آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

آتشکده


آتشکده آتشکوه

آتشکده آتشکوه
آتشکده آتشکوه یکی از مهم¬ترین آثار به جای مانده از دوران باستان در سرزمین کهن ایران، در شهرستان «نیم‌ور» محلات قرار دارد. این آتشکده درکنار رودخانه «انار آباد» برپا شده است که سدی باستانی از دوره ساسانی بر این رود ساخته شده است. تاریخنگاران دیرینگی این آتشکده تا به دوره ساسانیان می¬رسانند.
به گفته ابن‌فقیه همدانی این آتشکده تا سده چهارم هجری برپا بوده ‌است. همچنین او این نیایشگاه را با ایوان کسرا و معبد آناهیتا در کنگاور برابر دانسته ‌است.
ساخت این شهر را به دست همای، دختر بهمن، پور اسفندیار، نامور به «نیم¬ور»، می¬دانند. بنای چهار تاقی آن شامل ستون‌های سنگی استوانه‌ای شکل است که بر روی هم استوار شده‌اند. این بنا دارای اتاق‌های سرپوشیده و محلی برای برافروختن آتش بوده‌است. محلی که این آتشکده قرار دارد دارای طبیعت سبزی است، ولی شوربختانه این آتشکده رو به ویرانی می¬رود.
این آتشکده خاموش، در ۵ کیلومتری راه نیم‌ور به دلیجان و در نزدیکی روستای آتشکوه‌است. با شهر محلات نزدیک به ۱۳ کیلومتر فاصله دارد. در کنار این آتشکده درخت چناری روییده که دیرینگی و بلندی بسیاری دارد.
کوه‌های سنگی این منطقه منبع بزرگ درآمد برای اهالی بومی و یکی از بزرگترین معادن سنگ تراورتن در جهان است.


دشت لاله های واژگون
دشت لاله های واژگون منطقه وسیعی در دامنه رشته کوه زاگرس است. مساحت دشت نزدیک به3600 هکتار است. لاله¬های وازگون در مناطق «گلستان¬کوه» و به روایتی «بهشت¬کوه» خوانسار و منطقه جلگرد در نزدیکی شهرکرد به صورت انبوه و در برخی دیگر از نقاط استان چهار محال بختیاری به صورت پرا کنده دیده می¬شوند. لاله¬های واژگون که «اشک مریم» هم نامیده می¬شود تنها در این مناطق رشد می¬کند، زمان رویش این گیاه از میانه¬های فروردین ماه آغاز می¬شود و دوره گل¬دهی آن تا پایان فروردین و میانه اردیبهشت ماه است. زمان زیبایی و شادابی هر گل 15 روز است و پایان اردیبهشت بذردهی آن آغاز می¬شود. این گل زیبا اگر چیده شود چند ساعتی بیشتر دوام نخواهند داشت. دشتی زببا و شگفت¬انگیز «گلستان¬کوه» شگفت که به راستی گلستان است. آرزو می¬کنم که همه بتوانید این جایگاه زیبا را ببینید و خدای بزرگ و ایران زیبا را سپاسگزار باشید و گرامی بدارید.


 

 



 

 

 




 
 
 




 
http://www.bonyadejamshid.com
برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتشکده‌ هارپاک

    آتشکده‌ هارپاک ابیانه یک آتشکده نیز دارد. وقتی به ما گفتند و نشانی دادند، رفتیم و پیدا نکردیم. پیرمردی آن نزدیکی‌ها بود از او پرسیدم گفت به پشت سرتان نگاه کنید، شما همین الان در آتشکده بودید. بله در طول مسیر کوچه‌ها به چند سقف بر می‌خوریم که به این راهروهای سر پوشیده ساباط می‌گویند. آتشکده‌ هارپاک در اولین ساباط مسیر اصلی قرار دارد، یعنی در واقع شما نبایستی دنبال جایی مانند مسجد یا زیارتگاه باشی، بلکه آتشکده زیر سقف یکی از کوچه‌هاست یعنی دو طرف آن باز است. این بنا در زمان هخامنشیان (2500 سال پیش) بنا شده و در زمان ساسانیان (1500 سال پیش) به اوج معماری خود رسیده است. کوروش هخامنشی به پاس صبوری، جوانمردی و همت بلند هارپاک فرمان داده بود در سراسر قلمرو امپراتوری آتکشده‌هایی به نام وی بنا شود. احتمال می‌رود این آتشکده یکی از آنها باشد و از آنجا که در هیچ جای ایران آتشکده‌ای به این نام وجود ندارد، می‌توان به اهمیت ابیانه در دوران گذشته پی برد.

    http://forum.patoghu.com


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار تاقی چلاغد

    چهار تاقی چلاغد که در کنار قبرستانی واقع است زدیم.پلان بنا به صورت چهارضلعی دارای چهار درگاهی است که در بالا تبدیل به هشت گوش می شود.بنا یک متر از زمین با قلوه سنگ ساخته شده و سپس با آجر و گچ کار شده است و گنبد عرقچینی بر روی آن قرار دارد.در درون بنا سردابی قرار دارد و شخص مدفون در آن مشخص نیست .این بنا متعلق به دوره تیموری  است.چهار تاقی چلاغد بدون محافظ است و هر کس که وارد می شود یادگاری از خود بر بدنه این بنا می گذارد.سقف بنا ترک برداشته و ملاط لای آجرها خالی شده است. و اگر به فریادش نرسند عن قریب این اثر ارزشمند تاریخی دارفانی را وداع خواهد گفت. اگر میراث فرهنگی اعتباری برای بازسازی و حفظ این بنا ندارد آیا توانایی این را نیز ندارد که یکی از کشاورزان بازنشسته و آفتاب نشین روستای چلاغی را در آنجا بگذارد و به او این مجوز را بدهد که از هر بازدید کننده ایی مبلغ صد تومان بگیرد و نیز در کنار آن کیوسکی از تنقلات بگذارد که هم برای بنا مفید باشد هم برای مرد آفتاب نشین و هم مسافر نفسی در آنجا تازه کند و از تابلوی که میراث انشاء الله در آنجا نصب کند از قدمت بند اطلاع حاصل نماید.


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • پرستشگاه و آتشکده های ایران باستان


    http://www.iranatlas.info

    پرستشگاه و آتشکده های ایران باستان

    آتشکده پرستشگاه زرتشتیان است که آتش در جایی خاص از آن قرار میگیرد و آیینهای دینی در برابر آن انجام میشود. ایرانیان باستان تا قرن 4 پ م در فضای باز نیایش میکردند و اردشیر دوم هخامنشی اولین بار نیایشگاه مسقف ساخت.اطلاعات ما در مورد آتشکده ها به زمان ساسانیان باز میگردد.این آتشکده ها چهار تاقیهایی گنبد دار هستند که درون آنها آتشدانی قرار دارد و در آن آتش روشن نگه داشته میشود.آتشکده ها بر اساس نوع آتشی که در آنها قرار دارد به سه گروه آتش بهرام، آدران و دادگاه تقسیم میشوند.آتشکده های بسیاری در ایران باستان ساخته شده است که پس از ورود تازیان به مرور تخریب شدند.برخی از آنها نیز به مسجد تبدیل شدند مانند مسجد جامع اصفهان و اردستان. در جدول زیر تعدادی از آتشکده های ایران باستان شناسایی شده است

    نقشه معابد و آتشکده های ایران

    منطقه غرب
    منطقه شرق
    منطقه جنوب ومرکز
    منطقه شمال

    آتشکده فیروز آباد

    آتشکده آذر گشنسب

    آتشکده فرنبغ

    آتشکده شهر بیشاپور

    چهار تاقی آغمیون

    آتشکده چهارقاپی قصر شیرین

    آتشکده آذرجو داراب

    آتشکده آذرخش داراب -مسجد سنگی

    آتشکده قمپ فسا

    آتشکده شوفات تبریز

    آتشکده کازرون

    آتشکده گره کازرون

    آتشکده میمه دهلران

    آتشکده موشکان

    آتشکده سیاهگل ایوان

    آتشکده صمیکان شیراز

    آتشکده فراش بند

    آتشکده کنار سیاه فیروز آباد

    آتشکده فراز مرا اورخذایا فیروز آباد

    آتشگاههای ساسانی لامرد

    آتشکده دره شهر

    آتشکده قجر دره شهر

    آتشکده قینقر مهران

    آتشکده شیان کرمانشاه

    آتشکده تمر

    آتشکده قلعه سام چرداول

    آتشکده میانه

    آتشکده ای در ارمنستان

    آتشکده خیر آباد کهگیلویه

    آتشکده کلم

    آتشکده نیر اعظم

    آتشکده برزین مهر سبزوار

    آتشکده سیروان

    آتشکده بازه هور تربت حیدریه

    آتشکده گناباد

    آتشکده نیشابور

    • منار سکوت زاهدان

    آتشکده کرکوی زابل

    آتشکده میر مظفر سبزوار

    آتشکده کوه خواجه زابل

    آتشکده ترشیز

    آتشکده آذرنوش

    آتشکده باکو

    آتشکده جاویدان مسجد سلیمان

    آتشکده اصفهان

    آتشگاه نجف آباد

    آتشکده نیاسر کاشان

    آتشکده کرمان

    آتشکده گل سرخدان کهگیلویه

    آتشکده نطنز

    آتشکده پیر همدانی آب بر

    آتشکده برزو اراک

    آتشکده سمنان

    آتشکده بارنوا

    آتشکده سرده

    آتشکده خرم دشت کاشان

    آتشکده مهر اردشیر در اردستان

    آتشکده زروان اردشیر در رستاق خوار

    آتشکده ورهام یزد و آتشکده درمهر یزد

    آتشکده آتشکو

    آتشکده بندیان درگز

    آتشکده قصران

    تخت رستم

    آتشکده ری

    آتشکده کوسان بهشهر

    آتشکده آبادی صبح

    آتشکده تشویر طارم

    آتشکده الزین طارم

    آتشده پیرچم طارم

    آتشکده نویس

    آتشکده گیلانکشه

    آتشکده چاکسر آمل

     



    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار تاقی آغمیون

    در 9 کیلومتری شمال شرق سراب سمت راست جاده طاران به آغمیون در فاصله سیصد متری یک چهار تاقی ساسانی قرار دارد.این چهار تاقی به صورت بقعه در آمده و تماما از قلوه سنگ بنا شده است.ابتدا این بنا آتشکده بوده و در گذر زمان به امامزاده تبدیل شده است.درون آن یک گور قرار دارد و در بین اهالی محل به امامزاده حسن مشهور است.چهار تاقی به شکل مربع با اضلاع بیرونی 4 متر است و ارتفاع گنبد آن بالغ بر 4 متر است

    منبع: آثار تاریخی ایران


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار طاقی تشویر

    در داخل روستای تشویر دو بنا وجود دارد که اهالی آنها را آتشکده می دانند. این بنا ها در داخل روستا در سمت جنوب جاده سرخه دیزج- گیلوان قرار دارد. بنا های موسوم به آتشکده شامل دو بنای تاریخی است که در فاصله کوتاهی از یکدیگر واقع هستند. پیرامون این بناها را گورستانی قدیمی احاطه کرده است. بنای غربی نقشه 8 ضلعی و دیگری نقشه 4 ضلعی دارد. بنای غربی از بیرون هشت ضلعی و از داخل چهار ضلعی است. این بنا دارای چهار ورودی است که دو مورد از آنها دارای طاق قوسی و دو مورد دیگر طاق مسطح دارند. مصالح بکار رفته در این بنا لاشه سنگ و ملاط گچی- آهکی است. گوشه سازی و اجرای گنبد در این بنا بوسیله سکنج هایی اجرا شده است. گنبد از نوع نیم دایره ای یک پوسته است.

    بنای دوم که نقشه چهار ضلعی دارد نیز با مصالح لاشه سنگ و ملاط گچی- آهکی ساخته شده است. در برخی قسمت های مرمت شده تعدادی آجر نیز دیده می شود که احتمالا در اصل بخش هایی از بنا با آجر ساخته شده بوده است. گنبد بنا تخریب شده ودر حال حاضر بنا بدون گنبد است. این بنا نیز دارای چهار ورودی در هر ضلع است.


    برچسب‌ها: آتشکده
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  2 نظر
  • چهار طاقی الزین

    شهرستان طارم آثار بسیار مهمی دارد، ازجمله­ی این آثار، چهار طاقی الزین است که در منطقه به آتشکده معروف است. این بنا از شرق به خانه های روستایی، از شمال و غرب به گورستان قدیمی و سپس تپه ماهورها و بلندی ها، منتهی می شود. امامزاده در مختصات 4076853  و  UTM   39 s 32026  قرار دارد.

    معماری

    توصیف بنا

    بنا بسیار ساده و شامل یک فضای چهار گوش است. اضلاع بنا یکسان و ابعاد آن تقریباً 5/4×5/4 متر با پلان مربع شکل ساخته شده است. ورودی بنا از سمت شمال و از طریق درگاهی کوچک با  سقف مسطح اجرا گردیده است. داخل بنا نیز نقشه چهار گوش دارد و دیوار های آن دارای اندود گچی است. ولی پوشش گچی دیوارها در طول زمان بسیار تیره و کثیف شده اند.

    فضای اصلی بنا از چهارطاق تقریباً هم شکل و هم اندازه ساخته شده است که بر روی چهار جرز مربع شکل قرار دارد. هر چهارطاق دارای قوس جناغی تند است و بلندی طاق ها از کف بنا 2 متر است. در ساخت این بنا از مصالحی چون لاشه سنگ و ملاط آهک استفاده شده است. بر روی اتاق مربع، گنبدی کوچک تک پوش قرار داده شده است که به صورت نیم دایره بوده و بنایی را به وجود آورده که به اعتقاد برخی پژوهشگران ، آتشکده­ای از دوران ساسانی است.

    با توحه به شواهد و مدارک باقی مانده این بنا در دوران میانی اسلام ، مورد استفاده بوده است. بنا از لحاظ معماری شباهت زیادی به چهارطاقی دوران پیش از اسلام دارد و به شماره 985 به نام آتشکده­ی الزین در فهرست آثارملی به ثبت رسیده است.

    چهارطاقی الزین در سال های اخیر توسط سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان زنجان مورد مرمت قرار گرفته است.

    http://zanjan.ichto.ir


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  یک نظر
  • چهار طاقی پیرچم

    بنای معروف به آتشکده در حدود 100 متری روستای پیرچم، روی تپه ای بزرگ؛ مشرف بر رود خانه قزل اوزن قرار دارد. بخشهای زیادی از تپه ای که بنا در آن واقع است، گورستانی احتمالا از دوران متاخر اسلامی است. تپه از جنوب به رودخانه قزل اوزن منتهی می گردد. از شمال و شرق با خانه های روستا همجوار است و از غرب به رود خانه و کشتزار های حاشیه آن محدود می گردد. بنا دقیقا در منتهی الیه جنوب تپه قرار دارد. بنای پیرچم از دو بخش ساختمان مربع شکل گنبد دار و سازه ای تقریبا چلیپایی در شمال آن تشکیل شده است. بنای اصلی، ساختمان کوچک مربع شکلی است که با مصالح لاشه و قلوه سنگ و ملاط آهک ساخته شده است. ورودی بنا از شمال و از طریق درگاه کوچکی با طاق قوسی است. دروسط دیوار جنوبی داخل بنا، محرابی با طاق قوسی تعبیه شده است. بالای بنای چهارگوش گنبدی  قرار دارد که قسمت فوقانی آن تقریبا مسطح است. احتمالا گنبد بصورت نیم دایره ای بوده که در جریان مرمت به این شکل باز سازی شده است. گنبد با استفاده از چهار فیلپوش بر روی فضای چهار گوش قرار گرفته است. حد فاصل فیلپوش ها در هر ضلع طاق نماهای مثلثی کوچکی تعبیه شده است. یک پنجره کوچک مستطیلی در بخش جنوبی گنبد وجود دارد که نور داخل بنا از طریق آن تامین می شود. بخش الحاقی شمال بنا شامل یک فضای چلیپایی و دو فضای الحاقی کوچک دیگر است. این قسمت نیز با لاشه سنگ و آهک ساخته شده و در سالیان اخیر مرمت شده است. احتمالا این بخش نیز در گذشته مسقف بوده است. در مرکز این فضا بر اثر کاوش غیر مجاز و در عمق 20 سانتی متر ی از سطح بقایای یک کف گچی آشکار شده است. با توجه به وجود قطعات آجر دراطراف بنا احتمالا بخش هایی از بنا از آجر ساخته شده بود که در جریان مرمت کاملا از بین رفته است. هرچند مردم محلی بنا را آتشکده ای از دوران پیش از اسلام می دانند. اما با توجه به شواهد و مدارک موجود احتمالا بنا آرامگاهی از دوران میانی اسلام است. این بنا به شماره........... در تاریخ.......... در فهرست آثار ملی کشور با نام آتشکده پیرچم به ثبت رسیده است. 

    یافته های سطحی: با توجه به دخل و تصرفات سالهای اخیر به جز قطعات شکسته آجر و لاشه سنگ و ملاط خشک شده چیز دیگری در پیرامون بنا دیده نمی شود.

     دوره های فرهنگی: با توجه به شواهد موجود و شکل و نقشه بنا که قابل مقایسه با بنا های دوره میانی اسلام است، احتمالا بنای پیرچم آرامگاهی از دوران میانی اسلام در کنار گورستانی از همین دوره و دوره متاخر اسلامی است.

    http://zanjan.ichto.ir


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • چهار طاقی گیلوان

    بنای معروف به آتشکده گیلوان در 2 کیلومتری شمال شهر گیلوان ( به خط مستقیم )، در میان باغات و مزارع و در کنار امامزاده حیدر قرار گرفته است. در سمت شمال بنا و تقریبا چسبیده به آن تپه ای وجود دارد که بر سطح آن کمی سفال و لاشه سنگ پراکنده است. از شرق به باغات، از غرب به محوطه باز جلوی امامزاده و از جنوب غرب به بنای امامزاده حیدر منتهی می گردد. بنای موسوم به آتشکده گیلوان، چهار طاقی کوچکی است که با مصالح لاشه سنگ و ملاط آهک ساخته شده است. این بنا شامل چهار جرز نامتقارن و گنبدی کوچک بر روی آنها است. جرز ها مربع کامل نیستند و  ابعاد شان تقریبا 1×1 متر است. شاید یکسان نبودن جرز ها در نتیجه مرمت غیر اصولی سالیان اخیر بنا باشد. ابعاد بنا حدود4 ×4 و بلندی آن 60/2 متر است. طاق ها از نوع جناغی هستند و مستقیما بر روی جرز های چهار گانه قرار گرفته اند. با توجه به شکل قوسها، ابعاد و اندازه، قرار داشتن در نزدیکی گورستان قدیمی و امامزاده، این بنا احتمالا آرامگاهی از دوران میانی اسلام است.

     یافته های سطحی: فقط چند قطعه سفال ساده از تپه مجاور بنا یافت شد. 

     دوره های فرهنگی: بر اساس مطالعه سفالهای سطحی، این محوطه دارای آثاری از دوران میانی اسلام است.

    http://zanjan.ichto.ir


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتشکده چهار قاپی

    آتشکده چهار قاپی:««چهار قاپو» یا «چهار قاپی» به معنی «چهار در»، از جمله آتشکده های دوره ساسانی در شهر مرزی قصر شیرین است. این آتشکده از نوع آتشکده هایی است که دارای دالان طواف بوده و به مرور زمان رواق آن فرو ریخته است و تنها در برخی از قسمت ها، آثاری از آن دیده می شود. این آتشکده اتاقی مربع شکل به ابعاد 25×25 متر است و سقفی گنبدی شکل به قطر شانزده متر داشت که متأسفانه اکنون اثری از آن باقی نمانده است و تنها بقایای گوشواره ها در چهار گوشه آن دیده می شود. این اتاق مربع شکل دارای چهار درگاه ورودی است که به رواق اطراف فضای مرکزی منتهی می شوند. در اطراف این بنا مجموعه اتاق ها و فضاهایی وجود دارد که بخش هایی از آن در نتیجه کاوش های باستان شناختی سال های اخیر شناسایی شده است. این بنا با استفاده از مصالح محلی از قبیل لاشه سنگ و ملاط گچ ساخته شده و گنبد آن آجری بوده است.این بنا از جمله بناهای تقویمی ایران بوده که جهت تشخیص شروع فصول سال از آن استفاده می شده است.این اثر تاریخی به جا مانده از دوره ساسانیان در نتیجه جنگ با عراق دچار آسیبهای فراوانی شد و هم اکنون در حال مرمت است.
    منبع :پایگاه ایرانشناسی آریامن


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  یک نظر
  • آتشکده وچهار تاقی

    در آئین اشو زرتشت ، چهار عنصرآتش،آب،باد(هوا) وخاک  جایگاه والای آسمانی داشت همواره بر پاکیزه نگه داشتن آنها سفارش شده است.

    یکی از علتهای استودانها و عدم خاکسپاری مردگان را همین احترام به عناصر چهار گانه میتوان دانست. آنچه مسلم است در ائین زرتشت این چهار عنصر را در فضایی احساس می کردند که آنرا تحت نفوذ خداوند می دانستند.. معماری یکی از چشمگیر ترین ،گستره آشکار سازی این بنیانها انگارگانگی در زندگی آدمی است . در ساخت آتشکده ها چهار عنصر آب ،خاک ،هوا در کنار آتش محترم دانسته شده وزیبایی طبیعی دو چندانی به ستایشگر اهورامزدا ارائه می شده است.

     

    چلیپا شکلی آغازین از درک مفهومی فضا در معماری و فرهنگ ایرانیان است که با چهار بازوی مساوی و گوی و مرکز آن نشان از عدالت به چهارسو و جهت زمین در شمال ، شرق ، غرب و جنوب است که تحت وحدانیتی که در مرکز آن است و اشاره به سوی آسمان دارد درواقع نمادی از آسمان است که ترسیم کننده وجود فضایی ذات الهی نیز می باشد؛ ایرانیان بر اساس و پایه این تفکرروی به سوی چهارگانگی در درک وآفرینش فضایی نمودند که چهار تاقی ها نمود های بسیار کهن آن می باشد، که بعدها با نمودهای چهار باغی، چهار ایوانی و میدان دیده شده که درآنها ایجاد چهار جهت تحت عنوانهای ورودی، ایوان ،عرصه ،مسیر و یا نمایش چهارعمارت اصلی و در مرکز با نمودی از آب یا آتش به تشریح این تفکر و بازنمود آن در معماری پرداختند.

    تجلی فضا به شکل گوهری در مرکز چلیپا در معماری ایران وارد گردید  که برای این کار برای نخستین بار فضای مربع را به دایره تبدیل نمودند که نمادی از گنبد آسمان باشد که در اشکالی همچون بناهای چهار ایوانی با احساس این فضا به انسان به طرح آن پرداخته اند.

     

    همان طور که می دانیم میادین ایران تا قبل از دوره معاصر به صورت چهار ضلعی منتظم بودند که کلمه square که امروزه در اروپا تحت عنوان میدان کاربرد دارد همان کلمه مربع می باشد که سیاحان غربی با توجه به میادین ایرانی که بیشتر چار گوش بوده انتخاب کرده اند.


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • تفاوت آتشکده و چهار تاقی

    چهار تاقی" در معماری ایرانی، نامی است کلی برای یکی از فرم‌های مهم و بنیادینی که در تکامل این معماری نقشی اساسی داشته‌است. نام "چهار تاقی" تا حدی روشنگر فرم آن نیز هست. "چهارتاقی" به بنایی چهارگوش گفته می‌شود که روی چهار پایه یا دیوار محیطی آن قوس‌ها یا گوشواره‌هایی قرار دارد که به گنبد منتهی می‌شوند.
    پیش از این با هم از نقش گنبدها در معماری و از نحوه تکامل آنها سخن گفتیم. پس از به وجود آمدن تکنیک گنبدسازی و پس از آن که معماران ایرانی توانستند پلان‌های مربع را به دایره تبدیل کنند، استفاده از فرم چهارتاقی مرسوم شد. متاسفانه اطلاعات ما از دوران اشکانی اندک است اما در دوره ساسانی، چهارتاقی‌ها به طور گسترده مورد استفاده قرار می‌گرفتند. در حقیقت چهارتاقی به یک "واحد" معماری تبدیل شد که می‌توانست به صورت مجزا و یا در ترکیب با چهارتاقی‌ها و عناصر دیگر در یک ساختمان مورد استفاده قرار بگیرد.
    چهارتاقی‌ها و آتشکده‌ها
    از آنجا که طرح و نقشه آتشکده‌هایی که از دوران ساسانی برجای مانده است، همین طرح چهارتاقی است، بسیاری اصطلاح "چهار تاقی" را برای مشخص کردن
    آتشکده‌ها نیز به کار می‌برند. در حالی که چهارتاقی به عنوان یک عنصر یا واحد معماری، می‌تواند در هر ساختمانی به کار رود. با این حال بیشترین نمونه‌هایی که از دوران ساسانی از چهارتاقی برجای مانده است، مربوط به آتشکده‌هاست. خالص‌ترین فرم‌های چهارتاقی را می‌توان هم اکنون در چهارتاقی نیاسر کاشان، فیروز آباد، نطنز و بیشاپور یافت. آتشکده نیاسر را که در نزدیکی کاشان قرار دارد برخی منسوب به دوران اردشیر بابکان می‌دانند و برخی دیگر احتمال می‌دهند قدمت آن به دوران اشکانی نیز برسد. اما همان طور که گفتیم، این فرم معماری فقط مختص آتشکده‌ها نبوده و در ساختمان کاخ‌ها و قلعه‌ها نیز نمونه‌های آن را مشاهده می‌کنیم. به عنوان مثال در کاخ فیروز آباد، ردیفی از سه تالار با فرم چهارتاقی در کنار یکدیگر بنا شده‌اند. یا در مثالی دیگر از کاخ دامغان، فرم خالص چهارتاقی، یعنی گنبدی روی چهار ستون با دروازه باز مشاهده می‌شود.


    برچسب‌ها: آتشکده, چهار تاقی
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: پنجشنبه چهارم خرداد 1391
  •  یک نظر
  • مرغان اساطیری اوستا و کتب پهلوی

    مرغان اساطیری اوستا و کتب پهلوی

    در اوستا و کتب پهلوی از مرغانی واقعی و نیمه اساطیری چندی یاد گردیده است که معروفترین آنها شش تا بوده و عبارتند از: کرشیپتر، چخرواک، اشوزوشت، سئن مرغو (سیمرغ)، چینامروش (چمروش) و مرغ کَمک؛ که به واسطهً ازخود بیگانگی فرهنگی ما ایرانیان تا کنون به طور جداگانه و مفصّل مورد بررسی دقیق قرارنگرفته و شناسایی درست نشده اند.از آنجاییکه نگارنده به عدد سالهای جمع آوری و تصنیف شاهنامهً فردوسی روی اسامی خاصّ اوستا و کتب پهلوی و شاهنامه عمر صرف نموده است، لذا جای اجتهادی دیده و تلاشی در این راه به عمل می آورد.شرح و تفضیل مربوط بین پرندگان را به ترتیب مذکور در اینجا بیان می کنیم: در کتاب پهلوی بندهش در مورد مرغ کرشیپتر (لفظاٌ یعنی تیزپرواز و یا دارای دم دو شاخه و شیاردار) آمده: " در بارهً مرغ کرشفت (همان کرشیپتر اوستا) گوید که سخن داند گفتن و دین به ور جمکرد (قلعه ویرانهً کوهستانی لیلی داغی در نزدیکی شهر مراغه) او برد و رواج بخشید. بدانجا اوستا را به زبان مرغ خوانند." نظر به دم دو شاخه و شیاردار پرستو و فراوانی آن درسمت مراغه و همچنین تقدیس گردیدن و تیزپروازی آن، در اصل از کرشفت (کرشیپتر) باید همان پرستو منظور بوده باشد. چخرواک (چرخ آواز) را به سادگی می توان با سغیرجیق (چغیرجیک) آذریها یعنی سار مطابقت داد چه درکتب پهلوی وی از نظر بزرگی و رنگ سیاهش با کرشیپتر (پرستو) مقایسه گردیده است.این پرنده هم درایران به نوعی گرامی و مقدّس شمرده میشود. اشوزوشت (همای سعادت) جنانکه ازنامش پیداست نوع نادرو درشت و زیبایی ازبوفهاست که در ایران، خصوصاٌ آذربایجان مورد احترام است و اذیت وی و یا ویران کردن لانه اش گناه بزرگی بشمار می آید. دربارهً این مرغ در کتاب پهلوی بندهش، با ترجمه وتفسیر مهردادبهار چنین آمده است: " در بارهً مرغ زوربرک و مرغ بهمن است، که جغد خوانند، گوید که بخشی از اوستا در زبان او آفریده شده است. هنگامی که بخواند دیوان از او گریزند و در آنجا بنه نکنند و بدان روی، جغد بنه در بیابان کند و در ویرانستان باشد تا دیوان در آنجا بنه نکنند.اگر ناخن گرفته شده افسون نشده باشد. دیوان آن را ستانند. و تیرگونه براو افکنند و کشند. بدین روی، آن مرغ ناخن را، اگرافسون نشده باشد ستاند و خورد تا دیوان و جادوان آن را کار نفرمایند. چون افسون شود، چغد آنرا نخورد و دیوان بان وسیله گناه کردن نتوانند.نیز دیگر ددان مرغان(پرندگان شکاری) همه به دشمنی دیوان و خرفستران (موجودات موذی) آفریده شده اند.چنین گوید که مرغان دد، دشمن خرفستران و جادوانند. این را نیز گوید که مرغان همه زیرکند وکلاغ از همه زیرکتر است." سه پرندهً بعدی بیشتر ازسه از سه پرندهً اوّلی افسانه ای هستند و عقاب و شاهین بطن و هستهً واقعی این موجودات اساطیری را تشکیل می دهند. که از این میان سیمرغ به میانجی شاهنامهً فردوسی بیشتر معّرف حضورایرانیان و فارسی زبانان است. این نام اساساٌ به معنی مرغ شاهین و عقاب است. دلیل این که مکان سیمرغ درالبروچ کوهستان قفقاز یا البرز شمال ایران بشمار رفته اساساٌ آن است که سرزمینی که جمهوری آذربایجان کنونی را تشکیل می دهد در سابق نامهای اران، آلوانیا و سائینی (به روایت استرابون سوئنس) را داشته که هر سه نام به معنی سرزمین عقاب و شاهین یا صحیحتر بگوییم سرزمین مردمی با توتم عقاب یا شاهین بوده است.این مردم که در منابع یونانی بیشتر اناریان (یعنی مردم کم ریش) نامیده شده اند همان ترکان گرگر (بیات) بوده اند که از عهد مادها در این منطقه سکنی گرفته بودند و چنانکه خواجه رشیدالدین فضل اللّه در جامع التواریخ رشیدی می آورد توتم این مردم شاهین و عقاب بوده است. از آنجاییکه دین زرتشتی بین آنها رواج داشته در اوستا به فروهر پاکدینان آنجا (تحت نام مردم مملکت سائینی) درود فرستاده شده است.قهرمانان اصلی کتاب اساطیری کهن ایشان یعنی ده ده قورقود زرتشت، کورش، کیخسرو وگرشاسب (رستم) میباشند که به ترتیب تحت نامهای ترکی بامسی بئیرک، بایندرخان، غازانخان و باسات ذکر گردیده اند. به هر حال موطن و آشیانهً سیمرغ به وساطت همین مردم کوهستان قفقازبه شمار می آمده است و ازهمین جاست که در اساطیر یونانی مکان نشانه روی سینهً پرومتهً در بند توّسط عقاب همین کوهستان معرفی شده است. جنبهً فرزانگی سیمرغ علاوه برهمشکل گردیدن سین (عقاب) با سین (فرزانه) در زبان مادی اوستائی به باورهای کهن مردم بابل بین النهرین برمیگردد که در آنجا فرشته ای با اسامی لاماسو، کوریبو و شدو به صورت نیمه عقاب و نیمه انسان عالمی تجسم میگردیده است. در اینجا گفتنی است در روایات اسلامی ازمرغ اساطیری هدهد ( پیامرسان سرودخوان دربار سلیمان=کورش) همان هود پسرهود (زرتشت) اراده گردیده است. درمورد مرغ چمروش (چینامروش) یعنی پرندهً بسیار برچیننده وکشنده در کتاب پهلوی بندهش میخوانیم: " در بارهً چمروش مرغ گوید که به سر کوه البرز، هر سه سال، بسیاری از مردم سرزمینهای انیرانی گردآیند برای رفتن به سرزمینهای ایرانی، برای زیان رسانیدن، کندن و نابودکردن جهان.آنگاه که بُرزیزد(ناهید) از آن ژرف دریای ارنگ (مازندران) برآید، آن چمروش مرغ را بر ایستاند بربالست همهً آن کوه بلند، تابرچیند همهً مردم سرزمینهای انیران را بدانسان که مرغ دانه را."مهردادبهار درتوضیح مرغ چمروش می افزاید: "چمرو در اوستا نام مردپرهیزکاری است." این نام اوستائی را میتوان دارای روش چینندگی وقضاوت معنی نمود که این خود اصل چمروش را با سیمرغ یکی میگرداند. می دانیم که شاهنامهً فردوسی هم مکان سیمرغ را همین البرزکوه یا البروج کوه نشان میدهد: یکی کوه بُد نامش البرزکوه به خورشید نزدیک و دور از گروه بدان جای سیمرغ رالانه بود که آن خانه ازخلق بیگانه بود
    از سوی دیگرهمین مرغ اساطیری چمروش با مرغ کََمک اوستا و کتب پهلوی مربوط میگردد که در این جا نیز دارای رل منفی است. چه معانی لفظی چمروش (چینامروش) یعنی بسیارچیننده با مرغ کمک (کم کننده، کاهنده) و همچنین مرغ استیمفالی یونانیان (لقظاٌ یعنی کاهنده ونابودکننده) گویای مقهوم واحدی میباشند. اصل این مرغ اساطیری را باید در اساطیرآریاییان هندی سراغ گرفت چه در آنجا مرغی به نام گارودا (به معنی لفظی نابودکننده و کاهندهً زهر) مرکب پروازگر ایزد معروف هندوان یغنی ویشنو (پُرشکل) است. امّا از آنجاییکه ویشنو درمقام ایزد بیگانه رعد و برق نسبت به ایرانیان، نزد خود هندوان ملقب به راما و کریشنا (هردو به معنی سیاه) بوده، لذا مرکب وی یعنی مرغ گارودا (کمک ایرانیان) نیز موجودی تاریک کننده و اهریمنی به شمار رفته است و این خود گواهی بر این است که اهریمن به ایزد رعد آریائیان سکایی و هندی یعنی تور و ایندره اطلاق می گردیده است.به هر صورت از اینجا معلوم میشود که یونانیان نیز مرغ اسیمفالی خود را- که در اساطیر مربوط به هراکلس و یاسون ذکرگردیده - از مردمان خاورمیانه و هندوستان اخذ نموده اند. اصلاٌ خود هراکلس (پهلوان معروف) مترادف گیلگامش بابلیها و ماًخوذ از آن است، چنانکه برخی از صفات گرشاسب و رستم ایرانیها؛ و این هردو خود از سوی دیگر با ایندرهً هندوان مربوط میگردند. ناگفته نماند در پس پردهً اساطیر مربوط به گرشاسب- رستم، خصوصاٌ هفت خوان وی قهرمان سکائیان آماردی دورهً مادها یعنی آتردات پیشوای مردان نهفته است که لشکریان ابرقدرت آشور مهاجم ومذاکره کننده با مادهای تحت رهبری خشتریتی (کیکاووس) را در اطراف شهر آمول مازندران(آمل کنونی) غافلگیرکرده و قتل عام نموده است. در پایان برای حسن ختام مطالب مربوط به نبرد گرشاسب (رستم) با مرغ کمک را از تعلیقات کتاب پهلوی مینوخرد که تّوسط عالم شهید دکتر احمد تفضّلی تدوین گردیده، بیان می کنیم: " مرغ کمک: وصف این مرغ از زبان گرشاسب در صد در بندهش وبا اختلافاتی جزئی در روایات داراب هرمزدیار، چنین آمده است: "... چون مرغ کمک پدید آمد و پر به سر همهً جهانیان بازداشت و جهان تاریک کرد و ار باران که می بارید همه بر پشت او میبارید وبه دم همه باز به دریا میریخت و نمی گذاشت که قطره ای در جهان باریدی، همهً جهان از قحط و نیاز خراب شد و مردم و چارپای مانند اینکه مرغ گندم چیند، او می خورد و هیچ کس تدبیر آن نمیتوانست کردن ومن تیرو کمان برگرفتم و هفت شبانه روز مانند آنکه باران بارد تیر می انداختم و به هردو بال او میزدم تا بالهای او چنان سست شد که به زیر افتاد و بسیار خلایق در زیر گرفت و هلاک کرد وبه گرز، من منقار وی خرد کردم. و اگر من آن نکردمی عالم را خراب کردی وهیچ کس به نماندی." نام لباس رزمی رستم/ گرشاسب یعنی ببربیان (ببر درخشان)نیز گویای اصل مازندرانی رستم /گرشاسب سکائیان آماردی است. در اینجا باید تذکرداد که مورخین دوره اسلامی درفش کاویانی را از پوست ببر، یا شیر یا پلنگ دانسته اند، ولی نظر به اینکه نام پارس میتوانست از ریشهً اوستائی و پارسی پرثه (یعنی جنگنده و پرش کننده) گرفته شود و این مترادف کلمهً یوز در زبانهای ایرانی و آلتایی است. بنابراین پارس همچنین نامی بر یوزپلنگ (یعنی جانور جنگی پررنگ)بوده و آن بدین معنی در زبان آلتایی ترکی زنده است؛ پس درفش کاویانی (یعنی درفش شاهی) علی الاصول از پوست یوزپلنگ (پارس) بوده و به جهت همنامی این جانور بومی جنوب ایران با پارسها پوست آن به عنوان پرچم رسمی پارسها برگزیده شده بود. امّا طبق منابع یونانی چانور توتمی اصلی پارسها نه یوز پلنگ بلکه همانند بسیاری از ملل قدیم نیمکرهً شمالی زمین عقاب و شاهین بوده است. و این عقاب و شاهین که تمثالش بر بالای درفش کاویانی نصب میشد ربطی با سیمرغ کوهستانهای البروج و البرز داشته است.بی جهت نیست که در اسطورهً گرجی امیران نام کورش با سگ بالدار دم دراز (یوزپلنگ- عقاب، فرانک شاهنامه، سپاکو هرودوت) مربوط گردیده است. پس در مجموع ورنه ای که زادگاه فریدون (کورش) به شمار آمده دراصل نه گیلان (محل سفیری وی)، بلکه همان ورهشی عیلامیها یعنی همان پارس بوده چه این هردو در زبان پارسی با کلمهً اوستایی ورنه (سرزمین پوشیده و کناری) مترادف می باشند. بنابراین زادگاه فریدون (کورش) به اشتباه در اوستا سرزمین چهارگوشهً ورنه (گیلان) تصورگردیده است. در باب خود نام گیلان گفتنی است که کلمهً گیل درنام نوعی رز وحش آذریها یعنی گیل دیک (گیل تیغ) به معنی درخت خاردار برجای مانده است؛ بر این اساس نام گیلان با کلمهً سانسکریتی جنگل و نیز هیلایه (گیلایهً) یونانی یعنی جنگل همریشه و هم معنی است. پس داریتیانی (جنگلیهایی) که جغرافی نویسان یوناان باستان جایگاه آنان را درسمت شرق آذربایجان ذکر کرده اند همان گیلانیان (گیلکها) بوده اند. در مورد نام یاسون یونانیها هم که نامش در رابطه با مرغ استیمفالی (کاهنده و نابودکننده) ذکر گردیده باید گفت اگر آترادات (مخلوق آتش) یا همان گرشاسب/ رستم، سردارقهرمان جاودانهً تاریخ ایران است که با کشتار آشوریان مهاجم به شهر آمل ایران را برای نخستین بار مستقل نمود، متقابلاٌ یاسون (نجات بخش، شفابخش) که در اصل همان کیخسرو شاهنامه و اوستا ست همان کیاخسار (هووخشتره) فرمانروای بزرگ ماد است که ابر قدرت ستمگرآشور را برای همیشه نابود کرد و ایران را به مقام ابرقدرتی تاریخ کهن رساند.از همین رو است که این دو به همراه زرتشت و پشوتن (کورش) معروفترین جاودانیهای زرتشتی به شمار رفته اند. در باب معروفیت بی نظیر کیاخسار (کیخسرو) در عهد باستان همین بس که وی درتورات و قرآن وتفاسیر مربوط بدانها با نامهای مثبتی فراوان و به صورت انبیا و اخیار تاریخی جداگانه ای معرفی شده است: خنوخ (درخشان) ، متوشائیل (مردخدا)، یوشع ( یسع،نخات دهنده)، ایلیاس (بنده خدا) ، خضر (خسرو)، ادریس (نکونام ،مترادف همان هئوسروهً اوستا) هرمس (شیر) جملگی القاب ونامهای وی می باشند و براثر همین معروفیت و محبوبیت جهانی وی بوده که حتی نامهای دو دخترخاندان او که نوادگان پسری وی بوده اند یعنی خواهران آموخا (ارنواک، ظلّه) و آمیتیدا (سنگهواک، ماندانا، کتایون، عاده) از طریق منابع یونانی و تورات واوستا و شاهنامه شهرهً آفاق گردیده اند.
    نیای اساطیری ایرانیان

    که ما را زدین بهی ننگ نیست به گیتی به از دین هوشنگ نیست همه راه دادست و آیین مهر نظر کردن اندر شمار سپهر فردوسی

    دراوستا و کتب پهلوی و شاهنامه ظاهراٌ دوفرد به عنوان شاه و نیای اساطیری ایرانیان معرفی شده اند: یکی هوشنگ پیشدادی و دیگری ایرج؛ ولی از تطبیق تاریخ و اساطیر ایرانی و ارمنی و یونانی معلوم می گردد که روایات مربوط به این دو که ازطریق احادیث شفاهی کهن به صورت دوفرد جداگانه به روزگار تدوین اوستا در دورهً ساسانیان و عهد فردوسی رسیده بوده، در واقع مربوط به فرد تاریخی واحدی بوده اند که همانا گئوماته زرتشت یا همان بردیه پسر خواندهً کورش (فریدون) بوده که چهار سال به نیابت از برادر خوانده اش کمبوجیه درامپراطوری وسیع ایران هخامنشی حکمرانی ایدآلی نموده است.مطلب ظاهراٌ از ره عقل سلیم استبعاد دارد ولی به قول معروف چه کوخها که بایدمان ویران کرد و چه کاخها که بایدمان ساخت. ممکن است خوانندهً مقالات اینجانب تصور کنند که زمین و زمان را در این مقالات به هم می بافم. آری، اعتراف می کنم به هم بافتنی در کار است چرا که بدون به هم بافتن اصولی اخبار تاریخی و اسطوره ای منابع مرتبط گوناگون نقشهای اساسی فراز و نشیبهای قالی تاریخ اساطیری ایران مشخص نخواهد شد: موسی خورنی موّرخ ارمنی عهد ساسانیان که نخستین تاریخ نویس ارمنی و ایرانی به معنی امروزین آن بوده است نام کورش (فریدون) را اغلب آرا یعنی نجیب ذکر کرده و نام پسر خواندهً معروف وی یعنی گئوماته زرتشت یا همان بردیه(پسرخوانده و داماد کورش) را آرای آرایان (آرا پسر آرا) آورده است که همان ایرج شاهنامه است که لفظاٌ به معنی شخص منسوب به فرد نجیب یعنی آرا (کورش) است.ولی دلیل اینکه هوشنگ (هئوشینگهً) اوستا نیز همان زرتشت است از معنی لفظی نام او و لقبش و همچنین از اسطوره های آتش مربوط به وی پیداست: فردوسی به درستی نام هوشنگ را ازکلمهً هوش گرفته است چه این نام به لغت اوستایی به معنی بسیار هوشیار و کوشا در هوشمندی است. پس اوستا شناس بزرگ آلمانی فردیناند یوستی در این امر که آن را به معنی فراهم آورندهً منازل نیکو معنی نموده، راه خطا پیموده و مقلدین ایرانی اش را دچار لغزش نموده است؛ چه لقب اصلی وی یعنی پرذات(پیشداد) یعنی آن که نخستین قوانین عادلانه را آورد به وضوح حاکی از همین مفهوم بسیار هوشیار هوشنگ است. کتاب پهلوی زات اسپرم در باب حمل آتشها و نوروزنامهً منسوب به خیام در باب پیدایی شراب اشاره به سرزمین خاستگاهی نیاکان هوشنگ و جمشید پیشدادی یعنی سرزمین سئوروماتها (مادرسالاران) نموده اند که بسیار جالب می باشند: بنا به زات اسپرم مهاجرت ایرانیان از خونیرث (سرزمین ارابه های درخشان= اروپا، دراصل داکیهً یعنی سرزمین چرخ در شمال غربی دریای سیاه) به کشورهای خارجی در زمان هوشنگ روی داد و این مهاجرت روی گردهً گاونری موسوم به سر سئوک (پیشانی سفید، آپیس مصریان) انجام گرفت. سه آتش بر روی این گاو روشن بود و چون می خواستند از دریا (میان دریای خزر وسیاه) بگذرند این آتشها به دریا ریخت و گوهر آنها یکی بود و به سه بهره شد و دوباره در سه جای فروزان گشت و به آذر فرنبغ (آتش موبدان در فارس) و آذرگشنسب (آتش پادشاهان و ارتشتاران در آذربایجان) و آذربرزین مهر(آتش کشاورزان در خراسان) موسوم گشت.در کتاب پهلوی بندهش آمده که هوشنگ (بسیار دانا) پسر فرواک (واعظ= هوم، سپیتمه،جمشید) بود. از اینجا معلوم میشود مهاجرت مذکور اشاره به کوچ نیاکان زرتشت از سرزمین سردسیری شمال قفقاز به ایرانویج (شهرستان مراغه= رغهً زرتشت) می باشد، همان نواحیی که در وندیداد اشاره به کولاک سخت آن در رابطه با جمشید شده است. در این جا انتساب آتش آتشکدهً آذرگشنسب به هوشنگ (زرتشت یا همان اران گشنسب کتاب پهلوی شهرستانهای ایران، اران خردمند خبر موسی خورنی بانی شهرستان آتورپاتکان= اران) قابل توجه است. به عبارت دیگرنام اران گشنسب نشان می دهد که نام آتشکدهً آذرگشنسب شهر رغهً زرتشتی(مراغه) با زرتشت یا همان آذرهوشنگ (ابراهیم ادهم) مربوط بوده است.پس آن شهر ری(رغه ای) که در روایات کهن تجدید عمارت آن به هوشنگ نسبت داده شده همان شهر رغهً زرتشتی (مراغه) بوده است. در اسطورهً پدید آمدن می نیز که در نوروزنامهً منسوب به خیام آمده به موضوع اصل شمال قفقازی خانواده زرتشت اشاره گردیده است: " درهرات(هرئیوهً اوستا، در اصل سرزمین هرواتها یعنی همه کس هر کس ها، سرزمین قوم سلم همان موطن نیاکان باستانی کرواتها در شمال قفقاز) پادشاهی بود کمکار، از خویشان جمشید (در واقع خود وی). روزی بر تخت نشسته بود که همایی در برابر او ظاهر گشت. ماری دید به گردن او پیچیده و می خواست وی را بگزد. شاه شمیران(یعنی فرمانروای سرزمین سرما) گفت کسی هست که این هما (سیمرغ) را از دست مار رهایی بخشد. پسرش بادان (به لغت اوستایی بئوذان یعنی دانا= بودا، هامان ،زرتشت) تیری بینداخت و مرغ را نجات داد. سال دیگر درهمین هنگام هما (=عقاب دانا ، سیمرغ) باز گشت و دو سه دانه برای شاه به ارمغان آورد و برزمین کاشت.تاکی رویید خرم. بعدخوشه های انگور از آن رست و دانه ازخوشه ها ریختن آغاز کرد. آب انگور بگرفتند و در خمی نهادند. شیره در خم به جوش آمد.آنگاه از شیرهً انگور که نمی دانستند زهر است یا پاد زهر به مردی محکوم خوراندند و وی شاد گشت و باز طلب کرد؛ پس بگفت یک شربت دیگر دهید آنگاه هرچه می خواهید با من بکنید. شربت سوم را که نوشید سر مست شد و بخفت و تا روز دیگر به هوش نیامد. شاه شمیران چون این شادی و سرمستی وی بدید، او را بخشید و بزم آیین آورد و مردم سرودها بساختند و نواها زدند. پس نهال انگور از هرات به دیگر شهرها پراکنده شد." معلوم میشود این اسطوره از آنجا پدید آمده که جمشید و شراب در نام اوستایی هئومه یعنی دارای دانش نیک با هم مشترک بوده اند.افزون بر اینکه محصول اصلی مقر خانوادهً جمشید (سپیتمه)/زرتشت یعنی شهر رغهً آذربایجان انگوربوده وهست.موارد محل فدیه آوردن جمشید وهوشنگ نیز در اوستا جالب است چه جمشید پدر (سپیتمه پدر زرتشت) در بالای کوه مقدس هوکر (سبلان) و کنار رود دائیتی (موردی چای شهرستان مراغه) فدیه برای آناهیتا (بانوی نیرومند آبها) و اهورامزدا (سرور دانا) می آورد و هوشنگ (جمشید پسر، زرتشت) در بالای کوه هرا (یعنی کوه نزدیکی شهر زادگاهی وی رغهً آذربایجان= مراغه) فدیه برای خدایان می آورد. این کوه که نام اوستایی دیگرش اِرِزِیش(راست برافراشته) می باشد اکنون نیز ارزیش نامیده میشود و ارتفاعش از سطح دریاهای آزاد تقریباٌ نصف از آن دماوند است. قلّهً این کوه که به طور طبیعی که به شکل اطاق یکپارچه سنگی نسبتاٌ بزرگ بی سقف است معبد و قلعهً دفاعی مردم محل در عهد باستان بوده است. اکنون نیز تلّ سنگهای دیوار دفاعی آن باقی است. وجه اشتراک نام البرز یا همان هرابرزئیتی اوستا (یعنی هرای بلند) با این کوه واقع شدن آنها در کنار شهرهای به نام رغه و نیز درخود نام هرا یعنی پشته و بلندی می باشد. ولی در اوستا برای تخموروپه (تهمورث) یا همان تیگران/ بستور/منوچهر/ خورشید چهر که مقّرش ارمنستان بوده محل فدیه ای مشخص نشده است و این نشانگر بیگانه بودن سرزمین وی برای مغان دورهً هخامنشی بعد داریوش می باشد: در اوستا تنها یک بار از ارمنستان تحت نام مملکت سائینی ( سرزمین عقاب و شاهین) نام برده شده و به مردان و زنان پاکدین آنجا درود فرستاده شده است. در مورد لقب پیشداد (پرذات) اوستا که خصوصاٌ در مورد جمشید و هوشنگ بکاررفته گفتنی است:چنانکه آرتورکریستن سن ایران شناس شهیر دانمارکی در یافته است ایرانیان باستان خود نام پرذات (پیشداد) را از سلسلهً اساطیری اسکیتان یعنی آریائیان سکایی شمال دریای سیاه گرفته اند که علی القاعده صورت مادی نام پارالات و به معنی نخستین قانونگذاران می باشد. چه علاوه براین در فهرست پیشدادیان نام تهمورث (یعنی پهلوان سرزمین چرخ و ارابه=اروپا، داکیه) به وضوح با نام آرپوکسائیس اساطیراسکیتی، لفظاٌ یعنی شاه/ پهلوان سرزمین ارابه های خوب (همان خداوند اروپا) مطابق می باشد.می دانیم که این نام درشجره نامهً فرمانروایان ایرانی تورات به صورت آرپاکشاد ثبت شده است.معهذا وی ازنظرگاه تاریخ ایران باستان مطابق با آخرین فرمانروای پیشدادی واقعی یعنی منوچهر (فرزند مرد فرزانه) یا همان خورشید چهر فرزند زرتشت است که نام اصلیش در نزد گزنفون و موسی خورنی تیگران (یعنی موجود ببر و پلنگ مانند، یا تیرانداز) آمده و فرمانروای ارمنستان و نواحی مجاور آن ذکر شده است. گفتنی است نام اوستایی وی یعنی تخموروپه هم به معنی پهلوان اروپا و هم به معنی پهلوان ببر و پلنگ مانند است. به نظر می رسد همین معنی دو پهلوی این نام دستاویز و وسیله ای شده بر اینکه ایرانیان نام پرذات (پیشداد)را که مناسب خانواده روحانی و سیاسی سپیتمه (هوم، جمشید) بوده از فرهنگ اسکیتان برای این خانواده انتخاب نمایند. در اوستا وکتب پهلوی و شاهنامه فهرست پیشدادیان اصلی از این قرار است: کیومرث/ مشیه (انسان میرا) ، سیامک (سیاه مویمند)/ سامک (کناری)، فرواک (واعظ)/ جمشید (موبد زرین درمقام پدر)، هوشنگ (بسیار هوشیار)/جمشید (موبد زرین در مقام پسر) و تخموروپه (پهلوان ببر و پلنگ مانند یا پهلوان چرخ وارابهً خوب= اروپا، تهمورث) که به ترتیب مطابق با ییمهً اوستا (یعنی همزاد) که پسرسامک/ ویونگهونت (ویوسوت وداها یعنی درخشان دور دست یاهمان لیپوکسائیس اسکیتان یعنی پادشاه درخشان کناری) است. و هوم عابد (سپیتمه، جمشید، مانوی وداها) و پسرش زرتشت (زریادر، زریر، سپیتاک، گئوماته، بودا) و پسرکوچک زرتشت یعنی خورشیدچهر ( منوچهر،همان تیگران ارامنه یعنی فرد ببرو پلنگ آسا، یا تیرانداز)می باشند.چنانکه پیداست نام آرا (نجیب) که لقب مشترک کورش وداماد و پسر خوانده اش بردیه زرتشت بوده به ظاهریادآورنام سرزمینهای اران وارمنستان است:نام اران علی القاعده از همان ریشهً آریا و مترادف ایرج(زرتشت) است.گرچه میدانیم آرای دیگر نیز که همان کورش باشد نام اصلی خود را به رود کورای آن مناطق داده است. پس نام اران خردمند موسی خورنی، درمقام مؤسس حکومت اران یا آذربایجان شمال ارس بی شک به جای همان ایرج یعنی منسوب به فرد نجیب شاهنامه است که گفتیم نامی بر بردیه زرتشت پسرخواندهً معروف کورش و پسر سپیتمه (جمشید پدر) داماد آستیاگ (اژیدهاک اوستا) بوده است.چه موسی خورنی با تأکید لقب اران (ایرج)را باهوش و خردمند آورده است که می دانیم آن یکی از القاب معروف گئوماته زرتشت یعنی هامان تورات (لفظاٌ یعنی منسوب به" دانای نیک"= هوم، هود قرآن) بوده است.بنابراین نام قدیمی سرزمین جمهوری آذربایجان یعنی اران ازلقب معروف زرتشت یعنی آرا (ایرج)گرفته شده بوده است. می دانیم مطابق اوستا وگفتهً گزنفون و خارس میتیلنی زریادر(زرتشت) از سوی نیای مادریش آستیاگ در ارمنستان و اران و آذربایجان حکومت مینموده است. کتاب پهلوی شهرستانهای ایران خبربسیار جالبی را در این باب به دست می دهد چه در این کتاب پهلوی آمده که شهرستان آتورپاتکان (محل نگهداری آتش، منظور ناحیهً چشمه های نفتی شعله ور حوالی باکو) را اران گشنسب (نجیب دارندهً اسب پریال) سپهبد آذربایجان ساخت. از این جا کاملاٌ معلوم میشود که از اران همان زرتشت منظور می بوده نه پدر خوانهً وی یعنی کورش هخامنشی؛ و نام ناحیهً شهرستان آتورپاتکان (محل نگهداری آتش) مطابق و مترادف با همان نام قدیمی آنجا یعنی آلوانیا ( آگوان ،یعنی سرزمین آتش) بوده است.نام اخیر علی القاعده به هیئت آلبانی قفقازنیز آورده می شده است.گفتنی است درکتاب اسطوره ای معروف آذریها یعنی ده ده قورقود (پدرتجربه ها، یا پدر آتش مقدس) قهرمان اصلی اسطوره یعنی بامسی بئیرک (یعنی دارندهً تن زرین و درخشان) همان زرتشت (زرین پیکر) است که مطابق منابع کهن ارمنی نام خود را به صورت اران به سرزمین آذربایجان شمال رود ارس داده بوده است: طبق اساطیرده ده قورقود، بامسی بئیرک /زرتشت مدت 16 سال دور از خانمان و در تبعید بوده است( که اشاره به حکومت وی در سمت بلخ می باشد) و کمی بعد از بازگشت موفقیت آمیزش به خانه (سرزمین ماد)، توسط شاهزاده ای (همان داریوش) و همدستانش ترور میشود .این اسطوره حاوی اخبار تاریخی مهمی است که حتی زرتشتیان کنونی هم آنها را فراموش کرده اند. زبان ترکی اسطورهً ده ده قورقود حاکی از این است که زبان ترکی از عهد مادها در اران (یعنی سرزمین ایرج/ زرتشت) حرف نخست را می زده است؛ گرچه زبان اداری و حکومتی آنجا ایرانی بوده است. به نظر می رسد با توجه به همین نام بوده که نام منطقهً زادگاهی مغ نشین زرتشت یعنی رغهً آذربایجان (مراغه) ایرانویج (یعنی اران / ایران اصلی) نامگذاری شده بود. در ضمایم کتاب ده ده قورقود نام ترکان اران، بیات (یعنی آنانکه سرورشان اسب است، یا اسب سالاران) آورده شده است؛ که این نام ترکی هونها (یعنی مردم اسب سالار به زبان سانسکریت) بوده است. بنابراین ترکان اران شاخه ای از هونها بوده اند. ارامنه و گرجیان نام قدیمی دیگر ترکان اران و ارمنستان کوچک را به ترتیب خایلندورکها (دانایان) و بون ترکان (یعنی ترکان دیوانه سر، جنگجو یا غیر ارانی/ زرتشتی ) ذکر نموده اند. امّا نام ارامنه و ارمنستان ربطی به نامهای ایران و اران که از نامهای آریا و ایرج گرفته شده اند ندارد چه صورت قدیمی نام ارامنه در کتیبهً داریوش در بیستون به صورت اَرَ- می -اینه آمده که در زبان پارسی به معنی میهن عقاب بوده است.چون همانطوریکه می دانیم کلمات اِر،اور وآله (علی القاعده از همان ریشهً اِر) درزبانهای هندوژرمنی به معانی عقاب و باز وشاهین بوده اند و کلمهً "می اینه" چنانکه در نام خمین (جایگاه خوب) باقیمانده به معنی خانه و وطن است، همانکه امروز میهن گوییم. یعنی اَرَمی اینه نام ایرانی هایاساهای باستانی (هایها، نیاکان باستانی ارامنه) بوده که ابتدا در سمت گرجستان زندگی می نموده اند. بعد در عهد مادها به تدریج به سرزمین اورارتوها(یعنی مردم کوهستانی بومی ارمنستان قرون وسطی) آمدند و آنجا را متصرف شدند. نگارنده تردیدی ندارد که خود نام هایاساها از ریشهً کلمهً ارمنی هاو (باز، شاهین) گرفته شده و به معنی مردم پرستندهً عقاب و شاهین وبازمی بوده است. بنابراین در اسطورهً یونانی پرومته یعنی پیش بین و خردمندی که آتش مقدس را به مردمان ارمغان آورد در آن قسمت که به صورت در بند گرفتار آمده در کوهستان قفقاز تجسم میشود به همراه آن شاهینی که هرروز روندهً سینهً وی را نشانه می رود آشکارا به ترتیب یادآور اران نیای اساطیری مردم آذربایجان (همان امیران گرجیها، آرا، زرتشت) و هایک (عقاب، شاهین، سیمرغ) نیای اساطیری ارامنه است. به نظر می رسد در این میان نام آرامو (بنیانگذار حکومت اورارتو) نیز در پدید آمدن نام ایرانی ارامنه و ارمنستان رل سنتزی بازی نموده است. جالب است که محل عقاب/شاهین اسطوره ای ارامنه و یونانیان وایرانیان یعنی سیمرغ کوه قاف را می توان در کوهستان قفقاز مشخص نمود چه در آنجا بلندترین قلهً این کوهستان اکنون نیز البروج نامیده میشود که در اصل مرکب است از کلمهً آله(عقاب، باز، شاهین) وباروگ که به معنی قله و کوه و بلندی می باشد. پس به همین مناسبتها بوده که در اوستا و نزد استرابون نام سرزمین ارمنستان سائینی یعنی سرزمین عقاب و شاهین ذکر شده است.گفتنی است نام قدیمی منطقهً قراباغ یعنی اورخیستانا را که قبلاًٌ نگارنده آنرا با سائینی مترادف می گرفت، باید به سرزمین خوشبختی باشد که حافظ نیز در یکی ازاشعارش بدین معنی این سرزمین کنار رود ارس (رود مقدس اردویسورناهید اوستا) اشاره کرده است: "ای صبا گربگذری بر ساحل رود ارس بوسه زن برخاک آن وادی مشکین کن نفس منزل سلمی که بادش هردم از ما صد سلام پر صدای ساربانان بینی و بانگ جرس محمل جانان ببوس آنگه به زاری عرضه دار کز فراقت سوختم ای مهربان فریادرس" در این باب به نگارنده سهو دیگری نیز روی داده بود مبنی بر اینکه نام اران (یعنی سرزمین زرتشت) را نیزبا همین نام سرزمین سائینی (مملکت عقاب/شاهین) مطابقت می دادم که این به جهت عدم اطلاع کافی از معنی لفظی نامهای ارمنستان و هایاسا می بود. در رابطه با ارمنستان و نیای اساطیری ایرانیان و مردم آذربایجان گفتنی است که پسر کوچک گئوماته زرتشت (ایرج) یعنی تیگران (به معنی آدم ببر و پلنگ مانند) که همان منوچهر (زادهً فرد دانا ) و تخموروپهً زیناوند اوستا (یعنی پهلوان ببر و پلنگ مانند مسلح) است، در ارمنستان و اران وآذربایجان حکومت می کرده ومقرحکومتش در ارمنستان قرار داشته است. و در آنجا به خونخواهی پدرش بردیه/گئوماته زرتشت قیام نیرومندی را علیه حکومت اشرافی داریوش/جاماسب (مغ کش) ترتیب داده بوده است که سر انجام این قیام را داریوش ناگفته گذاشته یا کتمان کرده است.ولی شاهنامه و کتب پهلوی وروایات ملی دیگر اشارهً مبهمی به صلح بین منوچهر ودشمنان تورانی اش می کنند همان جا که تصور رفته آرش کمانگیر تیر معروفش را انداخته است.بی شک آرش کمانگیر خود همان منوچهر(زادهً فرد دانا) است و بس چه هیئت نام اوستایی وی یعنی اِرِخشَ معنی فرمانروای سرزمین عقاب= ارمنستان را می دهد و از سوی دیگر خود نام تیگران علاوه بر معانی منسوب به ببر و پلنگ معنی تیر انداز را نیز می دهد.پس خود نام آرش کمانگیر مترادف نام تیگران ارمنستان می باشد.چنانکه گزنفون اشاره می کند در خانوادهً اسلاف تیگران فیلسوف معروفی زندگی میکرده که حرفهایش پیش کورش و دیگران حجت به شمار می رفته است و این فیلسوف بزرگ همانا پدر تیگران یعنی گئوماته زرتشت یا همان مانوی پسر وداها (یعنی فرد دانا) همان هدهد (هود پسر هود) روایات اسلامی دربار سلیمان= کورش است که لفظاٌ به معنی دانای نیک پسر دانای نیک است و از همینجاست که لقب منوچهر(زادهً فرد دانا) برای تیگران/خورشیدچهر/ آرش کمانگیر/تخموروپه/ بستور پسر زرتشت/زریادر/هوشنگ پدید آمده است.جالب است که موسی خورنی تیگران را همانند پدرش زرتشت بور ذکر می نماید که نشانگر اصل سئوروماتی(قوم سلمی، صربوکرواتی، در اصل بوسنیایی) وی و نیاکان پدری او می باشد.گفتنی است نام قدیمی رود ارس یعنی آراکس ربطی به نام آرش (اِرخشَ اوستا= شاه ارمنستان) ندارد و از کلمهً مادی و پارسی اَرخشَ یعنی نادرخشان و گل آلود برگرفته شده است. ظاهراٌ جوشن رستم که ببربیان (یعنی ببر درخشان) نامیده شده از همین اساطیر مربوط به تخموروپه/بستور/تیگران برخاسته است. گرچه ببر به معنی آن جانور گربه سان بزرگ جثه بومی مازندران و گیلان یعنی سرزمین آتردات پیشوای مردان (تپوران) همان رستم/ گرشاسب شاهنامه و اوستا است بوده که لشکریان آشوری متعافب مادها را در اطراف شهر آمل مازندران قتل عام نموده و ایران و ایرانیان را برای نخستین بار در تاریخ متحد و مستقل نموده است. در مورد کلمهً ببر (بَور اوستا) گفتنی است که نام مشترک ببر و جند بیدستر (افکنندهً درختان بزرگ بید) می بوده که وجه اشتراک آنها در برندگی و تیزی دندانهایشان می باشد. بنابراین کلمهً بَور اوستا مترادف وازه ً تیگر اوستایی یعنی موجود دارای دندان تیز وبّرا بوده است. به هر حال بی شک پیروزی تهمورث (تخموروپهً اوستا، یعنی پهلوان ببرمانند) بر دیوان مازندران اشاره به همین واقعهً تاریخی پیروزی آترادات پیشوای آماردان همان گرشاسب/ رستم بر آشوریان بوده که درحدود سال668 پیش از میلاد اتفاق افتاده است. جالب است که در تورات برخلاف شاهنامه و کتب پهلوی شجره نامهً کیانیان (فرمانروایان ماد) پیش از پیشدادیان (خانوادهً زرتشت) که با شالح (مسلح) و آرپاکشاد (تهمورث) مشخص گردیده اند، ذکرگردیده است. در این رابطه گفتنی است نام تیگران (منوچهر،خورشیدچهر) در اوستا علاوه برتخموروپه به صورت بستور(یعنی جوشن بسته) نیز آورده شده و نام پدر مقتول وی زریر یعنی زرین مو یاد گردیده که بی تردید از وی همان زرتشت(ایرج، بردیه) پسر سپیتمه پسرخوانده و داماد کورش منظور می بوده است.قابل توجه است که درکتب پهلوی نام گوزک (=وازاک یعنی نیرومند، قوی)جایی به عنوان همسر هوشنگ (زرتشت/زریر) و جای دیگر مادرمنوچهر پسر ایرج (زرتشت) ذکر شده که این خود دلیل متقنی بر یکی بودن هوشنگ و ایرج با گئوماته زرتشت (بردیه) شوهر آتوسا (توپل، تنومند، در واقع بردیهً مؤنث،دختر معروف کورش) است که خارس میتیلنی در موردش آورده که زیباترین زن آسیا بود. گفتنی است که در اوستا منوچهر از خاندان ائیریاو(یاور آریائیها، ایرج) ذکر شده ودر روضة الصفای میرخواند به صراحت منوچهر پسر ایرج قید گردیده است ولی در شجره نامهً زرتشت کتب پهلوی میان آنها فاصله افتاده، اما به هر حال جالب است که زرتشت / ایرج از همان خاندان منوچهر (زادهً فرد دانا) ذکر شده است. دلیل سبقت گیری اعقاب بر احفاد در این شجره نامه باید این باشد که نام منوچهر بعداٌ از سوی دیگر با مامیتی آرشو(دانای منش نیک) که از فرمانروایان سه گانهً سابق و معروف ماد که به همراه خشتریتی (کاوس) و دوساننی (دوراسروب) با امپراطوری وحشتناک آشور نبرد کرده، یکی گرفته شده است.

    جواد مفرد کهلان


    برچسب‌ها: آتشکده, نوشته
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • آتش و آتشکده

    به خامه استاد رشید شهمردان
    آتش که آنرا آدر آذر و آتر نیز گویند بین آریانهای قدیم بویژه آئین مزدیسنا مقام مهم و ارزش فراوانی دارد.آتش با جهان هستی پیوسته و در هر ذره و اتم موجود است.

    هرچیز که گرمی از آن بیرون رفت جان ندارد و مرده است.انرژی، کار و کوشش، فعالیت، غیرت و مانند آن همه از گرمی و حرارت است و حرارت نیز از آتش می آید.حتی عشق و آتش را باهم ذکر میکنند. آتش عشق کاندر نی فتاد آنکه زیاد کار میکند و یا فعال است میگوئید پرحرارت است و آنکه تنبل و بیکاره و بی غیرت میگوئید سرد و خمود است.گفتار مؤثر را گفتار آتشین میگوئید. بطورکلی آراستگی زندگی انسانی وابسته به آتش است.در تاریکی شب با روشنائی آن بصورت چراغ کار میکنیم با حرارت آن خوراک میپزیم.با حرارت آن خود را در سرما گرم میکنیم.با حرارت آن در گرما سردخانه درست میکنیم.با حرارت آن ماشین را بحرکت درمی آوریم بر زمین طی مسافت مینمائیم.در آسمان پرواز میکنیم بر روی اقیانوس روان میشویم از آتش به شکل برق استفاده میبریم-آتش ناپاکیها را میسوزاند و پاک میکند.

    بویهای خوش را که در اندرون بعضی چیزها تعبیه شده بیرون می آورد و در هوا پخض میکند دل و دماغ و جانوروان ما را خرم میسازد. آتش بازیها شادمانی می آورد.نگریستن به زبانهءهای درخشان آتش روح انسانی را به اهتزاز درمی آورد.

    آتش در میان همه مردم جهان گرامی است هر گروهی بطور ویژه آنرا می ستاید و در خدمت آن قیام می نماید.بعضی شمع روشن می نمایند و جمعی بوی خوش بر آتش می نهند.حتی خدای موسی در تورات سفر خروج به شکل آتش تجلی می نماید و قرآن خدا را در سورهء نور بعنوان نور سماوات و ارض تعریف میکند.عیسی مردم را به روح القدس و آتش تعمید میدهد(متی باب 3-11) و خدا را نور محض میداند(رساله اول ژان باب اول)

    در آئین مزدیسنا آذر با اهورامزدا بستگی دارد.چون خدا نور است پس انوار مادی و جهانی نمونه و مظهر نور حقیقی است و پرستش سوئی را سزاوار است.اینست که ایرانیان باستان نور وآتش را قبله خود قرار داده و در برابر آن نیایش اهورامزدا به جا می آوردند و زرتشتیان هم از آن پیروی میکنند.

    هرجا که روشنائی است شادی آور است و هرجا که تاریکی است وحشت آور.قبله ای که از نور باشد درخشان است و آنکه غیر از نور تاریک.ما باید افتخار کنیم و سرافراز باشیم که نیاکان باهوش ما در روزگاران کهن به این اصل مهم مینوی پی برده و آتشکده ها را پرستشگاه خویش قرار داده اند.هرکی ایرانیان کهن را آتشپرست بنامد یا از نادانی است و یا از تعصب و حسادت.خدا مکان و منزل ندارد و همه جا حاضر است و جهت مخصوصی برای او از کوتاه نظریست.

    مادام بلاواتسکی بنیانگذار سازمان تتوسوفی در سیکریت داکترین در مورد آتش گوید:

    پرستش اولیه بشر در برابر خورشید و آتش فلسفه بسیار ژرفی دارد.دانشمندان علوم طبیعی و فیزیک از ترکیبات کلیه مواد جهانی آگاه میباشند مگر آتش را که هنوز نتوانسته اند به تجزیه و تحلیل آن توفیق یابند و از ماهیت آن خبر بدست آورند.اگر از آنها بپرسیم آتش چیست موقرانه جواب میدهند عکس العمل احتراق است وعبارت از نور و گرمی و حرکت میباشد و روی هم رفته بهم پیوستگی نیروهای فیزیکی و شیمی است.الهیون نیز در متصم اینگونه توصیف علمی بطور فلسفی تعریف میکنند که آن ابزار سزا و تنبیه است سزای مردمان گناهکار در عالم دیگر یا جهان روان.در اینصورت مادیت آتش به حال خود باقی است و با حالت روانی بی نسبت لذا تعریف آنها نیز ناقص میباشد.

    اما دانشمندان اسرار در تعریف آتش چه میگویند؟بنظر آنها آتش انعکاس کامل و بی غل و غشی است از یک فروغ تابنده در آسمان و بر زمین و آن هستی و نیستی است یا به عبارت دیگر زندگی و مرگ است.

    آن آغاز و پایان کلیه آفرینش گیتی است.آن گوهر ایزدیست. بنابراین پارسیان که آنها را از روی نادانی آتش پرست میخوانند و حتی بومیان وحشی و آواره امریکا که خود را فرزندان آتش میدانند نسبت به دانش دانشمندان علوم طبیعی و مباحثات فیزیکی ، آنها نظریه علمی بهتری را در دین خود و حقیقتی را درافکار خود نشان می دهند.نصارا میگویند خدا آتش زنده است و یا آنکه زبانه های آتش میباشد.موسی خدا را به شکل بوته های آتش سوزان دید.پس آنها را هم باید آتش پرست خطاب کرد،گروه مرموز را سیکووشین از همه بهتر و درستتر آتش را تعریف کرده اند.

    میگویند یک چراغ کوچک فتیله ای بدست آور ولی نگذار روغنش تمام شود.آنگاه میتوانی از شعله سوزان این چراغ کوچک هر قدر چراغ و شمع و آتش بخواهی در جهان روشن کنی بدون اینکه از شعله آن بکاهد.این تعریف ذات خداوندی است که تا ابد بوده و هست و گوهریست تغییرناپذیر.

    انسان به یک پرستشگاهی نیازمند است که بخود او منحصر باشد و بتواند در خلوت در کارگاه آفرینش خداوندی و شگفتیهای آن به تفکر پرداخته و برای تمرکز حواس نشان یا سمبولی در آنجا برقرار سازد. آریائیهای قدیم از دورهء پیشدادیان برای این منظور آتش مقدس را در پرستشگاههای خویش تقدیس مینمودند زیرا که آن مظهر و نمونه نور درخشان و فروغ بیکران جهان مینوی است.آتش عنصریست که همه چیز را در آغوش دارد.نیروی اتم حرارت زندگی جوش و خروش احساسات جلوه های دید و بینش نیروی مخرب و پرورنده اراده و تصمیم سیمای گوناگون آن است که در مراحل و حالات مختلف زندگانی انسانس به- ظهور میرسد.آتش نه تنها کثافات مادی را تصفیه مینماید بلکه روح را نیز در جهان زیرین لطیف ساخته و شایسته دیدار به در آسمانی در جهان زیرین میسازد.

    چون فروغ مؤثر و هاله مغناطیسی به خصوص که به دور محراب و مجمر پرستشگاه موجود است و به اطراف پخش میشود با بجاآوردن پرستش و نیایش با نور و فروغ نادیدنی مینوی آن سرشار میشود و دل دینداران و مشتاقان با دخول به آنجا با برخورد به امواجش سبک و شاد و خرم میگردد.

    آتش درخشان که طی سده ها یا سالیان دراز در مجمر آتش فروزان بوده و هزاران دیندار و دردمند پارسی ، دلدادگان و پرستندگان امواج اخلاص عشق و محبت دین و دل پاک خود را به آن نیاز می نمایند آنرا مملو از فروغ تابناک مهر درخشان می سازند پرتو آن به نسبت ایمان و اخلاص بر دل ستایندگان می تابد و انوار تسلی و امیدواری کانون دل آنها را روشن میگرداند.

    پرستشگاه را میتوان بانک یزدان نامید که نیایش کنندگان، پرستندگان، دینداران،دلدادگان ارمغان مهر و ایمان ویژه خود را در آنجا به ودیعه میسپارند و غمدیدگان و دردمندان که به آن نیازمند و به دانجا روی نیاز به خاک میمالند از آن ودیعه یزدانی بهره مند میگردند و دلداری و آرامش می یابند و ایزدان و خوبان که در جای های پاک و پرستشگاهها مقام دارند و به دیده نمی آیند از نیازهای بی ریا که در آنجای های مقدس پیشکش میگردد شادمان میگردند و به بندگی بندگان بی ریا دعای خیر می نمایند و برکت میدهند.

    بهترین پیشکش و نیاز در پرستشگاهها ترک خویهای زشت خویش و پیمان بندگی و ایستادگی در راه مستقیم خداوندیست.آنگاه کالبد خاکی انسانی مجرای بخش انوار فیض یزدانی میگردد.

    ستایش و نیایش و پرستش در پرستشگاه جنبه معنوی دیگر نیز دارد کالبد انسانی محل نزول پرتو رحمانی است.لذا پرستشگاه ظاهری و بیرونی یادآور معبد معنوی اندرونی و باطنی است.چنانکه آتش یا چوبهای خوشبو فروزان نگاه داشته میشود آتش اندرونی کالبد نیز به درخشانی نیازمند و بایستی با هدیه های خوشبوی اندیشه نیک و گفتار نیک و کردار نیک همواره فروزان نگاه داشته شود و هنگام پرستش بندگی خود را با درخواستهای مادی نباید توأم ساخت و از خداوند یکتا انجام امری را توقع نمود.زیرا خداوند مهربان دانای بی همتاست و آگاه به آنچه بهترین است برای ما.

    بهترین روش پرستش و نیایش آنست که خویشتن را ابزار خواست و فرمانروائی یزدان سازیم.اگر چنین کنیم امین ارمغانهای مادی و معنوی او میگردیم و در به کار بردن بخششهایش به درستی یا نادرستی در پیشگاه خداوند خویش پس از هشتن کالبد خاکی مسئول خواهیم بود.


    برچسب‌ها: آتشکده, آتش
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • نه جور آتش در روایات قدیم

    به خامه استاد رشید شهمردان
    نام نه جور آتش در روایات قدیم ضبط است:
    نخست آتش آذر گشسب که مخصوص سپاهیان بوده
    دوم آتش آذر خرداد که به آتش خرد و پیشوایان نامور بوده،
    سوم آتش آذربرزین مهر که ویژه کشاورزان بوده
    چهارم آتش برزه سوانک و آن آتش درخشان است در بخش علیای کاینات
    پنجم آتش و هوفربان آتشی است موجود در بدن انسان و حیوانات
    ششم آتش اوروزست آتشی است موجود در جهان نباتات.
    هفتم آتش وزیست و آن آتش برق است
    هشتم آتش سپنشت که از سنگ چخماق بهم می رسد.
    نهم آتش نریوسنگ و آن آتشی است در کالبد پادشاهان و روشن دلان.


    برچسب‌ها: آتشکده, آتش
  • نوشته : داریوش
  • تاریخ: چهارشنبه سوم خرداد 1391
  •  نظر بدهید
  • مهر)آتشکده)
    نظرات 0 + ارسال نظر
    برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
    ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد