهر ارگان (ارجان) و وضعیت جغرافیایی آن از نظر خاک و آب منطقه تشان نیز هنگام و همگام با ارگان آباد و از نظر اقتصادی – اجتماعی شکوفا بوده است تا جایی که آثار به جای مانده در ناحیه کلگه زار و اطراف آن به تحقیق نشان از این گفتار است . وجود آتشکده قباد در ارگان و آتشکده خیرآباد (چهار طاق) به شماره 371 ثبت آثار باستانی و اهمیت آب در ایران و باستان به خصوص در دوران زردشت ماد ، هخامنشی ، اشکانی ، ساسانی و وجود معابد اناهیتا الهه آب برفراز کوه های اطراف آن که به نام قلعه دختر معروف است این گمان را خلق کرده که نام تشان از آتش و وجود آتشگاه یا آتشکده گرفته شده است . گفته می شود که نمرود پادشاه بابل ابراهیم خلیل (ع)را در این مکان در آتش افکنده گرچه این افسانه درباره ی شهر «اور» که در این زمان باغملک ایذه خوانده می شود برسر زبان هاست . البته روستای دیبور (اُور) نیز در نزدیکی رامهرمز برسر راه بهبهان به همین نام و داستان نیز بیان می گردد. طبری در تاریخ خود به نام تشان اشاره کرده که اردشیر بابکان (ساسانی) پس از دستیابی به سرزمین های خوزستان از ین سامان گذشته و ه پارس رفته است . محمد جریر طبری در الرسل و الملوک تزجمه ابوالقاسم پاینده جلد دوم صفحه 583 می نویسد آنگاه سوی فارس باز آمد و آهنگ پیکار نیروفرشاه اهواز کرد و از هرمزگان سوی ارگان و سار و طاشان (تشان - تشون) شد ، پس به سرق رفت و از آنجابا جمعی از یاران خویش به نشست و برکنار رجیل فرود آمد و شهر را به گرفت و شهر سوق الاهواز را بنیاد نهاد و با غنیمت فراوان سوی پارس بازگشت . محمد میرک بن مسعود حسینی در کتاب خطی ریاض الفردوس که در کتابخانه انجمن آسیایی بریتانیا (انگلستان) نگهداری می شود در صفحه 12-11 آن می نویسد ، قصبه تشان از مستحدثات شاهپور اول و به دهدشت و بهبهان هر دو مقاربت دارد بعضی بنای آنرا به قباد بن فیروز ساسانی منسوب می سازندو برخی ین قول را ضعیف شمرده اند. در قدیم الایام شهری معمور بوده و به خوبی ها و انواع بودنی ها آراسته و پیراسته بروزگار ملاحده اسماعیلی خرابی تمام به حال آن بلده را یافته ، هوالیش گرم و آبش از چشمه ایست که منبعش در قریه مزکور است ، لیمو و ترنج بوفور در آنجا به حاصل آید.

 

 بارون دُوبدو دیپلمات و سیاح روسی عضو انجمن سلطنتی جغرافیای لندن که در رشته تاریخ باستان مشرق زمین در انگلستان به تحصیلات عالی پرداخته بود در زمان محمد شاه قاجار وحکومت میرزا قدما طباطبایی بهبهانی به سال 1253 هجری قمری به هببهان آمده بود رای دیدن پیکرهای سنگی و آثار زیبای دوره اشکانی (الیمایی) به تنگ سروک (سولک)از تشان گذشته درباره آن چنین می نویسد . آثارخانه ها ، بازارها ، ارگها و حمام های متفرق در هر سمت و درختهای کهن سال با شکر ، حکایت از آن دارد که اینجه در ایام حکومت اتابکان لر بزرگ شهری وسیع و با منظر بوده است . معهذا برطبق روایت رایج در میان مردم محل تشان جایی است که «نمرود»صیاد قدرتمند پیش از مسیح ابراهیم (ع) را در کوره ی سوزان انداخته است در تایید این روایت نام تشان مقتبس از آتش را دلیل می آورد.

 

دکتر احمد اقتداری استاد دانشگاه تهران که مولف کتب و مقالات بسیاری است در سفرنامه خود که در سال 1356 از منطقه تشان و باز مانده های آن و آثار کلگه زار دیدن کرده می نویسد که آثار شهر کهنه آن همان شهر کهن پیش از اسلام به ز آمد کواذ (به ز آمد قباد) ساسانی است که نویسندگان دوران اسلامی به آن اشاره نموده اند می باشد که جایگاه آن در شمال شهر بزرگ ارگان نشان داده شده بود . در آذر ماه 1335 شمسی که خود تازه به استخدام اداره فرهنگ بهبهان نایل شده بودم جهت افتتاح دبستانی عازم لیکک مرکز بهمئی گرمسیری که در آن زمان زیر مجموعه آموزش و پرورش بهبهان بود با عده ای از اهالی عازم منطقه مزبور شدیم . از راه حومه (حسینی آباد - دودانگه) و روستاهای قنبری گرآب (آب گوگردی) آل طیب به ناحیه تشان رسیدیم از حیات آباد خلیفه ، آثار بسیاری از قلعه ها ، آسیاب ها و دیگر ساختمان های فرو ریخته که حکایت از تمدن بالا و شکوفایی داشت ، در میان درختان انبوه کنار چنان نظر ما را جلب نمود که بی اختیار به پرسش هایی پرداختیم که درباره ی هر یک از آنها داستان ها و حکایت هایی داشتند و نقل می کردند . به روستای مرکزی تشان یعنی مشهد رسیدیم ، پس از کمی استراحت از راه کلگه زار مسیر را ادامه دادیم ، واقعاً کلگه زار (ویرانه) هنوز آثار باستانی و میراث گرانبهای بسیاری را در خود به یادگار و نگهداری کرده بود که کاملاً بررسی و تحقیق دقیقی را طلب می کرد ، گرچه در آن زمان تجربه چندانی نداشتم ولی افسوس می خوردم که بهبهان دارای چه میراث فرهنگی بالایی از اندیشه خلاق گذشتگان بخصوص معماری را در آغوش خود جای داده ، شاید وجود آن همه آثار که تاکنون حفظ شده بود به علت عدم استفاده اهالی جهت احداث جدید ساختمان ها و اماکن مسکونی بودکه جمعیت کم و نبود جاده ماشینی ، آثار مزبور با تمدن ارگان به خصوص مناطق بجای مانده خوییز ، تنگ تکاب ، تنگ شیخ و خیرآباد به طور کلی ، تنگ شیخ و بالنگستان هم خوانی داشت . آثار قلعه ها ، طاق ها ساختمان ها و برج های مخروبه ، آسیاب ها ، تپه های مملو از ابزار و وسایل سفالی به جای مانده هنوز بررسی و کار کارشناسی علمی ویژه ای را طلب می نماید که امید است انجام گیرد. ادامه دارد.

در ادامه این تحقیق کلیسای تشان واقع در روستای کلگه زار مورد بررسی قرار میگیرد...

 

 

منبع: http://tashon.blogfa.com

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

به ویژه در میان ایرانیان باستان که حتی برای یافتن آن افسانه‌ها ساخته و پرداخته‌اند. همچنان که فردوسی بزرگ، کشف آتش را طی داستانی به زمان هوشنگ پیشدادی نسبت می‌دهد.ایرانیان که از روزگاران کهن به آتش و نور و روشنی ارج می‌نهاده‌اند، در درازنای تاریخ دینی خود همواره این عنصر مفید را می‌ستوده‌اند. در بخشی از کتاب خرده اوستا به نام «آتش نیایش» چنین می‌خوانیم:«ستایش پاک تو را باشد ای آتش گهر! ای بزرگترین بخشوده‌ی اهورامزدا که درخوری ستایش را!»میان ما مسلمانان نیز رایج است که با فروزان شدن چراغ، پیامبر بزرگ خویش با فرستادن صلوات، درود می‌فرستیم. در میان دین‌های ایرانی، آتش در کیش زرتشت جایگاه ویژه‌ای دارد. برخلاف آنچه که گروهی زرتشتیان را آتش‌پرست می‌دانند، آتش یکی از مظاهر و نشانه‌های این دین و بطور کلی محور و مرکز مناسک آن به شمار می‌آید.مرکزیت آتش در دین زرتشتی، شناخته‌شده‌ترین نمود این دین می‌باشد. فردوسی، خداوندگار حماسه‌ی ایران نیز در این باره چنین می‌سراید:

به یک هفته بر پیش یزدان بدند      مپنـدار کــــآتش‌پرستـــــان بدند

که آتـــش بدانگـــاه محــراب بود      پرستنـــده را دیــده پـــــرآب بود

 شمار بسیار آتشکده‌ها و عبارت‌های بسیار در اوستا و دیگر نوشته‌های دینی زرتشتیان، این سخن را گواهی می‌کنند. بنابراین زرتشتیان، ستایشگران آتش‌اند و نه پرستندگان آن. اما اگر بخواهیم آتش‌ها را بر اساس جایگاهی که از آنها سوده برده می‌شود تقسیم کنیم، سه دسته‌اند: آتش‌های خانگی، آتش مربوط به قبیله و قوم که آن را «آذران» نامیده اند و آتش ویژه‌ی یک استان یا منطقه‌ای بزرگ‌تر که «آتش بهرام» نام داشته است.سه آتش بزرگ هم که ریشه در اسطوره دارند نیز در این سرزمین برپا بوده‌اند که هرسه، گونه‌ای از آذربهرام می‌باشند. هر کدام از این سه آتش، ویژه‌ی طبقه‌‌ی خاصی از جامعه بوده‌اند (منظور از یک طبقه‌ی خاص، طبقات اجتماعی یا جایگاه اجتماعی افراد نیست، بلکه یک طبقه‌ی صنفی است.) مثل آنچه امروز به عنوان هیأت آهنگرها، حسینیه‌ی بزازها و ... داریم. و چنان‌که آذر «فرن بغ» (به معنی دارنده فره ایزدی) که برخی جایگاه آن را در کوه رشن کشور کابل و گروهی کاریان فارس می‌دانند و مربوط به موبدان بوده، آذر «گشسب» یا «گشنسب» (به معنی دارنده‌ی اسب نر) در شیز آذربایجان که به شاهان و سپاهیان تعلق داشته و مکان آتشکده‌ی «برزین مهر» (به معنی آتش مهر بالنده) را که ویژه‌ی کشاورزان یا برزیگران بوده در کوه ریوند نیشابور می‌دانند.نکته‌ی جالب توجه آن‌که این سه آتش، در ابتدا وجودی اسطوره‌ای داشته‌اند. همچنان‌که بنای آذرفرن‌بغ را به «جمشید»، آذرگشنسب را به «کیخسرو» و آذربرزین‌مهر را به «گشتاسب» نسبت می‌‌دهند. در «بندهش هندی» هم آمده است که: «این سه آتش را، که آذرفرنبغ، گشنسب و برزین‌مهر است، اورمزد از آغاز آفرینش چون سه فره آفرید».در دوران‌های بعد شکل‌گیری این اسطوره‌ها، این سه آتش نمود و زمینی پیدا می‌کنند و هر کدام در زمان خود از جایگاه ویژه‌ای برخوردار می‌گردند بطوری که هر شاه برای نیایش و انجام آیین‎‎های دینی، پیاده به آتشکده‌ی آذر گشنسب می‌رفته و یا هدایا و موقوفاتی به این آتشکده‌ها پیشکش می‌کرده است. ساسانیان که احیا‌گر بسیاری از سنت‌ها و رسم‌های شاهان پیش از خود بوده‌اند نیز چنین می‌کرده‌اند.تقدس و اهمیت این آتش‌ها هنگامی روشن می‌شود که بدانیم به آن‌ها سوگند می‌خورده‌اند. در بخشی از «خرده اوستا» می‌خوانیم که گناهکار به آتش سوگند یادکره و پتت (پوزش) می‌خواهد: «آتش بهرام، آذر فرن‌بغ به یاری برساد! از همه‌ی گناهان پشیمانم و پتت می‌کنم».در بحث اتیمولوژی یا ریشه‌شناسی، آتش را برگرفته از «آتَر» اوستایی، به معنی آتش و ایزد موکل بر آتش (که در اسطوره، پسر اهورامزدا نیز می‌باشد) می دانند، بُرزین را که برخی بَرزین نیز تلفظ می‌کنند به معنی بالیدن و بالندگی و سپس مهر را از ریشه‌ی «میثره» در اوستایی  می‌دانند که «میترا» نیز از همین واژه گرفته شده است.با آنکه مهر، ایزدی است مربوط به دوره‌های پیش از زرتشت و روزگار آریایی‌ها، اما با پدیدار گشتن دین زرتشتی، نه تنها حضور مهر کمتر نشد بلکه بسیاری از آیین‌های مربوط به آن وارد مزداپرستی گردید و مهر چون اهورامزدا و البته پس از وی در رأس دیگر ایزدان قرار گرفت. در اوستا نیز این موضوع آمده‌است: «اهورا مزدا به سپیتمان زرتشت گفت: بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم او را در شایستگی نیایش و برازندگی ستایش، برابر خود که اهوره‌ مزدایم بیافریدم».با این‌که بر ما روشن است خورشید و مهر دو عنصر یا دو ایزد جدا هستند اما گمان می‌کنیم رابطه‌ی بین آن‌ها موجب شده تا آتشکده‌ی برزین‌مهر که به پاس ایزد مهر بنا شده در خراسان برپای گردد:نخست آن‌که در «مهریشت» تصریح شده است که: «آن سرور کشور، آن مهر فراخ چراگاه، سواره از سوی راست این سرزمین پهناور گوی‌سان به کرانه بدرآید.» و این در ایران سرزمینی نیست مگر خراسان. دیگر، معنای خراسان است که «جای برآمدن خورشید» می باشد. یعنی همان جایی که محل آغاز کار روزانه‌ی مهر است. بدین روی شاید بتوانیم با احتیاط، بین جایگاه جغرافیایی خراسان در ایران (با توجه به معنای آن) و مهر، پیوندی برقرار کنیم که البته این یک گمان بیش نیست.دورنمایی که اوستا از جغرافیای این آتشگاه، پیش روی ما قرار می‌دهد، سرزمین است در شمال شرقی ایران و بر این نکته که آتشکده بر روی کوهی بنا شده تکیه دارد. این ناحیه در اوستا رَئِوَنتَ (به معنی دارای شکوه و جلال) معرفی گردیده که همان «ریوند» است. ریوند در اوستا کوهستانی است مقدس. در همین کتاب آمده است: «ای آذر اهورا مزدا! کوه ریوند مزدا! آفریده! شما را ستایش و خشنودی و آفرین!» از مواردی که تقدس این سرزمین (ریوند) را هویدا می‌سازد، همنامی آن با یکی از صفت‌های اهورامزدا یعنی ریوند می‌باشد. حتی می‌توانیم گام فراتر نهیم و بگوییم که صفت اهورامزدا برگرفته از نام این سرزمین اهورایی است.برای بازپیدایی این آتشکده نخست باید ریوند را بیابیم.

اما ریوند کجاست؟

می‌دانیم که در دوره‌های اسلامی، ریوند یکی از ربع‌های چهارگانه نیشابور بوده و تقریبا در غرب شهر واقع می‌شده است . گرچه گمان می‌رود که ریوند روزگار باستان باید ناحیه‌ی وسیع‌تری بوده باشد. در هزار بیت «دقیقی» که فردوسی، آن‌ها را وارد شاهنامه نموده، آن‌جا که سخن از دین پذیرفتن گشتاسب می‌باشد، چنین آمده است:

نخست آذر مهــــر برزین نهاد

به کشمر نگر تا چه آیین نهاد

 اگر ضبط «کشمر» را درست بدانیم –چون در بعضی نسخه‌ها به جای آن «کشور» آمده- می‌بینیم که دقیقی جای آتشکده‌ی برزین مهر را در کاشمر می‌داند و محل غرس سروی را که زرتشت از بهشت آورده، در کنار همین آتشگاه می‌داند:

یکی سرو آزاده بود از بهشت

به پیش در آذر انــــدر بکشت

 برخی نسخه‌ها به جای آذر، «کشمر» آورده‌اند که تفاوتی در اصل ندارد چون در بیت پیشین ذکر شده که آتشکده در کاشمر بنا شده‌است. با توجه به این‌که دقیقی شاعری است زرتشتی و آگاه، طبیعتا به منابع یا متونی اصیل دسترسی داشته است. بنابراین سخن وی جای اندیشه دارد و نباید آن را به یک‌باره کنار نهاد. با این توصیف می‌توانیم دامنه‌ی ریوند را تا کاشمر ادامه دهیم. وجود روستاهایی به نام ریوند نیز در کاشمر و غرب سبزوار، شاید بتواند حدود این سرزمین باستانی را به ما نشان دهند.در تاریخ نیشابور «الحاکم» می‌خوانیم: ربع ریوند از حد مسجد جامع  آغاز می شود و تا مزرعه‌ی احمدآباد –اول حدود بیهق- ادامه می‌یابد. این نکته را تاریخ بیهق ابن فندق نیز تایید می‌کند و در توضیح ربع اول از ربع‌های دوازده‌گانه‌ی بیهق، از چند روستا نام می‌برد که احمدآباد یاد شده نیز جزو آن‌هاست و حتی روستای «سنجریدر» یا سنگ کلیدر امروز را هم جزو ربع ریوند می‌داند.الحاکم می‌گوید: «نام هر ربع به قریه‌ای که در آن جانب معمور و بیشتر بود اضافه کردند.» یعنی این‌که در ربع ریوند، روستا یا محلی به همین نام وجود داشته و ادامه می‌دهد : «ریوند، که ربع به آن منسوب است، قریه‌ی کبیره‌ی معموره‌ای بود دارای مسجدی جامع منیع رفیع و خانقاه‌های بسیار  .در ذکر ولایت‌های نیشابور نیز دقیقا اشاره می‌کند که ولایت بیهق بر حدود ریوند قرار دارد. پس چنین دریافت می‌شود که این ناحیه، سرزمینی بین نیشابور و سبزوار بوده است.امروز از ریوندی که الحاکم نام برده اثری نیست، فقط نام آن ربع بر یکی از دهستان‌های نیشابور مانده است. اما روستاهای ریوند کاشمر و سبزوار هنوز به زندگی ادامه می‌دهند. حال این پرسش پیش می‌آید که منظور از «نزدیک» بودن آن‌ها به یک‌دیگر چیست و این فاصله به چه اندازه است؟در این پریشانی، وجود بنایی در چند کیلومتری شمال ریوند سبزوار، برخی را بر آن داشته تا گمان کنند آتشگاه برزین مهر را یافته‌اند و اصرار زیادی بر قبولاندن این مدعا دارند اما به دلایلی این سخن پذیرفتنی نیست:نخست آن‌که روستای «کایف»، که این بنا در حوالی آن است، در هیچ یک از متون، پیوندی با نیشابور نداشته و حتی در تاریخ بیهق، روستاهای همجوار آن مثل «ساروغ» و «فشتنق»، جزو ربع هفتم یعنی «باشتین» می‌باشند.البته بنای یاد شده را به نوعی می‌توان آتشکده دانست، گرچه به تازگی رسم شده است برخی پژوهشگران، هر کجای این مرز و بوم، بنای دورافتاده و مهجوری می‌یابند که بر بلندایی قرار گرفته باشد، آن را آتشکده می‌خوانند. این‌گونه بناها را که در اصطلاح «چهارتاقی» می‌نامند، نوعی آتشکده‌اند که به دوران ساسانی تعلق دارند. چهار تاقی، تنها بنایی است که معرف و نماینده‌ی معماری دینی ایران باستان به شمار می‌آید.چهار تاقی «خانه‌ی دیو» که در کوه‌های شمال روستای کوچک کایف قرار دارد نیز در ردیف همین گونه بناها قرار می‌گیرد.دیگر آن‌که بعید به نظر می‌رسد نیایشگاهی همچون برزین مهر که یکی از سه آتش بزرگ بوده، در چنین جای دورافتاده‌ای بنا شده باشد. نگارنده خود از این مکان بازدید نموده و بر دشواری راه و مشکلات رسیدن به آن آگاه است که امروزه با وسایل و امکانات، دسترسی به آن دشوار و از حوصله بیرون است.به نظر نمی‌رسد کشاورزی از نیشابور کهن، حاضر باشد تا برای نیایش و برگزاری جشن‌های فراوان دینی، به این محل دور و سخت‌گذر بیاید. کوچکی این بنا نیز درخور اندیشه است. آتشکده‌ای که از آن کشاورزان یک کشور است باید دارای بنایی بزرگ‌تر و باشکوه‌تر باشد، حال آنکه خانه‌ی دیو با تمام بناهای جانبی‌اش – که امروز اثر چندانی از آن‌ها نیست- شاید گنجایش پنجاه نفر را هم نداشته باشد.ممکن است این‌گونه به نظر برسد که چون این آتشگاه به سومین گروه جامعه، یعنی طبقه‌ی کشاورزان و برزیگران تعلق داشته، از اهمیت کمتری برخوردار بوده و ساخت آن جدی گرفته نشده است در صورتی که این آتش در دین زرتشتی بسیار مهم بوده، چنان‌که در کتاب روایت پهلوی می‌خوانیم که هرمزد برای دعوت گشتاسب به دین جدید، سه چیز را به خانه‌ی وی می‌فرستد: بهمن، اردیبهشت و آذربرزین. حتی اشاره می‌شود که این آتش بدون هیزم و خود به خود سوزان بوده است. بی‌شک دقیقی شاعر هم بر این موضوع اگاهی داشته که چنین سروده است:

که آن مهر برزین ابی دود بود

منور نه از هیزم و دود (عود) بود

 

حکایت فروزان بودن آتش بدون هیزم درخور اندیشه‌ی بیشتری است چون نمی‌دانیم تنها به لحاظ این‌که برای زرتشت، معجزه‌ای در نظر گرفته باشند، آن را بیان می‌کنند یا خیر. این نکته پژوهشگران را بر آن داشته تا گمان کنند سوخت این آتش از نوعی گاز که در کوه‌های ریوند موجود بوده فراهم می‌‌آمده است. چنین نظریه‌ای در مورد آتشگاه مسجد سلیمان نیز وجود دارد.ماکسیم سیرو، که در مقاله‌ای که به سال 1937، آتشکده‌ی مسجد سلیمان را معرفی نموده، معتقد است در نقطه‌ای از بنا گازهای زیرزمینی بیرون می‌زده و نشست کردن کف بنا ناشی از آن است که مخزن یا انباری برای ذخیره‌ی گاز، در این مجموعه وجود داشته است.نکته‌ی بارز در خصوص «خانه‌ی دیو» آن است که این آتشگاه در اعماق دشت‌ها و در میان تپه‌های کوچک و بزرگ قرار گرفته و آتش آن از دور قابل مشاهده نبوده، بنابراین می‌باید آن را آتشکده‌ای محلی، ویژه‌ی یک منطقه‌ی کوچک دانست. مانند چهارتاقی «بازه هور» که موقعیت و کاربردی این‌چنین داشته است.در کتاب‌های روایات پهلوی و  گزیده‌های زاد اسپرم آمده است که بهمن و اردیبهشت و آذربرزین مهر به صورت مادی درآمده بودند و بر گشتاسب وارد شدند. برزین مهر به گشتاسب می‌گوید: «دین را بپذیر تا همه بر تو آفرین خوانیم، تا فرمانروایی و پادشاهی دراز یابی . در برخی روایت‌ها نیز گفته شده که زرتشت، آذربرزین مهر را خود از آسمان فرو آورده است. در بخش دیگری از کتاب روایات پهلوی هم چنین می‌خوانیم که: «هرمزد، آذربرزین مهر را بدان پاداش که گشتاسب به دین آهیخته شد به صورت آتش بهرام به پشته‌ی گشتاسبان بنشاند.»در کتاب بندهش هندی نوشته شده است که گشتاسب به کوه ریوند –که پشته‌ی گشتاسبان گویند-  آن (آذربرزین مهر) را به دادگاه نشانید.در هرصورت نام این آتشکده در ادبیات دینی زرتشتی، همواره با گشتاسب همراه است و از آن‌جا که این فرد در شرق ایران، حکومتی تقریبا محلی داشته، دور از ذهن نیست که وی را گشتاسپی بدانیم که نامش در کتیبه‌ی «بیستون» ذکر شده است. (با در نظر گرفتن این مساله که گشتاسب بیستون هم حاکمی محلی در مناطق شرقی ایران باستان بود است)در بسیاری از کتاب‌های جغرافیایی و متون تاریخی از دو آتش گشنسپ و فرن‌بغ نام برده می‌شود اما به ندرت از آذربرزین مهر یاد می‌گردد. (صرف‌نظر از آن‌چه شاعران در برخی تشبیه‌ها و صحنه‌پردازی‌های خویش به‌کاربرده‌اند .

اما دلیل چیست؟

شاید بدین خاطر که برای انتساب دو آتشکده‌ی یاد شده – حتی از روی حدس و گمان- توانسته‌اند بناهایی را بیابند اما برای برزین مهر، خیر. شاید ملاحظات دینی مطرح بوده و یا ممکن است بنای برزین مهر به وسیله‌ی فاتحان مسلمان در نخستین سده‌های ظهور اسلام از میان رفته باشد. آن‌چه شایان اندیشه می‌باشد این است که پس چگونه برخی از این آتشگاه‌ها همچون بنای «بازه هور»، آتشکده‌ی «زُهَرشیر»، «کنار سیاه» و بسیاری دیگر از گزند ویرانی در امان مانده‌اند اما آتشکده‌ای بااهمیت هچون برزین مهر باید از بین برود؟ بدین ترتیب دچار سردرگمی می‌‌شویم که نتوانسته‌ایم نشانی از این نیایشگاه مهم بیابیم.اما آن‌چه هست ریوند و برزین‌مهر، هر دو وجود داشته‌اند و باید جای آنها رایافت.با توجه با اوستا و دیگر متون، ریوند ناحیه‌ای میان نیشابور و سبزوار بوده (که البته نیشابور را هم دربر می‌گرفته است) و چون اشاره به کوهستانی بودن محل قرار گرفتن آتشکده شده، در این منطقه می‌توانیم روستای «برزنون» را به عنوان جایگاه این نیایشگاه معرفی کنیم. گرچه شاید دلایل ما سست به نظر رسد اما برای تایید سخن خود لازم می‌دانیم تا به چند نکته اشاره کنیم: 

نخست وضع اقلیمی و جغرافیایی این روستا را بررسی می‌کنیم، ناحیه‌ای کوهستانی و تپه‌های بلند و مشرف بر دشت‌های وسیع که می‌تواند جایگاهی مناسب برای بنای یک آتشکده باشد. دیگر آن‌که وجود آرامگاه امامزاده‌ای به‌نام «شاهزاده علی اصغر» (ع) را در نزدیک این روستا نباید نادیده گرفت که خود بیانگر اعتبار و اهمیت این روستا در گذشته می‌باشد. همسایگی نیایشگاه‌های ایرانی با آرامگاه‌ها موضوع جدیدی نیست.نکته‌ی درخور اشاره‌ی دیگر، نام این آبادی است که اهالی منطقه آن را «برزنون» تلفظ می‌کنند. شاید با گذشت زمان «برزین» به شکل «برزنون» درآمده باشد.نشان دیگری که از برزین‌مهر داریم، دریاچه‌ی «سوور» است که آن را با «چشمه سبز» یا «سوز» در شمال شرقی نیشابور یکی میدانند: «پس دو چشمه –دریا بر زمین گشوده شدند که چنین خوانده شدند: «چیچست» دریاچه‌ی ژرف نمکین آب بی‌تازش و بی‌زندگی که بر ساحلش آذرگشنسب پیروزگر نشیند. دیگر «سوور» که هر بستری را به کرانه‌ها افکند و خویشتن را روشن و پاک دارد. زیرا به مانند چشمی است که هر گردی و هر ریمنی را به کنار افکند. به سبب ژرفایش آنچه اندر دریا شود به بن نرسد. به نزدیکی آن آذر مهر سودبخش برزین مهر نشیند.» از این دریا در اوستا یادی نشده اما با توجه به نزدیک بودن آن به برزین مهر می‌بایست در حوالی نیشابور بوده باشد.سخن وبلاگ نویس  : « همان طور که خوانندگان محترم می دانند بسیاری از محققان محل آتشکده آذربرزین مهر را در محل چشمه مقدس زردشتیان یعنی چشمه سبز گلمکان می دانند.یکی از مهمترین منابعی که در آن نام چشمه سبز آمده و در دیگر مقالات وبلاگ شرح کامل آن آمده شاهنامه فردوسی می باشد  که از این چشمه با نام چشمه سو یاد می کند .اما قبل از او" فرنبغ" مولف کتاب مهم زردشتیان به نام "بندهش " در سده سوم هجری با استفاده از متون زردشتی پیشین از چشمه سبز سخن گفته است .مولف بندهش کوهی را که چشمه سبز بر آن قرار گرفته " کدروسپ"در میان ابر شهر ( نیشابور )و توس خوانده است و خود چشمه را هم "سوور" یا " سوبر" نوشته است .وی چشمه سبز را "چشمه دریا "و جای مقدس دانشته است که نیکخواهی و بهی و برکت از او بیافریده شده است.در جایی نخستین کوه را البرز می داند که همه کوهها از او رسته اند به شمار 2244 کوه که یکی از آن ها را کدروسپ دانسته است ." کدروسپ کوه در شهر توس که در یای سوبر برآن است ".چشمه سوبر را چنین معرفی می کند: " سوبر نام دریاچه ای در ایرانویچ است در اوستا ذکری از آن به میان نیامده است . آتشکده آذربرزین مهر در کنار این دریاچه بوده است ".به هر روی، تا زمانی که سندی نوشتاری یا نشانه‌ای از این نیایشگاه اساطیری و کهن یافت نشود، گفته‌ها از روی گمان بوده و هیچ یک، سخن آخر نخواهد بود.

چشمه سبزچشمه سبزچشمه سبزارتفاعات اطراف چشمه سبز Around  آبشاری در ارتفاعات اطراف چشمه سبز Around دریاچه ی چشمه سبز  دریاچه ی چشمه سبز 2

مطالب برگرفته ازوبلاگ:گلمکان بلاگفادات کام/تصاویر ازhttp://www.panoramio.com/photo/33676439

 

فهرست منابع:

  • آثار ایران. آندره گدار و دیگران، ترجمه‌ی ابوالحسن سروقد مقدم، آستان قدس رضوی چاپ دوم، 1371. اوستا. تصحیح جلیلی دوستخواه، انتشارات مروارید، چاپ ششم، 1381. اسطوره بیان نمادین. ابوالقاسم اسماعیل‌پور، انتشارات سروش، تهران، 1377. پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار، ج 1. تاریخ بیهق. ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق، تصحیح علامه قزوینی، چاپ سوم، 1361. تاریخ نیشابور الحاکم. ترجمه‌ی محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر آگه، چاپ اول، 1375. جستار درباره مهر و ناهید. محمد مقدم، انتشارات هیرمند، چاپ اول 1380. روایت پهلوی (متنی به زبان فارسی میانه ساسانی). ترجمه‌ی مهشید میرفخرایی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1367. روزنامه خراسان، 14/6/1374 شاهنامه فردوسی. تصحیح ا.ی. برتلس، موسسه انتشارات سوره، چاپ اول، ۱۳۷۷ ماهنامه چیستا، ش 122. ماهنامه فروهرش .












  • بر گذفته ازhttp://chenarancity.blogfa.com

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

از زیارتگاه های دیگر زردشتیان درب مهر است که این نوع زیارتگاه در هر محله زردشتی یافت می شود . این مکان محل اجتماع ریش سفیدان و رفع مشکلات مردم است . درب کهن ، درب مهر نوش و درب مهر دستوران از نمونه های موجود در یزد است .

پیرانگاه نیز از دیگر زیارتگاه های زردشتیان است که تعداد زیادی از آن ها در استان یزد وجود دارد . از معروف ترین آن ها می توان به پیرانگاه سروچم ، پیرشاه و ورهرام ایزد در خرمشاه ، پیر مهر ایزد در آبشاهی ، پیر نارستانه نزدیک دربید ، پیربانو در روستای زرجوی عقدا و پیر نارکی در جنوب یزد اشاره کرد .

گاهنبارخانه که در گویش  عامیانه به آن « گنبار خانه » گفته می شود ، محلی است برای برگزاری مراسم داد و دهش و خیرات که نوعی وقف به حساب می آید . گاهنبارخانه مؤبدان در کوچه دبستان دینیاری یکی از معروف ترین آن هاست .

از دیگر آتشکده های معروف استان می توان به زیارتگاه بونوپرس و پیرهشت هم اشاره کرد . آتشکده ( درمهر )

آتشکده های زردشتیان بنا بر مقام اهمیت بر سه دسته است :

آتش دادگاه که در خانه ها افروخته می شود و صورت خانوادگی دارد و مراسم تقدیس ندارد . آتش خانواده را جان خانواده می دانند . آتش دادگاه را نیز موبدان بر پا می داند ، اما افراد عادی نیز می توانند به خدمت آن بپردازند . معمولاً زردشتیان متمکن در خانه های خود آتش دادگاه را شعله ور نگه می دارند .

آتش آدران ( درب مهر ) از آتش دادگاه برتر است و اختصاص به شهر و بلوکات بزرگ دارد .

آتش ورهرام ( بهرام ) اعتبار و اهمیتش از دو آتش فوق به مراتب بیشتر است و پیوسته هم باید افروخته بماند . این آتش به عموم مردم تعلق دارد . اکنون در ایران دو آتش بهرام وجود دارد که یکی در یزد و دیگری در کرمان است . ماهیت آتش ورهرام متشکل است از پانزده آتش گوناگون و آذرخش آسمانی ( یعنی جمعاً شانزده آتش ) که عبارتند از رنگرز ، پادشاه یا فرماندار ، کوزه گر ، آجرپز ، درویش یا صاحبدل ، زرگر ، ضرابخانه ، آهنگر ، اسلحه ساز ، نانوا ، تقطیر ، فرمانده ارتش ، چوپان ، پیشوای دینی ، برق آسمانو مرده سوز .

( ادامه مطلب )


برچسب ها :زیارتگاه,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

رابطه زرتشتیان و آتش پرستی چیست ؟

1738 سال پیش ازمیلاد، اشوزرتشت از روی شناخت کامل، پایه دین خود را بر یکتاپرستی استوارکرد و نماز را نیاز بشـر و تنها سزاوار اهورا مزدا(دانای بزرگ هستیبخش) دانست. البته نور و آتش در همه مذهب‌ها، نشانه انوار الهی و نماد پروردگار به شمار میآید. در تورات موسی(ع) یهوه(خدای یهود) درزبانههای آتش درکوه طور بر پیامبر نمایان میشود. در انجیل کتاب آسمانی حضرت عیسی(ع) آمده که خداوند نور مطلق است و ظلمت و تیرگی در او راه ندارد. در قرآن کریم نیز در سوره نور آیه 35،«الله نورالسموات والارض» شناخته شده است. اوستا نیز خداوند را«شیدان شید»که همان مفهوم نورالانوار را دارد، دانسته و در همه ذرات هستی درتجلی میبیند و براساس این باور، پرستشسو(قبله)ی زرتشتیان«نـور» قرارداده شده است .

سال پیش ازمیلاد، اشوزرتشت از روی شناخت کامل، پایه دین خود را بر یکتاپرستی استوارکرد و نماز را نیاز بشـر و تنها سزاوار اهورا مزدا(دانای بزرگ هستیبخش) دانست. البته نور و آتش در همه مذهب‌ها، نشانه انوار الهی و نماد پروردگار به شمار میآید. در تورات موسی(ع) یهوه(خدای یهود) درزبانههای آتش درکوه طور بر پیامبر نمایان میشود. در انجیل کتاب آسمانی حضرت عیسی(ع) آمده که خداوند نور مطلق است و ظلمت و تیرگی در او راه ندارد. در قرآن کریم نیز در سوره نور آیه 35،«الله نورالسموات والارض» شناخته شده است. اوستا نیز خداوند را«شیدان شید»که همان مفهوم نورالانوار را دارد، دانسته و در همه ذرات هستی درتجلی میبیند و براساس این باور، پرستشسو(قبله)ی زرتشتیان«نـور» قرارداده شده است .

زرتشتیان در شبانه‌روز پنج بار با تنی پاک و روانی آماده رو بسوی نور، بامداد رو به خاور و پسین رو به باختر و شب‌ها در برابر ماه یا آتشی روشن یا شمعی یا چراغی فروزان می‌ایستند و اهورامزدا را نماز می‌گذارند.

آتش درمذهب زرتشت نماد«اشه»(عشق وراستی وپاکی) است، چراکه آتش تنها ماده ایست که آلودگی را به خود نمی‌گیرد و همیشه و درهمه‌حال به سوی بالا می‌رود و ماهیت اصلی خود را حفظ می‌کند و خود می‌سوزد و دیگران را گرما و نـور می‌بخشد. مردمان اشون یا راستی‌جو، نیز همانند آتش آتشکده درهمه‌حال یکسان و یکرنگ بوده، پلیدی‌هاو دروغ را با دانش خویش و عشق به اهورامزدا می‌سوزانند و نور و شادی وگرما وانرژی به جامعه می‌بخشند. در عرفان ایرانی نیز عشق به آتش تشبیه شده است.

مهارآتش و چگونگی استفاده بهینه از آن یکی ازبرترین کشفیات بشر بود،که به تمدن و پیشرفت انسان شتابی افسانه‌ای بخشید. آریایی‌ها، در مناطق شمالی ایران و جنوب روسیه که بسیار سرد بود و زمستان درازی داشت، زندگی می کردند و آیین بیشتر مردم طبیعت‌پرستی بود و به آتش برای روشنایی و گرم‌ کردن خانه و کاشانه و پختن غذا و غیره بسیار نیازمند بودند و چون کبریت نیز وجود نداشت و فراهم کردن آتش بسیار سخت و وقت‌گیربود، آتش را در جایی بنام آتشکده همیشه روشن نگاه می‌داشتند. اشوزرتشت پس از برگزیده شدن به پیامبری، وجود این جایگاه را بسیار لازم وزندگی‌بخش تشخیص داد و با اضافه‌کردن آتش آتشکده با آتش 16 طبقه اجتماع(آهنگر و مسگر و نانوا و غیره) مفاهیمی مینوی به آن بخشید و به صورت پرچـمی مقدس برای زرتشتیان درآورد. که تا امروز نیز این چنین است و زرتشتیان آتش موجود درآتشکده را نماد موجودیت خود یا پرچم و درفش دین زرتشتی با چندین هزار سال هویت دینی و فرهنگی خود می‌دانند که به وسیله موبد آتشبند(آترونAtravan ) همواره روشن نگاه داشته می شود. نام اصلی آتشکده‌ها، آدریان(Adoryan) است که آتش ورهرام یا بهرام و درب‌مهر نیزگفته می‌شود و همواره در طول تاریخ شامل مجتمع دینی و آموزشی و فرهنگی نیز بوده است.

پرستش سو(قبله): جهتی است که پیروان هر مذهبی در سرتاسر جهان درهنگام نماز، هـمواره رو به آن سو به پرستش خدا می‌ایستند. آتش هرگز پرستش‌سو (قبله) زرتشتیان نبوده است. و بهدینان تنها در داخل آتشکده، رو به آتش مقدس که حالت پرچم دارد، می‌ایستند و به ستایش خدا می‌پردازند. حتی همسایگان آتشکده نیز رو به‌سوی آتشکده نماز نمی‌گزارند، وهیچ بهدینی از دیگر زرتشتیان نمی‌پرسدکه آدریان شهر در کدام جهت است تا قبله سوی خود قرار دهد. بلکه همیشه در هنگام نماز رو به سوی نورایستاده واهورامزدا را پرستش می‌کنند.

در بین هرملتی نمادهایی وجود دارد که به خاطر بار مینوی که دربردارد، ستوده می‌شود. کعبه، که در مکه معظمه قرار دارد، برای مسلمانان، مهر تهیه شده ازخاک کربلا برای شیعیان جهان، صلیب برای عیسویان، ستاره داوود برای یهودیان وآتش موجود در آتشکده؛ هرکدام بار مینوی و مفاهیمی بس ژرف دارند که برای پیروان آن کیش وآیین ستودنی است و اگر به درستی درک نشود ممکنست موجب داوری اشتباه شود. فردوسی بزرگ این مهم رادرک کرده و در شاهنامه می‌فرماید: بدانگاه بد آتش خوب رنگ - چو مر تازیان را مهراب سنگ

مپندار که آتش پرستان بدند - پرستنده پاک یزدان بدند

همه جهانیان آتش را دوست داشته و درآغاز پرستش خدای خود، مایل هستندکه شمعی را روشن کرده و به ستایش خدا بپردازند. آتش المپیک همیشه روشن نگاه داشته می‌شود و همه‌ساله با شکوهی بسیار در محل برگزاری المپیک برافراشته می‌شود. مراسم آتش‌افروزی و چراغانی و آتش بازی به هر بهانه شادی برانگیز، در سرتاسر گیتی مرسوم و شادی‌افزا است.

آتش موجود درآتشکده‌های یزد و تهران و اصفهان از آتش آتشکده کاریان شیراز آورده شده و هرساله با آتش 16طبقه اجتماع بزرگ (به زبان دری «مَس») ممزوج شده است.

همیشه آتشکده‌ها ساده و بدون زرق و برق ساخته می‌شده است. سرستونها و زواره‌های سنگی آتشکده یزد با نقوشی برجسته و زیبا کار هنرمندان سنگ تراش اصفهانی بوده و از معماری آتشکده‌های پارسیان هند الهام گرفته است.

باید کوشش کرد تا با شناخت درست باورها در مورد دینی داوری کرد.کاش از این همه افترا زدن به یکدیگر دست برداریم و به همبستگی بیندیشیم، به ویژه امروزه که ابرقدرت ها به دنبال ازبین بردن فرهنگ و تمدن ایرانیان هستند.

بر گرفته از سایت کنکاش موبدان تهران

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام
ادامه مطلب ...