یزدگرد سوم
یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی بود.
او در سال ۶۳۲ میلادی به تخت نشست. پدرش شهریار (فرزند خسرو پرویز) بود.
جنگ با اعراب
وقتی یزدگرد به شاهی رسید مشکلات فراوانی در ملک وجود داشت. در سال ۱۴ ه. ق. که عمر از کارهای شام فراغت یافت. آمادهٔ جنگ با ایران گردید. سعد پسر ابی وقاص با سی هزار سپاه مأمور جنگ با ایرانیان شد. یزدگرد هم سپاهی تحت فرماندهی رستم فرخ هرمز (یا فرخزاد) بیاراست. عمر در همان سال هیأتی مرکب از دوازده نفر به دربار یزدگرد فرستاد. آنان در ورود به تیسفون ظاهرشان باعث سخریه بود ولی یزدگرد آنها را با احترام پذیرفت. یزدگرد پرسید: مقصودتان چیست؟ گفتند باید اسلام بپذیرید یا جزیه دهید. شاه در جواب با نظر حقارت به آنها نگریسته و اشاره به لباس آنها کرده گفت: شما مردمانی هستید که سوسمار میخورید وبادیه نشین هستید مسلمین جواب دادند که ما فقیر و گرسنه بودیم ولی خدا خواستهاست غنی و سیر باشیم. یزدگرد جواب دعوت به اسلام را با تمسخر وتحقیر داده و این دوازده نفر را بیرون کرد.
بدین ترتیب زمینهٔ جنگ ایران و اسلام فراهم گردید و در قادسیه (کربلای امروزی) دو سپاه به جنگ پرداختند و پس از چهار روز جنگ سخت رستم فرخزاد کشته شد و سپاه اسلام بر سپاه یزدگرد پیروز آمد. (سال ۱۴ ه. ق.). پس از کشته شدن رستم فرخزاد و شکست سپاه یزدگرد سپاه عرب به امر عمر دو ماه استراحت کرد و سپس در سال ۱۶ ه. ق. به قصد مداین حرکت کردند. یزدگرد به سعد فرماندهٔ قوای اسلام پیشنهاد کرد که ممالک آن سوی دجله را به مسلمین واگذارد و طرفین صلح نمایند ولی او به استهزا رد کرد و سرانجام با فتح تیسفون غنایم و ذخایر سرشاری به دست سپاه مسلمین افتاد.
سعد پس از چندی در جلولا با یزدگرد به جنگ پرداخت و شکست دیگری به سپاه او وارد آورد تا سرانجام جنگ نهاوند که اعراب آن را فتحالفتوح نامیدهاند رخ داد و سپاه یزدگرد آخرین شکست را از سپاه عرب خورد و پس از این جنگ اصفهان و فارس و آذربایجان و ری و شهرهای دیگر به تصرف اعراب درآمد و یزدگرد پس از شکست در جنگ نهاوند از ری به اصفهان و از آنجا به کرمان و بعد به بلخ و مرو رفت و پس از آن سفیری به چین فرستاد و از فغفور کمک خواست ولی دولت چین به سبب دوری از ایران از دادن کمک خودداری کرد.
بعد یزدگرد با خاقان ترکها مذاکره کرد و او در ابتدا راضی شد ولی بعد امتناع ورزید. پس از آنکه یزدگرد از سو نیت ماهوی مرزبان مرو نسبت به خود آگاه شد در نزدیکی مرو به آسیابانی پناه برد که شب در آنجا بگذراند ولی آسیابان یزدگرد را کشت.( در سال ۶۵۱ م ) به روایتی او را در پارس دفن نمودند. (۳۱ ه. ق.) و با مرگ او سلسلهٔ ساسانی پس از ۴۱۶ سال سلطنت در ایران منقرض گردید.
فرزندان یزدگرد
- پیروز (piru-szu)
پیروز در سال ۶۵۸ م. از فغفور چین به نام کائو تسونگ (یکی از امپراتوران سلسله تانگ) کمک خواست. اما امپراتور به بهانه دوری راه از کمک به او خودداری کرد. امپراتوری چین در سال ۶۵۸ م. ترکها را شکست داد و در سال ۶۶۱ م. فرمانروایی این سرزمینها را به او سپرد.
قلمروی پیروز در سیستان بود و وی در آنجا قلمرویی به نام ناحیه فرماندهی ایران تأسیس کرد و از ۶۵۸ تا ۶۶۳ میلادی در زرنگ اقامت داشت.
منابع چینی شهر زَرَنگ را «تسی لینگ» یا «چی لینگ» (chi-ling) نامیدهاند. با تازش اعراب مسلمان سرانجام پیروز چارهای جز گریز نیافت و در سال ۶۷۴ یا ۶۷۵ م. به دربار چین بازگشت. در ۶۷۷ م. در شهر چنگان نیایشگاهی به نام پارسی ساخت که در ۸۴۴ م. که امپراتوری چین همه نیایشگاهها را خراب کرد این نیایشگاه نیز خراب شد.
پیروز در سال ۶۷۸ م. یا ۶۷۹ م. درگذشت. تندیس او در جلو آرامگاه گازنگ امپراتور چین است و در پشت آن این سنگ نبشته نوشته شدهاست: «پیروز شاه پارس (ایران)؛ ژنرال گارد جنگی راست و سپهبد پارس (ایران)».
- نرسی (niniash)
نرسی پسر پیروز در سال ۶۷۹ م. همراه گروهی سرباز برای آزاد ساختن ایرانشهر به باختر (غرب) رفت و در تخارستان به درازنای (مدت) ۳۰ سال با تازیان جنگید. در سال ۶۸۷ م. در زمان عبدالملک مروان نیز تلاشهایی کرد که نافرجام ماند. در سال ۷۰۸ یا ۷۰۹ م. در زمان فرمانروایی چن لونگ به دربار چین رفت و لقب ژنرال گارد چپ را دریافت کرد و در همین سال درگذشت. تندیس او در همان جایی قرار گرفته که که تندیس پدرش است.
- پشنگ (pushan huo)
پشنگ پسر نرسی در سال ۷۲۲ م. خود را پادشاه ایران نامید و به نظر میرسد کوششهایی برای بازپسگیری ایران انجام داد. از او آگاهی بیشتری در دست نیست.
- وهرام (aluohan)
از وهرام پسر دیگر یزدگرد سوم نیز در کتابهای چینی نام برده شدهاست. او تلاش کرد تا با امپراتوری بیزانس بر ضد اعراب همکاری کند. در چین ساختمانهای بسیار ساخت. فغفور چین او را در میان سالهای ۶۵۶ و ۶۶۰ م. به باختر فرستاد تا کوشش در بازپسگیری ایران شهر نماید. او هم لقب ژنرال گارد راست را یافت و در سال ۷۱۰ م. درگذشت.
- خسرو (juluo)
فرزند وهرام، خسرو در سال ۷۲۸ یا ۷۲۹ م. خود را پادشاه ایران خواند و در ارتش خاقان ترکستان با تازیان جنگید و در سال ۷۳۰ یا ۷۳۱ م. به پایتخت چین رفت. واپسین بازمانده خاندان یزدگرد که نام او را ننوشتهاند و شاید همان خسرو باشد در سال ۷۳۲ م. یک کشیش به نام کی لی را به نمایندگی رهسپار دربار چین کرد. میتوان گفت فرزندان یزدگرد تا یک صد سال پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانی میکوشید تا ایران را از تازیان باز پس بگیرند هرچند کوششهای آنها نافرجام ماند.
شاهان ساسانی
اردشیر بابکان • شاپور یکم • هرمز یکم • بهرام یکم • بهرام دوم • بهرام سوم • نرسی • هرمز دوم • آذرنرسی • شاپور دوم • اردشیر دوم • شاپور سوم • بهرام چهارم • یزدگرد یکم • بهرام پنجم (بهرام گور) • یزدگرد دوم • هرمز سوم • پیروز یکم • بلاش • قباد یکم • جاماسب • قباد یکم • خسرو انوشیروان (خسرو یکم) • هرمز چهارم • بهرام ششم • خسرو پرویز (خسرو دوم) • شیرویه (قباد دوم) • اردشیر سوم • شهربراز • خسرو سوم • جوانشیر • پوراندخت • گشناسب بنده • آزرمی دخت • هرمز پنجم • پیروز دوم • خسرو پنجم • یزدگرد سوم
شهربانو
و آرامگاه منصوب به بیبی شهربانو
شهربانو به اعتقاد بسیاری از شیعیان دختر یزدگرد سوم و همسر حسین پسر علی و مادر امامان سوم و چهارم شیعه است.
در حالی که هیچیک از تاریخدانان باستان که به موضوع حمله اعراب به ایران و سرنوشت خانواده ساسانیان پرداختهاند، به ارتباط میان دختر یزدگرد سوم و حسین بن علی اشاره نکردهاند. ضمن اینکه ابن قتیبه مورخ ایرانی قرن سوم هجری مادر علی ابن حسین را بردهای از اهالی ناحیه سند معرفی کرده است.
و گویا یزدگرد دختری به نام شهربانو نداشته است
علی شریعتی، مرتضی مطهری، محمدحسین طباطبایی و سید جعفر شهیدی هم در صحت داستان ازدواج حسین پسر علی با شهربانو تردید کردهاند.
نام شهربانو در میان اسیران کربلا به چشم نمی خورد. در این میان برخی معتقدند که وی بعد واقعه کربلا خود را به رود دجله انداخت و برخی دیگر می گویند که وی بلافاصله به سمت ایران تاخت و در نزدیکی ری در دل کوه ناپدید گشت.
کوه بیبیشهربانو در جنوب تهران منتسب به شهربانو است و میگویند مقبره وی در آن مکان مخفی است. آرامگاه بیبیشهربانو در دامنه جنوبی کوه ری، با این عقیده که شهربانو، همسر امام حسین و مادر امام سجاد است توسط شیعیان زیارت میشود.
ولی برخی منابع دیگر به دلیل قرارگرفتن زیارتگاه بر فراز کوه، مجاورت آن با چشمه، ویژگیهای معماری سنگی، اختصاص زیارت آن به زنان در برخی دوره ها، کاربرد واژه بانو و شهربانو برای الهه آناهید و تشابه افسانه بیبی شهربانو با داستان زیارتگاه زرتشتی (بانوی پارس) در یزد، بسیاری براین عقیدهاند که این بنا در اصل از نیایشگاههای آناهید، الهه آبها و باروری و از پرستشگاههای زرتشتیان پیش از اسلام بوده است.
در تعزیه مجلس شهربانو چنین است: چون سیدالشهدا شهید می شود، ذوالجناح به خیمه آمده و شهربانو را به شهرری می برد. شهربانو سهوا به جای یاهو یا کوه گفته و کوه از هم شکافته می شود.
در خرافات مردم است که زنان حامله که خود یا همسرشان سید نیستند، به زیارت شهربانو نمی روند. چون ممکن است جنین پسر باشد و به شهربانو نامحرم بوده و کور شود.
نامه عمر به یزد گرد سوم سا سانی و پاسخ یزد گرد به آن
آنچه برای آگاهی هم وطننان ارجمند ایرانی در ذیل می آید متن ترجمه نامه عمر خلیفه دوم به یزدگرد سوم ساسانی و پاسخ یزدگرد به عمر می باشد. نسخه اصلی این نامه ها در موزه لندن نگهداری می شود. زمان نگاشته شدن این نامه ها مربوط می شود به پس از جنگ قادسیه و پیش از جنگ نهاوند که حدوداً چهار ماه به طول انجامید .
از عمر بن الخطاب خلیفه مسلمین به یزدگرد سوم شاهنشاه پارس
یزدگرد، من آینده روشنی برای تو و ملت تو نمی بینم مگر اینکه پیشنهاد مرا بپذیری و با من بیعت کنی. تو سابقا بر نصف جهان حکم می راندی ولی اکنون که سپاهیان تو در خطوط مقدم شکست خورده اند و ملت تو در حال فروپاشی است. من به تو راهی را پیشنهاد می کنم تا جانت را نجات دهی.
شروع کن به پرستش الله، به یکتا پرستی، به عبادت خدای یکتا که همه چیزرا او آفریده. ما برای تو و برای تمام جهان پیام او را آورده ایم، او که خدای راستین است.
از پرستش آتش دست بردار و به ملت خود فرمان بده که آنها نیز از پرستش آتش که خطاست دست بکشند، به ما بپیوند الله اکبر را پرستش کن که خدای راستین است و خالق جهان.
الله را عبادت کن و اسلام را بعنوان راه رستگاری بپذیر. به راه کفر آمیز خود پایان بده و اسلام بیاور و الله اکبر را منجی خود بدان.
با این کار زندگی خودت را نجات بده و صلح را برای پارسیان بدست آر. اگر بهترین انتخاب را می خواهی برای عجم ها ( لقبی که عربها به پارسیان می دادند بعمنی کودن و لال) انجام دهی با من بیعت کن.
«خلیفه مسلمین عمربن الخطاب»
پاسخ یزدگرد
از شاه شاهان، شاه پارس، شاه سرزمین های پرشمار، شاه آریایی ها و غیر آریایی ها، شاه پارسیان و نژادهای دیگر از جمله عربها، شاه فرمانروایی پارس، یزدگرد سوم ساسانی به عمربن الخطاب خلیفه تازیان
به نام اهورا مزدا آفریننده زندگی و خرد
تو در نامه ات نوشته ای می خواهی ما را به راه راست هدایت کنی، به راه خدای راستینت، الله اکبر، بدون این که هیچ گونه آگاهی داشته باشی که ما که هستیم و چه را می پرستیم.
این بسیار شگفت انگیز است که تو لقب فرمانروای عرب ها را برای خودت غصب کرده ای آگاهی و دانش تو نسبت به امور دنیا به همان اندازه عربهای پست و مزخرف گو و سرگردان در بیابان های عربستان و انسانهای عقب مانده بیابان گرد است.
مردک، تو به من پیشنهاد می کنی که خداوند یکتا را بپرستم در حالیکه نمی دانی هزاران سال است که ایرانیان خداوند یکتا را می پرستند و روزی پنج بار به درگاه او نماز می خوانند. هزاران سال است که در ایران، سرزمین فرهنگ و هنر این رویه زندگی روزمره ماست.
زمانی که ما داشتیم مهربانی و کردار نیک را در جهان می پروراندیم و پرچم پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک را در دستهایمان به اهتزاز درمی آوردیم تو و پدران تو داشتند سوسمار می خوردند و دخترانتان را زنده بگور می کردید.
شما تازیان که دم از الله می زنید برای آفریده های خدا هیچ ارزشی قائل نیستید ، شما فرزندان خدا را گردن می زنید، اسرای جنگی را می کشید، به زنها تجاوز می کنید، دختران خود را زنده به گور می کنید، به کاروانها شبیخون می زنید، دسته دسته مردم را می کشید، زنان مردم را می دزدید و اموال آنها را سرقت می کنید. قلب شما از سنگ ساخته شده است. ما تمام این اعمال شیطانی را که شما انجام می دهید محکوم می کنیم. حال با این همه اعمال قبیح که انجام می دهید چگونه می خواهید به ما درس خداشناسی بدهید؟
تو بمن می گویی از پرستش آتش دست بردارم، ما ایرانیان عشق به خالق و قدرت خلقت او را در نور خورشید و گرمی آتش می بینیم. نور و گرمای خورشید و آتش ما را قادر می سازد که نور حقیقت را ببینیم و قلبهایمان برای نزدیکی به خالق و به همنوع گرم شود. این به ما کمک می کند تا با همدیگر مهربانتر باشیم و این نور اهورایی را در اعماق قلبمان روشن می سازد.
خدای ما اهورا مزداست و این بسیار شگفت انگیز است که شما تازه او را کشف کرده اید و نام الله را بر روی آن گذارده اید. اما ما و شما در یک سطح و مرتبه نیستیم، ما به همنوع کمک می کنیم ، ما عشق را در میان آدمیان قسمت می کنیم، ما پندار نیک را در بین انسانها ترویج می کنیم، ما هزاران سال است که فرهنگ پیشرفته خود را با احترام به فرهنگ های دیگر بر روی زمین می گسترانیم ، در حالیکه شما به نام الله به سرزمین های دیگر حمله می کنید، مردم را دسته دسته قتل عام می کنید، قحطی به ارمغان می آورید و ترس و تهی دستی به راه می اندازید، شما اعمال شیطانی را به نام الله انجام می دهید. چه کسی مسوول این همه فاجعه است؟
آیا الله به شما دستور داده قتل کنید، غارت کنید و ویران کنید؟ یا این که پیروان الله به نام او این کارها را انجام می دهند؟ و یا هردو؟
شما می خواهید عشق به خدا را با نظامی گری و قدرت شمشیر هایتان به مردم یاد بدهید. شما بیابان گردهای وحشی می خواهید به ملت متمدنی مثل ما درس خداشناسی بدهید. ما هزاران سال فرهنگ و تمدن در پشت سر خود داریم، تو بجز نظامی گری، وحشی گری، قتل و جنایت چه چیزی را به ارتش عربها یاد داده ای؟ چه دانش و علمی را به مسلمانان یاد داده ای که حالا اصرار داری به غیر مسلمانان نیز یاد بدهی؟ چه دانش و فرهنگی را از الله ات آموخته ای که اکنون می خواهی به زور به دیگران هم بیاموزی؟
افسوس و ای افسوس ... که ارتش پارسیان ما از ارتش شما شکست خورد و حالا مردم ما مجبورند همان خدای خودشان را این بار با نام الله پرستش کنند و همان پنج بار نماز را بخوانند ولی این کار با زور شمشیر باید عربی نماز بخوانند چون گویا الله شما فقط عربی می فهمد.
من پیشنهاد می کنم که تو و همدستانت به همان بیابانهایی که سابقا عادت داشتید در آن زندگی کنید برگردید. آنها را برگردان به همان جایی که عادت داشتید جلوی آفتاب از گرما بسوزند، به همان زندگی قبیله ای ، به همان سوسمار خوردن ها و شیر شتر نوشیدن ها.
من تو را نهی نمی کنم از این که این دسته های دزد را ( ارتش تازیان) در سرزمین آباد ما رها کنی ، در شهر های متمدن ما و در میان ملت پاکیزه ما.
این چهار پایان سنگدل را آزاد مگذار تا مردم ما را قتل عام کنند، زنان و فرزندان ما را بربایند، به زنهای ما تجاوز کنند و دخترانمان را به کنیزی به مکه بفرستند. نگذار این جنایات را به نام الله انجام دهند، به این کارهای جنایتکارانه پایان بده.
آریایی ها بخشنده، خونگرم و مهمان نوازند، انسان های پاک به هر کجا که بروند تخم دوستی، عشق ، آگاهی و حقیقت را خواهند کاشت بنابراین آن ها تو و مردم تو را بخاطر این کارهای جنایتکارانه مجازات نخواهند کرد.
من از تو می خواهم که با الله اکبرت در همان بیابانهای عربستان بمانی و به شهرهای آباد و متمدن ما نزدیک نشوی ، بخاطر عقاید ترسناکت و بخاطر خوی وحشی گریت.
«یزدگرد سوم ساسانی»
منابع:
بحارالانوار، محمّد باقر مجلسی، طبع تهران، ۱۳۰۱- ج ۱۱ ص ۴
قابوس نامه، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر وشمگیر، به کوشش غلامحسین یوسفی، چاپ سوم، تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۸
تشیع علوی و تشیع صفوی، علی شریعتی، تهران: چاپخش، ۱۳۷۷
خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، تهران: نشر صدرا، ۱۳۸۰
ایران در قرآن و روایات، نورالدین ابطحی، تهران: نشر آفتاب
ایران در زمان ساسانیان، آرتور کریستن سن، رشید یاسمی، دکتر حسن رضایی باغ بیدی، انتشارات صدای معاصر، چ پنجم، ۱۳۸۵
ایران و تمدن ایرانی، کلمان هوار، حسن انوشه، انتشارات امیر کبیر، چ نخست، ۱۳۶۳
تاریخ ایران، حسن پیرنیا و عباس اقبال آشتیانی، انتشارات میلاد، چ دوم، ۱۳۸۵
تاریخ ایران باستان ساسانیان، دکتر عبدالحسین زرین کوب و روزبه زرین کوب، انتشارات سمت، ۱۳۸۱
تاریخ کامل ایران باستان، دکتر میترا مهرآبادی، نشر افراسیاب، چ نخست، ۱۳۸۰
ستیز و سازش: زرتشتیان مغلوب و مسلمانان غالب در جامعهٔ ایران نخستین سدههای اسلامی، جمشید کرشاسب چوکسی، نادر میر سعیدی، انتشارت ققنوس، چ دوم، ۱۳۸۲
سقوط ساسانیان: فاتحان خارجی، مقاومت داخلی و تصویر ِ پایان ِ جهان، دکتر تورج دریایی، دکتر منصوره اتحادیه، فرحناز امیر خانی، روزبه زرین کوب، نشر تاریخ ایران، چ دوم، تابستان ۱۳۸۳
نوشتار تاریخ زرتشتیان پس از ساسانیان، موبد رشید شهمردان
نوشتار خاندان ساسان در تبعید، دکتر تورج دریایی
تاریخ ایران تألیف حسن پیرنیا
تورج دریایی، شاهنشاهی ساسانی، برگردان مرتضی ثاقبفر، نشر ققنوس، چاپ یکم،۱۳۸۳
لغتنامه دهخدا
شاهنامه حکیم فردوسی
برگرفته از کردونه مهر
آدینه = ناهیدشید
باید یاد آور شد که تقویم آریایی برای سی روز هر ماه سی نام متفاوت دارد مثل اورمزد، وهمن ،اردیبهشت ،شهریور ،سپندارمذ ،خرداد ، امرداد و.... ومانترسپند وانارام و
برای پنج روز پنجه پنج نام متفاوت دارد وحتی سال کبیسه هم برای روز 366 هم نام خاص خود دارد ولی پس از ساسانیان معادل هایی برای هفت روز هفته مشخص کردند.
رقص در ایران باستان
در قدیمی ترین سند بازیها ، رساله ی خسرو قبادیان وریدک ، انواع رقص ها مانند رقص با رسن ، زنجیر، چوب و شمشیر نام برده شده است .
هنر رقص در ایران آن چنان در ذهن و زندگی ساکنان این سرزمین ریشه دارد که در بسیاری از افسانه ها و قصه های رایج در میان قوم ها و طایفه ها ، به نوعی این هنر را در مسیر رویداد های داستان های خود گنجانده اند .
ویژگیهای و مضمون های گوناگون رقص های قومی و محلی در ایران
رقص در ایران از نظر تاریخی و تمدن ، بازتابی از ویژگیها و روحیه اقوام مختلف ایرانی در رویارویی با جهان هستی است . رقص های مناطق مختلف ایران دارای مضمونهای متنوعی چون آئینی و دینی ، شادی و تغزل ، حماسه و رزم ، کار ، تقلید و نمایش ،سوگ و درمان است .
تاریخ رقص در ایران را می توان به سه دوره تقسیم کرد :
الف)دوره ی آغازین عهد باستان
ب)دوران تشکیل امپراتوری های بزرگ ماد ، هخامنشی، سلوکی ، اشکانی و ساسانی
پ)دوران پس از آمدن اسلام به ایران
الف)دوره ی آغازین عهد باستان
بین ده تا شش هزار سال پیش از میلاد است ، دوران شکار ، گردآوری و انباشت فرآورده های خودرو و جنگلی ، گله داری و کشاورزی ابتدایی و کوچ است . در این دوران در سرزمین ایران باورهای ابتدایی آنیمیسم (جان بخشی به اشیا ) ، اعتقاد به تابو (مقدس و ممنوع یا معبودی خیالی و موهوم)و توتم (جانور یا گیاه یا هر موجود طبیعی که مظهر نیاکان یا در ارتباط با آنان پنداشته می شد )، نیز پرستش عناصر طبیعت و اجرام آسمانی بر اندیشه و رفتار و کارهای مردم این سرزمین تسلط داشت .مدارکی که از این دوره ی تاریخی بدست آمده است بر سابقه ی شش هزارساله ی رقص دلالت دارد که با جنبه های آیینی این دوران همخوان بوده است .
نمونه ی ظرف گلین پایه دار از تپه ی ((تل جری)) در 12 کیلومتری جنوب تخت جمشید است مربوط به هزاره ی پنجم ق.م. این نگاره گروهی از مردان را نشان می دهد که بسان نیم خیز دستان خودرا به پشت مرد روبرو نهاده و با حالت خضوع مذهبی در پیرامون توده ای از آتش افروخته یا خرمنی از فرآورده ها به پایکوبی مشغول هستند . هم چنین تکه سفالی از تپه سیلک کاشان بدست آمده است که نگاره چهار زن را در حال رقص دسته بند نشان می دهد . چگونگی بازوان و تن هایشان و از نگاهی که به یک سو دارند ، پیداست که مشغول رقص مقدس مذهبی دایره وار هستند . این رقص ها به نشانه ی پرستش چیزی مقدس همچون آتش و بت یا بزرگداشت شکار ، خرمن گندم و درختان پربار و کهنسال اجرا می شده است .امروزه نیز این گونه رقص های دسته بند حلقه یی و زنجیروار را در رقص های دسته جمعی کردی می بینیم .
نمونه های دیگری که از هزاره های پنجم ، چهارم و سوم ق.م. بدست آمده است عبارتند از :
- تکه سفال نگار ه داری از کاوش های سگز آباد قزوین ، همزمان با سیلک کاشان
- تکه سفالی از (( تپه سبز)) شوش به گونه ی متفاوتی از رقص دسته بند مردم سیلک و مردم سگزآباد
- تکه سفالی از تپه ((حصار)) دامغان نمایشگر رقص جنگی پنج مرد
- تکه سفالی از نهاوند نشانگر رقص دسته بند دایره وار گروهی از زنان ( در موزه ی لوور پاریس نگهداری می شود )
- تکه سفالی از تپه سیلک کاشان که در فاصله رقصندگان نشانه هایی از خورشید و پرندگان آبی وجود دارد (این نگاره در موزه ی ایران باستان است )
- تکه سفالی با پیکره ی چند رقصنده ی زن در ((چشمه علی )) با سربند ها و کلاه های بلند بر سر و جامه های تنگ و کیسه ای (موزه ی لوور )
- رقص با دستمال در سیلک مربوط به 3600 سال ق.م.
- رقص برداشت محصول و خرمن از (( تپه موسیان)) رقصندگان با خم کردن بازوان از آرنج به سوی بالا دست ها یا انگشتان کوچک یکدیگر را در برابر شانه ها گرفته اند . این گونه رقص هنوز هم در میان ایرانیان ارمنی و نسطوری (سریانی/آشوری) معمول است .
- تکه سفال دیگری از تپه موسیان نشان دهنده ی رقص نیایش به خدایان
- تکه سفالی از (( تپه خزینه )) رقص سه تن به حالت جذبه که با بلند کردن دست ها به طرف بالا عروج به آسمان را نشان می دهند . نقش نردبانی پایین تنه ی رقصندگان نشانه یی از صعود به آسمان و نزدیک شدن به جایگاه خدایان است . خط های موازی زیر پا و بالای سر رقصندگان نشان دهنده ی طبقه های زمین و آسمان است .
- رقص تکی از هزاره ی سوم روی تکه مفرغی به شکل آدمی از ((تپه گیان)) نهاوند. نمونه ی از این رقص بزمی تکی ، نگاره ی برجسته روی لوح سنگی از شوش بدست آمده است (موزه لوور) این نوع رقص های بزمی با رقص های دسته بند مقدس و مذهبی تفاوت دارد .
- رقص دسته بند کاسیها در هزاره سوم گونه ی دیگری از رقص های دسته جمعی است به شکلی که بازوان از پشت گردن یکدیگر می گذراندند و دست ها روی شانه های هم می رقصیدند . کاسیها در شمال ایلام پیرامون کرمانشاه و دره های کوههای زاگرس زندگی می کردند .
- رقص با سماچه (( سماچه )) به معنی ماسک از ((تپه یحیی)) در کرمان ( هزاره ی دوم تا هزاره ی سوم ق.م.) رقصندگان به منظور رقصی با حرکت پرندگان ، ماسکی به شکل پرنده بر سر و پرهای بلند به بازوانشان بسته اند . نمونه ی دیگری از همین نوع رقص با ماسک کله ی بز کوهی روی تکه سفالی از تخت جمشید بدست آمده است . رقص با ماسک بز کوهی با در دست گرفتن شاخه های سبز درختی که شاخه های متقارن دارد ، یادآور باوری اسطوره ای است که بارها روی ظرف ها و آثار دیگر نگاشته شده اند . بز کوهی نماد خدای کوهستانها و شاخه های متقارن نماد ((درخت زندگی)) است . این باور متداول آن زمانها و عقیده ی مذهبی مردم آسیای غربی است . رقصندگان با این رقص شادمانه می خواستند داستان بز کوهی و درخت زندگی را مجسم کنند .
- رقص سه نفری از ((تل تیموران)) در ارسنجان فارس مربوط به سالهای 1400 تا 1200 ق.م . شبیه به رقص کاسیها .
گذشته از همه این گونه رقص های یاد شده ، گونه های دیگری از رقص مرد و زن به شیوه های دو به دو ، سه به سه ، بازو در بازو یا دست اندر دست هم در ایران زمین وجود داشته است .
نمایش رقص در سر پرچم که از لرستان مربوط به هزاره یکم ق. م . بدست آمده است ، نشان دهنده ی ارزشمند بودن رقص و نیز نشان دهنده ی این است که مردم روزگاران پیش از تاریخ می پنداشتند که همان سان که خودشان روی زمین می رقصند ، خدایانشان نیز در آسمان یا در زیر زمین به رقص برمی خیزند ، نیز برخی باور داشتند که رقصیدن از کارهای خدایان است و آدمی از آنان تقلید می کند ، بنابراین این پندار را بر سر پرچم و نیز سنجاق مفرغی دیگری با تندیس خدا که از لرستان مربوط به سده ی هفتم ق.م. بدست آمده است می بینیم .