آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

آتش ورهرام و آتشکده

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

در مراسم دینی زرتشتیان، آتش بزرگﺗرین عامل است. آتش از زمان قدیم در زندگی و عبادات قوم هند و اروپایی عامل مهمی محسوب میﺷده است، ولی زرتشت به آن جنبهﻯ اخلاقی و معنوی داد و آن را علامت و نشانهﻯ زندهﺍی از پاکی و طهارت دانست.[1]

 آتش در کتاب اوستا به صورت آتَر و آثر[2] و در فارسی میانه به گونهﻯ آدور[3] و آتَخش آمده است. و واژهﻯ بهرام در اوستا به صورت ورثرغنه[4] به معنی پیروزی است و در فارسی میانه وَهرام، وَرَهرام و وَرَهران گفته میﺷود. و او در دین زردشتی ایزد جنگ و پیروزی است.[5]

 

سه آتش مقدس در آیین زرتشتی

در حال حاضر سه آتش مقدس در بین زرتشتیان وجود دارد که بر حسب درجه و احترام به ترتیب عبارتند از: آتش بهرام، آتش آذران، آتش دادگاه. آتش بهرام قرنﻫا مقدسﺗرین آتش به شمار میﺭفته و به «پادشاه پیروزگر آتشﻫا» ādurān pādixša pērōzgar موسوم است. شکوه و فر این آتش است که با دروغ و تباهی میﺟنگد و بدون حفاظت این آتش برای هیچ بهدینی زندگی در روی زمین میسر نیست.[6]

از این گذشته، عالیﺗرین درجهﻯ آتش، یا همان آتش بهرام بنا به دو متن پهلوی، دینکرد و روایات پهلوی، این قدرت را دارد که تمامی ایزدان را جلب کند. آتش بهرام دَرِ ارتباطی میان زمین و آسمان است. زمانی که ایزدان مینوی به گیتی میīیند، ابتدا و پیش از بازدید از اماکن دیگر، به نزد آتش بهرام میﺭوند. [7]   

 

اهمیت و جایگاه خاص آتش بهرام در سنت زرتشتی

پارسیان آتشکدهﻫای بزرگ را آتش بهرام گویند که در برابر آن آدران یا آذران یا آگیاری به آتشکدهﻫای کوچک اطلاق میﺷود.[8]

در اوستا، یسنه (17 بند 11)، از پنج نوع آتش نام برده شده و به هریک جداگانه درود فرستاده شده است که نام نخستین آنها «بِرِزی سَوَه[9]» به «بلند سود» ترجمه شده و در تفسیر فارسی میانه بهﻧام عمومی آتش بهرام خوانده شده است.[10]

در کتاب گزیدهﻫای زادسپرم آمده: «بلند سود نیز در آسمان است، آن فره که جایش در آتش بهرام است...» و خویشکاریﻫای او چنین برشمرده شده است: با دروج(=دیو) مینوی ستیز کردن، زدن و سوختن پری پیکرانی که از دریا برآیند و روشنان (=ثوابت) را با گند و آلودگی دشمنی ورزند و با جادوگری آفریدگان را تباه کنند و زدن و شکست دادن جادو و پری و اساساً پاسبانی کردن خفتگان در شب و با سروش[11] پرهیزگار یار بودن.[12]

به عقیدهﻯ مزدیسنان، آتش بهرام از شکوه خاصی برخوردار است، و مزدیسنان در پناه او در روی زمین زیست میﻛنند. در کتاب صد دَرِ نثر دَرِ سی و نهم آمده: «اگر آتش بهرام نهﺑودی، هیچﻛس از شهری نهﺗوانستی شدن، زیرا که از خورَه[13] (=فر) آتش بهرام است که در راهﻫا، کسی به کسی زیادتی نهﺗواند کردن....» و در دَرِ دوم آمده: بر آتش بهرام هیزم و بوی نهند، چنانکه باد بوی آن به برد و دیو فرار کند زیرا از فر آتش ورهرام است که زندگی میﺗوان کرد. در کتاب صد دَرِ بندهش آمده: اندر دین گوید که هر جای که بهدینان، بسته کُستیان[14] نشینند، باید که آتش بهرام، در آن شهر و جایگاه باشد، چه آتش بهرام همﭼون پاسبانی است که آن جایگاه را از همهﻯ آفتﻫا و بلاها نگاه میﺩارد.[15]

 

انتساب این آتش به بهرام! چرا؟

در چرایی انتساب این آتش بزرگ به بهرام، متون فارسی میانهﻯ متاخر نشان میﺩهند که همهﻯ آتشﻫا را جنگجویانی میﺩانستند که نه فقط در سطح مادی و به صورت مقابله با تاریکی و سرما، بلکه به صورت مینوی و مقابله با نیروهای شر، به سود آفرینش فزونیﺑخش میﺟنگند. از اینﺭو طبیعی میﻧماید که بزرگﺗرین آتش را به «پیروزی»، با روحیهﻯ دلیری و امید اختصاص دهند؛ و بدینﺳان به آسانی درک میﺷود که چرا هنگام عزیمت به نبرد با بیﺩینان، اخگرهایی از آتش بهرام را پیشاپیش سپاه، زردشتیان حمل میکردند.[16]

 

چگونگی فراهم کردن آتش بهرام و مراحل تهیه آن

آتش بهرام فراوردهﻯ جمعīوری، پاکﺳازی و تبرک شانزده آتش مختلف زمینی است که برای اهداف گوناگون استفاده و در اثر آن کم و بیش آلوده شده است.

 

تهیه این آتش از ترکیب شانزده آتش دیگر!

این آتش را که بایستی ترکیبی از شانزده آتش متفاوت باشد را میﺗوان بنابر فرایندهایی که در موردش بهﻛار میﺭود، به سه دسته تقسیم کرد:

دستهﻯ اول آتشی است که ناشی از سوختن یک لاشه است و آتشی بیﻧهایت ناپاک است و باید توسط یک غیر زرتشتی و با رویهﺍی بسیار خاص جمعīوری شود: ملاقهﺍی مشبک که با مواد قابل اشتعالی چون چوب صندل یا کندر پر شده است، بر فراز آنچه از هیزم مخصوص آتش زدن مرده باقی مانده نگاه داشته میﺷود. شعلهﻯ آتش نبایستی مستقیم به مواد داخل ملاقه برسد، بلکه بایستی این مواد در اثر حرارت آتش شعلهﻭر شود. از آتش گرفتن این مواد آتشی تازه بهﺩست میīید. این فرایند 91 بار تکرار میﺷود؛ عملی که در خلال آن اورادی را نیز میﺧوانند. آتش پاک شده، در یک آتشدان نگهداری شده و با دقت خاص آن را شعله ور نگاه میﺩارند.

آتشﻫای دستهﻯ دوم و سوم ناپاک نیستند. دستهﻯ دوم از آتش پیشهﻫای گوناگون، از کوزهﮔری، تا چوپانی (سیاههﻯ آن در طول سالﻫا تغییر کرده است) و آتشی که در اثر آذرخش است، تشکیل میﺷود، گفته میﺷود این آتشﻫا خنثی هستند.

دستهﻯ سوم به شانزدهمین گونهﻯ آتش مربوط میﺷود، که نه آلوده است و نه خنثی، بلکه تا حدی مقدس است، زیرا آتش خانهﻯ یک پارسای زرتشتی است. پس از پاک کردن آتش با 40 احتراق پیاپی دو دسته آتش دیگر، یکی به کمک اصطکاک سنگ آتشﺯنه، و دیگری به کمک تکهﻫای چوب، به آن افزوده میﺷود. آتشﻫا یکی میﺷوند و روند 44 احتراق دیگر را میﮔذرانند تا شاید عمل امتزاج کامل شود.

روندهای مذکور به دست افراد معمولی صورت میﮔیرد، سپس دو موبد آنﻫا را از آغاز تا انتها تکرار میﻛنند. سرانجام همهﻯ شانزده آتش برای متبرک شدن آمادهﺍند.

 

تقدیس آتش توسط موبدان در طی بیش از سه سال!

عمل تبرک که به مانند قبل توسط دو موبد انجام میﮔیرد، عبارت است از گردآوری بخشی از هر آتش و خواندن یسنا و ویدیوداد بر آنﻫا. این آیین، یکﺑار در روز به تعداد دفعاتی که پاکﺳازی صورت گرفته و به احترام ایزدی که آن روز به نامش است انجام میﻳابد. از آنﺟا که این آیین برای 16 گونهﻯ آتش تکرار میﺷود، در صورتی که دو موبد آن را انجام دهند 1128 روز به طول میﺍنجامد.

اعمال پایانی به مراتب سادهﺗر هستند. در اولین روز از روزهای گاهانی، یعنی پنج روزی که سال را آن هم بعد از گذشت 12 ماه 30 روزه کامل میﮔرداند، 16 آتش با هم به یک آتشدان آورده میﺷود. سرانجام آتش را چهار موبد در حالی که چتری بالای آتش دارند و در جلوی آنان موبدانی با گرز و شمشیر در حرکت هستند با مراسم پرشکوهی به آتشکده برده و در آنﺟا در اتاقی که قبلاً با خواندن یسنا و ویدیوداد به مدت سه روز متوالی تبرک یافته به تخت میﻧشانند. تخته سنگی که مجمر آتش بر آن قرار دارد، و محلی که پنجﺑار در روز به آتش دمیده میﺷود و جایگاه همیشگی نگهداری از آن است، تخت شاهی نامیده میﺷود و تاجی بر فراز آن آویزان است.[17]

پس از آنکه مراسم تختﻧشین به اتمام رسید موبدان چند عدد از شمشیرها و گرزها را به دیوار حریم آتش آویزان میﻛنند تا اولاً نشانی از جنگ دائمی بر ضد بدی باشد و ثانیاً در مواقع لزوم در محافظت و دفاع از آتش بهﻛار آید. و در هر یک از گوشهﻫای اتاق زنگی برنجی به زنجیر میīویزند تا در هر یک از پنجﮔاه شبانهﺭوز، هنگام خواندن سرود، آن را به صدا در آورند.[18]

 

نگهداری از این آتش

آتش بهرام باید همواره حتی در شب با شعلهﻫای درخشان و فروزنده بسوزد. مراسم و عبادات خاصی برای احترام و بزرگداشت آن به عمل میīید و در آغاز هر پنج گاه چوبﻫای خوشبو داخل آن سوزانده میﺷد. فقط موبدی که از هر لحاظ حائز صلاحیت کامل باشد میﺗواند وارد حریم آن آتش شود و فقط ادعیه و نیایشی که مربوط بدان آتش است باید در جوار آن از حفظ تلاوت گردد. بهدینان و موبدان معمولی فقط میﺗوانند آتش بهرام را از میان پنجرهﻫای مشبکی که در دیوار حریم آتش قرار دارد ببینند و از همانﺟا ادعیه و نیایش خوانده و چوبﻫای صندل خوشبو نثار کنند.[19]

 

لزون حضور آتش بهرام در هر منطقه

طبق سنت زردشتیان، هریک از حوزهﻫای بهدینان باید آتش بهرام داشته باشد. بعضی از دستوران معتقدند که فقط یک آتش بهرام باید باشد؛ چه آن شاه است و چند پادشاه در اقلیمی نگنجند. در ایران مدتﻫا قبل، که تاریخ آن معلوم نیست،دو آتش بهرام در یزد و تهران برپا گردیده است. در هندوستان هشت آتش بهرام شعلهﻭر است.یکی از مهمﺗرین آتشﻫای بهرام، آتشکدهﻯ نوساری است که تقریباً هفتصد سال از بنای آن میﮔذرد.[20]

سه آتش اصلی ایرانیان باسان یعنی آذر فرنبغ، آذر گشنسپ و آذر بُرزینﻣهر از نوع آتش بهرام هستند.[21]    



[1] - بار، کای، آسموسن، مری بویس؛ دیانت زرتشتی؛ فریدون وهمن؛ تهران، نشر ثالث، 1389، چاپ دوم، ص122

[2] - ātar , āөr

[3] - ādur

[4] - vərəөraghna

[5] - عفیفی، رحیم؛ اساطیر و فرهنگ ایرانی در نوشتهﻫای پهلوی؛ تهران، توس، 1383هﺵ، چاپ دوم، ص 404 و 461

[6] - بار، کای، آسموسن، مری بویس؛ پیشین؛ ص 145

[7] - گیمن، دوشن؛ دین ایران باستان؛ رویا منجم، تهران، نشر علم، 1385، چاپ دوم، ص 116

[8] - اوشیدری، جهانگیر؛ دانشنامه مزدیسنا، تهران، نشر مرکز، 1371هﺵ، چاپ اول، ص 61

[9] - bərəzi.savah

[10] - دوستخواه، جلیل؛ اوستا، تهران، انتشارت مروارید، 1388، چاپ چهاردهم، جلد دوم، ص 895

[11] - ایزد فرمانبرداری و اطاعت در ایران باستان

[12] - راشد محصل، محمد تقی؛ وزیدگیﻫای زادسپرم؛ تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1385، چاپ دوم، صص 51

[13] - xwarrah

[14] - کُستی یا کُشتی که آن را بند دین هم میﮔویند کمربند مقدس زردشتیان است.

[15] - عفیفی، رحیم؛ پیشین؛ ص 410  

[16] - بویس، مری؛ زردشتیان باورها و آداب دینی آنﻫا؛ عسکر بهرامی، تهران، ققنوس، 1384، چاپ ششم، ص 93

[17] - گیمن، دوشن؛ پیشین؛ ص 120-121؛ مولتون، جیمز هوپ؛ گنجینهﻯ مغان، تهران، انتشارت مهتاب، 1388، ص 181-183

[18] - بار، کای، آسموسن، مری بویس؛ پیشین؛ ص 145؛ مولتون، جیمز هوپ؛ پیشین؛ 183

[19] - همان؛ ص 123

[20] - دوستخواه، جلیل؛ پیشین؛ ص 895؛ بار، کای، آسموسن، مری بویس؛ پیشین؛ ص 123 و 146

[21] - همان؛ ص896

http://www.pajoohe.com
 

 

( ادامه مطلب )


| | نظر(0) daremehr | 15/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

شاه ورهرام ایزد خرمشاه

خرمشاه یکی از محلات زرتشتی نشین یزد محسوب می شود. این محله که در مرکز یزد قردارد،پناهگاه زرتشتیان اصفهان بوده است.

بنا بر روایات شاه عباس صفوی تعدادی از بهدینان یزد و کرمان را به اصفهان کوچیده ودر محله گبر آباد ساکن می کند. چرا که به سیاست تمرکز قدرت را دنبال می کرد . به طوریکه ارامنه را از ارمنستان به محله جلفای اصفهان انتقال داد.زرتشتیان به همین روال در اصفهان زندگی کردند تا به زمان شاه سلطان حسین صفوی رسیدند.در این دوره فشار وستم بر بهدینان افزایش یافت به طوریکه 20هزار نفر در یک روز به قتل می رسند. عده ای که توانسته بودند از این مهلکه جان سالم به در ببرند به یزد فرار کردند و درکوی خرمشاه ساکن شدند. علت نامگذاری آن به خاطر شادکامی بهدینان از نبود کشت و کشتارصفویه در یزد بوده است.

آنها آتش ورهرام اصفهان را با مشکلات فراوان به خرمشاه یزد انتقال دادند . همچنین نیایشگاه شاه ورهرام ایزد را در نزدیکی آتشکده بنا کردند.در قسمتی از این نیایشگاه جایگاه روشن کردن عود و شمع تعبیه شده است. در روی دیوار شاه ورهرام ایزد کتیبه ای وجود دارد که تاربخ بنا و تعمیرات توسط خیرین خرمشاهی آمده است.

بهدینان در وهرام روز هر ماه به این نیایشگاه رفته و به نیایش دادار اورمزد می پردازند.

با سپاس از وبلاگhttp://www.payamepasargad.blogfa.com

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 13/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

سرور امشاسپندان شاه ورهرام ایزد است

دادخواه دردمندان شاه ورهرام ایزد است

 

آذر و اردیبهشت و آن سروش پاسبان

تابش آن نور یزدان شاه ورهرام ایزد است


لنگر کشتی و دریا زورق باد مراد

دستگیر مستمندان شاه ورهرام ایزد است


کوه و دریا و زمین سورخهای پرشکاف

دادرس از چون و چندان شاه ورهرام ایزد است


آهن و فولاد و مس را می کند دریای آب

کارساز پتک سندان شاه ورهرام ایزد است


تیغ و شمشیر و کمند جنگهای بی کران

قوت بازوی مردان شاه ورهرام ایزد است


گه گلستان گردد و گاهی بسوزد بدکنش

رهنمای هوشمندان شاه ورهرام ایزد است


ببر و شیر و اژدها و دیو و جادو و پلنگ

برون ایشان به زندان شاه ورهرام ایزد است


باد و طوفان و نهنگ و موج گرداب غضب

آن زمان فریاد مردان شاه ورهرام ایزد است


دزد و گرگ و رهزان و  رهدار  در راه سفر

یاور و خود را یقین دان شاه ورهرام ایزد است


ریشخند کس مکن تا می توانی در جهان

قاتل آن ریشخندان شاه ورهرام ایزد است


گر به بند دشمنی گر به بند اژدها

درگشای پایبندان شاه ورهرام ایزد است


خاکساری پیشه کن تا همتت گردد بلند

پادشاه ارجمندان شاه ورهرام ایزد است


غم مخور بهرام که رندانه آید بخششت

پادشاه کل رندان شاه ورهرام ایزد است


از گفته بهرام اسفندیار کرمانی

( ادامه مطلب )


برچسب ها :ورهرام یشت,

| | نظر(0) daremehr | 13/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

حجة الاسلام و المسلمین عادل مولائی

مقدمه:

میهن عزیز و سراسر عزت و افتخار ما، ایران بزرگ اسلامی در طول تاریخ گذشته خود در اثر طمع و تجاوز و چپاول دشمنان و یا ضعف و نابخردی حاکمان و عوامل دیگر مورد تاخت و تاز و تقطیع و تجزیه قرار گرفته و بخش های مهمی از پیکره آن جدا شده است.هر کدام آنها یادآور خاطراتی تلخ و حوادثی ناگوار و تجربه هایی دهشت بارمی باشد و داغی جانگداز بر دل ایران وایرانی نهاده است.

 

در میان سرزمین هایی که به جفای دشمن و برخی دوستان نابخرد از ایران بزرگ جدا گشته، شاید هیچ کدام به اندازه جدایی قفقاز اندوه بار نبوده است. اندوهی که رنج ودرد آن از سال های 1228قمری (عهدنامه گلستان) تا 1243(عهدنامه ترکمن چای) تاکنون از دل و مذاق ها نرفته است. و هر گاه خاطره آن دردها در ایرانیان وطن دوست و آگاه زنده می شود، او را به غم و افسوس وا می دارد.

منطقه قفقاز در شمال غرب ایران واقع است و در حال حاضر مشتمل بر کشورهای آذربایجان، جمهوری ارمنستان، جمهوری گرجستان، جمهوری خودمختار نخجوان و داغستان می شود. قفقاز از لحاظ جغرافیائی، سیاسی، و فرهنگی یکی از مناطق استراتژیک و یکی از مهمترین مناطق دنیا است.

قفقاز با کشور روسیه در شمال و دریای خزر در شرق و کشورهای ترکیه و یونان و دریای سیاه در غرب و جمهوری اسلامی ایران در جنوب که قفقاز از آن پیکره جدا شده است همسایه می باشد.

این منطقه ازجهات مختلف دارای اهمیت فوق العاده بوده و به لحاظ این اهمیت نیز در طول تاریخ مورد تاخت وتاز و تجاوز و جولان کشورهای روسیه،ترکیه و روم شرقی بوده است که مجال بحث وگفتگو در این باره در حوصله این مقال نیست. آنچه در این نوشتار مختصر، اشاره ای گذرا بدان می گردد، سابقه دینی و ارتباط آن با دارالارشاد اردبیل است.

جایگاه دین در قفقاز

بر اساس گزارشات قطعی تاریخی و شواهد موجود، مردمان قفقاز به ویژه قسمت شرقی آن در بخشی که اکنون کشور جمهوری آذربایجان خوانده می شود، قبل از اسلام همان دین وآئینی را داشته اند که ایرانیان داشته اند و به همان زبانی تکلم می کرده اند که ایرانیان تکلم می کرده اند.

وجود آتشکده های مختلف از جمله آتشکده" سوراخانی" – که تا قرن نوزدهم میلادی آتش آن فروزان بوده و اکنون نیز بنای آن موجود است سندی غیر قابل انکار براین مطلب است. با ورود اسلام در قرن هفتم میلادی به کشور پهناور ایران و آغوش گشودن ایرانیان بر این دین مقدس الهی، بخش های وسیعی از منطقه قفقاز نیز به دین اسلام گروید و روز به روز پایه های اعتقادی و فرهنگی آن گسترش یافت.

به همان علل و عواملی که محبت و ولایت امام علی (علیه السلام) و خاندانش در دل ایرانیان جای گرفت، مردمان قفقاز نیز به عنوان بخشی از ایران بزرگ دل در گرو این عشق و محبت سپردند و سرانجام نهضت و حکومت صفوی در قرن دهم قمری و البته  زمینه های فکری و فرهنگی آن چند سال قبل از حاکمیت ظاهری حکومت شیعی، کار را یکسره کرد و بخش عمده قفقاز به ویژه آران، شیروان، دربند، داغستان، گنجه، لنکران، نخجوان، و دیگر مناطق آن با اکثریتی قریب به اتفاق جزء مناطق شیعه نشین شمرده شدند.

تفلیس مرکز گرجستان از سده های نخستین اسلامی خواستگاه راویان احادیث اهل بیت پیامبر(صلوات الله علیهم) شد؛ محدثانی همچون ابومحمد حست تفلیسی از اصحاب امام رضا(علیه السلام)عبدالله بن لطیف تفلیسی از بعضی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) روایت کرده، حسین بن بیان تفلیسی که به مداینی نیز مشهور است ابوالقاسم تفلیسی، موسی بن زنجویه تفلیسی، عبدالله بن محمد تفلیسی و حسین بن علی علوی و بسیاری دیگر که در کتب تاریخ و رجال و تراجم و انساب از آنان یاد شده است.

نهایتا تفلیس با همه فراز و فرودی که به خود دیده در دویست سال اخیر مرکز اداره مسلمانان قفقاز گردیده و شیخ الاسلام قفقاز که در گذشته یک روحانی برجسته شیعی بوده است در آنجا استقرار یافت.

اگر چه بعدها این مرکز دینی به شهر باکو انتقال یافت و اکنون نیزدر آن شهر دایر است. شهر ایروان مرکز ارمنستان نیز به شهری مسلمان و عمدتا شیعه نشین تبدیل شد و علماء و خاندان های بزرگ علمی در آنجا نشو و نما کردند و چونان آفتابی بر تارک جهان تشیع درخشیدند. بزرگانی چون آیت الله سید علی ایروانی و آیت الله میرزا عبد الکریم ایروانی و آیت الله مولی محمدفاضل ایروانی و ده ها تن دیگرو خاندان علمی آنان که تاکنون جهان اسلام از وجود و حضور آنان بهره مند است و اما داستان منطقه آران یا همان جمهوری آذربایجان و بزرگان علمی و معنوی آن قصه ای پر غصه است که بازگویی آن مجالی وسیع می طلبد.

قصه ای خونین که دل ها را اندوهگین و ارواح را آزرده و حنین و سینه را مالامال درد و غم می سازد. علماء و روحانیون و طالبان علوم وو معارف اسلامی پس از جدایی قفقاز از ایران، زجرها کشیدند و شکنجه ها دیدند و قتل و تبعید و اسارت را به جان خریدند. صدها و بلکه هزاران تن در طول دویست سال علی الخصوص پس از حاکمیت کمونیست ها در سال 1918 به بعد، سرنوشت شان با مظلومیت و درد و رنج هم آغوش شد و چه صعوبت ها و مشقت ها و تهمت ها در راه خدا متحمل شدند.

با کو و قصبات و روستاهای متدین اطراف آن، لنکران و شهرها و روستاهای آن، گنجه و دربند و داغستان ، شاماخی ، شوشا ، بردع، قره باغ، نخجوان ، اردوباد و دیگر نقاط و شهرهای آن خاستگاه عالمان بزرگ و روحانیون برجسته بود که با نبوغ و استعداد و همت خود در میان خفقان تزاری و استبداد بلشویکی به تحصیل علوم و معارف اسلامی همت گماردند؛ و در این راه بذل جان ومال و همه هستی خود دریغ نورزیدند.

روابط دینی قفقاز و دارالارشاد اردبیل

دارالارشاد اردبیل و حوزه علمیه آن از دیر باز مرکز توجه و مراجعه مردمان قفقاز بوده است. ارادت و مودت ویژه اردبیلیان از سده های نخستین به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) که این شهر را شهری ولایت مدارساخته، به ویژه، حضور حضرت شیخ صفی الدین اسحاق اردبیلی شاگرد برجسته شیخ زاهد گیلانی واجداد و اولادی در طول چند قرن قبل و بعد از آن در اردبیل ، وجود علمای صالح و برخوردار از عظمت علمی و معنوی و وعاظ و ذاکران و مداحان برجسته حسینی، شرائط جغرافیائی و امکان ارتباط بهتر و سریع تر به لحاظ داشتن راه های مواصلاتی و عواملی دیگر موجب گردید که دارالارشاد اردبیل به عنوان دروازه ی منطقه قفقاز به خصوص آران یعنی همان جمهوری آذربایجان و دربند و داغستان محسوب شودو علاوه بر تعاملات اقتصادی، تأثیر و تأثرات فرهنگی علی الخصوص دینی را به دنبال داشته باشد.

شهر باکو مرکز منطقه آران همواره مشتاق و پذیرای وعاظ نامی اردبیل بوده است. ملا غلام علی آلاپلازاوغلی و حاج میر صالح تاج الذاکرین (ایشان غیر از آیت الله میر صالح آقا مجتهد می باشد) و ملا عبدالطیف مجدالواعظین و بسیاری دیگر از جمله واعظان فاضل و دانشمندی بوده اند که در مناسبت های مختلف دینی در شهر بادکوبه و دیگر شهرهای قفقاز به وعظ  و ارشاد پرداخته اند.

از گذشته درخشان حوزه ی علمیه اردبیل که بگذریم، در قرن سیزدهم و نیمه اول قرن چهاردهم قمری، علی رغم بی مهری هایی که که از سوی حکام نابخرد و ناتوان قاجار و منفور پهلوی نسبت به این  شهرمقدس گردید، وجود سهمدرسهعلمیهملاابراهیم و صالحیه و آقا میرزا علی اکبر و حضور عالمان و مجتهدان با عظمتی همچون حضرت آیات ملا ابراهیم اردبیلی (م1307ق)، میرزا حسن مجتهداردبیلی (م 1294ق)، حاج میر صالح آقا مجتهد(م 1319ق)، میرزا ممحمد علی اردبیلی (1328ق)، ملا عبدالظاهراردبیلی(م 1332ق)، سید مرتضی خلخالی( م 1317)، میرزا یوسف مجتهد  اردبیلی (م1339) میرزا عبدالله مجتهد اردبیلی (م1334ق)، حاج سید احمد مرتضوی(م 1353ق)، آقا میر محی الدین یونسی(م 1355ق)، میرزا ابراهیم انواری (م 1332ق)، میرزا ابوالفضل فضلی(م 1341ق)و بسیاری دیگر موجب گردید حوزه ی علمیه نسبتا گرمی را در این مقطع زمانی در دارالارشاد اردبیل شاهد باشیم.

این امر و دیگر عوامل یاد شده باعث شد گام نخست هجرت الی الله و سیر به سوی کسب علم و معرفت طلاب با استعداد علوم دینی منطقه قفقاز از دارالا رشاد اردبیل شروع گرددو حوزه ی علمیه ی اردبیل به عنوان مرکز دینی مورد توجه طالبان علوم اسلامی آن منطقه واقع شود. از اولین عالمان برجسته و بزرگی که در قرن سیزدهم هجری قمری، تحصیلات خود را از اردبیل شروع کرده، فقیه و اصولی نامدار آیت الله میرزا عبدالکریم ایروانی (1220- 1294ق)را می توان نام برد.

وی استاد میرزا محمد تنکابنی (1302ق) صاحب قصص العلما و آیت الله میرزا محسن مجتهد اردبیلی (1294ق) است وصاحب کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء در ذیل شماره 69 نجم ثالث خود صفحه 437 داستانی از دوران تحصیل ایشان در اردبیل را نقل نموده است.

از دیگر علما و روحانیون قفقازی که در حوزه ی علمیه اردبیل تحصیل نموده اند، می توان حضرات آیات و حجج اسلام آقا میر باقر مجتهد سالیانی (شهادت سال 1360ق)، آقا شیخ حسین فاطمائی باد کوبه ای (م1359ق)، شیخ ابراهیم خلیل باد کوبه ای(م 1359ق)، آخوند شیخ اباصلت باد کوبه ای (1325ق)، شیخ اسدالله سیف الدینی لنکرانی (م 1375ق)، شیخ حسن حاتمی لنکرانی(م 1361ق)، میرزا عبدالحسین واعظی لنکرانی(م1386ق)، شیخ بشیر ارکوانی لنکرانی(م 1386ق)، شیخ اسحاق آستارایی قفقازی(م1391ق)، شیخ فاضل موحد قفقازی والد معظم مرجع تقلید جهان تشیع حضرت آیت الله شیخ محمد فاضل لنکرانی(قدس سره)(م1390ق)، میرزا جعفرقلی سراخانی باد کوبه ای (1349ق)، شیخ الاسلام حاج علی آقا سلیمان زاده باد کوبه ای (م 1395ق)، شیخ علی بنده بابائی(م 1403ق)، شیخ صدرالدین صمدی لنکرانی(م 1407ق)، شیخ یونس فرجی لنکرانی(م 1408ق) ،آخوند شیخ فرج الله پیش نماز زاده گنجوی (م 1370ق)، سید محمد لنکرانی(م 1353ق)، آخوند ملا مظفر لنکرانی(م 1379ق)، شیخ قدرت الله لنکرانی(م 1379ق)، شیخ عبدالرزاق لنکرانی (م 1382ق)، میرزا محمد لنکرانی (م 1359ق)، شیخ عبدالحسین بهبودی لنکرانی(م 1426ق) و بسیاری دیگر را نام برد که در این مختصر به همین مقدار اکتفا می گردد.

بعضی از علما و روحانیون قفقازی در حوزه ی اردبیل تا سمت استادی پیش رفته و در کنار دیگر اساتید فاضل به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی اقدام نموده اند.

از جمله آنان بنا به نقل مرحوم عالم ربانی حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالرحیم جعفری(قدس سره)، آخوند ملا علی قره باغی می باشد.

وی که از اهالی "قره باغ" قفقاز (جمهوری آذربایجان فعلی) بوده، در مدرسه صالحیه مسند تدریس داشته و استاد جعفری به همراه برادرش شیخ محمد و پسر عمو هایش نزد وی تلمذ کرده اند.

استاد جعفری می فرمود، چند سال بعد در جریان گرفتاری های پس از انقلاب کمونیستی روسیه، ایشان به ناچار به قره باغ بازگشت که بعدها شنیدیم درآنجا به شهادت رسیده است.

ارتباط تنگاتنگ منطقه قفقاز به ویژه آران و شیروان (جمهوری آذربایجان فعلی) با اردبیل تنها محدود به حضور طلاب علوم دینی در حوزه ی علمیه دارالارشاد نیست بلکه ارتباط علماء اعلام و فقهاء عظام اردبیل و این منطقه نیزتا زمان کشیده شدن دیوار آهنین و قطع رابطه به طور کامل توسط رژیم الحادی شوروی سابق بر قرار بوده که طرح این بحث به مجالی وسیع نیازمند است؛لکن به عنوان نمونه به ارتباط فی مابین دوفقیه مبارز و مجتهد مجاهد یعنی حضرات آیات آقا میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی(م1346ق) و آیت الله شهید شیخ عبدالغنی باد کوبه ای(شهادت به سال 1350ق/ 1931م)می توان اشاره کرد.

این دو بزرگوار که از دوران تحصیل در نجف اشرف در خلال دهه آخر قرن سیزدهم هجری قمری با یکدیگر آشنا و هم عقیده بودند و در درس آیت الله العظمی مولی محمد فاضل ایروانی (م1306ق)شرکت می کردند، در جریان مقابله با تهاجم ضد دینی و تجاوز و اشغال بیگانگان و بیگانه پرستان، مدام در ارتباط بوده و تا حدی همکاری برای جنگ مسلحانه نیز پیش رفته بودند.

این پیوند و ارتباط دینی و فرهنگی و بلکه عاطفی علیرغم گذشت قریب یک صد سال از تجزیه سیاسی قفقاز از ایران ادامه داشت تا آن که پیروزی انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 میلادی و سپس تثبیت پایه های شوم آن درسال های بعد و تفکر الحادی و ضد دینی رهبران آن موجب گردید سیاست های خشن و خفقان و استبداد مطلقبر عالمان و دین باوران سایه افکندو کفار کمونیسم به گمان باطل خویش می خواستند به واسطه کشتار و تبعید و زندانی روحانیون و دین مداران، بساط خدا باوری را برچینند.

از سوی دیگر، کودتای رضاخانی در اسفند ماه سال 1299 شمسی و تبدیل تدریجی آن به سلطنت سرسپرده به بیگانگان و اجرای سیاست های دیکته شده ضد دینی در ایران نیز به قطع این رابطه و شریان پیوستگی قطعه جدا شده از پیکر میهن عزیزمان انجامید.

بسیاری از علماء و روحانیون و طلاب علوم دینی در آن سوی رود ارس به شهادت رسیدند و یا درنقاط دوردست سیبری در غربت و تنهایی روزگار  گذراندند و یادر زندان های مخوف استالین جان سپردند. عده ای کمی نیز در گوشه و کنار شهرهای قفقاز در خلوت و خاموشی بسر بردندتا حداقل حضور و اجرای برخی احکام و دستورات شرعی مانند عقد نکاح و نماز و دفن اموات و اشک غریبانه بر سید الشهداء (علیه السلام) را بر مردم زیر یوغ ستم یادآور شوند.

در ایران نیز اقدامات ضد دینی به کشف حجاب زنان و خلع لباس عالمان و تعطیل و تخریب شعائر دینی و ایمان مردم رسید و در این راستا بسیاری از حوزه های علمیه تعطیل شدند و یا به حداقل فعالیت خود تنزل پیدا کردند.

در دارالارشاد اردبیل نیز حوزه های علمیه تعطیل شد و تنها مدرسه علمیه ملا ابراهیم با چند نفر طلبه انگشت شمار خود، رمق های آخر را داشت و تمام طلبه های قفقازی که در اثر حاکمیت رژیم الحادی شوروی سابق به جهت قتل و تبعید علماء و روحانیون امکان بازگشت به موطن خود را نداشتندتوسط رژیم رضاخان به سمنان که در آن زمان ازتبعید گاه های کشور بود تبعید شدند.

حضرت استاد حاج شیخ عبدالرحیم جعفری(رضوان الله تعالی علیه) که خود شاهد این حادثه تلخ بوده، آن را چنین یاد می کند: " تعدادی از طلبه های قفقازی که از اهالی مناطق لنکران و گنجه و باد کوبه بودندو اسامی بعضی از آنان را هنوز به یاد دارم که از آن جمله مرحومین شیخ جعفر، شیخ موسی، میر حیدر، میرزا محمد باقر، شیخ عبدالحسین لنکرانی، شیخ سلیم ربانی وشیخ رضا قفقازی و شیخ علی آقا و دیگران بودند وبا جدیت مشغول تحصیل بودند.

بعد از آن که روحانیون منطقه خلع لباس شدند، دستور تبعید طلاب قفقازی به سمنان صادر شد. روزی که ماموران آنها را می بردنددر حالی که تمام مدرسه یک پارچه غرق در ناله و شیون و ضجه و ناله بود، آنها را بدرقه کردیم.

بدین ترتیب ، آخرین گروه از طلاب منطقه  قفقاز را در حدود سال 1317 شمسی از حوزه ی علمیه اردبیل متفرق کردند. گرچه بعدها جمعی از علما و روحانیون قفقاز از مرزها گذشتند و خود را به اردبیل و شهرها و روستاهای تابعه رساندند و در آنجا توطن اختیار کردند که از آن جمله می توان آیت الله شیخ حبیب ارس کنانی در روستای "پیرلی" برزند و آیت الله میرزا عبدالحسین واعظی لنکرانی و آیت الله شیخ برهان بدخشانی لنکرانی و حجة الاسلام والمسلمین شیخ رضا علیزاده قفقازی و حجةالاسلام والمسلمین شیخ سلیم ربانی و بسیاری دیگر را نام برد.

اینجانب متجاوز از یکصد و پانزده نفر از آنان را در منطقه شناسائی و ثبت نموده ام. امیدوارم در مجالی مناسب به بیان و نگارش شرح احوال آنان توفیق یابم.

نتیجه:

به هرحال آنچه در این نوشتار کوتاه آمد، سندی دیگر از پیوستگی منطقه قفقاز از لحاظ دینی و فرهنگی و سیاسی و ملی با ایران اسلامی و جایگاه ویژه دارالارشاد اردبیل در این پیوستگی و مناسبت است که تحقیق و پژوهش و اثبات و اطلاع رسانی آن برای مردمان و به خصوص نسل جوان هر دو سوی رود ارس که اکنون به شدت در معرض تهاجمات رنگارنگ انحرافی و استعماری و استکباری به خصوص جریان تجزیه طلب و کاملا منحط پان ترکیسم می باشند، ضرورتی فوری و انکار ناپذیراست. باشد که توفیق خدمت گذاری و حفظ و حراست از مرزهای دینی و ملی و فرهنگی وسیاسی خود را در برابرتجاوز بیگانگان و بیگانه پرستان داشته باشیم.

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.


زرتشتیان و در نتیجه ایرانیان هیچ گاه آتش پرست نبودند بلکه آتش و نور را وسیله ای برای تعالی روح و همرنگی و یکسانی در هنگام پرستش قرار داده اند.

در سنت دلایل گزینش نور (آتش) به شرح زیر آمده است:

1-زرتشتی باید مثل آتش پاک و درخشان بوده و منشأ نیکی و پاکی باشد.

2-همان سانی که شعله های آتش همیشه رو به بالا زبانه می کشد روح یک زرتشتی بایستی همیشه در حال ترقی و پیشرفت بوده و حرکت به سوی بالا و طی مراتب الهی را مدنظر قرار دهد.

3-همانطور که آتش ناپاک را پاک می کند و خودآلودگی نمی پذیرد زرتشتی هم باید با بدی بستیزد و خود بد نشود همیشه سعی نماید پاک و راست بماند.

4-به همان سان که می توان با یک ذره آتش خرمن و کوهی از آتش برافروخت باید توجه داشت که با یک روح بلند و پاک می توان روان های بسیار زیادی را پاک و راست نمود و همانطوری که آتش با هرچه تماس بگیرد آن را مثل خود شفاف و درخشان  می کند فرد زرتشتی باید چنان پاکی و راستی و دانش و معرفت را در خود پرورش دهد که با تماس با دیگران آنان را نیز بهره مند از نیکی و راستی و دانش سازد و در کل اثرش بر دیگران مفید و سازنده باشد.

5-آتش دارای جنب و جوش و حرکت و فعالیت است و لحظه ای نمی آساید زرتشتی باید تا پایان عمر از تلاش و کوشش و فعالیت در راه راستی و نیکی فروگذار نکند.

پیدایش آتشکده ها بر این اساس بوده است که با کشف آتش مردم           نمی توانستند همگی برای استفاده، آتش را شبانه روز در منزل خود روشن نگاه دارند به همین دلیل در هر محله از شهر و روستا محلی را به جایگاه آتش اختصاص دادند آتش در آنجا همیشه موجود بود و فردی نگهبان نیز بر آن گماشتند و در هر ساعتی از شبانه روز هر کس که احتیاج به آتش داشت با مراجعه به جایگاه آتش که بعدها آتشکده نام گرفت آتش مورد نیاز خود را برای استفاده های لازم به منزل می آورد این جایگاه آتش توسعه پیدا کرد و چنانکه می دانیم در زمان ساسانیان آتشکده فقط محل عبادت نبود بلکه دادگاه، درمانگاه، محل آموزش، کتابخانه، محل ورزش و آموزش اسب سواری و تیراندازی و در مجموع یک مجتمع دینی فرهنگی ورزشی بود.

                                                               

                                                        بر گرفته از: جستاری در آئین زرتشت

                                                                                                                مهرداد قدردان

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش وآتشکده,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

آتش‌ورهرام عَدَن ‌‌والا، آتش زرتشتیان یمن

گردآوری و ترجمه از خسرو شهمردان: پارسیان‌هند در کار بازگانی مردمانی بی‌باک و سرشار از استعداد هستند. ایشان در گذشته سواحل دور از هند را در جستجوی راه‌های جدید بازرگانی کاویده‌اند. آنها در بسیاری از این سرزمین‌های دور تجارت‌خانه و مراکز بازرگانی گوناگونی برپا داشته‌اند. یکی از این کانون‌های بازرگانی که در یک دوره‌ی زمانی پایگاهی برای داد و ستد بازرگانان پارسی شده بود، بندر «عدن» در کشور یمن واقع در نوار جنوبی شبهه جزیره عربستان است. زمانی «عدن» به‌مانند بندر «سنگاپور» به‌ خواست انگلیسی‌ها بندر آزاد بازرگانی شده بود. «عدن» مانند یک پل بازرگانی دریای سرخ و کانال سوئز را به آب‌های گرم خاور پیوند می‌داد. این جایگاه عدن، چشم‌انداز بازرگانی خوبی را پیش روی بازرگانان پارسی قرار داده و شوند آن شده بود تا بسیاری از ایشان راه بندر عدن را در پیش گیرند.

کم‌کم شمار پارسیان در بندر عدن رو به فزونی نهاد، چنان‌که در سال 1886م شمار آنها به 1300تن رسیده بود. ایشان در کنار ساخت مراکز بازرگانی و خانه و زندگی برای خود از ساخت دربمهر و نیایش‌گاه نیز غافل نبودند. از خیراندیشی خانواده «کاووس‌جی دینشاه» (:Cowasji Dinshaw) درمهر عدن ساخته و در روز انارام و اسفندماه 1886م آتش‌ورهرام به همت دستوران در سینه‌ی آن تخت‌نشین شد. این آتش ورهرام در نزد پارسیان عدن به «آتشکده کاووس‌جی دینشاه عدن والا» نامور شد. خانواده «کاووس‌جی دینشاه» برای مسلمانانی هم که در بندر عدن برای پارسیان کار می‌کردند، مسجدی بنا کردند که به «مسجد کاووس‌جی» نامور شده بود. پارسیان در کنار برپایی آدریان، دخمه‌ای نیز برای خود ساخته بودند که آثار این دخمه هنوز هم در حومه‌ی بندر عدن مشهود است. چهل‌ونه سال پس از ساخته شدن آدریان عدن والا، ساختمان آن فرسوده شد و رو به ویرانی نهاد. بازهم خانواده «کاووس‌جی دینشاه» کمر همت گماردند و ساختمان آتش‌ورهرام را بازسازی کردند.

(ساختمان آتش‌ورهرام عَدَن والا در بندر عدن، یمن جنوبی 1886 – 1976م)

دهه‌ی شصت میلادی همزمان است با جنگ‌های اعراب و اسرائیل، بسته شدن کانال سوئز، دوپاره شدن کشور یمن و ظهور رژیم کمونیستی به‌سال 1967م در پاره‌ی جنوبی این کشور. با برقراری رژیم کمونیستی ادامه کسب و بازرگانی برای پارسیان ناممکن شد. گروهی از ایشان به هند بازگشتند و گروهی راه انگلستان و کانادا را در پیش گرفتند. اما نکته‌ای بود که پارسیان را غمگین ساخته بود. رژیم کمونیستی مکانهای دینی آنان چون دخمه و آتشکده و حتی مسجد کاووس‌جی را مایملک دولتی اعلام کرده بود. دستوران پارسی در ابتدا تصمیم گرفتند که آتش‌ورهرام عدن والا را به یک درمهر در ایران یا انگلستان انتقال دهند اما در نهایت قرار بر آن شد که آذر آتشکده را با خود به هند برگردانند. در این میان رژیم کمونیستی یمن جنوبی مرتب برای ایشان مانع تراشی می‌کرد، پارسیان دست به دامان وزارت خارجه هند و سپس نخست‌وزیر هند، خانم «ایندرا گاندی» شدند تا ایشان به نحوی بر رژیم چپ‌گرای یمن فشار وارد کنند. حتی «چاوان»(:وزیر خارجه هند) در اجلاس غیر متعهدها به‌طور مستقیم مساله انتقال آتش‌ورهرام پارسیان یمن به هند را با زمام‌داران یمن جنوبی مطرح ساخت و آن را خواست دولت هند دانست. در نهایت رژیم کمونیستی یمن‌جنوبی به خواست دولت هند و پارسیان ساکن عدن تن در داد و به ایشان اجازه داد که آتش‌ورهرام آتشکده عدن‌ والا را با خود به هند ببرند.

این تصمیم شوند شادی و سرور پارسیان باقی مانده در عدن شد. ایشان با مشکلی دیگر نیز روبرو بودند و آن حمل آتش‌ورهرام به سرزمین هند بود. در دستورات مذهبی به‌ویژه در کتاب «دین‌کردی حمل آتش‌ورهرام با کشتی و بر روی گستره دریا توصیه نشده است، راه زمینی نیز بسیار دور و ناامن بود و لازمه‌ی آن گذر از صحرای عربستان و شهر‌های مقدس مسلمانان بود. پارسیان یمن پس از مشورت با «ژنرال سام مانکشاه» رئیس‌کل ستاد مشترک ارتش هندوستان که یک پارسی است، تصمیم جسورانه‌ای گرفتند و آن حمل آتش‌ورهرام با هواپیما از عدن به بمبئی بود. با هواپیمایی ملی هند در این باره تماس گرفته شد و آنها آمادگی خود را برای در اختیار گذاشتن یک پرواز چارتر به این منظور اعلام داشتند. شاید تا آن زمان هواپیمایی هند هرگز مسافری تا این حد ویژه نداشته است. برای آن پرواز، هواپیمایی ملی هند یک خلبان باسابقه زرتشتی را انتخاب کرد. گروه تعمیرات شرکت هواپیمایی هند زیر نظر یک مهندس زرتشتی شاغل در شرکت، به‌نام «n.s.mistry» به طراحی و نسب یک محفظه‌ی ویژه از جنس آلومنیوم در درون یک فروند هواپیمای بوئینگ 707 به‌منظور حمل بی‌خطر آتش پرداختند.

دیگر زمان آن فرا رسیده بود که آتش ورهرام و اندک ‌شمار پارسیان باقی مانده در عدن به‌سوی هند مراجعت کنند. جت ایرایندیا نیمه‌شب در فرودگاه عدن نشست. پارسیان و دستوران که چشم انتظار هواپیما بودند، بی‌درنگ بدون آن‌که موتورهای هواپیما را خاموش کنند، آتش‌ورهرام را به فرودگاه رسانده، به هواپیما انتقال دادند. این ماجرا برای اولین‌بار در تاریخ هوانوردی ثبت شد که آتش زنده را با هواپیما حمل کردند. هواپیما چهار ساعت بعد مقارن هفت بامداد در فرودگاه بمبئی در میان هل‌هله و شادی گروه پارسیان و هندی‌هایی که برای پیشواز آتش‌ورهرام آمده بودند، به زمین نشست.آتش‌ورهرام را به وسیله‌ی یک اتوبوس از مسیر «بزرگ‌راه پونه» به ساختمانی که برای آن در ناحیه «لوناوالا» ساخته بودند، انتقال دادند.


(آتشکده عَدَن والا در لوناوالای هندوستان)

پارسیان هند ساختمان جدید آتش‌ورهرام در «لوناوالا» را به یاد آتشکده‌ی عدن، «عَدَن والا» نامور ساختند. چند روز پس از انتقال آتش‌ورهرام به هندوستان و خروج پارسیان از بندر عدن، گروهی از متعصبین مذهبی به تحریک رژیم کمونیستی یمن جنوبی به ساختمان خالی آتشکده زرتشتیان یورش برده و آن را بکلی ویران ساختند...(1)

1: این جستار برگردانی است از انگلیسی به فارسی بر اساس نوشتاری پیرامون همین موضوع که در ویژه نامه سال نوی پارسی(نوروز) روزنامه «جام جمشید» به تاریخ یکشنبه 16 اوت 1998 در بمبئی به چاپ رسیده است.

بر گرفته ازhttp://01.mydvb5.org/t61955.html

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.


طبق برخی مستندات و شواهد تاریخی، آب و آتش در نزد ایرانیان جایگاه والایی داشته است. هرودوت میگوید: «پارسها معتقدند که آتش از جوهر الهی است.» یعقوبی نیز، در قرن سوم هجری، نوشته است: «ایرانیان معتقد به کیش زردشت بر این بودند که روشنی، قدیم و ازلی است، و آن را زروان مینامند... ایرانیان آتش را بزرگ میداشتند.» مسعودی (متوفی346) میگوید: «نخستین کسی که آتشکده ساخت فریدون بود. به پندار ایرانیان، آتش واسطه میان خدا و مخلوق است... و گفتهاند که نور مایه اصلاح جهان است، و آتش نسبت به ظلمت شرف و تضاد دارد؛ و آب که برآتش غلبه دارد، مایه هر چیز زنده و مبداء همه چیزهای نموکننده است.» همو، به تفاوت آتش با نور، و اضداد و مراتب نور اشاره کرده است.

داستان جمشید و ضحاک را فردوسی به تفصیل و برخی مورخان به اختصار، نقل کردهاند. جمشید، که ابتدای امر با عدل و دادگستری و نوآوریهای بسیار، جامعه بشری را به سوی کمال برد، و نوروز یادگار عصر دادگری اوست. جمشید عاقبت مغلوب اهریمن غرور گردید، ضحاک او را از پای درآورد. بلعمی مینویسد: «این ضحاک را اژدها برای آن گفتندی که بر کتف او دو پاره گوشت بود بزرگ، بر رشته دراز، و سر آن به کردار ماری بود... و به ایام هیچ ملک چندان خون ریخته نشد که به ایام ضحاک. به روایت مسکویه رازی، آن دو پاره گوشت را ضحاک چون دو دست خویش میجنبانید و میگفت که دو مارند، تا فرودستان و نابخردان بهراسند!». مطابق روایت این بلخی، آن زائدههای گوشتین هر روز دردناکتر میشد و تنها با مالیدن مغز سر جوانان بر روی آنها، ضحاک آرام میگرفت. در واقع، ضحاک نه تنها جانها را تباه میساخت، بلکه، با انهدام مغزها، تیشه به ریشه اندیشه میزد، و با مهار کردن خرد، جهل را میگسترانید. سرانجام، فریدون بر ضحاک پیروز شد، و فرمود تا آن روز جشنی سازند، و مهرجان آن روز ساختند... پس سیرتی نهاد در عدل و انصاف که از آن پسندیدهتر نباشد. طبق روایت بلعمی، روز پیروزی فریدون بر ضحاک «مهرروز بود از ماه مهر آن روز مهرگان نام کردند، و عیدی کردند بزرگ.» اسدی طوسی نیز از آیین و مراسم آراستن آتش در این روز سخن گفته است، وقتی فریدون بر ضحاک پیروز میشود: «چو در برج شاهین شد از خوشه مهر نشست او به شاهی سر ماه مهر بدین جشن وی آتش آراستست هم آیین این جشن ازو ساختست.»

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

منطقه تاریخی - گردشگری تشون ( تشان ) 

 

بخش مرکزی شهرستان بهبهان یعنی تشان که از نظر موقعیت جغرافیایی – تاریخی و دیگر ویژگی های خاص خود در شهرستان بهبهان می درخشد ، در فاصله 30 کیلومتری شمال بهبهان واقع شده که از شمال محدود است به تنگ بَن ، تل ریش ، بجک ، کوه حاتم با ارتفاع بیش از 2100 متر مرزهای ایلات طبیعی و بهمئی ازجنوب به رشته کوه بدیل و حومه ی بهبهان . از غرب به قسمتی از فرمانداری جدید التأسیس بهمئی گرمسیری ( لیکک ) و رشته کوه وِرزرد با ارتفاع بیش از 785 متر از سطح دریا . خاک تشون بصورت مثلثی است که در رأس آن ناحیه بال اوی ( بال آبی ) در شمال و قاعده ی آن با شیب ملایم به طرف پیرآباد و رودخانمه کم آب آن تا روستای آهنگران ادامه دارد . ضلع غربی رودخانه ایست که از ناحیه قلات (کلات ) بهمئی و چشمه سارهای ناحیه لیکک از روستاهای سرجوشر ( سر جوی شهر ) گذشته پس از پیوستن به رودخانه که آب که از پیر آباد می گذرد قسمتی از زمینی های حومه بهبهان را مشروب نموده بالاخره به رودخانه ی فارون می ریزد . ضلع شمال شرقی آن آب های تنگ بن است که قسمتی از نیازهای کشاورزان اهالی را تأمین می نماید .در مرکز تشون نزدیک بقعه امام زاده مشهد چشمه آب خروشان شیرینی است که در شکوفایی کشاورزی تشون ازاهمیت خاصی برخورداراست روی هم رفته خاک تشون ازبرکت چشمه سارها و آب های فراوان آن از نظر کشاورزی بخصوص مرکبات ، غلات ، برنج ، گندم و حبوبات و سیفی جات و غیره ، غنی و موجبات رونق اقتصادی منطقه شده است. روستاههای تشان به ترتیب عبارتند از بال اوی (بال آبی) شهرک طالقانی – سر جوشر (سر جوی شهر ) –اولش (آبلش) مشهد ، مسیری ، چهار دهی ، شاه غالب ، تا کایید یها ، پیر آباد ، حیات آباد ، آهنگران هم خود را در روستاههای تشون میدانند . با توصیفی که از وضعیت جغرافیایی آن عرضه شد تشون از نظر گردشگاهی به خصوص در فصل زمستان و بهار بسیار جالب و دیدنی است .

 

پیشینه تاریخی :

 

در خصوص نام تشان (تشون) داستان های بسیاری برسر زبان ها است ، با توجه به پیدایش گور شاهزاده عیلامی کتین (کیدین) هوتزان و قدمت آن به هزاره دوم پیش از میلاد مسیح و ارتباط تنگاتنگ آن با شهر ارگان (ارجان) و وضعیت جغرافیایی آن از نظر خاک و آب منطقه تشان نیز هنگام و همگام با ارگان آباد و از نظر اقتصادی – اجتماعی شکوفا بوده است تا جایی که آثار به جای مانده در ناحیه کلگه زار و اطراف آن به تحقیق نشان از این گفتار است . وجود آتشکده قباد در ارگان و آتشکده خیرآباد (چهار طاق) به شماره 371 ثبت آثار باستانی و اهمیت آب در ایران و باستان به خصوص در دوران زردشت ماد ، هخامنشی ، اشکانی ، ساسانی و وجود معابد اناهیتا الهه آب برفراز کوه های اطراف آن که به نام قلعه دختر معروف است این گمان را خلق کرده که نام تشان از آتش و وجود آتشگاه یا آتشکده گرفته شده است . گفته می شود که نمرود پادشاه بابل ابراهیم خلیل (ع)را در این مکان در آتش افکنده گرچه این افسانه درباره ی شهر «اور» که در این زمان باغملک ایذه خوانده می شود برسر زبان هاست . البته روستای دیبور (اُور) نیز در نزدیکی رامهرمز برسر راه بهبهان به همین نام و داستان نیز بیان می گردد. طبری در تاریخ خود به نام تشان اشاره کرده که اردشیر بابکان (ساسانی) پس از دستیابی به سرزمین های خوزستان از ین سامان گذشته و ه پارس رفته است . محمد جریر طبری در الرسل و الملوک تزجمه ابوالقاسم پاینده جلد دوم صفحه 583 می نویسد آنگاه سوی فارس باز آمد و آهنگ پیکار نیروفرشاه اهواز کرد و از هرمزگان سوی ارگان و سار و طاشان (تشان - تشون) شد ، پس به سرق رفت و از آنجابا جمعی از یاران خویش به نشست و برکنار رجیل فرود آمد و شهر را به گرفت و شهر سوق الاهواز را بنیاد نهاد و با غنیمت فراوان سوی پارس بازگشت . محمد میرک بن مسعود حسینی در کتاب خطی ریاض الفردوس که در کتابخانه انجمن آسیایی بریتانیا (انگلستان) نگهداری می شود در صفحه 12-11 آن می نویسد ، قصبه تشان از مستحدثات شاهپور اول و به دهدشت و بهبهان هر دو مقاربت دارد بعضی بنای آنرا به قباد بن فیروز ساسانی منسوب می سازندو برخی ین قول را ضعیف شمرده اند. در قدیم الایام شهری معمور بوده و به خوبی ها و انواع بودنی ها آراسته و پیراسته بروزگار ملاحده اسماعیلی خرابی تمام به حال آن بلده را یافته ، هوالیش گرم و آبش از چشمه ایست که منبعش در قریه مزکور است ، لیمو و ترنج بوفور در آنجا به حاصل آید.

 

 بارون دُوبدو دیپلمات و سیاح روسی عضو انجمن سلطنتی جغرافیای لندن که در رشته تاریخ باستان مشرق زمین در انگلستان به تحصیلات عالی پرداخته بود در زمان محمد شاه قاجار وحکومت میرزا قدما طباطبایی بهبهانی به سال 1253 هجری قمری به هببهان آمده بود رای دیدن پیکرهای سنگی و آثار زیبای دوره اشکانی (الیمایی) به تنگ سروک (سولک)از تشان گذشته درباره آن چنین می نویسد . آثارخانه ها ، بازارها ، ارگها و حمام های متفرق در هر سمت و درختهای کهن سال با شکر ، حکایت از آن دارد که اینجه در ایام حکومت اتابکان لر بزرگ شهری وسیع و با منظر بوده است . معهذا برطبق روایت رایج در میان مردم محل تشان جایی است که «نمرود»صیاد قدرتمند پیش از مسیح ابراهیم (ع) را در کوره ی سوزان انداخته است در تایید این روایت نام تشان مقتبس از آتش را دلیل می آورد.

 

دکتر احمد اقتداری استاد دانشگاه تهران که مولف کتب و مقالات بسیاری است در سفرنامه خود که در سال 1356 از منطقه تشان و باز مانده های آن و آثار کلگه زار دیدن کرده می نویسد که آثار شهر کهنه آن همان شهر کهن پیش از اسلام به ز آمد کواذ (به ز آمد قباد) ساسانی است که نویسندگان دوران اسلامی به آن اشاره نموده اند می باشد که جایگاه آن در شمال شهر بزرگ ارگان نشان داده شده بود . در آذر ماه 1335 شمسی که خود تازه به استخدام اداره فرهنگ بهبهان نایل شده بودم جهت افتتاح دبستانی عازم لیکک مرکز بهمئی گرمسیری که در آن زمان زیر مجموعه آموزش و پرورش بهبهان بود با عده ای از اهالی عازم منطقه مزبور شدیم . از راه حومه (حسینی آباد - دودانگه) و روستاهای قنبری گرآب (آب گوگردی) آل طیب به ناحیه تشان رسیدیم از حیات آباد خلیفه ، آثار بسیاری از قلعه ها ، آسیاب ها و دیگر ساختمان های فرو ریخته که حکایت از تمدن بالا و شکوفایی داشت ، در میان درختان انبوه کنار چنان نظر ما را جلب نمود که بی اختیار به پرسش هایی پرداختیم که درباره ی هر یک از آنها داستان ها و حکایت هایی داشتند و نقل می کردند . به روستای مرکزی تشان یعنی مشهد رسیدیم ، پس از کمی استراحت از راه کلگه زار مسیر را ادامه دادیم ، واقعاً کلگه زار (ویرانه) هنوز آثار باستانی و میراث گرانبهای بسیاری را در خود به یادگار و نگهداری کرده بود که کاملاً بررسی و تحقیق دقیقی را طلب می کرد ، گرچه در آن زمان تجربه چندانی نداشتم ولی افسوس می خوردم که بهبهان دارای چه میراث فرهنگی بالایی از اندیشه خلاق گذشتگان بخصوص معماری را در آغوش خود جای داده ، شاید وجود آن همه آثار که تاکنون حفظ شده بود به علت عدم استفاده اهالی جهت احداث جدید ساختمان ها و اماکن مسکونی بودکه جمعیت کم و نبود جاده ماشینی ، آثار مزبور با تمدن ارگان به خصوص مناطق بجای مانده خوییز ، تنگ تکاب ، تنگ شیخ و خیرآباد به طور کلی ، تنگ شیخ و بالنگستان هم خوانی داشت . آثار قلعه ها ، طاق ها ساختمان ها و برج های مخروبه ، آسیاب ها ، تپه های مملو از ابزار و وسایل سفالی به جای مانده هنوز بررسی و کار کارشناسی علمی ویژه ای را طلب می نماید که امید است انجام گیرد. ادامه دارد.

در ادامه این تحقیق کلیسای تشان واقع در روستای کلگه زار مورد بررسی قرار میگیرد...

 

 

منبع: http://tashon.blogfa.com

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

به ویژه در میان ایرانیان باستان که حتی برای یافتن آن افسانه‌ها ساخته و پرداخته‌اند. همچنان که فردوسی بزرگ، کشف آتش را طی داستانی به زمان هوشنگ پیشدادی نسبت می‌دهد.ایرانیان که از روزگاران کهن به آتش و نور و روشنی ارج می‌نهاده‌اند، در درازنای تاریخ دینی خود همواره این عنصر مفید را می‌ستوده‌اند. در بخشی از کتاب خرده اوستا به نام «آتش نیایش» چنین می‌خوانیم:«ستایش پاک تو را باشد ای آتش گهر! ای بزرگترین بخشوده‌ی اهورامزدا که درخوری ستایش را!»میان ما مسلمانان نیز رایج است که با فروزان شدن چراغ، پیامبر بزرگ خویش با فرستادن صلوات، درود می‌فرستیم. در میان دین‌های ایرانی، آتش در کیش زرتشت جایگاه ویژه‌ای دارد. برخلاف آنچه که گروهی زرتشتیان را آتش‌پرست می‌دانند، آتش یکی از مظاهر و نشانه‌های این دین و بطور کلی محور و مرکز مناسک آن به شمار می‌آید.مرکزیت آتش در دین زرتشتی، شناخته‌شده‌ترین نمود این دین می‌باشد. فردوسی، خداوندگار حماسه‌ی ایران نیز در این باره چنین می‌سراید:

به یک هفته بر پیش یزدان بدند      مپنـدار کــــآتش‌پرستـــــان بدند

که آتـــش بدانگـــاه محــراب بود      پرستنـــده را دیــده پـــــرآب بود

 شمار بسیار آتشکده‌ها و عبارت‌های بسیار در اوستا و دیگر نوشته‌های دینی زرتشتیان، این سخن را گواهی می‌کنند. بنابراین زرتشتیان، ستایشگران آتش‌اند و نه پرستندگان آن. اما اگر بخواهیم آتش‌ها را بر اساس جایگاهی که از آنها سوده برده می‌شود تقسیم کنیم، سه دسته‌اند: آتش‌های خانگی، آتش مربوط به قبیله و قوم که آن را «آذران» نامیده اند و آتش ویژه‌ی یک استان یا منطقه‌ای بزرگ‌تر که «آتش بهرام» نام داشته است.سه آتش بزرگ هم که ریشه در اسطوره دارند نیز در این سرزمین برپا بوده‌اند که هرسه، گونه‌ای از آذربهرام می‌باشند. هر کدام از این سه آتش، ویژه‌ی طبقه‌‌ی خاصی از جامعه بوده‌اند (منظور از یک طبقه‌ی خاص، طبقات اجتماعی یا جایگاه اجتماعی افراد نیست، بلکه یک طبقه‌ی صنفی است.) مثل آنچه امروز به عنوان هیأت آهنگرها، حسینیه‌ی بزازها و ... داریم. و چنان‌که آذر «فرن بغ» (به معنی دارنده فره ایزدی) که برخی جایگاه آن را در کوه رشن کشور کابل و گروهی کاریان فارس می‌دانند و مربوط به موبدان بوده، آذر «گشسب» یا «گشنسب» (به معنی دارنده‌ی اسب نر) در شیز آذربایجان که به شاهان و سپاهیان تعلق داشته و مکان آتشکده‌ی «برزین مهر» (به معنی آتش مهر بالنده) را که ویژه‌ی کشاورزان یا برزیگران بوده در کوه ریوند نیشابور می‌دانند.نکته‌ی جالب توجه آن‌که این سه آتش، در ابتدا وجودی اسطوره‌ای داشته‌اند. همچنان‌که بنای آذرفرن‌بغ را به «جمشید»، آذرگشنسب را به «کیخسرو» و آذربرزین‌مهر را به «گشتاسب» نسبت می‌‌دهند. در «بندهش هندی» هم آمده است که: «این سه آتش را، که آذرفرنبغ، گشنسب و برزین‌مهر است، اورمزد از آغاز آفرینش چون سه فره آفرید».در دوران‌های بعد شکل‌گیری این اسطوره‌ها، این سه آتش نمود و زمینی پیدا می‌کنند و هر کدام در زمان خود از جایگاه ویژه‌ای برخوردار می‌گردند بطوری که هر شاه برای نیایش و انجام آیین‎‎های دینی، پیاده به آتشکده‌ی آذر گشنسب می‌رفته و یا هدایا و موقوفاتی به این آتشکده‌ها پیشکش می‌کرده است. ساسانیان که احیا‌گر بسیاری از سنت‌ها و رسم‌های شاهان پیش از خود بوده‌اند نیز چنین می‌کرده‌اند.تقدس و اهمیت این آتش‌ها هنگامی روشن می‌شود که بدانیم به آن‌ها سوگند می‌خورده‌اند. در بخشی از «خرده اوستا» می‌خوانیم که گناهکار به آتش سوگند یادکره و پتت (پوزش) می‌خواهد: «آتش بهرام، آذر فرن‌بغ به یاری برساد! از همه‌ی گناهان پشیمانم و پتت می‌کنم».در بحث اتیمولوژی یا ریشه‌شناسی، آتش را برگرفته از «آتَر» اوستایی، به معنی آتش و ایزد موکل بر آتش (که در اسطوره، پسر اهورامزدا نیز می‌باشد) می دانند، بُرزین را که برخی بَرزین نیز تلفظ می‌کنند به معنی بالیدن و بالندگی و سپس مهر را از ریشه‌ی «میثره» در اوستایی  می‌دانند که «میترا» نیز از همین واژه گرفته شده است.با آنکه مهر، ایزدی است مربوط به دوره‌های پیش از زرتشت و روزگار آریایی‌ها، اما با پدیدار گشتن دین زرتشتی، نه تنها حضور مهر کمتر نشد بلکه بسیاری از آیین‌های مربوط به آن وارد مزداپرستی گردید و مهر چون اهورامزدا و البته پس از وی در رأس دیگر ایزدان قرار گرفت. در اوستا نیز این موضوع آمده‌است: «اهورا مزدا به سپیتمان زرتشت گفت: بدان هنگام که من مهر فراخ چراگاه را هستی بخشیدم او را در شایستگی نیایش و برازندگی ستایش، برابر خود که اهوره‌ مزدایم بیافریدم».با این‌که بر ما روشن است خورشید و مهر دو عنصر یا دو ایزد جدا هستند اما گمان می‌کنیم رابطه‌ی بین آن‌ها موجب شده تا آتشکده‌ی برزین‌مهر که به پاس ایزد مهر بنا شده در خراسان برپای گردد:نخست آن‌که در «مهریشت» تصریح شده است که: «آن سرور کشور، آن مهر فراخ چراگاه، سواره از سوی راست این سرزمین پهناور گوی‌سان به کرانه بدرآید.» و این در ایران سرزمینی نیست مگر خراسان. دیگر، معنای خراسان است که «جای برآمدن خورشید» می باشد. یعنی همان جایی که محل آغاز کار روزانه‌ی مهر است. بدین روی شاید بتوانیم با احتیاط، بین جایگاه جغرافیایی خراسان در ایران (با توجه به معنای آن) و مهر، پیوندی برقرار کنیم که البته این یک گمان بیش نیست.دورنمایی که اوستا از جغرافیای این آتشگاه، پیش روی ما قرار می‌دهد، سرزمین است در شمال شرقی ایران و بر این نکته که آتشکده بر روی کوهی بنا شده تکیه دارد. این ناحیه در اوستا رَئِوَنتَ (به معنی دارای شکوه و جلال) معرفی گردیده که همان «ریوند» است. ریوند در اوستا کوهستانی است مقدس. در همین کتاب آمده است: «ای آذر اهورا مزدا! کوه ریوند مزدا! آفریده! شما را ستایش و خشنودی و آفرین!» از مواردی که تقدس این سرزمین (ریوند) را هویدا می‌سازد، همنامی آن با یکی از صفت‌های اهورامزدا یعنی ریوند می‌باشد. حتی می‌توانیم گام فراتر نهیم و بگوییم که صفت اهورامزدا برگرفته از نام این سرزمین اهورایی است.برای بازپیدایی این آتشکده نخست باید ریوند را بیابیم.

اما ریوند کجاست؟

می‌دانیم که در دوره‌های اسلامی، ریوند یکی از ربع‌های چهارگانه نیشابور بوده و تقریبا در غرب شهر واقع می‌شده است . گرچه گمان می‌رود که ریوند روزگار باستان باید ناحیه‌ی وسیع‌تری بوده باشد. در هزار بیت «دقیقی» که فردوسی، آن‌ها را وارد شاهنامه نموده، آن‌جا که سخن از دین پذیرفتن گشتاسب می‌باشد، چنین آمده است:

نخست آذر مهــــر برزین نهاد

به کشمر نگر تا چه آیین نهاد

 اگر ضبط «کشمر» را درست بدانیم –چون در بعضی نسخه‌ها به جای آن «کشور» آمده- می‌بینیم که دقیقی جای آتشکده‌ی برزین مهر را در کاشمر می‌داند و محل غرس سروی را که زرتشت از بهشت آورده، در کنار همین آتشگاه می‌داند:

یکی سرو آزاده بود از بهشت

به پیش در آذر انــــدر بکشت

 برخی نسخه‌ها به جای آذر، «کشمر» آورده‌اند که تفاوتی در اصل ندارد چون در بیت پیشین ذکر شده که آتشکده در کاشمر بنا شده‌است. با توجه به این‌که دقیقی شاعری است زرتشتی و آگاه، طبیعتا به منابع یا متونی اصیل دسترسی داشته است. بنابراین سخن وی جای اندیشه دارد و نباید آن را به یک‌باره کنار نهاد. با این توصیف می‌توانیم دامنه‌ی ریوند را تا کاشمر ادامه دهیم. وجود روستاهایی به نام ریوند نیز در کاشمر و غرب سبزوار، شاید بتواند حدود این سرزمین باستانی را به ما نشان دهند.در تاریخ نیشابور «الحاکم» می‌خوانیم: ربع ریوند از حد مسجد جامع  آغاز می شود و تا مزرعه‌ی احمدآباد –اول حدود بیهق- ادامه می‌یابد. این نکته را تاریخ بیهق ابن فندق نیز تایید می‌کند و در توضیح ربع اول از ربع‌های دوازده‌گانه‌ی بیهق، از چند روستا نام می‌برد که احمدآباد یاد شده نیز جزو آن‌هاست و حتی روستای «سنجریدر» یا سنگ کلیدر امروز را هم جزو ربع ریوند می‌داند.الحاکم می‌گوید: «نام هر ربع به قریه‌ای که در آن جانب معمور و بیشتر بود اضافه کردند.» یعنی این‌که در ربع ریوند، روستا یا محلی به همین نام وجود داشته و ادامه می‌دهد : «ریوند، که ربع به آن منسوب است، قریه‌ی کبیره‌ی معموره‌ای بود دارای مسجدی جامع منیع رفیع و خانقاه‌های بسیار  .در ذکر ولایت‌های نیشابور نیز دقیقا اشاره می‌کند که ولایت بیهق بر حدود ریوند قرار دارد. پس چنین دریافت می‌شود که این ناحیه، سرزمینی بین نیشابور و سبزوار بوده است.امروز از ریوندی که الحاکم نام برده اثری نیست، فقط نام آن ربع بر یکی از دهستان‌های نیشابور مانده است. اما روستاهای ریوند کاشمر و سبزوار هنوز به زندگی ادامه می‌دهند. حال این پرسش پیش می‌آید که منظور از «نزدیک» بودن آن‌ها به یک‌دیگر چیست و این فاصله به چه اندازه است؟در این پریشانی، وجود بنایی در چند کیلومتری شمال ریوند سبزوار، برخی را بر آن داشته تا گمان کنند آتشگاه برزین مهر را یافته‌اند و اصرار زیادی بر قبولاندن این مدعا دارند اما به دلایلی این سخن پذیرفتنی نیست:نخست آن‌که روستای «کایف»، که این بنا در حوالی آن است، در هیچ یک از متون، پیوندی با نیشابور نداشته و حتی در تاریخ بیهق، روستاهای همجوار آن مثل «ساروغ» و «فشتنق»، جزو ربع هفتم یعنی «باشتین» می‌باشند.البته بنای یاد شده را به نوعی می‌توان آتشکده دانست، گرچه به تازگی رسم شده است برخی پژوهشگران، هر کجای این مرز و بوم، بنای دورافتاده و مهجوری می‌یابند که بر بلندایی قرار گرفته باشد، آن را آتشکده می‌خوانند. این‌گونه بناها را که در اصطلاح «چهارتاقی» می‌نامند، نوعی آتشکده‌اند که به دوران ساسانی تعلق دارند. چهار تاقی، تنها بنایی است که معرف و نماینده‌ی معماری دینی ایران باستان به شمار می‌آید.چهار تاقی «خانه‌ی دیو» که در کوه‌های شمال روستای کوچک کایف قرار دارد نیز در ردیف همین گونه بناها قرار می‌گیرد.دیگر آن‌که بعید به نظر می‌رسد نیایشگاهی همچون برزین مهر که یکی از سه آتش بزرگ بوده، در چنین جای دورافتاده‌ای بنا شده باشد. نگارنده خود از این مکان بازدید نموده و بر دشواری راه و مشکلات رسیدن به آن آگاه است که امروزه با وسایل و امکانات، دسترسی به آن دشوار و از حوصله بیرون است.به نظر نمی‌رسد کشاورزی از نیشابور کهن، حاضر باشد تا برای نیایش و برگزاری جشن‌های فراوان دینی، به این محل دور و سخت‌گذر بیاید. کوچکی این بنا نیز درخور اندیشه است. آتشکده‌ای که از آن کشاورزان یک کشور است باید دارای بنایی بزرگ‌تر و باشکوه‌تر باشد، حال آنکه خانه‌ی دیو با تمام بناهای جانبی‌اش – که امروز اثر چندانی از آن‌ها نیست- شاید گنجایش پنجاه نفر را هم نداشته باشد.ممکن است این‌گونه به نظر برسد که چون این آتشگاه به سومین گروه جامعه، یعنی طبقه‌ی کشاورزان و برزیگران تعلق داشته، از اهمیت کمتری برخوردار بوده و ساخت آن جدی گرفته نشده است در صورتی که این آتش در دین زرتشتی بسیار مهم بوده، چنان‌که در کتاب روایت پهلوی می‌خوانیم که هرمزد برای دعوت گشتاسب به دین جدید، سه چیز را به خانه‌ی وی می‌فرستد: بهمن، اردیبهشت و آذربرزین. حتی اشاره می‌شود که این آتش بدون هیزم و خود به خود سوزان بوده است. بی‌شک دقیقی شاعر هم بر این موضوع اگاهی داشته که چنین سروده است:

که آن مهر برزین ابی دود بود

منور نه از هیزم و دود (عود) بود

 

حکایت فروزان بودن آتش بدون هیزم درخور اندیشه‌ی بیشتری است چون نمی‌دانیم تنها به لحاظ این‌که برای زرتشت، معجزه‌ای در نظر گرفته باشند، آن را بیان می‌کنند یا خیر. این نکته پژوهشگران را بر آن داشته تا گمان کنند سوخت این آتش از نوعی گاز که در کوه‌های ریوند موجود بوده فراهم می‌‌آمده است. چنین نظریه‌ای در مورد آتشگاه مسجد سلیمان نیز وجود دارد.ماکسیم سیرو، که در مقاله‌ای که به سال 1937، آتشکده‌ی مسجد سلیمان را معرفی نموده، معتقد است در نقطه‌ای از بنا گازهای زیرزمینی بیرون می‌زده و نشست کردن کف بنا ناشی از آن است که مخزن یا انباری برای ذخیره‌ی گاز، در این مجموعه وجود داشته است.نکته‌ی بارز در خصوص «خانه‌ی دیو» آن است که این آتشگاه در اعماق دشت‌ها و در میان تپه‌های کوچک و بزرگ قرار گرفته و آتش آن از دور قابل مشاهده نبوده، بنابراین می‌باید آن را آتشکده‌ای محلی، ویژه‌ی یک منطقه‌ی کوچک دانست. مانند چهارتاقی «بازه هور» که موقعیت و کاربردی این‌چنین داشته است.در کتاب‌های روایات پهلوی و  گزیده‌های زاد اسپرم آمده است که بهمن و اردیبهشت و آذربرزین مهر به صورت مادی درآمده بودند و بر گشتاسب وارد شدند. برزین مهر به گشتاسب می‌گوید: «دین را بپذیر تا همه بر تو آفرین خوانیم، تا فرمانروایی و پادشاهی دراز یابی . در برخی روایت‌ها نیز گفته شده که زرتشت، آذربرزین مهر را خود از آسمان فرو آورده است. در بخش دیگری از کتاب روایات پهلوی هم چنین می‌خوانیم که: «هرمزد، آذربرزین مهر را بدان پاداش که گشتاسب به دین آهیخته شد به صورت آتش بهرام به پشته‌ی گشتاسبان بنشاند.»در کتاب بندهش هندی نوشته شده است که گشتاسب به کوه ریوند –که پشته‌ی گشتاسبان گویند-  آن (آذربرزین مهر) را به دادگاه نشانید.در هرصورت نام این آتشکده در ادبیات دینی زرتشتی، همواره با گشتاسب همراه است و از آن‌جا که این فرد در شرق ایران، حکومتی تقریبا محلی داشته، دور از ذهن نیست که وی را گشتاسپی بدانیم که نامش در کتیبه‌ی «بیستون» ذکر شده است. (با در نظر گرفتن این مساله که گشتاسب بیستون هم حاکمی محلی در مناطق شرقی ایران باستان بود است)در بسیاری از کتاب‌های جغرافیایی و متون تاریخی از دو آتش گشنسپ و فرن‌بغ نام برده می‌شود اما به ندرت از آذربرزین مهر یاد می‌گردد. (صرف‌نظر از آن‌چه شاعران در برخی تشبیه‌ها و صحنه‌پردازی‌های خویش به‌کاربرده‌اند .

اما دلیل چیست؟

شاید بدین خاطر که برای انتساب دو آتشکده‌ی یاد شده – حتی از روی حدس و گمان- توانسته‌اند بناهایی را بیابند اما برای برزین مهر، خیر. شاید ملاحظات دینی مطرح بوده و یا ممکن است بنای برزین مهر به وسیله‌ی فاتحان مسلمان در نخستین سده‌های ظهور اسلام از میان رفته باشد. آن‌چه شایان اندیشه می‌باشد این است که پس چگونه برخی از این آتشگاه‌ها همچون بنای «بازه هور»، آتشکده‌ی «زُهَرشیر»، «کنار سیاه» و بسیاری دیگر از گزند ویرانی در امان مانده‌اند اما آتشکده‌ای بااهمیت هچون برزین مهر باید از بین برود؟ بدین ترتیب دچار سردرگمی می‌‌شویم که نتوانسته‌ایم نشانی از این نیایشگاه مهم بیابیم.اما آن‌چه هست ریوند و برزین‌مهر، هر دو وجود داشته‌اند و باید جای آنها رایافت.با توجه با اوستا و دیگر متون، ریوند ناحیه‌ای میان نیشابور و سبزوار بوده (که البته نیشابور را هم دربر می‌گرفته است) و چون اشاره به کوهستانی بودن محل قرار گرفتن آتشکده شده، در این منطقه می‌توانیم روستای «برزنون» را به عنوان جایگاه این نیایشگاه معرفی کنیم. گرچه شاید دلایل ما سست به نظر رسد اما برای تایید سخن خود لازم می‌دانیم تا به چند نکته اشاره کنیم: 

نخست وضع اقلیمی و جغرافیایی این روستا را بررسی می‌کنیم، ناحیه‌ای کوهستانی و تپه‌های بلند و مشرف بر دشت‌های وسیع که می‌تواند جایگاهی مناسب برای بنای یک آتشکده باشد. دیگر آن‌که وجود آرامگاه امامزاده‌ای به‌نام «شاهزاده علی اصغر» (ع) را در نزدیک این روستا نباید نادیده گرفت که خود بیانگر اعتبار و اهمیت این روستا در گذشته می‌باشد. همسایگی نیایشگاه‌های ایرانی با آرامگاه‌ها موضوع جدیدی نیست.نکته‌ی درخور اشاره‌ی دیگر، نام این آبادی است که اهالی منطقه آن را «برزنون» تلفظ می‌کنند. شاید با گذشت زمان «برزین» به شکل «برزنون» درآمده باشد.نشان دیگری که از برزین‌مهر داریم، دریاچه‌ی «سوور» است که آن را با «چشمه سبز» یا «سوز» در شمال شرقی نیشابور یکی میدانند: «پس دو چشمه –دریا بر زمین گشوده شدند که چنین خوانده شدند: «چیچست» دریاچه‌ی ژرف نمکین آب بی‌تازش و بی‌زندگی که بر ساحلش آذرگشنسب پیروزگر نشیند. دیگر «سوور» که هر بستری را به کرانه‌ها افکند و خویشتن را روشن و پاک دارد. زیرا به مانند چشمی است که هر گردی و هر ریمنی را به کنار افکند. به سبب ژرفایش آنچه اندر دریا شود به بن نرسد. به نزدیکی آن آذر مهر سودبخش برزین مهر نشیند.» از این دریا در اوستا یادی نشده اما با توجه به نزدیک بودن آن به برزین مهر می‌بایست در حوالی نیشابور بوده باشد.سخن وبلاگ نویس  : « همان طور که خوانندگان محترم می دانند بسیاری از محققان محل آتشکده آذربرزین مهر را در محل چشمه مقدس زردشتیان یعنی چشمه سبز گلمکان می دانند.یکی از مهمترین منابعی که در آن نام چشمه سبز آمده و در دیگر مقالات وبلاگ شرح کامل آن آمده شاهنامه فردوسی می باشد  که از این چشمه با نام چشمه سو یاد می کند .اما قبل از او" فرنبغ" مولف کتاب مهم زردشتیان به نام "بندهش " در سده سوم هجری با استفاده از متون زردشتی پیشین از چشمه سبز سخن گفته است .مولف بندهش کوهی را که چشمه سبز بر آن قرار گرفته " کدروسپ"در میان ابر شهر ( نیشابور )و توس خوانده است و خود چشمه را هم "سوور" یا " سوبر" نوشته است .وی چشمه سبز را "چشمه دریا "و جای مقدس دانشته است که نیکخواهی و بهی و برکت از او بیافریده شده است.در جایی نخستین کوه را البرز می داند که همه کوهها از او رسته اند به شمار 2244 کوه که یکی از آن ها را کدروسپ دانسته است ." کدروسپ کوه در شهر توس که در یای سوبر برآن است ".چشمه سوبر را چنین معرفی می کند: " سوبر نام دریاچه ای در ایرانویچ است در اوستا ذکری از آن به میان نیامده است . آتشکده آذربرزین مهر در کنار این دریاچه بوده است ".به هر روی، تا زمانی که سندی نوشتاری یا نشانه‌ای از این نیایشگاه اساطیری و کهن یافت نشود، گفته‌ها از روی گمان بوده و هیچ یک، سخن آخر نخواهد بود.

چشمه سبزچشمه سبزچشمه سبزارتفاعات اطراف چشمه سبز Around  آبشاری در ارتفاعات اطراف چشمه سبز Around دریاچه ی چشمه سبز  دریاچه ی چشمه سبز 2

مطالب برگرفته ازوبلاگ:گلمکان بلاگفادات کام/تصاویر ازhttp://www.panoramio.com/photo/33676439

 

فهرست منابع:

  • آثار ایران. آندره گدار و دیگران، ترجمه‌ی ابوالحسن سروقد مقدم، آستان قدس رضوی چاپ دوم، 1371. اوستا. تصحیح جلیلی دوستخواه، انتشارات مروارید، چاپ ششم، 1381. اسطوره بیان نمادین. ابوالقاسم اسماعیل‌پور، انتشارات سروش، تهران، 1377. پژوهشی در اساطیر ایران، مهرداد بهار، ج 1. تاریخ بیهق. ابوالحسن علی بن زید بیهقی معروف به ابن فندق، تصحیح علامه قزوینی، چاپ سوم، 1361. تاریخ نیشابور الحاکم. ترجمه‌ی محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، تصحیح محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر آگه، چاپ اول، 1375. جستار درباره مهر و ناهید. محمد مقدم، انتشارات هیرمند، چاپ اول 1380. روایت پهلوی (متنی به زبان فارسی میانه ساسانی). ترجمه‌ی مهشید میرفخرایی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، 1367. روزنامه خراسان، 14/6/1374 شاهنامه فردوسی. تصحیح ا.ی. برتلس، موسسه انتشارات سوره، چاپ اول، ۱۳۷۷ ماهنامه چیستا، ش 122. ماهنامه فروهرش .












  • بر گذفته ازhttp://chenarancity.blogfa.com

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 12/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

دربینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

از زیارتگاه های دیگر زردشتیان درب مهر است که این نوع زیارتگاه در هر محله زردشتی یافت می شود . این مکان محل اجتماع ریش سفیدان و رفع مشکلات مردم است . درب کهن ، درب مهر نوش و درب مهر دستوران از نمونه های موجود در یزد است .

پیرانگاه نیز از دیگر زیارتگاه های زردشتیان است که تعداد زیادی از آن ها در استان یزد وجود دارد . از معروف ترین آن ها می توان به پیرانگاه سروچم ، پیرشاه و ورهرام ایزد در خرمشاه ، پیر مهر ایزد در آبشاهی ، پیر نارستانه نزدیک دربید ، پیربانو در روستای زرجوی عقدا و پیر نارکی در جنوب یزد اشاره کرد .

گاهنبارخانه که در گویش  عامیانه به آن « گنبار خانه » گفته می شود ، محلی است برای برگزاری مراسم داد و دهش و خیرات که نوعی وقف به حساب می آید . گاهنبارخانه مؤبدان در کوچه دبستان دینیاری یکی از معروف ترین آن هاست .

از دیگر آتشکده های معروف استان می توان به زیارتگاه بونوپرس و پیرهشت هم اشاره کرد . آتشکده ( درمهر )

آتشکده های زردشتیان بنا بر مقام اهمیت بر سه دسته است :

آتش دادگاه که در خانه ها افروخته می شود و صورت خانوادگی دارد و مراسم تقدیس ندارد . آتش خانواده را جان خانواده می دانند . آتش دادگاه را نیز موبدان بر پا می داند ، اما افراد عادی نیز می توانند به خدمت آن بپردازند . معمولاً زردشتیان متمکن در خانه های خود آتش دادگاه را شعله ور نگه می دارند .

آتش آدران ( درب مهر ) از آتش دادگاه برتر است و اختصاص به شهر و بلوکات بزرگ دارد .

آتش ورهرام ( بهرام ) اعتبار و اهمیتش از دو آتش فوق به مراتب بیشتر است و پیوسته هم باید افروخته بماند . این آتش به عموم مردم تعلق دارد . اکنون در ایران دو آتش بهرام وجود دارد که یکی در یزد و دیگری در کرمان است . ماهیت آتش ورهرام متشکل است از پانزده آتش گوناگون و آذرخش آسمانی ( یعنی جمعاً شانزده آتش ) که عبارتند از رنگرز ، پادشاه یا فرماندار ، کوزه گر ، آجرپز ، درویش یا صاحبدل ، زرگر ، ضرابخانه ، آهنگر ، اسلحه ساز ، نانوا ، تقطیر ، فرمانده ارتش ، چوپان ، پیشوای دینی ، برق آسمانو مرده سوز .

( ادامه مطلب )


برچسب ها :زیارتگاه,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

رابطه زرتشتیان و آتش پرستی چیست ؟

1738 سال پیش ازمیلاد، اشوزرتشت از روی شناخت کامل، پایه دین خود را بر یکتاپرستی استوارکرد و نماز را نیاز بشـر و تنها سزاوار اهورا مزدا(دانای بزرگ هستیبخش) دانست. البته نور و آتش در همه مذهب‌ها، نشانه انوار الهی و نماد پروردگار به شمار میآید. در تورات موسی(ع) یهوه(خدای یهود) درزبانههای آتش درکوه طور بر پیامبر نمایان میشود. در انجیل کتاب آسمانی حضرت عیسی(ع) آمده که خداوند نور مطلق است و ظلمت و تیرگی در او راه ندارد. در قرآن کریم نیز در سوره نور آیه 35،«الله نورالسموات والارض» شناخته شده است. اوستا نیز خداوند را«شیدان شید»که همان مفهوم نورالانوار را دارد، دانسته و در همه ذرات هستی درتجلی میبیند و براساس این باور، پرستشسو(قبله)ی زرتشتیان«نـور» قرارداده شده است .

سال پیش ازمیلاد، اشوزرتشت از روی شناخت کامل، پایه دین خود را بر یکتاپرستی استوارکرد و نماز را نیاز بشـر و تنها سزاوار اهورا مزدا(دانای بزرگ هستیبخش) دانست. البته نور و آتش در همه مذهب‌ها، نشانه انوار الهی و نماد پروردگار به شمار میآید. در تورات موسی(ع) یهوه(خدای یهود) درزبانههای آتش درکوه طور بر پیامبر نمایان میشود. در انجیل کتاب آسمانی حضرت عیسی(ع) آمده که خداوند نور مطلق است و ظلمت و تیرگی در او راه ندارد. در قرآن کریم نیز در سوره نور آیه 35،«الله نورالسموات والارض» شناخته شده است. اوستا نیز خداوند را«شیدان شید»که همان مفهوم نورالانوار را دارد، دانسته و در همه ذرات هستی درتجلی میبیند و براساس این باور، پرستشسو(قبله)ی زرتشتیان«نـور» قرارداده شده است .

زرتشتیان در شبانه‌روز پنج بار با تنی پاک و روانی آماده رو بسوی نور، بامداد رو به خاور و پسین رو به باختر و شب‌ها در برابر ماه یا آتشی روشن یا شمعی یا چراغی فروزان می‌ایستند و اهورامزدا را نماز می‌گذارند.

آتش درمذهب زرتشت نماد«اشه»(عشق وراستی وپاکی) است، چراکه آتش تنها ماده ایست که آلودگی را به خود نمی‌گیرد و همیشه و درهمه‌حال به سوی بالا می‌رود و ماهیت اصلی خود را حفظ می‌کند و خود می‌سوزد و دیگران را گرما و نـور می‌بخشد. مردمان اشون یا راستی‌جو، نیز همانند آتش آتشکده درهمه‌حال یکسان و یکرنگ بوده، پلیدی‌هاو دروغ را با دانش خویش و عشق به اهورامزدا می‌سوزانند و نور و شادی وگرما وانرژی به جامعه می‌بخشند. در عرفان ایرانی نیز عشق به آتش تشبیه شده است.

مهارآتش و چگونگی استفاده بهینه از آن یکی ازبرترین کشفیات بشر بود،که به تمدن و پیشرفت انسان شتابی افسانه‌ای بخشید. آریایی‌ها، در مناطق شمالی ایران و جنوب روسیه که بسیار سرد بود و زمستان درازی داشت، زندگی می کردند و آیین بیشتر مردم طبیعت‌پرستی بود و به آتش برای روشنایی و گرم‌ کردن خانه و کاشانه و پختن غذا و غیره بسیار نیازمند بودند و چون کبریت نیز وجود نداشت و فراهم کردن آتش بسیار سخت و وقت‌گیربود، آتش را در جایی بنام آتشکده همیشه روشن نگاه می‌داشتند. اشوزرتشت پس از برگزیده شدن به پیامبری، وجود این جایگاه را بسیار لازم وزندگی‌بخش تشخیص داد و با اضافه‌کردن آتش آتشکده با آتش 16 طبقه اجتماع(آهنگر و مسگر و نانوا و غیره) مفاهیمی مینوی به آن بخشید و به صورت پرچـمی مقدس برای زرتشتیان درآورد. که تا امروز نیز این چنین است و زرتشتیان آتش موجود درآتشکده را نماد موجودیت خود یا پرچم و درفش دین زرتشتی با چندین هزار سال هویت دینی و فرهنگی خود می‌دانند که به وسیله موبد آتشبند(آترونAtravan ) همواره روشن نگاه داشته می شود. نام اصلی آتشکده‌ها، آدریان(Adoryan) است که آتش ورهرام یا بهرام و درب‌مهر نیزگفته می‌شود و همواره در طول تاریخ شامل مجتمع دینی و آموزشی و فرهنگی نیز بوده است.

پرستش سو(قبله): جهتی است که پیروان هر مذهبی در سرتاسر جهان درهنگام نماز، هـمواره رو به آن سو به پرستش خدا می‌ایستند. آتش هرگز پرستش‌سو (قبله) زرتشتیان نبوده است. و بهدینان تنها در داخل آتشکده، رو به آتش مقدس که حالت پرچم دارد، می‌ایستند و به ستایش خدا می‌پردازند. حتی همسایگان آتشکده نیز رو به‌سوی آتشکده نماز نمی‌گزارند، وهیچ بهدینی از دیگر زرتشتیان نمی‌پرسدکه آدریان شهر در کدام جهت است تا قبله سوی خود قرار دهد. بلکه همیشه در هنگام نماز رو به سوی نورایستاده واهورامزدا را پرستش می‌کنند.

در بین هرملتی نمادهایی وجود دارد که به خاطر بار مینوی که دربردارد، ستوده می‌شود. کعبه، که در مکه معظمه قرار دارد، برای مسلمانان، مهر تهیه شده ازخاک کربلا برای شیعیان جهان، صلیب برای عیسویان، ستاره داوود برای یهودیان وآتش موجود در آتشکده؛ هرکدام بار مینوی و مفاهیمی بس ژرف دارند که برای پیروان آن کیش وآیین ستودنی است و اگر به درستی درک نشود ممکنست موجب داوری اشتباه شود. فردوسی بزرگ این مهم رادرک کرده و در شاهنامه می‌فرماید: بدانگاه بد آتش خوب رنگ - چو مر تازیان را مهراب سنگ

مپندار که آتش پرستان بدند - پرستنده پاک یزدان بدند

همه جهانیان آتش را دوست داشته و درآغاز پرستش خدای خود، مایل هستندکه شمعی را روشن کرده و به ستایش خدا بپردازند. آتش المپیک همیشه روشن نگاه داشته می‌شود و همه‌ساله با شکوهی بسیار در محل برگزاری المپیک برافراشته می‌شود. مراسم آتش‌افروزی و چراغانی و آتش بازی به هر بهانه شادی برانگیز، در سرتاسر گیتی مرسوم و شادی‌افزا است.

آتش موجود درآتشکده‌های یزد و تهران و اصفهان از آتش آتشکده کاریان شیراز آورده شده و هرساله با آتش 16طبقه اجتماع بزرگ (به زبان دری «مَس») ممزوج شده است.

همیشه آتشکده‌ها ساده و بدون زرق و برق ساخته می‌شده است. سرستونها و زواره‌های سنگی آتشکده یزد با نقوشی برجسته و زیبا کار هنرمندان سنگ تراش اصفهانی بوده و از معماری آتشکده‌های پارسیان هند الهام گرفته است.

باید کوشش کرد تا با شناخت درست باورها در مورد دینی داوری کرد.کاش از این همه افترا زدن به یکدیگر دست برداریم و به همبستگی بیندیشیم، به ویژه امروزه که ابرقدرت ها به دنبال ازبین بردن فرهنگ و تمدن ایرانیان هستند.

بر گرفته از سایت کنکاش موبدان تهران

( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام
در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

هزاران‌سال است که بشر با افروختن آتش، تماشاگر نور افشانی آن می‌شود. چه نور و روشنایی و زاینده‌ی آن در درازای تاریخ یعنی آتش احترامی خاص در میان اقوام گوناگون بشر دارد. مغان بینشور(:موبدان دانشمند)، در درازای تاریخ اندیشه کردند که چیست والاترین عنصر اهوراداده در گیتی که انسان را بیش از پیش به یاد هستی‌بخش بزرگ دانا می‌اندازد؟ مغان دریافتند که این نزدیک‌ترین چیز، نور است که از آخشیج آتش تراویده می‌شود. آتش نور می‌افشاند، با نگاه بدان روان انسان تکان می‌خورد. فرزانگان فرهمندپژوه (:حکمای اشراقی) بر این باورند، زمانی که انسان به نورافشانی آتش می‌نگرد، با چهار واسطه‌ی مینوی به باز تابش نور بن‌بنان(:ذات) سپند خداوندی در گیتی می‌نگرد، پس شایسته دیدند که در جایگاه نیایش خردورزانه به پیشگاه اهورامزدا آتش افروزند، در نتیجه آتشکده پدید آوردند. برای آنکه تمام گروه‌های مردم در این همازوری، هم‌بهره باشند از هر یک آتشی ستاندند تا امواج اندیشه‌ها و دل‌هایشان ایشان در جایگاه نیایش بهره‌ای داشته باشد. از پیوند این آتش‌های گوناگون آتش‌ورهرام(:پیروزی) را بزرگ ساختند.
آتش‌ورهرام در آیین زرتشتی جایگاه والایی دارد و جلوه‌گاه اصل نهایی وجود یعنی نور بی‌پایان(انغ رئوچنگه) است. مراد از گرد‌آوری آتش‌ها و ساختن آتش‌ورهرام از آنها، اشارت به کلیه موجودات گیتی آنچه دیدنی و آنچه نادیدنی است. همه در برافروختن این جلوه‌گاه اشراقی هستی‌، همازور و همه بهره‌ای در پرتو و نور افشانی آتش‌ورهرام دارند.
آیین بزرگ کردن و آماده سازی آتش‌ورهرام بسیار طولانی بوده و زنده کردن آن نزدیک یک سال به درازا می‌کشد. در این مدت از مردمان و پیشه‌وران گوناگون در دوره‌هایی آتش گرفته می‌شود(1)، از مکان‌های ویژه‌ای نیز باید آتش برگرفت. یکی از آنها آتشی است که از آذرخش آسمان پدید می‌آید و از بایسته‌های ارزشمند در آیین بزرگ کردن آتش‌ورهرام است. گاه می‌شود برای آماده سازی آن باید زمان‌های درازی درنگ کرد. چنان‌که در بزرگ کردن آتش‌ورهرام وادیاجی در بمبئی هندوستان، آتش آذرخش را پس از زمانی دراز در کلکته پیدا کردند و به بمبئی آوردند.
پارسیان(:زرتشتیان هند) در سرزمین هندوستان آدریان و درمهرهای پرشماری ساخته‌اند(2)، در میان این پرستشگاه‌ها  هشت آتش‌ورهرام جایگاهی ویژه دارد. این هشت انجمن آتش‌ورهرام به ترتیب یکی در اودوادا، یکی در نوساری، چهارتا در بمبئی و دوتا در سورت تخت‌نشین هستند. از این پس هر هفته به گونه‌ای چکیده پیشینه‌ی یکی از این هشت انجمن آتش‌ورهرام و برخی دیگر از آدریان‌ها و مراکز دینی فرهنگی پارسیان هند را برسی خواهیم کرد.
آتش‌ورهرام ایران‌شاه
جایگاه و ارزش این انجمن آتش‌ورهرام در نزد پارسیان هند را می‌توان با جایگاه آتش‌ورهرام یزد(آتش‌جهان‌شاه) در نزد زرتشتیان ایران سنجید. بیشتر دینورزان پارسی پیدایش و تخت‌نشین شدن آتش ایران‌شاه را هم‌زمان با پنجمین سال ورود پارسیان به گجرات هند می‌دانند. با توجه به آنکه زمان ورود پارسیان به سنجان(شهری کوچک در گجرات هند) را سال ١۶۴خورشیدی می‌دانند(3)، آتش ایران‌شاه باید در سال ١۶٩خورشیدی تخت‌نشین شده باشد.
پارسیان پس از ورود به سنجان در اندیشه‌ی بزرگ کردن آتش‌ورهرام افتادند ولی ابزار بایسته برای انجام این آیین را نداشتند. به‌همین شوند(:دلیل) چند نفر را از راه خشکی به خراسان فرستادند. ایشان پس از دو سال به‌همراه دسته‌ای دیگر از موبدان و گروه زیادی از بهدینان به‌همراه آن ابزار بایسته به سنجان بازگشتند. پس از ورود ایشان آیین بزرگ کردن آتش ورهرام آغاز می‌شود، پس از یک سال و پایان آیین، آن آتش‌ورهرام را به‌یاد سرزمین و شاهنشاه ایران، به آتش ایران‌شاه نامور ساختند و در سال ١۶٩خورشیدی در سنجان تخت‌نشین کردند(4).
آتش ایران‌شاه تا هفتصد سال در سنجان مقام داشت و مورد احترام پارسیان بود تا آنکه در سال ٨۶٩ خورشیدی «الف‌خان» امیر سپاه سلطان محمود غزنوی در لشکرکشی‌های خود بر شهر سنجان چیره شد. پارسیان از بیم جان آتش ایران‌شاه را برداشته با زن و بچه بکوه بهاروت در 8 مایلی سنجان پناه بردند و ایران‌شاه را در غار آن کوه از دیده‌ها پنهان داشتند. پس از 12 سال و فروکش کردن ستم در سال ٨٨١ خورشیدی موبدان آتش را به شهر پارسی نشین «بانسده» بردند. 13سال بعد آتش ایران‌شاه را به نوساری(بندری در گجرات هند) جابجا کردند و این از آن روی بود که بیشتر پارسیان در آن شهر می‌زیستند. باز در سال ١١١٢خورشیدی به شوند یورش سپاه «مراته» به نوساری و چپاول و غارت، موبدان آتش ایران‌شاه را به بندر سورت انتقال دادند. سه‌سال بعد پس از عقب‌نشینی سپاه مراته و برقراری آرامش دوباره آنرا به نوساری بازگرداندند.
در آن زمان پیرامون آتوربانی(:پریستاری آتش) آتش ایران‌شاه و برگزاری آیین‌ها میان موبدان چالش‌هایی پدید آمد. موبدان سنجانا که نیاکانشان از گذشته آتوربان آتش ایران‌شاه بودند، خدمت در آتشکده و نگهداری از ایران‌شاه را حق خود می‌دانستند. ایشان در سال ١١١۵خورشیدی آتش ایران‌شاه را از نوساری به شهر بُلسار(روستایی زرتشتی‌نشین در هند) و سپس در سال ١١٢٢خورشیدی از بُلسار به روستای اودوادا منتقل کردند و از همان زمان تا امروز، ایران‌شاه در روستای اودوادا تخت‌نشین می‌باشد.
دهشمندان بسیاری در برپا برپاداشتن ساختمان آتش ایران‌شاه نقش داشته‌اند، از آن جمله‌اند:«بهدین منوچهر بهمن» مقیم قریه نارگل که از دهش وی ساختمان کوچکی برای آتش ایران‌شاه ساخته شد. سالیان درازی پس از وی «بهدین بیکاجی ایدلجی» مقیم سورت ساختمان بزرگی برای تخت نشین کردن ایران‌شاه بنا کرد. سال‌ها پس از وی «داداباهی منوچهرجی پستن‌جی وادیا» ساختمان تازه‌ای برای تخت‌نشینی ایران‌شاه و نیایش پارسیان برپا داشت. ساختمان کنونی آتشکده اودوادا که آتش ایران‌شاه را در سینه دارد با دهش بانو «موتلابائی جهانگیرجی وادیا» در سال ١٢٧٣خورشیدی برابر با 1894م ساخته شده است. آتوربانی آتش ایران‌شاه را نه خانواده از دستوران سنجانا بردوش دارند. تا سال 2004م آتوربانی ایران‌شاه بر دوش «دستور دانشمند، دکتر هرمزدیار میرزا» و «دستور خورشید کیقباد» بود. با درگذشت دستور دکتر هرمزدیار میرزا در یازدهم ماه می 2004م، این وظیفه به تنهایی بر دوش دستور خورشید کیقباد(5) گزارده شده است.
زرتشتیان سراسر جهان به ویژه پارسیان هند همه‌ساله در روز آذر از مهرماه در گاهنمای یزدگردی(:شاهنشاهی) برابر با پنجم اردیبهشت خورشیدی به زیارت آتش ایران‌شاه می‌روند. همه ماهه نیز در روز ورهرام پارسیان برای نیایش گروهی در آتشکده اودوادا گردهم می‌آیند. آتشکده‌ی اودوادا دیرزمانی است که از سوی دولت محلی گجرات و سپس از سوی دولت مرکزی هند در فهرست میراث فرهنگی سرزمین هندوستان به ثبت رسیده است.


پی‌نوشت:
1: پیشه ورانی که از ایشان آتش گرفته می‌شود عبارتند از: آتش کارخانه رنگرز، آتش اجاق پادشاه یا استاندار یا فرماندار، آتش کوزه‌گر، آتش آجرساز، آتش اجاق درویش یا صاحبدل، آتش زرگر، آتش ضرابخانه، آتش آهنگر، آتش کارخانه اسلحه سازی، آتش نانوا، آتش تقطیر، آتش اجاق فرمانده ارتش، آتش اجاق چوپان، آتش اجاق پیشوای دین، آتش برق آسمان، آتش مرده سوز و... آتش‌های نامبره پس از سیر مراسمی پالوده و سپس بزرگ می‌شود. خوانندگان گرامی می‌توانند برای آشنایی بیشتر با آیین آماده سازی، بزرگ کردن و تخت نشین کردن آتش ورهرام(پیروزی)، به کتاب
دبستان مزدیسنی مراجعه کنند.2: پارسیان هند بیش از 200 درمهر در هندوستان و نقاط مختلف جهان بنیاد گزارده‌اند. خواننده گرامی می‌تواند برای دیدن فهرست کامل این درمهرها به کتاب پرستشگاه زرتشتیان، زنده‌یاد استاد رشید شهمردان مراجعه کند.3: بر سر تاریخ دقیق ورود پارسیان به سنجان اختلافاتی وجود دارد. «دستور اسفندیارجی کامدین» در کتاب خود (کسر تاریخ قدیم پارسی) که در سال 1826م در بمبئی به چاپ رسیده است در «ص139» تاریخ ورود پارسیان به سنجان را سال ٩۵خورشیدی بیان کرده است. «دستور رستم‌جی تهمول‌جی میرزا» سال ورود را ٢١٨خورشیدی نوشته است. دانشمند بزرگ «خورشیدجی کاما» در درستی گفته‌ی هردو نفر تردید دارد و آن را ٣١۵خورشیدی قلمداد می‌کند. با تکیه بر نظریه دستور دکتر جیوانجی مدی، پی ماستر، منوچهر پندول و استاد رشید شهمردان ما نیز تاریخ ١۶۴خورشیدی را نزدیک به راستی می‌دانیم.4: در کاتالوگ جدید انجمن آتش ورهرام اودوادا تاریخ بزرگ کردن و تخت‌نشینی ایران‌شاه را روز آذر از ماه آذر سال ١٠٠خورشیدی برابر با 721 میلادی معرفی کرده‌اند.5: دستور خورشید کیقباد، فرزند دستور دکتر کیقباد نام‌آور است. شمس‌ العلما دستور دکتر کیقباد مشهور به سردار پونا از مفاخر علمی پارسیان هند و دوست صمیمی دینشاه ایرانی بود. وی یکی از پشتیبانان اصلی استاد پورداوود در میان پارسیان هند بود. دستور دکتر کیقباد همان موبدی است که استاد پورداوود را به آیین یزشن فراخواند.

http://bemoonkhodadad.blogfa.com


( ادامه مطلب )


برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

واژة فارسی آتش برگرفته از  اوستایی     ātr-,āϑr-ātar-,ātərə اسم مذکر به معنی آتش است( رایخلت221)، و صورت فاعلی مفرد آن   ātarš،این واژه را برگرفته از آریاییr- t(h)ā *   *āt(h)ar-  دانسته‌اند، قس. اشتقاق‌های هند باستان : atharī́- , atharyú- ،  برگرفته از هند و اروپایی tr-ā  ter-ā* ( توضیح دقیق و روشنی برای پیشینة این واژه داده نشده، و برای آن  ریشة هند و اروپایی آغازین ā- * یا 

ai-  *« درخشیدن، سوختن» را پیشنهاد کرده‌اند (ادلمان، راستارگویوا، 2000). صورت فارسی باستان –tarā،  tr-ā «آتش» که در ترکیب به صورت‌های   āç- <  ātr-> āϑr-ظاهر می‌شود، این واژه در  نام نهمین ماه سالِ فارسی باستان āçiyādiya  به کار رفته و  ترکیبی است از tarā  « آتش» و مشتقی از yad- «ستایش کردن» بر روی هم ماه پرستش آتش (کنت 166a) نیز در نام āçina  مرکب از  āç-  + پسوند ina- که از tarā گرفته شده و بازمانده‌ای است از آیین آتش. فارسی میانه  ādur (نیبرگ 373).
این واژه در زبان‌های متاخرتر به دو گونه ظاهر  شده است: 1. بازتاب ستاک‌های tar-ā*، tr-ā*  ( در برخی زبان‌ها از طریق *āϑr-) و    ātŗ (از طریق ستاک‌های t(u)r-ā*،r- t(a)ā*،r- (a)ϑā 2. بازتاب صورت فاعلی کهن ātarš-  * ( بیشتر ازطریق  tašā* (.  انعکاس گروه دستة اول درفارسی میانه و فارسی معاصر: فارسی میانه ātur ، فارسی میانة متاخر ādur ، فارسی کلاسیک arδā « آتش؛ ایزد آتش»،  فارسی معاصر azär-  در دو معنای 1. « آتش؛ 2. آذر ( نهمین ماه از سال خورشیدی ایرانی ؛ آذر اسم مونث و مذکر در فارسی و تاجیکی به معنای «آتش ، شعله». انعکاس دستة دوم یعنی صورت کهن فاعلی ātarš-  * ) بیشتر از طریق صورت‌های ātarš-  *>taxšā*>tašā* ( نیز ātrš در ترکیب‌ها. بازتاب صورت دوم در در فارسی میانه و معاصر: فارسی میانه taxšā « آتش» ( برگرفته از اوستایی  ātarš، صورت فاعلی مفرد ازtar-ā « آتش»؛ taxšā  وجود  x   پیش از š برخلاف روند تحولات آوایی است، و  نمونة دیگر آن در واژة zarduxšt «زرتشت» دیده می‌شود) ؛ فارسی کلاسیک tášā، فارسی معاصر  täšå، تاجیکی otaš  ( راستارگویوا، ادلمان2000).
 آذر(آتش) در اوستا  از ایزدان و پسر اهوره مزدا  به شمار ‌آمده، همچنین نام روز نهم هر ماه آذر است. در اوستا بار‌ها به این نام و صفت‌های آن  اشاره شده است چنانکه   در سی روزه sīh rōčak ( دعاهایی مربوط به یکی از سی ایزد، که سی روز ماه به نام آن‌هاست. دو سی روزه، به نام‌های سی روزة بزرگ و کوچک، در دست است. این دعا‌ها بویژه پس از درگذشت شخص متوفا می‌خوانند. )  بند 7 آمده:
... ašəm vahištəm ātrəmča ahurrahe mazdā puϑrəm yazamaide…
«اردیبهشت، آذر پسر  اهوره مزدا را می‌ستاییم.»
پنجمین نیایش در اوستا بعد از خورشید، مهر، ماه، آب، به آتش اختصاص دارد که هر کدام در  مواقعی از روز باید خوانده شود. یسن 17(دعاهایی شامل نام ایزدان) از پنج نوع آتش نام برده شده است: 1. برزی سونگهه  bərəzi.savah- «بلند سود» (در متن‌های فارسی میانه با آتش بهرام مشترک انگاشته شده است) 2. وهوفریانه vohu.fryāna- « دوستدار نیکی » آتشی که همچون نیروی حیاتی  در تن مردمان و چهارپایان است 3. اوروازیشته urvāzišta-  «شادی‌آورترین» آتش گیاهان 4. وازیشته vāzišta-  « چابک‌‌ترین؟» که  آتش فروزان است، (بویس 1989) )در متن‌های فارسی میانه آتشی است که در ابر حرکت دارد) 5. سپنیشتهspəništa- «مقدس‌تر»  آتشی که  در برابر اوهرمزد فروزان است .
 از دیگر موارد مهم دربارة آتش، آزمایش آتش است که جایگاهی بسیار والا در انجمن گاهانی دارد. آزمایش آتش  نمایندة مسایل حقوقی ابتدایی است. به گرد آزمایش آتش قوانینی که بیان نظم راست یا بیان اشه است جمع می‌شوند و زندگانی تیره را مرتب می‌کنند. زردشت از آزمایش آتش باور‌های جهان پسین را ساخت. (نیبرگ 1382:196). بدین ترتیب آتش برای قضاوت در ایران باستان به کار می‌رفته. متهمانی که دروغ می‌گفتند و یا نقض سوگند از پیمان (miϑra-) می‌کردند وادار به آزمایش سخت آتش می‌شدند و باید از میان آتش می‌گذشتند و یا فلز گداخته بر روی سینة برهنة آنها جاری می‌کردند. گفته می‌شود در کل سی نوع آزمایش آتش وجود داشته است (بویس 1989).
در متن‌های فارسی میانه آمده، آتش هفتمین آفریده است. هر یک از آفریدگان جهان در حمایت یکی از ایزدان است و نگاهبان آتش، اردیبهشت امشاسپند است. در این متن‌ها به این نکته نیز اشاره شده  که آتش در همة آفریدگان وجود دارد مانند زمین که به سبب گرمی آتش ریشه‌های درختان و چشمه‌های آب‌ زنده نگاه داشته می‌شوند، نیز بدنِ الگوی نخستین انسان(کیومرث) والگوی نخستین حیوان (گاو ایوداد) از زمین است ولی نطفة آنها از آتش است. در بندهش بند یک الف به این موضوع اشاره شده است:
čiyōn gōwed pad dēn kū fradom dām hamāg āb-(ēw) srešk-(ēw) būd kū hamāg az āb būd jud tōhm ī mardōmān ud gōspandān če ān tōhm ātaxš tōhm.
«چنین گویند به دین که نخستین آفریده همه آب سرشکی بود؛ زیرا همه از آب بود جز تخمة مردمان و گوسپندان ؛ زیرا آنان را تخمه از اصل آتش است.»

درآیین زردشتی 3 نوع آتش وجود دارد، که آتش بهرام(پیروزی) منسوب به ایزد بهرام از مهم‌ترین و پس از آن آتش آدران و آتش دادگاه است.  آتش بهرام از شانزده آتش گوناگون فراهم می‌آید بر روی هم این آتش از به هم چیدن هزار و یک آتش گرد می‌آید. آتش معمولی ، مستقیم برای تهیة آتش بهرام به کار نمی‌رود، نخست به آتش آذران/آدران که از چهار آتش به نشان اتحاد چهار طبقة اجتماعی( موبدان، ارتشتاران، کشاورزان وپیشه‌وران) است برده‌ می‌شود، سپس به آتش بهرام انتقال می‌یابد. آتش دادگاه از یک نوع آتش یعنی  آتش منازل فراهم می‌شود.
جشن سده از جشن‌هایی بسیار مهم مربوط به آتش در ماه آذر برگزار می‌شده است.
بازماندة اهمیت آتش در عقاید ایرانیان بعد از اسلام سوگند به «سو» (نور چراغ)، یا روشن کردن شمع و چراغ بر سر آرامگاه‌ها و ... است

منابع

تفضلی، احمد، 1376، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران، سخن

نیبرگ، هنریک ساموئل، 1382، دین‌های ایران باستان، ترجمة سیف‌الدین نجم‌آبادی ، کرمان دانشگاه شهید بهشتی باهنر کرمان.

بهار، مهرداد (1376) پژوهشی در اساطیر ایران ( پارة نخست و دویم). تهران: آگه.

تفضلی، احمد(1369) « آتش یا (آذر) » داره‌المعارف بزرگ اسلامی (جلد اول).

عفیفی، رحیم (1374) اساطیر و فرهنگ ایرانی، تهران: انتشارات توس.

راشدمحصل، محمد تقی (1385) وزید‌گیهای زادسپرم. پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

Abaev V.I.( 1958-1995)   Istorika- etimologicheski slovar' osetinskogo yazyka, I-V Moskva- Leningrad.  

Bartholomae Chr. (1940) Altiranisches Wörterbuch, Strassburg.

Boyce, M.(1989)” Ātaš” Encyclopedia Iraqnica.Edite by Ehsan Yarshater.V.III, London & Newyork: Routledge & Kegan paul

Kent R.G.( 1953) Old Persian ( Gerammar-Texts-Lexicon), New Haven

Nyberg H.S ( 1969-1974) A manual of Pahlavi, I-II, Wiesbaden.

Pakzad,F. ( 2005) Bundahišn, Zoroastriche Kosmogomie und Kosmologie. Band1, Kritische, Edditin. Tehran.

Rastorgueva, V.C., Edelman(2000) Etymoloical Dictionary of the Iranian Languages. M: Voct. Lit.

Reichelt,H.(1968) Avesta Readear. Strassburg: Verlage Von Karl J. Trubner

لیلا عسگری

http://anthropology.ir/node/8868

برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

Page 3: Zoroastrians & Zoroastrianism in the Yazd Region





Zoroastrianism From a Yazdi Perspective


Zoroastrianism from a Yazdi perspective
From BBC's Story of God series
In addition to the video above, a video on Zoroastrian Worship produced by ABC Australia features Zoroastrians and Zoroastrianism in Yazd and can be viewed at this YouTube link.

Zoroastrian Yazdi Ethic

After a visit to Yazd Iran, Karl Vick wrote in a June 18, 2006 article in the Washington Post: "Zoroastrians appear to enjoy the most respect (by the majority Muslims from amongst the other religious minorities) inside Iran... Zoroastrians enjoy a vivid reputation for honesty. Prices in a shop owned by a Zoroastrian are regarded as the benchmark that competing shops are compared against. Children are told that when arriving in a strange town near dark, seek out a Zoroastrian home to spend the night in. 'I'm sorry to say it and it might sound offensive, but these Zoroastrians are better Muslims than we are,' said Mohammad Pardehbaff, a Yazd driver."

[Despite these positive sentiments, discriminatory practices against Zoroastrians continue, and insults demeaning Zoroastrians are built into everyday language. For instance, a couples beliefs embedded in derogatory labels are that Zoroastrians worship fire (label: atash parast), but are Godless and do not pray (label: gabr - infidel). A traditional Muslim Yazdi rhyme names the five fingers, the thumb being called the gabr-e bi namaz, meaning the Zoroastrian without prayer.]

In his memoirs Yazd dar safarnameha (Yazd in Travelogues), Jalal'e al'e Ahmad writes in the section Safar-e be Shahr-e Badgir-ha (Journey to the City of Wind-Catchers), that in the city, "You see less thieves and beggars, you hear less profanity, insult and conflicts in the streets." In addition, a report published in the Keyhan newspaper (dated 17th Tir 1342, p. 15) states that of the forty prisoners in Yazd's jail, none were Yazdi, but that they came from elsewhere in Iran.


Dari Language of Yazd & Kerman

In addition to Farsi (Persian, the national language of Iran), the traditional language spoken amongst the Zoroastrians of Yazd and Kerman is called Dari, a name shared with the dialect of Persian spoken in Afghanistan. However, despite sharing the same name, the Dari dialects of Yazd or Kerman are quite different from the Dari of Afghanistan.

One explanation about the etymology of the name Dari is that it may have evolved from the word darbar meaning court, the implication being that Dari was the court language of the eastern Iranian lands (including Afghanistan) during the Persian Sassanid dynasty (226 - 651 CE). Another explanation is that before the Arab invasion of Iran, the languages of greater Iran were known to Iranians as Dari and not Farsi.


Eastern Dari

The following is a quote from our page on Haroyu (Aria, presently Herat and adjoining provinces in north-western Afghanistan): "The residents of Herat City are mainly the Parsiban (or Farsiwan), a group otherwise simply called Parsi (or Farsi), two versions of an ethnic term sometimes meaning 'Persian speaker'. However, all Afghani Persian speakers are not called Parsiban. For the main part, Parsiban refers to a sub-group of ethic Tajiks who speak Khorasani Dari, a Persian language dialect. [Khorasan is the northeast province of Iran that borders Herat and Afghanistan.] This is especially true of the rural Parsiban who have maintained the tradition of speaking Khorasani Dari. Members of the same ethno-linguistic group are also found in the Eastern Iranian provinces of Khorasan and Siestan / Sistan. Khorasani Dari is native to Khorasan, Herat and Farah provinces - provinces that were once part of Greater Khorasan. The eastern-most district in Herat Province is called Farsi / Parsi. There are about 600,000 Parsiban in Afghanistan out of a present population of just under thirty three million." Given that Khorasani Dari is spoken all along eastern Iran, from Khorasan to Siestan, and that many Zoroastrians from these areas migrated to Kerman and Yazd, carrying with them their language, the eastern Iranian connections with the Zoroastrians of Yazd and Kerman bear further exploration.

The eastern Iranian / Persian dialect of Dari that eventually evolved in Yazd and Kerman, cannot be understood by the speakers of Iran's national language, Farsi, a western Iranian / Persian dialect. The Zoroastrians of Yazd have not been very willing to teach non-Zoroastrians how to speak the language, using it to communication amongst themselves or when they did not want the Muslims to Yazd to understanding what they were saying. [The Dari speakers of Yazd know mainstream Farsi, the language spoken by Muslim Yazdis, as well.] E. G. Browne wrote in his book, A Year Amongst the Persians (1893), "This Dari dialect is only used by the guebres (see gabr above, a derogatory word that Muslims called Zoroastrians) amongst themselves, and all of them, so far as I know, speak Persian as well. When they speak their own dialect, even a Yezdi Musulman cannot understand what they are saying, or can only understand it very imperfectly. It is for this reason that the Zoroastrians cherish their Dari, and are somewhat unwilling to teach it to a stranger... To me they were as a rule ready enough to impart information about it; though when I tried to get old Jamshid the gardener to tell me more about it, he excused himself, saying that knowledge of it could be of no possible use to me."


Yazdi Dari Dialect

The principle Yazdi dehs 'villages' or neighbourhoods, have their own Dari variation that can sometimes be distinguished by the accent of the speaker, accents that can be quite 'thick'. While there are twenty-four such variations of Dari in use today, the Yazdis broadly group the different variations into the Sharifabadi and Mahlati dialects, Sharifabadi being the older and most difficult to understand while Mahlati is considered the more 'mainstream' dialect. Sharifabad is one of the oldest and most conservative of Yazdi villages. Mahlati is derived from Mahal-e Yazd / Mahale-ye Yazd, the Zoroastrian section of old Yazd city proper (the villages or neighbourhoods of Yazd are discussed further below.


Danger of Extinction

In their paper, The Dari Language Project, Annahita Farudi and M. Doustdar Toosarvandani quote Mazdapour (1995) as listing Deh-No, Deh-Abshahi, Ahmadabad, Shahabad, and Mehdiabad as some of the Dari varieties / dialects that have become extinct within the last thirty years. Given the diaspora and emancipation of Yazdi Zoroastrians, Dari is falling out of use within families.

» Further reading: The Dari Language Project by Annahita Farudi and M. Doustdar Toosarvandani (pdf)


Yazd's Zoroastrian Sites

Map of Yazd Zoroastrian sites. Click for a larger map. Base map courtesy Microsoft Encarta. Additions copyright K. E. Eduljee. This map cannot be copied or reproduced in any manner without permission
Map of Yazd Zoroastrian sites. Click for a larger map. Base map courtesy Microsoft Encarta. Additions copyright K. E. Eduljee
Maroon: Pilgrimage sites
Green: Zoroastrian neighbourhoods, villages and landmarks
Black: Principal towns and cities

The province of Yazd has Iran's only Atash Bahram, a fire temple that houses the highest grade of consecrated fire used in Zoroastrian worship. The Yazd Atash Bahram (also called the Yazd Atash Kadeh) is further described below. Yazd province is also home to the ruins of at least four dakhmas or towers of silence, as well as several pilgrimage sites. Many neighbourhoods and Yazdi towns have ancient Zoroastrian roots, and within Yazd city lie the Markerabad schools, clock and the Markerabad gardens.

There are archaeological sites that are now being identified as have a Zoroastrian connection. For instance, In Islamiyeh village near Taft, archaeologists have identified the the remains of an earthen wall covered with chopped straw and plaster inside a cave They believe the wall is part of a Parthian era (248 BCE-224 CE) fire temple.


Zoroastrian Villages & Neighbourhoods - Deh

The Zoroastrians of Yazd, even those living outside of Yazd, maintain a strong affiliation to their ancestral village or deh ('village' here also refers to the suburbs and neighbourhoods of Yazd city). When meeting for the first time, during introductions, Yazdi Zoroastrians seek to establish the village affiliation of the other. Each of the villages have a stereotyped characteristic attached to it and its members are similarly thought to have a stereotyped temperament. For instance, people from Sharifabad, one of the oldest villages, are thought to be the most conservative and orthodox, while those from Khorramshah are presumed to be wealthy. Qasemabad, the district closest to the Yazd city dakhmas (that are atop hills just outside the southern city limits) is a relatively new deh. Mahal-e Yazd / Mahale-ye Yazd, is the Zoroastrian section of old Yazd city proper. Recently, families from other dehs such as Maryamabad, Khorramshah and Qasemabad, have taken up residence in the mahale and therefore its residents are considered to be cosmopolitan and progressive.

In the past, perhaps in an attempt to remain as inconspicuous as possible and thereby avoid the jealous or angry attention of their Muslim neighbours, these dehs or neighbourhoods were fairly self-sufficient, independent and insular. These characteristic has changed dramatically in the last fifty years. As Zoroastrian Yazdis continue to move away from the traditional dehs, the latter have begun to suffer from neglect. According to Annahita Farudi and M. Doustdar Toosarvandani, the gardens or baghs of Qasemabad, sometimes used as summer retreats for the inner-city dwellers for instance, now "languish unkempt and overgrown inside their crumbling mud walls." In addition, they note that only a very few deh "residents still keep goats, as they all once did, housing them at night in the front rooms of their kahgel (straw mud) houses."


Turkabad, Home of the Mobedan Mobed

The high priest of Zoroastrians in medieval Iran was called the Mobedan Mobed, the Mobed of Mobeds. He was also known as the Dasturan Dastur. The inconspicuous seat of the Mobedan Mobed of Yazd was the town of Turkabad (also spelt Torkabad).

Turkabad is a town four kilometres northwest of Ardakan (Arda is related Old Persian arta which is in turn related to r'ta and asha). Turkabad is also fairly close to Sharifabad. Together they formed the spiritual home, not just of Yazdi Zoroastrians, but of all Zoroastrians in medieval Iran. While, two hundred and fifty kilometres to the southeast, the city of Kerman had its own Dasturan Dastur, they nevertheless acknowledged the supremacy of Yazd's Dasturan Dastur.

Turkabad remained the home of the Dasturan Dastur until he was compelled to move to Yazd city during the reign of the Nader Shah (1736-1747 CE), perhaps so that the high priest's activities could be better observed by the governor. During Nadir's reign many Zoroastrians were butchered.


Rivayats

In the mid 1400s CE, when Indian Zoroastrians sought authoritative answers to religious questions on practices and observances, they journeyed to Turkabad. These visits would continue for nearly three hundred years and the answers to the questions would form the book of Rivayats, assembled by Ervad Bamanji Nusserwanji Dhabhar and Published by the K. R. Cama Oriental Institute, Bombay, in 1932. The first visit was by Nariman Hoshang whose patron was Changa Asa of Navsari (also see our page on Early Parsi History - Sanjan. Nariman spoke very little Persian and therefore had to live a year in Yazd, supporting himself as a small merchant, before he knew enough Persian to accomplish his mission. He returned to India 1478 carrying the answers and two pazand manuscripts and a long letter. Over the next 300 years until 1773, twenty-five additional messengers would make that journey Over a period of almost 300 years, from 1478 to 1773, twenty-six messengers


Sharifabad's Shah Bahram Izad Pak - Oldest Existing Consecrated Fire

Close to Turkabad, the village of Sharifabad became the home of not one, but two of rescued consecrated eternal fires or Atash Bahrams. When they were brought to Sharifabad, in order that they may escape the attention of those that sought to extinguish them, they were housed in non-descript mud houses indistinguishable from houses in the neighbourhood. Western traveller and author Chardin, writes that the Zoroastrians bought peace by remaining as inconspicuous as possible and by making generous 'presents' to the authorities and mullahs. The humility of the fire's home and the lack of ostentation or grandeur came to exemplify the Yazdi Zoroastrian spirit.

One of the two Sharifabadi fires was called the Adur Khara, said to be related to, or taken from, the Adur Farnbag of old (the words Adar and Atash are synonymous. Both mean fire). The other was the Adar Varharan (also called Shah Adar Varahram Izad), later called the Atash Bahram, rescued, according to Masoudi, from Istakhr. At Sharifabad, the two fires were united as one, the Shah Behram Izad Pak, and we understand that today, the united fire has its home in Yazd city.

[Etymology of Bahram (or Behram): Middle Persian Varharan from Avestan verethrakhnahe or verethraghna meaning victorious and verethra meaning victory or that which repels a foe.]


Hiromba

The festival of fire called Hiromba (making bonfires), elsewhere celebrated as Sadeh, takes place in Sharifabad (or nearby Pir-e Hirisht). In 2006, the festival was celebrated on April 15, when about 3,000 Zoroastrians from all parts of Iran including Yazd, Kerman, Isfahan, Shiraz, and Tehran gathered to take part in the ceremony. The participants reportedly brought wood with them to feed and sustain the fire. At the close of festivities, they took parts of the fire placed in a censer back home with them. Hiromba may be a local Yazdi version of Sadeh and the difference in dates may be because traditional Yazdis use the Qadimi rather than the Fasli calendar (see types of calendars in our Calendar page).


Yazd Atash Bahram / Atash Kadeh

The eternal fire at the Atash Bahram, Yazd, Iran
The eternal fire at the Atash Bahram, Yazd, Iran
Credits: Various - photographer unknown

The name Atash Bahram (Victorious Fire) more accurately defines the grade of consecrated fire in the temple, than it does the temple. However, the name has now come to mean the temple that houses the highest grade of fire used in Zoroastrian worship (also please see our page on Atash Bahrams). The Yazd Atash Bahram is said to be Iran's only temple housing Atash Bahram. However, the fire temple in Sharifabad, did house an Atash Bahram, and if that fire has been continuously maintained, then its temple would also be an Atash Bahram. The plaque of the Yazd city temple calls the temple an Atash Kadeh (Fire Temple) a more general name for a temple containing a consecrated fire (temples without consecrated fires are called Dar-e Mehrs or Darbe Mehrs).

In addition to the current existence of an Atash Bahram in Sharifabad, there are two Yazd city Atash Bahrams of which we have a record: the old Atash Bahram renovated by Maneckji Limji Hataria and the present or modern Atash Bahram. It is sometimes quite difficult to separate references in literature between the two. Once again, if the fire in the older temple has been maintained, then it too is an Atash Bahram, giving us the possibility that there may exist (or have until very recently have existed) at least three Iranian Atash Bahrams.

Prof. John Hinnells in his article at Encyclopaedia Iranica citing (Patel and Paymaster*, I. p. 83) states; "N. Kohaji (d. 1797), an agent for British ships coming to Surat, built a structure for the sacred fire in Yazd and sent the sacred fire from Surat to Yazd by road and purchased two properties to cover its upkeep." Since Kohaji died in 1797, the installation of the Surat fire brought in Yazd likely occurred in the mid 1700s. [* B.B. Patel and Rustam B. Paymaster, Parsi Prakash, vols 1-7, Bombay, 1888-1942.]


Maneckji Limji Hataria's Role

Maneckji Limji Hataria (1813-1890 CE) was the representative of a Bombay society, the Society for the Amelioration of the Conditions of the Zoroastrians in Persia set up for the express purpose of helping the Zoroastrians of Iran who were subject to oppression and humiliation by the then Qajar (Iranian) government and locals. He arrived in Yazd in 1854 CE and immediately set about assisting Iran's Zoroastrian communities. In his book Travels in Iran - A Parsi Mission to Iran (1865), [translation at fravarhr.org] Hataria notes "In the whole country of Iran, there are, today, two Atash Bahrams (he mentions elsewhere the Atash Bahrams of Yazd and Kerman) and 17 Adarians (Atash Kadehs). It is imperative to raise a suitable funds for the maintenance of these religious abodes."

Renovating the Atash Bahrams in Yazd, in particular the Atash Bahram in Yazd city, became one of Hataria's first projects.

In his book, Maneckji Hataria goes on to note that the various challenges faced in maintaining the places of worship. "Long ago, the late Seth Ardeshir Dadiseth sent money and material to re­build the Adarian at Mubaraka (we presume this is the Mubarakeh just south of Yazd enroute to Taft - see map above) and in or­der to obtain money for its maintenance, he purchased land nearby and let it on hire so that the rent could be used for the maintenance of the said Adarian. Today that said plot of land and the constructions thereon have gone out of the hands of the trustees and the Adarian is in a sad plight. If it is not repaired on time, it is likely to collapse some day."

If the external threats were not bad enough, there were problems from within the community as well, for Hataria tells us that "the late Seth Khurshedji Cawasji Banaji gave a donation for the construction of a public hall where religious ceremo­nies could be held and the hall could be used for other social gatherings. But the mobed in charge utilized it for the permanent use of his family members and their descendants and thus no trace even of the name of the donor is to be seen or found. This is a sad story."

Further, "in the vicinity of the Atash Bahram of Yazd, the Parsees purchased a plot of land with the intention of building a dharamashala in future. That proposed dharamshala is not yet constructed."

Elsewhere in Hataria's book, and in subsequent records, we read that despite all the challenges faced in trying to help the Yazdi community, the Parsi and Irani benefactors did not loose faith that eventually some good would arise. Today, the Zoroastrian community in Yazd is well served by all the schools, places of pilgrimage and worship, halls as well as several community facilities that have been preserved and built. They institutions and facilities have been critical to Yazd's Zoroastrian community strengthening its foundations. As a result, the community is well positioned to face the future.


The bronze bust of Limji Hataria outside the Yazd Atash Bahram
The bronze bust of Limji Hataria
outside the Yazd Atash Bahram.
Image credit: fravahar.org

The Zoroastrians of Yazd acknowledged his contribution by casting a bronze bust of Hataria presenting placed outside the new Atash Bahram. According to Mary Boyce in her article Maneckji Limji Hataria in Iran in the K. R. Cama Oriental Institute Golden Jubilee Volume, (Bombay, 1969), "There is only one piece of modern Zoroastrians sculpture in Iran, and that is a fine bust of Maneckji Limji Hataria, set on a pedestal outside the Atash-Bahram of Yazd. This catches well his air of benevolent but sturdy intrepidity. Behind it is the stately brick building of the new fire-temple, set high in a garden. In front of it, across a broad metalled road, are the spacious modern houses of wealthy Zoroastrians. The scene would be wholly strange to Maneckji, but with its air of tranquil security, very pleasing, a testimony in itself to the effectiveness of his life's work."

Also see: Maneckji Hataria's role in setting up a modern education system in Yazd.


Old Atash Bahram / Atash Kadeh

Professor Mary Boyce who we have quoted above, states in the same article that "the inscription in the old Atash-Bahram building at Yazd. dated 1855, shows that one of the first tasks which he (Hataria) undertook was the repair of this ancient sanctuary. The Muslims often forbade the Zoroastrians to repair buildings; and it is characteristic of the resourceful Maneckji that, less than a year after his landing, he somehow managed not only to restore but even to enlarge this very important fire temple."

Apparently, this Atash Bahram had been built with funds sent from India. In his book Travels in Iran - A Parsi Mission to Iran Hataria states, "the late Seth Noshirwan Koyaji got an Atash Bahram built at Yazd and for its maintenance purchased a plot of land named Bag-e-Chinaar and gave it on hire. But the party using the land refused to pay rent and became the owners of the land. Thus the income for the maintenance of the said Atash Bahram stopped and the Atash Bahram is now in a sad plight; it requires immediate attention."


Present Atash Bahram / Atash Kadeh

The plaque at the Yazd Atash Bahram / Atash Kadeh states:
"This Zoroastrians' temple was built in 1934 in a site belonging to the Association of the Parsi Zoroastrians of India under the supervision of Jamshid Amanat. The sacred flame, behind a glass case and visible from the entrance hall, has apparently been burning since about 470 CE and was transferred from Nahid-e Pars temple to Ardakan (a town some 60 kilometres north of Yazd city) then to Yazd (city) and its present site."

The temple was built according to plans prepared by architects of Bombay. Jamshid Amanat records in his memoirs that he had to make five trips to India soliciting funds from the Indian Zoroastrians. On four occasions, he travelled by steam ship and on one occasion he had to resort to travelling by camel through Baluchistan and the intervening deserts. It appears that the final donors included Homa Bani of Bombay, the Persian Zoroastrian Amelioration Funds accumulated by the Zoroastrians of India, and the Parsi Panchayet (different authors give us different names and it is conceivable and there were several donors). Jamshid Amanat and his brother also made some donations in the name of their father Ardeshir Meheraban Rostam Amanat.

When Jamshid Amanat had secured the necessary funds from India, he set about supervising its construction. The temple was was opened on November 1934.

[An article at Vohuman.org gives us a different account but they might to referring to a different Atash Kadeh in Yazd city. The article states "Vicaji Ardeshir Taraporewala, a leading architect of Bombay, prepared plans for the Atash Bahram of Yazd. This Atash Bahram was built at a cost of Rs.31,823/- by the trustees of the Persian Zoroastrian Amelioration Fund, Bombay, on lands donated by the sons of Ardeshir Mehraban, Dastur Rashid Shahriar. and Dastur Namdar Shahriar, The Atash Bahram was officially opened by Arbab Rustam Guiv on June 3, 1944." Ardeshir Meheraban Keikhosrowi was also the father of Morvarid who would wed Arbab Rustam Guiv.]

The fire now burning in the Atash Bahram was originally the Verahram Izad fire from the Pars Karyan Fire temple in southern Pars district of Larestan. The date of its consecration is recorded as 470 CE. From there it was transported to Aqda, Yazd, where it was housed for about 700 years. In 1173 CE, the flame was transferred from Aqda to the Nahid-e Pars temple in neighbouring Ardakan where it remained for 300 years. In 1473 CE the flame was transported from Ardakan to Yazd and maintained in the house of high priest Tirandaz Azargoshasp in Yazd's Khalaf Khan Ali district. Finally, the fire was brought to the present Atash Bahram upon its completion in 1934 CE.


Overall view of Atash Bahram, Yazd, Iran. Note different entrance layout
Overall view of Atash Bahram, Yazd, Iran. Note different entrance layout
Credits: photographer unknown
Atash Behram, Yazd, Iran
Atash Bahram, Yazd, Iran
Credits: Various - photographer unknown. Currently at Wikipedia

Additional images. Precise location or identification unknown:

Fire temple in Mahale-ye Yazd. Note woman caretaker at far wall
Fire temple in Mahale-ye Yazd. Note woman caretaker at far
wall and drawing of Cypress on the upper wall above door.
Image Credit: Annahita Farudi & M. Doustdar Toosarvandani
(?) Entrance to an Atash Varharam (Bahram), Yazd
(?) Entrance to an Atash Varharam (Bahram), Yazd
Identified as such by plaque above the door
Image Credit: Fotopages

Detail of Cypress motif above door in temple (see above)
Detail of Cypress motif above door in temple (see above).
Image Credit: Annahita Farudi & M. Doustdar Toosarvandani
Cypress motif in a Yazdi home
Cypress motif in a Yazdi home
Image Credit: Horizon at Flickr

(?) Wall of the Atash Varharam (Bahram)
(?) Wall of the Atash Varharam (Bahram)
Image Credit: Fotopages
(?) Wall of the Atash Varharam (Bahram)
(?) Wall of the Atash Varharam (Bahram)
Image Credit: Fotopages

Dakhma

Disused tower in Yazd, Iran. In the foreground, are the khaiele, buildings belonging to individual communities and used for monthly remembrance prayers
Disused tower in Yazd, Iran - view from the ground.
In the foreground, are the khaiele, buildings belonging to individual communities
and used for monthly remembrance prayers

There are several disused towers of silence, dakhma, in the vicinity of Yazd city. All are on top of small hillocks. The better known of the set are a pair just south of the city in Safaieh district. Another is located west of the Yazd city and north of Zarch. The fourth is located close to the village of Cham.

The system for the use of the twin towers south of Yazd was that when the ossuary well at the centre of the dakhma platform filled up, they caretakers would switch to using the other towers while the bones in the ossuary were dissolved. The fact that there was a need for two towers to be used in conjunction indicates that the population of Zoroastrians in and around Yazd city was large enough to require this system.

Maneckji Hataria in his book Travels in Iran - A Parsi Mission to Iran (1865) states, "The dakhma of Yazd was in a ruinous condition. A new dakhma on the top of the hill was constructed by the efforts of the Zoroastrian Anjuman of Bombay; but still the mobeds of the old school prefer to use the old dakhma, saying the new one was constructed in modern style and thus was not in keeping with our religion. As the new one is constructed with stone walls and the old one has muddy walls, the uneducated mobeds believe that the real dakhma must have muddy walls only. Stone walls are modern, adopted from western countries, and thus they are unfit for a dakhma." Nevertheless, reason prevailed and both dakhmas were used.

In 1937, Tehrani Zoroastrian established a cemetery called an aramgah, a place of rest, and in doing so soon abandoned the use of the Tehran dakhma built by Maneckji Hataria. The graves were lined by concrete in order to prevent contact, and therefore pollution, of the earth. In 1939, Soroush Soroushian, head of Kerman's Zoroastrian Anjuman (Society), lead a move to establish a cemetery in Kerman. However, some Kermani Zoroastrians, as a matter of personal preference, continued to stipulate that their bodies be consigned to their dakhma, until that dakhma was finally closed in the 1960's. The Zoroastrians of Yazd, traditionally, the most orthodox of the Iranian Zoroastrians similarly established a cemetery in 1965 at the base of the Safaieh district dakhma hills, and it was not long before the Yazd city dakhmas stopped being used. Sharifabad, near Ardakan, seat of Yazdi Zoroastrian orthodoxy continued to use their dakhma into the 70s, when the Iranian government prevailed on the Zoroastrians to stop using the dakhmas.

A video featuring an interview with an eighty-four year old salar cf. nasa-salars), the person who helped carry the last body into the Yazd dakhma, can be seen at IranNegah.com.

In the interview, the salar said that each Yazd city Zoroastrian neighbourhood (formerly villages around Yazd city) had a mortuary (genzoog?) where the body of the deceased was bathed, wrapped in a shroud and then taken to the towers of silence. The buildings at the base of the tower hills were called khaiele and each belonged to one of the Yazdi neighbourhoods such as Khairabad, Ghasemabad and Rahmatabad. Once a month, members of the community gathered in the buildings to share food and pray for the departed.

For further information, please see our page and section on Towers of Silence.


The twin towers of silence south of Yazd city, Iran
The twin towers of silence south of Yazd city, Iran
View from the towers looking north towards walled, treed cemetery and Yazd city
View from the towers looking north towards walled, treed cemetery and Yazd city
Credits: Travfotos at Flickr
Looking across one tower to the other
Looking across one tower to the other.
Credits: Looking4poetry at Flickr

Treatment of Zoroastrians in Yazd and Iran

Early 1700 - Late 1800 CE

While conditions for Zoroastrians in Iran were difficult enough after the Arab invasion, conditions reached the depth of despair in the eighteenth and nineteenth centuries. Of these two hundred years, an article The Zoroastrian Houses of Yazd in Vohuman.org by Ryszard J. Antolak (an article review from Vladimir Fedorovich Minorsky memorial volume) states "whereupon two hundred years of political and religious turmoil ensued which decimated the population. Yazd suffered attacks from Afghans, Zands and Afshars, to name but a few. The Zoroastrian population was subjected to additional hardships. As a religious minority subject to discriminatory laws, it found it had as much to fear from its Muslim neighbours as from the foreign forces armed against it.

"In 1963 when Mary Boyce arrived in the region to study them, she discovered gloomy, fortress-like buildings virtually devoid of any furniture or greenery. They were low and airless. No badgirs adorned their roofs. The primary consideration of the builders had been defence. The ideal solution would have been to build upwards, erecting high, tower-like houses as are found (for example) all over Scotland. But in Iran, Zoroastrians were not allowed to build their homes any higher than a man could reach (or any taller than the houses of Moslems). They could only build downwards, creating dark honey-combs of subterranean rooms with adobe walls several feet thick to withstand attack. The Zoroastrians were physically greater in stature than their Moslem neighbours ("mighty men", as Mrs. Boyce calls them) and they could have put up a fight if they had to. But it seldom happened. The penalty for killing a Moslem was certain death: to kill a Zoroastrian meant incurring only a modest fine, usually waived by the authorities. Better, therefore, to prevent attacks in the first place

"Entry to the houses was via a single door from a narrow lane just wide enough to allow a fully-laden donkey to pass. The Law stated that the door of a Zoroastrian dwelling could be secured by only a single hinge, so a series of doors had to be built (one after the other) to prevent forced entry. Finally, at the end of a gloomy corridor, a narrow door - the smallest of them all - led into a bare, central courtyard or rikda.

"There were no windows. Sometimes glass bottles could be seen protruding from the walls of the entrance lane. But these served as spy-holes rather than windows, defence being uppermost in the minds of these persecuted inhabitants. The only light to enter the house was through the tiny courtyard or via irregular gaps in the doors or ceilings. In some of the buildings the courtyard had been covered over completely to prevent intruders gaining access from the roof. The result was total darkness and oppressive claustrophobia. It is ironic that Zoroastrians, with their sophisticated theologies of light, should have been forced to live in such shadowy, enclosed buildings."

An article in tenets.zoroastrianism.com titled Zarathustri Pilgrimage Sites In Iran states "Prof. Edward G. Browne in his A Year Amongst The Persians (the year being 1887-88). 'Upto 1895, no Parsi was allowed to carry an umbrella. Up to 1895, there was a strong prohibition upon eye-glasses and spectacles; up to 1885 they were prevented from wearing rings; their girdles had to be made of rough canvas, but after 1885, any white material was permitted. Up to 1896, the Parsis were obliged to twist their turbans instead of folding them. Up to 1898, only brown, grey and yellow were allowed for body garments but after that, all colours were permitted, except blue, black, bright red or green. There was also a prohibition against white stockings and up to about 1880, the Parsis had to wear a special kind of peculiarly hideous shoe with a broad, turned-up toe. Up to 1885, they had to wear a torn cap, up to about 1880, they had to wear tight knickers, self-coloured, instead of trousers. Up to 1891, all Zoroastrians had to walk in town and even in the desert, they had to dismount if they met a Mussalman of any rank whatever.'

"Browne writes about an incident in 1860 where a Zoroastrian man of 70 years went to the bazaar in white trousers of rough canvas. According to Browne's account, 'they (the Mussalmans) hit him about a good deal, took off his trousers and sent him home with them under his arms.' "


Modern Challenges

Walking hand-in-hand down a street in Cham, Yazd
Walking hand-in-hand down a street in Cham, Yazd
Image credit: Bahram Yazdani at Berasad Click on the link to view more images

In modern years, a new threat to the survival of Zoroastrianism in Yazd has emerged - the lure of the big city of Tehran and immigration to countries of the west. Around the turn of the last century the estimated number of Zoroastrians in Yazd was in 1975 was about 10,000 individuals. In 1975, that figure was down to 4,000 (see our page on Demographics). The number of Yazdi Zoroastrians in Tehran was large enough for them to form their own cultural association.

A June 18, 2006 article in the Washington Post by Karl Vick states: "In Taft, 10 miles south of Yazd, only the elderly linger in the mud-walled warren of houses identifiable as Zoroastrian by the tiny oil lamps burning in glass cases fitted into walls. 'It's like we have leprosy, the way they've evacuated!' said Ardeshir Rostami, 83." There are other reports that in the old Zoroastrian villages, such as the village of Cham just south of Yazd on the way to Taft, travellers saw only senior citizens walking the streets.

At present, the greatest threat to Yazd's Zoroastrian heritage is no longer external. It is internal. The greatest threat is apathy within the community or concepts that ridicule the value of tradition.

Nonetheless, there may be a glimmer of hope that the trend can be halted if not reversed. A February 2010 report of a Jashne Sadeh festival in Cham states that the event attracted 5,000 people, both young and old, half of them being non-Zoroastrians.


Celebrating Jashne Sadeh at Cham, Yazd. January 30, 2010.
Celebrating Jashne Sadeh at Cham, Yazd. January 30, 2010.
Image credit: Rashid Shahrat at Berasad Click on the link to view more images
Some of the 5,000 people attending Jashne Sadeh in Cham
Some of the 5,000 people attending Jashne Sadeh in Cham. January 30, 2010
Image credit: Rashid Shahrat at Berasad Click on the link to view more images

Previous pages:

» Page 1: Yazd Region

» Page 2: Coping with the Desert. Innovative Technologies


Further reading:

» Yazd Pilgrimage Sites

» Boteh (Paisley) & Aryan Trade

» Termeh - Heritage Fabric & Aryan Trade

» Kareez - Ancient Aryan Water Distribution System

» Yazdi-Zoroastrian Wedding Customs

» The Dari Language Project by Annahita Farudi and M. Doustdar Toosarvandani (pdf)


Offsite:
» In Yazd with Edward Browne, Spring 1888 AD at Vohuman


» Top


Maneckji Limji Hataria in Iran

Reprinted from K. R. Cama Oriental Institute Golden Jubilee Volume]
Bombay, 1969

Despite the written exchanges which took place between A.D. 1478 and 1768 between the Parsis of Gujarat and the dasturs of Persia, and despite too a flourishing sea-borne trade between Gujarat and the Persian Gulf, there is little record of secular contact between the two Zoroastrian communities before the 19th century. Occasionally, however, exceptional hardships drove individual Iranians to risk the dangers of flight overseas along the Muslim-dominated trade routes. (These dangers were very real for Zoroastrians, and sometimes the infrequent letters, which passed between the communities, had to be entrusted to Muslim bearers. [1]) In his Asia (published in London in 1673) John Ogilby states that after the original Parsi settlements in Gujarat, "many Persians have since settled themselves along the sea-shore, where they have lived quietly among the Natives"; [2] but in the 18th century it seems that "few Iranians came to India". [3]

The death of Karim Khan Zand in 1779 threw Iran into turmoil. At that time two Zoroastrian families who succeeded in escaping from trouble-torn Kerman made their way to Yazd. Among them was a certain Kai Khusrau-i Yazdyar, to whom was born a very beautiful daughter named Gulistan-Banu, In time Gulistan became an object of desire to a wealthy Muslim of Yazd; and to save her from abduction her father fled again, and managed in 1796 to bring her to the kindly haven of distant Bombay. There they were befriended by a benevolent Parsi family, that of Edulji Dorabji Lashkari In due course Gulistan was married to a Parsi, Framji Bhikaji Panday, and as "Gulbai the foreigner" (Gulbai Velatan) she became a well-loved member of the Bombay community, being as good as she was beautiful. She inspired in her husband and children, [4]  a desire to help her fellow-countrymen, who now began to make their way to Bombay in greater numbers. (Her father himself, helped by his Parsi hosts, returned thrice to Yazd and succeeded in bringing his whole family to Gujarat.) Framji Bhikaji aided "with body, mind and money" those Iranians who reached Bombay, and it is said that he earned the right to be called "the father of the Irani Parsis". [5] In 1834 his eldest son, Burjorji Framji Panday, started a fund to help these fugitives [6]; and twenty years later his third son, Meherwanji, began a second fund to aid the Iranian Zoroastrians in their own land, and became one of the founders of the Society for the Amelioration of the Condition of the Zoroastrians in Persia (of which Khurshedji Nasarvanji Kama was honorary treasurer from its inception). [7] It was as the first emissary of this Society that the valiant "Manekji, son of the late blesses Limji Hushang Hataria of Hindustan [8] landed at in the Persian Gulf in April 1854.

Manekji was born at the village of Mora Sumali near Surat in A.D. 1813; [9] and as he himself tells, earned his own bread from of fifteen, traveling widely as a commercial agent in India. [10] By the time of his appointment, he was already experienced, self-reliant and resourceful, and his choice by the Society proved a wholly admirable one. His memory remains green among the Zoroastrians of Iran, for whom he was to labor, with only one brief intermission from then until his death in 1890. [11] Physically Manekji was a compact and sturdy man, able to endure the rough conditions of life and travel then prevailing; and to devotion to his faith and community he added admirable innate qualities; charity, honesty, adaptability, tact and patience in negotiation, and what was of prime importance, both moral and physical courage. He had some protection, it is true, from his British citizenship; but the efficacy of this was not always great, especially in remote districts. He and his son Hormuzdiar were both on occasion threatened with death; [12] and although yet he says, in many places he traveled well armed, [13] yet, he says, many places had "to part with goods to save (his) life". [14]

Despite all dangers, and to the foreigner, Manekji set himself promptly and tirelessly to improve the lot of the small Zoroastrian community, shrunk in numbers, as he sadly records, so as to be no more than a pebble in the great heap of Muslim wheat; [15] a people in the main of scanty means and little or no education [16], of whom "hardly one or two in a hundred have any position", and of whom the villagers in particular were "helpless in the affairs of life”. [17] He labored both on the spot, in Yazd and Kerman, and at the distant center of power, Tehran; and by 1864 he was able to say, of the Tehranis at least, that though "the Muslims according to their creed looked upon a person of a different faith with the eye of contempt … now they have abandoned this evil fashion, and have shown kindness and love towards this humble traveller". [18] Even in less readily placable Yazd and Kerman, he had won the help of some of the great, and had persuaded them to a slightly more benevolent attitude towards the "heathen Gabr".

Manekji was not, however, the man to spend himself solely in patient diplomacy while practical tasks needed urgently to be done. His concern was with the spiritual as well as the physical welfare of the Zoroastrian community; and the inscription in the old Atash-Bahram building at Yazd. dated 1855, shows that one of the First tasks which he undertook was the repair of this ancient sanctuary. [19] The Muslims often forbade the Zoroastrians to buildings; [20] and it is characteristic of the resourceful Manekji that, less than a year after his landing, he somehow managed not only to restore but even to enlarge [21] this very important fire temple. The Atash-Bahram at Kerman was built two years later, in 1857, through, as the inscription there records, Manekji's agency and "the charitable gift of those endowed community of the Zoroastrians of India". Manekji also had repaired the village Adarans at Qanat-ghesan, near Kerman, and Khorramshah, outside Yazd. The prosperity which later came to the Zoroastrian community has led to these were restored by Manekji being replaced by newer, handsomer ones; and his inscriptions may therefore disappear in time with the crumbling of the mud-brick walls in which they are set. [22]

Manekji was also concerned with what he held to be the inadequacy of the dakhmas in use in Persia; [23] and by 1864 he had had new ones built at Yazd and Kerman (both of which are still in use), and at Sharifabad-i Ardekan-i Yazd. Here a new dakhma has been built in 1963, and an outer wall erected round Manekji's, preserve it from Muslim desecration. In 1865 Manekji had a small dakhma built at Qanat-ghesan. This is now abandoned, and the stone of his inscription is damaged, but can still be read. These dakhmas replaced older ones, and were a part of Manekji's work of preserving or restoring tradition. He repaired other subsidiary buildings, and also subsequently acted as the agent for individual Parsi benefactors who had shelters erected for pilgrims, and water-tanks made, at the mountain-shrines of Banu-Pars and Pir-i Sabz.

It was not the repair and erection of buildings which chiefly engaged Manekji's energies, however, but, its his commission required, the amelioration of the daily lot of the Persian Zoroastrians. The worst instrument of their oppression was the annual exaction of the jazia or poll-tax. However defensible this may be historically (as an equitable tax on non-Muslims, who were

برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام


برای دیدن تصاویر بزرگتر برروی عکس کلیک کنید.

آتشکده زرتشتیان1

آتشکده زرتشتیان2

آتشکده زرتشتیان3

آتشکده زرتشتیان4

آتشکده زرتشتیان5

آتشکده زرتشتیان6

آتشکده زرتشتیان7

آتشکده زرتشتیان8

آتشکده زرتشتیان9

 

آتشکده زرتشتیان11

آتشکده زرتشتیان12

آتشکده زرتشتیان13

آتشکده زرتشتیان14


ico تاریخچه ی آتش ورهرام یزد

در زمان فرمانروایی ساسانیان بر ایران، آتش سه آتشکده پر ارج و شکوه به دلیل قدمت دیرپایشان از جایگاه و مقام بالاتری برخوردار بودند و بر همین پایه آن ها را آتش "ورهرام" یعنی آتش پیروزی نام نهاده بودند. یکی از آن ها "آذرفرنبغ" نام داشت که بنا به مندرجاتی آن را نخستین بار جمشید پیشدادی در آتشگاهی بر فراز کوه فرهمند خوارزم قرار داد و در زمان گشتاسب کیانی آن را خوارزم به کوه روشن در کابل بردند، سپس آن را به شهر دارابگرد در استان فارس آوردند و در آتشگاه باشکوهی جای دادند. انوشیروان دادگر (پادشاه اول ساسانی) در دوره ی فرمانروایی خود بر ایران فرمان داد تا "آذرفرنبغ" را از دارابگرد به "کاریان" فارس آوردند و در آتشکده ای به همین نام قرار دادند. این آتش در سده ی دهم هجری برای رهانیدن از یورش بیگانگان از آنجا به محلی که در آن زمان "کثه" نامیده می شد آوردند و در آتشکده ی بزرگ شهر برافروختند. در همان سال ها شهر یزد کثه را در برگرفت تا جایی که تنها نام آن بر روستایی در کنار شهر بر جای ماند. طی رشد و گسترش تدریجی شهر یزد آتش کده ی کثه تخریب شد و زرتشتیان، آتش مقدس را برداشتند و ان را در غاری در کوه "شگفت یزدان" بین عقدا و پارس بانو نگهداری کردند. آتش ورهرام مدتی در غار بود و سپس ان را به مدت 200 سال در روستاهای زرتشتی نشین اطراف یزد مانند هفت آدر عقدا، شریف آباد اردکان و ... جابجا کردند تا مورد تجاوز و دست درازی قرار نگیرد.


در سال 750 ه.ق روستایی به نام ترک آباد نزدیک اردکان به وجود امد و مردم یزد آتش مقدس را به ترک آباد منتقل و تا سال 1005 یزدگردی در آنجا نگهداری کردند و در این سال همزمان با اغاز آشفتگی جامعه زرتشتیان در ترک آباد، آتش مقدس از آنجا دوباره به شریف آباد برده شد و حدود سال 1134 یزدگردی دوباره به یزد برگردانده و در محله ی دستوران (کوی موبدان) در منزل موبد آذر گشسب نگهداری شد و پس از چند سال ساختمان مناسبی بادهش بهدین "نوشیروان جی کوهیارجی" برای آن ساخته شد و توسط مانک جی لیم جی هوشنگ هاتریا در سال 1272 هجری و بار دیگر با هزینه ی اردشیر پور کیخسرو گشتاسب، در سال 1327 هجری بازسازی شد. ساختمان این آتشکده که امروز به نام "دربمهر دستور خدایار" معروف است در کوی موبدان موجود است و آتشدان سنگی آن را گرچه ضربه های پتک زمان در هم شکسته است اما هنوز در آتشگاه کوچکش پابرجاست. سنگ بنای ساختمان کنونی اتش ورهرام یزد در سال 1313 خورشیدی توسط انجمن اکابر " صاحبان پارسی هندوستان" بر زمینهای اهدایی خانواده ی اردشیر مهر و خانوادهی دستور شهریار دستور نامدار نهاده شد و در فروردین سال 1318 خورشیدی، آتش دیرپای فرنبغ در آتشگاه نوبنیاد ان قرار داده شد. روشن بودن آتش در آتکده ی فرنبغ پارس قدمت دیرینه داشته و از زمان تغییر محل اتشکده ی پارس تا کنون (1390 خورشیدی) 1538 سال می گذرد و در تمام مدت با همه ی سختی ها و جنگها آتش، پیوسته روشن نگهداری شده است و آتش اتشکده از گذشته تاکنون توسط فردی که مقام هیربدی دارد و از موبدان است، روزانه در چند نوبت با افزودن قطعه هایی از چوبی خشک و پایدار مانند چوب بادام و زردآلو روشن می ماند.خاکستر حاصل از سوخت ارزشی ندارد و در زمان لازم تخلیه می شود. اما مهم جا و مکان اتش نیست ، آنچه مهم است عشق فروزان ایرانی است که این آتش را در پس هزاره ها روشن نگاه داشته است.
_________________________________________________________________________
.
.

برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

 آتش بهرام(ورهرام): این آتش ترکیبی است از 15 آتش زمینی و یک آتش با منشا آسمانی(برق آسمان). آمده است که این آتش باید 1128 بار تطهیر می شده و مراسم تقدیس آن یک سال به طول می انجامیده است. 15 آتش زمینی عبارت بودند از: آتش آتشدان پادشاه/استاندار/فرماندار، فرمانده ارتش، پیشوای دین، درویش/صاحب دل، زرگر، کوزه گر، آجرساز، رنگرز، ضرابخانه، آهنگر، اسلحه ساز، نانوا، تقطیر، چوپان، مرده سوز و برق آسمان. اهمیت به سزایی داشته و خاموش شدن آن با خاموش شدن دین همراه شمرده می شده است. شاهان ساسانی پیش از تاجگذاری پیاده به مکانی که آتش ورهرام در آن نگهداری می شد می رفتند و در آن جا تاجگذاری می کردند.

برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

سند تاریخی365سال دیرینگی آتش ورهرام کرمان از شاه ورهرام ایزد به موزه زرتشتیان منتقل خواهد شد

آرمیتا فرهمند - به کوشش آرش ضیاتبری تاریخچه ی سنگی آتش ورهرام ، آتشکده ی کرمان  که 365 سال دیرینگی دارد و در زمانی برای حفاظت درساختمان مشرق شاهورهرام ایزد نصب شده است به موزه  مردم شناسی زرتشتیان منتقل خواهد شد .ضیاتبری بیان کردکه : تاریخ این سنگ نوشته 1014 یزدگری برابربا 1024 خورشیدی است.و قرار است پس از موافقت انجمن در آیینی ویژه رونمایی شود ودر موزه مردم شناسی زرتشتیان جای گیرد. که از این پس این کهن ترین شی موزه خواهد بود.

فرتور از  آرش غیبی
    وی افزود که دستور رستم بندار مهرگان پس از یکسال ونیم توانست آتش ورهرام رادر کرمان جمع آوری کند ودر سال 1024 خورشیدی این آتش را در آتشکده ی محله ی شهر تخت نشین نماید.که پس  از جابجایی این آتش به آتشکده ی قناتغستان با ویران شدن آن آتشکده ، سرانجام آتش ورهرام آتشکده قناتغستان در سال 1302 با اجرای مراسمی ویژه توسط پنج موبد کرمانی و قناتغستانی  به نامهای 1- موبد بهرام اسفندیار آریایی 2- موبد نوشیروان جهانگیر اشیدری 3- موبد گشتاسب جهانبخش  4- موبد بهمن جهانبخش 5- موبد اردشیر سهراب به آتشکده نوساز کرمان منتقل و در جایگاه فعلی آن تخت نشین شد . این آتش پس از آتش ورهرام یزد دومین آتش ورهرام فروزان ایران می باشد .آرش ضیاتبری که سالهاست درباره تاریخ زرتشتیان پژوهش می کند می گوید هنگامی که  مری بویس برای پژوهش های کیش زرتشتی به ایران آمده بود یک ماه در خانه ی شاه جمشید سروشیان می ماند وی که در جستجوی این سنگ نوشته بوده است به شوند خراب شدن آتشکده ی محله ی شهر با شماری از کارگران شاه جمشید سروشیان به جستجوی سنگ نوشته می پردازند که پس از کشف آن ، تاریخچه ی سنگی آتش ورهرام، را درشاهورهرام ایزد قرار می دهند که به شوند ساخت وسازهایی که درسال های گذشته در شاهورهرام ایزد انجام شده است .بخشی از این سنگ نوشته به ،زیر گچ فرو رفته است. که پس از بیرون آوردن  آن ، بزودی این کتیبه  در نخستین موزه ی مردم شناسی زرتشتیان جای خواهد گرفت.

متن سنگ نوشته بدینگونه است :

بنام ایزد عصر شهنشاه صاحب قران               آفتاب اقبال کیوان آمد و برجیس امتحان

کدخدای شهر انصاف و خدیو ملک عدل           زافریدون بهتر و افزون تر از نوشیروان

مالک کیهان شهنشاه جهان عباس شاه               قاتل تورانیان و قبله ایرانیان

از امیران و دلیران کایستاده بر در از              بهر خدمت خودچگویم بلکه هم خیل شهان

در چونین عهدی اگر بر سر نشد طاق جنان      از شرف نبود عجب خاصه در دارالامان

خانقاه و مسجدو حوض و رباط و میل و پل      نیز هریک ساخت اینجا یافت مزد آنجا جنان

ایکه زیر طاق محرابی برو پرچین ببین          از غرور باز آی کان گاه طاعتت یابد قران

عرشه ما گشت پیشانی به نیت پاک دار          با حذر باش از خدنگ غیب این ابرو کمان

ای ردان و موبدان این خانه دیگر خانه ایست    دل مگردان جز بتسبیح و ستایش بر زبان

این سرا صورت نخواهد زانکه جای سیرت است   خانه مهر است کی گنجد در این نقش ردان

خانه هست این بنا از جمله تصویرها                چون ضمیر روشن و چون سینه صافی دلان

تاب باورهای رویائی ندارد این مقام                باش عارف ورنه خیز و کن بتک بار گران

این اطاعتگاه را بهر دعای خیر ساخت             از زر خود رستم بندار ابن مهرگان

مرزبان جست از خرد سال بنایش گفت باد          پایه این طاق نو تا سالهای جاودان

                                                                                  ( 1014 یزدگردی )

فرتور از  آرش غیبی

***

فرتور از  آریابرزن غیبی



 

آتش ورهرام زرتشتیان کرمان واقع در خیابان ایرانشهر به سال 1303 خورشیدی بنیان گذاری و در همان سال آتش ورهرام در این مکان تخت نشین شد . تاریخچه آن به این قرار است :

در سال 1282 خورشیدی که ارباب کیخسرو شاهرخ ساخت مدرسه ملی ایرانشهر را آغاز نمود یک نفر به نام ستاره خانم از ورثه وکیل الملک به والی شهر کرمان عریضه نوشت که غیر مسلمان حق ندارد عمارت مشرف بر خانه مسلمان بسازد و شما چگونه اجازه می دهید که زرتشتیان این کار را انجام دهند . والی شهر فوراً مامورانی را برای تعطیل و خراب نمودن مدرسه به آن مکان فرستاد ، ارباب که از این عمل زشت به خشم آمده بود به کارگرها تاکید کرد به هیچ عنوان اجازه خراب کردن ندهند تا شخصاً اقدام کند و بی وقفه به ساختمان والی رفت و بدون اجازه وارد اتاق شد و با جدیت به والی گفت " زمانی که .... فرمودند دولت برای جماعت مدرسه بسازد ، حالا که جماعت خود مدرسه می سازد دولت خراب می کند من همین الان به ... تلگراف می زنم و از ایشان کسب تکلیف می کنم ... " والی که مغلوب ارباب شده بود دستور داد تا مامورین برگردنند و این عمل ستاره خانم با شکست روبرو شد و مدرسه ملی ایرانشهر رسماً در سال 1285 خورشیدی افتتاح گردید . چندی بعد ستاره خانم دولاب ( باغ ) خود را که همین آتشکده فعلی می باشد به فروش گذاشت و دونفر از همکیشان زرتشتی به نامهای دینیار رستم مرزبان و رستم فرخ این باغ را خریداری نمودند و هرکدام سه دانگ از باغ را مالک شدند . در آن زمان ممر آب فتح آباد از داخل این باغ عبور می کرد و این همکیشان باغ را به نحوی دلنشین آباد نمودند . چندین سال بعد شخصی به نام ارباب جمشید خدارحم نرسی آبادی که از تاجران زرتشتی مقیم بمبئی بود مدتی در کرمان اقامت نمود ، این شخص نیکوکار برای تجارت میان بمبئی و ایران از شهرهای سیستان و کرمان و یزد و تهران می گذشت و در نقاط مختلف آثار خیری از خود به جای گذاشته بود در کرمان نیز به این فکر افتاد تا مسافرخانه ای برای رهگذران زرتشتی احداث کند تا هر زمان همکیشی مانند خودش مجبور به اقامت در این شهر شد بتواند در این مسافرخانه استراحت کند .

ایشان با این نیت آماده خرید مکانی مناسب در یکی از محله های زرتشتی نشین شد و این باغ که مقابل مدرسه بزرگ ملی زرتشتیان بود نظرش را جلب کرد . در آن زمان متاسفانه دینیار رستم مرزبان به رحمت ایزدی رفته بود ، ایشان سه دانگ سهم رستم فرخ را خریداری کرد ، از آنجائیکه همین مقدار برای ساخت مسافرخانه کافی بود اما راضی نشد که باغ را تفکیک و دیوار گذاری کند

به همین منظور با وارثین آن مرحوم که دو خواهرش بودند به نامهای مروارید و شیرین صحبت کرد که اگر آنها هم راضی به وقف نمودن سهم برادرشان هستند تا نامی از او که اولادی هم نداشته به یادگار بماند می توانند با وی شریک در این خیر شوند و آنها نیز قبول نمودند با این نیت که درنصف دیگر باغ که سهم برادرشان است آتشکده و نمازگاه ساخته شود و زرتشتیان بتوانند در این جای پاک نیایش پروردگار را بجای آورند و بدین ترتیب طبق وقفنامه موجود در تاریخ 1303 خورشیدی این خیرین نیک نهاد ، جمشید خدارحم و مروارید رستم و شیرین رستم کل شش دانگ باغ را وقف جماعت نموده و سند آنرا به انجمن جوانان زرتشتیان کرمان واگذار نمودند .

" ازدیگر آثار خیر نیک اندیش جمشید خدارحم می توان به ساخت پذیرشگاه منطقه دزداب ، بازسازی جوی آب نرسو آباد ، سپرده گذاری در انجمن زرتشتیان بمبئی جهت کمک به نیازمندان و ساخت آب انبار و خیله در پیر نارکی و بازسازی این پیر برحق نام برد . "


نیک اندیشان در طی طریق راهشان همت خوب نیاکانشان را به همراه خواهند داشت . آری ساخت آتشکده و پذیرشگاه کرمان به دست این بزرگواران در زمینی به مساحت چهار هزار متر مربع انجام شد و بعدها با همت دهها نفراز دهشمندان زرتشتی این مکان به مساحت هشت هزار متر مربع افزایش یافت و اکنون شامل سالن اجتماعات و سالن نهارخوری و ساختمان کتابخانه و مرکز کامپیوتر و مرکز پشتیبانی سایت انجمن 


و موزه مردم شناسی زرتشتیان ایران و دبیرخانه انجمن و سالن کنفرانس هیئت مدیره و ساختمان آموزشی جهت کلاسهای دینی می باشد که همگی آنها توسط انجمن زرتشتیان کرمان اداره می گردد .

 

در حال حاضر مجموعه آتشکده کرمان بزرگترین و محترمترین مکان اجتماعی بهدینان کرمان است و علاوه بر بازدیدکنندگان زرتشتی سالانه بیش از ده هزار نفر گردشگر و توریست از این محل بازدید می نمایند .

برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام

بنابر ادبیات اوستایی سه گونه آتش وجود دارد که به ترتیب ارزشمندی و بزرگی عبارتند از آتش ورهرام (بهرام)، آتش آدۥران (آدریان) و آتش دادگاه.

آتش ورهرام: این آتش سپند(:مقدس) را که با آیینی ویژه در جایگاه خود قرارمی‌دهند، نشانه‌ی فرمانروایی مینوی روشنی و راستی، در نبرد با تاریکی و دروغ است و این نبردی است که مومنان با همکاری اهورامزدا و مینوی آتش به‌آن می‌پردازند. یکی از دلایل سپندی و پاکی این آتش؛ جریان طولانی و دشوار پاک‌کردن آن است که در گذشته از شانزده آتش گوناگون فراهم می‌شد و ۱۱۲۸ بار آن را پاک می‌کردند و این پاک‌کردن یک‌سال به‌درازا می‌انجامید. این شانزده آتش از منابع و صنف‌های‌کاری زیر جمع‌آوری می‌شد:

 

۱-آتش آتشدان شاه (استاندار، فرماندار، فرماندار ارتش) ۲-آتش آتشدان پیشوای دینی ۳-آتش سواران و مسافران ۴-برق آسمان ۵-آتش شبان و پیشه‌ور ۶-آتش عرق‌گیر ۷-آتش نانوا ۸-آتش فولادساز و اسلحه ساز  ۹-آتش آهنگر ۱۰-آتش سکه‌زن(نقره کار) ۱۱-آتش زرگر ۱۲-آتش مسگر و چلنگر ۱۳-آتش آجرپز ۱۴-آتش کوزه‌گر ۱۵-آتش رنگ‌پز ۱۶-آتش نساسوز٫

پاک‌کردن آتش گردآوری‌شده از همه‌ی طبقه‌های اجتماعی، یادآور آن است که انسان نیز باید همانند آتش پاک باشد و همه‌ی آدمیان جدای از طبقه اجتماعی و جایگاه خود، در صورتی که خود را پاک کنند، در نزد خدا برابرند. سه آتش آتشکده‌های نامی «آذرفرنبغ»، «آذربرزین مهر» و «آذرگشسب» از نوع آتش ورهرام بوده‌اند.

آتش آدُران: این آتش که از مجموع چهار آتش به‌دست می‌آمده‌است، نمادی از یگانگی و یکپارچگی چهار طبقه اجتماعی موبدان، ارتشیان، کشاورزان و پیشه‌وران بوده است. آیین پاک‌کردن و قرار دادن آن در جایگاه ساده‌تر از آتش ورهرام بوده است و گویا وارون آتش ورهرام لازم نبوده است که همیشه فروزان بماند.

آتش دادگاه: این آتش که توسط موبدان پاک می‌شده است، در خانه‌ی زرتشتیان و به‌ویژه ثروتمندان، در نیایشگاه‌های عمومی و نیز در اتاق کوچکی در نزدیکی دخمه (دادگاه) وجود داشته است و روحانیان یا مردم عادی زرتشتی از آن نگهداری می‌کردند.

برچسب ها :آتش ورهرام,

| | نظر(0) daremehr | 11/7/1390 | موضوع: آتش ورهرام
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد