...هنگامی که اسکندر به ایران یورش آورد، آیین زرتشت در ایران پابرجا بود و اسکندر ساختار آن را در هم ریخت.اینکه پیش از گرفتن بابل، اسکندر به بازسازی پرستشگاههای کهن بابلی که خالی مانده و ویران شده بودند پرداخت، نمایانگر چند نکته است:
§ مردم دیگر از پرستشگاههای کهن استفاده نمی کردند.
§ در طی 220 سال فرمانروایی هخامنشیان هیچ پرستشگاه نوینی جای پرستشگاههای کهنه را نگرفته بود.
§ یونانیان دوباره سازی پرستشگاهها و خدایان کهن را پیروزی بر پارسیان می انگاشتند.
§ هدف یونانیان گسترش دین خود نبود بلکه میخواستند زرتشتی گری را از میان بردارند.از این رو خدایان رومی را جایگزین نکردند چونکه می دانستند این خدایان بیگانه از سوی مردم پذیرفته نخواهند شد.به جای آن، آیین کهن مردم را گسترش دادند، زیرا مردم آسانتر آن را می پذیرفتند و اسکندر به هدف خود که از میان برداشتن زرتشتی گری بود می رسید.همان آیینی که ارسطو، استاد اسکندر، درموردش گفته بود:
"اگر آن را نابود کنی یکی از ستونهای بلند مرتبگی در جهان را نابود کرده ای ."
اینکه میتراییسم در بخشهای باختری ایران که نزدیکتر به روم بودند دوباره سازی شد، گواه این گمان است.
میترا یا مهر از خدایان کهن آریاییها بود و زندگی دوباره بخشیدن به او کاری به نسبت ساده بود. باور مردم بر این بود که میترا فرزند آناهیتای باکره(خداوند آب) و نگاهدارآدمی شمارده می شد.
این فرمانروایان بودند که به اندیشه های مذهبی شکل دادند، پیامبران تنها کیشها را بنیاد نهادند و بدون کمک فرمانروایان نمی توانستند آنها را گسترش دهند...
فرمانروایان رومی به سربازان خود دستور دادند که از گسترش آیین میترایی در میان ایرانیان پشتیبانی کنند.از این رو سربازان رومی با میترا، خدای تازه، آشنا شدند و آموختند که به آن احترام بگذارند.به زودی بسیاری از سربازان رومی، خود هواداران سرسخت میترائیسم شدند و نقش بزرگی در گسترش این آئین از باختر ایران تا اروپا بازی کردند.در اروپا میترائیسم را آئین سربازان و بازرگانان می دانستند زیرا ایشان نخستین گروه پیروان این کیش بودند.
در همین زمان مسیحیت نیز پدیدار شد اما تهدیدی بر میتراییسم شمارده نشد، چون در میان فرمانروایان پشتیبانی نیافت. در قرنهای ابتدایی پس از میلاد مسیح، میتراییسم رقیب بسیار جدی مسیحیت بود، چراکه در آن زمان میترا تنها ناجی و نشان دهنده ی راه و آیین زندگی بود. این وضعیت تا 224 سال پس از میلاد مسیح که ساسانیان فرمانروایان میتراییست باختر ایران را سرنگون کرده و زرتشتیگری را آیین رسمی دولتی نمودند، ادامه داشت.
به همین شکل کنستانتین، امپراتور روم، نیز 312 سال پس از میلاد مسیح، مسیحیت را آیین رسمی دولت روم قرار داد و به این ترتیب میتراییسم رو به نابودی رفت. با سرکوبی منظم دو ابرقدرت زمان، میترائیسم ریشه کن شد، به گونه ای که امروزه آگاهی اندکی از آن در دست است.در حقیقت تاریخ پادشاهی اشکانیان نیز به همراه میترائیسم از میان برداشته شد و ما از ایشان بسیار کم می دانیم.
در طی 300 سال آخر رواج میترائیسم، این کیش بر قلب و اندیشه پیروانش چیره و آئین های میترایی جزو زندگی روزمره ایشان بود.برای ریشه کن کردن میترائیسم، مسیحیت و زرتشتی گری چاره ای نداشتند به جز اینکه بخشهای زیادی از آئینهای آن را بپذیرند.
امروزه در میان مردمان آن سرزمینها رسمهای کهن که ریشه در میترائیسم دارند به چشم می خورند.برای نمونه ایرانیان، هنوز شب یلدا، بلندترین شب سال را جشن می گیرند.اما یلدا به معنی زایش است و اشاره به زایش خورشید دارد. بلندترین شب سال با تقویم کنونی 21 دسامبر است و پس از آن هر روز خورشید بیشتر در آسمان می ماند.شب قبل از آغاز این پدیده، مردم گرد هم آمده و تا بامداد جشن می گرفتند و پگاه را چشم به راه زایش میترا از اناهیتای باکره می ماندند.
در مسیحیت، زایش عیسی مسیح از مادر باکره اش که در روز 25 دسامبر جشن گرفته می شود، جایگزین زایش میترا گشته است.
در میان زرتشتیان، مهر یک ایزد شناخته شد و یک روز و یک ماه را مهر نامیدهاند.پرستشگاه های زرتشتی«درمهر» نامیده و در آنها آتش نگاهداری شد.گواه دیگر این گمان، نقش گرفتن آتش و مهرابه به جای پیکره ی ملکه بر یک روی سکه های اشکانی در سده نخستین مسیحی می باشد که همزمان با قدرت گیری میتراییسم بود.این نشانه ای از اهمیت آتش و بستگیش به مهر است.
«فادر کریسمس»، بابا نوئل، یا سنتا که از دل سرما درشکه اش را گوزنها با شاخهای زیبا بر آسمان می کشند و گرما و شادمانی را از دودکش بخاری به درون می آورد، همان نشانه زایش خورشید است. درحقیقت، پدر بالاترین رده در سلسله مراتب میترائیسم هم می باشد.
به همین شکل، دست دادن در هنگام پیمان بستن، از آیینهای میترایی می باشد که خدای داد و ستد نیز بود.هند وآریاییها به هنگام آشنایی کف دو دست خود را به هم می چسباندند و ایرانیان کهن کف دست را به سوی پیشانی می بردند. این رسم در کنده کاریهای تخت جمشید نمایان هستند.
آموزشهای زرتشت در هفت امشاسپندان ساده شده تا جایگزین هفت مرحله میترائیسم باشند. هفت روز هفته در تقویم گریگوری هم به بازمانده آئینهای میترایی نسبت داده شده است...
در آغاز قسمت عمده آیین مسیحیت را میترائیسم تشکیل می داد ولی به مرور زمان، هنگامیکه موقعیت دین رسمی امپراتوری روم را پیدا می کند، جریان تصفیه ایده های شرقی شروع می شود.حتی آوازها و سرودهای مذهبیِ «پارسی» که در آن«اَشوزرتشت» تولد ناجی(حضرت عیسی) را پیشگویی کرده و به تعمید او نیز اشاره شده و در انجیل هم آمده، قانونی و مقدس به حساب نیامدند...
دین مسیحیت با ترس شدید از نابودی روم در مقابل پارسها، کوشش می کند خود را مستقل کند،«امپراتوری روم» به سبب جنگهای خود با «امپراتوری پارس(ایران)»، مهد میتراییسم را دشمن همیشگی و جدی خود می دانست و به همین دلیل احساس نیاز به ایدیولوژی مستقل دولتی برای مقابله با هرگونه تاثیر از سوی ایران و ایده های شرقی رشد می کند و مسیحیت چون پدیده ای نو ، پیروزی خود را جشن می گیرد.در قرن چهارم میلادی، زمانیکه ساسانیان به طور کامل ریشه دواندند، نه فقط پیوندهای دولت بلکه دین جای محکم خود را پیدا می کند.در زمان اردشیر، اوستا به عنوان کتاب مقدس، رسمی می شود.الفبای اوستایی که شامل 48 حرف است و از جهت بیان گونه های آوا یکی از کاملترین الفباهای دنیاست، پایه ای می شود که سرودهای اوستا، که آن زمان شفاها،نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شده بود، روی 12 هزار قطعه پوست آهو نوشته شود.
میتراییسم به عنوان سازنده ساختار خشک و بسیار منظم، به سلسله مراتب سخت وفادار است و برای رسیدن به پله های جدید، نیاز به مردانگی عظیم و قهرمانی شخصی بوده و بدین ترتیب روز به روز از تعداد پیروان کاسته می شده.مسیحیت از این نظر بیشترمردمی بوده و هرکدام از اسقفها می توانستند پایه گذار جریان نو مسیحیت باشند. تاریخ مسیحیت، انباشته از خرافات متنوع و مسائل من در آوردی رنگارنگ، از ایده های شرقی دور می شود وبه هم پیچیدگی فقهی پیدا می کند و خطر افتادن به دام صوفیسم تهدیدش می کند.
میتراییسم سفت و سخت به بروز مسایل از خود ساخته، گمراهی و کفر امکان نداد و حتی در محیط جنگ که میتراییسم در آن رشد کرده بود، صحنه شرط بندی فقهی نشد ، در صورتیکه مسیحیت به عنوان یک ایدیولوژی همه کاره، به مردم اجازه داد با اعتقادات و نظرات مختلف و متنوع، زیر نشان عیسی مسیح، پیرو و هوادار باقی بمانند که این شرایط، نقش بسیار عمده ای را در پخش و توسعه کلی دین مسیحیت ایفا کرد.
بدین ترتیب دموکراسی در مسیحیت و بسته بودن میتراییسم، بسیاری از مسایل را مشخص کرد و به دلایل سیاسی میتراییسم متحمل شکست می شود.
برگرفته از
نیما فرید مجتهدی و ابوطالب قاسمی وسمهجانی
اشاره:
موضوع پرستشگاههای کوهستانی وقتی توجه نگارندگان این نوشتار را به خود جلب
نمود که در بازدیدهای میدانی از کوههای شرق گیلان و غرب مازندران و صعود
به قلههای این مناطق، به بقعههایی برخورد نمودیم که در سکوت و خلوتی
بیمانند بر قلل مرتفع کوهستانهای البرز آرمیده بودند، گاه آن چنان ساده و
بیپیرایه که انسان، تحت تاثیر سادگی و سکوت حاکم بر محیط آن قرار
میگرفت. فراوانی و پراکندگی این بقعهها بر روی قلل کوهستانی البرز، به
خصوص در شرق گیلان و ویژگیهای منحصر به فرد این مکانها سبب شد، تأملی
بر این پرستشگاهها داشته و با گردآوری اطلاعات در زمینه این مکانها و
کنار هم چیدن آن، با دیدی جامع به مطالعه این اماکن مقدس بپردازیم. لازم
است اشاره نماییم که منظور از بقاع کوهستانی در این یادداشت، بقعههایی
است که بر نوک قلل کوهها، یا در فاصلهای دور از آبادی، بر روی یال و
خطالراس کوهها قرار دارند. بنابراین بقاع روستاهای مناطق کوهستانی مانند
بقعه شاهشهیدان در منطقه دیلمان، یا امامزاده برهان در روستای میج اشکور
از این مسئله مستثنی میباشند.
از ویژگیهای این اماکن مقدس میتوان موارد زیر را نام برد:
الف- این مکانهای مقدس و امامزادهها، اکثرا
بدون شناسنامه و شجرهنامه میباشند، همانطور که میدانیم بیشتر بقاع
دارای شجرهنامه هستند و این شجرهنامه در اعتبار بخشی به یک بقعه نقش مهمی
بازی مینماید -هرچند برخی از این شجرهنامهها جعلی و کپیبرداری از روی
هم میباشد- طبق شواهد موجود (ستوده،۱۳۷۴؛ ؛جکتاجی،۱۳۸۵،۲۱؛غلامی۱۳۸۷،۱۶)
بودهاند متولیان و افرادی که به دلیل اهمیت شجرهنامهها سعی در
شجرهنامهسازی برای بقاع مختلف نمودهاند اما نکته جالب بعضی از این
بقعهها این است که، مردم بومی با تمام احترام و اعتقادی که به این بقاع
دارند، سعی در انتساب این بقعهها به هیچ پیامبر و یا امامی ندارند و حتی
مردم محلی مصر در القای این فکر به فرد غیر بومی نمیباشند که فرد مورد
احترام حتما نواده امام خاصی است! به طور مثال در زیارتگاه ِسماموس، شاه سفید کوه، ملاخورشه این مساله مشاهده میگردد.
ب- اطلاق اسم شاه به برخی از این بقعهها. در
خیلی از این بقعهها ما نامی از پیشوند امامزاده یا سید نمیبینیم، این
مسئله نیز جالب توجه میباشد و حداقل نشانهای از این مطلب است که متوفی
که در آن مکان دفن است، امام یا امام زاده نیست، مانند شاه سفید کوه
در جؤراشکور(میج)، ملا خورشه شاه در شوئیل، هرچند اطلاق بابا، شاه و
سلطان در برخی مناطق از القاب و عناوین بزرگان متصوفه است
(ستوده،۱۳۷۴،ص۴). اما شواهدی از تصوف در این مکانها توسط نگارندگان مشاهده
نشده است و در فهرست اسامی مکانها و مزارهای مقدس صوفیها، اسمی از این
اماکن توسط نگارندگان دیده نشده است.
پ- عدم وجود روز خاصی برای زیارت برخی از این
بقاع و یا بزرگداشت روز شهادت و یا حتی برگزاری دهه محرم در برخی از این
پرستشگاهها از دیگر ویژگیهای مشترک این بقاع است.
ت- نکته قابل توجه دیگر در برخی از این
پرستشگاهها عدم وجود سازه و بنا میباشد و اگر بنایی برای برخی از این
اماکن ساخته شده قدمتی بیش از چند دهه ندارد.
موقعیت منطقهی مورد مطالعه:
موقعیت منطقهی مورد مطالعه، شرق استان گیلان و غرب استان مازندران
میباشد. رودخانه سفیدرود مرز انتهایی غربی و رودخانهی چالوس، مرز شرقی
این محدوده انتخاب شده است. چون مطالعه مرتبط با بقاع کوهستانی میباشد،
محدودهی مطالعه از جهت شمال کوهپایههای شمالی رشته کوه البرز را بعد از
جلگه و در جهت جنوبی مرز انتهائی آن خطالراس اصلی البرز که مسلط به دره
شاهرود است را در بر میگیرد. روش مطالعه استفاده از منابع پایه در زمینه
جغرافیایی-تاریخی وتاریخ منطقه و همزمان مطالعات میدانی میباشد (شکل.۱).
شکل(۱) نقشه منطقه مورد مطالعه از دره سفیدرود در غرب و دره چالوس در شرق که مرز جنوبی آن را خطالراس رشته کوههای البرز محدود میسازد. (برای دیدن عکس با اندازهی اصلی روی عکس کلیک کنید.
در ابتدا قصد نگارندگان، علاوه بر شناسایی و تهیه نقشهی پراکنش بقاع
قلل مرتفع شرق گیلان و غرب مازندران، ریشهیابی علت ساخت این بناهای مستقر
بر بلندترین قلل در باورها و اعتقادات مردم بومی (گالشان) بود. که آیا این
موضوع ریشه در دینهای باستانی مردم منطقه دارد یا یک باور اجتماعی عمیق
باستانی است؟
اما پیچیدگی موضوع و عدم تخصص نگارندگان در زمینه دینهای باستانی از یک سو
و از سوی دیگر اجتناب از پدید آمدن مقالهای همچون برخی مقالات که
نویسندگانشان به راحتی به علوم مختلف سرک کشیده و در انتها با مغلطه به
نتیجهگیریهای آنچنانی میرسند، سبب شد، فقط به معرفی و شناسایی این
مکانها و تهیه نقشهی جامعی از این مناطق اکتفا و مطالعه بعدی به افراد
مطلع واگذار شود.
بنابراین در مدت چند سال اخیر در هر کوهی اگر به بقعهای برخورد شد، سعی
شده مشخصات آن ثبت گردد و اطلاعات توصیفی مرتبط به آن جمعآوری شود، با
استفاده از دستگاه موقعیتیاب ماهوارهای مختصات جغرافیایی این اماکن ثبت
گردید. یکی از نتایج اصلی این پژوهش ارائه نقشهی موقعیت و پراکنش این
بقعهها میباشد که اولین بار و توسط روش علمی کارتوگرافی ارائه شده است.
تهیه این نقشه به خواننده کمک میکند دید جغرافیایی جامعی از این بقاع در
منطقه مورد مطالعه داشته باشد.
فهرست این بقاع به ترتیب از غرب منطقه مطالعه، از رودخانه سفیدرود تا کرانه غربی رود چالوس تا این هنگام بدین شرح است:
۱- دعاکوه در جنوب گیلان هم مرز با منطقه رودبار(زمانخانی) استان قزوین، در جنوب روستای کمنی شمال روستای نوده، در خطالراس رودخانه چاکرود و الموت شاهرود.
۲- گردهکول در دهستان پیرکوه، در جنوبغرب روستای کمنی در حوضه آبریز چاکرود.
۳- امامزاده ابراهیم تورار در دهستان پیرکوه و در شمال روستای کلیشم در حوضه آبریز چاکرود.
۴- امامزادگان کنعان، عمران و برهان فیروزکوه در منطقهی شاهجان دیلمان، در جنوب روستای موسیکلایه و شمال روستاهای یسن، وسمهجان در حوضهی آبریز چاکرود.
۵- سیدسرا در منطقهی دیلمان، در جنوب روستاهای نیاول و عاشورآباد در مرز دو حوضهی آبریز چاکرود و شلمانرود.
۶- مازیکوتی در منطقهی شوئیل اشکورات رحیمآباد، در حوضهی آبریز پلرود.
۷- ملاخورشهشاه در منطقهی شوئیل اشکورات رحیمآباد، در جنوبغربی روستای شوئیل.
۸- سوری در منطقهی شوئیل اشکورات رحیمآباد، در شمال روستای صمدآباد، در حوضهی آبریز پلرود.
۹- زورزومه در منطقهی اشکور سفلی رحیمآباد، در جنوب روستای نیلو، در حوضهی آبریز پلرود.
۱۰- کوچ ِسماموس، در شمالشرق سراهای گالش نشین، تکلش و سیپشت، در انتهای حوضهی اژدهارود سموش.
۱۱- امامزاده سام و لام صلواتکوه (سواته کوه)، در شوئیل رحیمآباد، در شمال روستای سرده،در حوضه آبریز پلرود.
۱۲- آستانه میر خلیل، در جؤر اشکور رحیمآباد، در شمال روستای گیری، در حوضهی آبریز پلرود.
۱۳- آستانه سماموس، بر روی قلهی سماموس، در جنوب شرق رحیمآباد،در مرز حوضههای آبریز خشکهرود، چالک رود رامسر و پلرود.
۱۴- نمازگاه، در جؤر اشکور، رحیم آباد. در جنوبغربی روستای لج، جنوب روستای نداک در حوضهی آبریز پلرود.
۱۵- شاهسفیدکوه، در جؤر اشکور رامسر، در شمالشرقی روستای میج و جنوبغربی روستای لاکتراشان، در مرز حوضههای آبریز پلرود و رودخانه لاکتراشان زیر حوضهی چالک رود رامسر.
۱۶- رستم سر، در غرب روستای گرسماسر، شمال روستای اکراسر، در مرز حوضههای آبریز صفارود و چالکرود رامسر.
۱۷- مسجد آبجی، در روستای گرسماسر در حوضهی آبریز چالکرود رامسر.
۱۸- شاه رشید کوه، در منطقه داکوه سه هزار تنکابن.
شکل(۲) نقشه پراکندگی بقعههای کوهستانی شرق گیلان و غرب مازندران. برای دیدن عکس با اندازهی عکس روی آن کلیک کنید.
به هر جهت اولین قدم در هر کاری لرزان میباشد، آن هم کاری با این
گستردگی جغرافیایی و اغلب در نقاط صعبالعبور کوهستانهای مرتفع، باید
اذعان نمود کار ناتمام مانده و هنوز پروندهی آن برای نگارندگان گشوده است،
به دلیل اینکه منطقهی مورد مطالعه نگارندگان شرق گیلان و غرب مازندران
بوده، به غرب گیلان پرداخته نشده است، هرچند به گزارشهایی از وجود چنین
مکانهایی بر میخوریم، مانند شاه معلم در ارتفاعات
ماسوله(جکتاجی،۱۳۸۵،۵۸). در جمعآوری اطلاعات درباره بقعههای مورد اشاره
سعی گردید دوبارهکاری نشود، بقعههای گیلان حداقل دوبار توسط دو تن از
محققان گیلانشناس مورد بازدید قرار گرفتهاند، یکی توسط دکتر منوچهر ستوده
در بازه زمانی ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ و دیگری محمدتقی پور احمد جکتاجی در برهه
زمانی ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۴، هرچند بعد از این تاریخ در برخی کتب به صورت
مونوگرافی یا توصیفات جغرافیایی در زمینه مناطق مختلف گیلان، درباره برخی
از این بقاع مطالبی چاپ شده است. بنابراین سعی نگردید اطلاعات مربوط به
بنا دوباره برداشت گردد و از تکرار مکررات جلوگیری شد، ولی چون برای تمامی
این بقعهها بازدید میدانی صورت گرفته است. سعی شده هرگونه دستاندازی
به معماری بومی این بناها -که متاسفانه در سه دههی اخیر کم اتفاق
نیافتاده- و نکاتی را که به نظر جدید میباشد را به قلم آوردیم. در این
مطالعه از چند مکان جدید نام برده شده که در کارهای قبلی پژوهشگران نامی از
آنها برده نشده است. مشخصات این بناها توسط نگارندگان برداشت شده است.
مانند بقعهی کوه نمازگاه، بقعهی شاه سفید کوه، بقعهی کوچ ِ سماموس. این
مقاله اولین یادداشت از مجموعه یادداشتهای مربوط به بقاع کوهستانی البرز
میباشد، امید است بتوانیم در کارهای آینده در مورد ۱۸ بقعهای که تاکنون
شناسایی شده است، مطالبی ارائه کنیم.
امید داریم با انجام این کار، مواد اولیه تحقیقات آینده پژوهشگران، برای
واکاوی و ریشهیابی دلایل شکلگیری این بقاع کوهستانی مهیا شود و منشاء
مذهبی، فلسفی، اجتماعی و تاریخی این پرستشگاهها
آشکار گردد. چه این مسئله ریشه در باورهای مردم بومی این نواحی داشته
باشد و چه در دینهای باستانی، یا از علاقهمندی مردم این کوهستانها به
مناطق مرتفع کوههای محل زندگیشان، به هر صورت مسئلهای قابل تامل و جالب
به نظر میآید، هرچند قبل از این هم درباره بقاع کوهستانی اشکور توسط دکتر
ستوده نظراتی اظهار شده است.
«در نقاط کوهستانی، کوهی عظیم یا قلهای بلند و نوک تیز نظر ساکنان را به
خود کشیده و محل متبرک برای ایشان شده است، بر بالای این قلل معمولا بنایی
میسازند و نام امامزاده بر آن میگذارند و نذور خود را بدانجا میبرند.
گالشان که از قشلاق به ییلاق میروند، شیر یک روز گاوان یا گوسفندان خود
را به این امامزادهها میبخشند، تا در طول تابستان گلههایشان گرفتار
ناخوشیهای گوناگون نشود. در سراسر تابستان نیز چند سر از این جانداران را
به امامزاده میآورند و قربانی میکنند و گوشت آنها را به زائران یا
متولی میدهند». شاید کوههای عظیم و سرکشیده نیز نظر ساکنان کوهستان را
به خود کشیده و سبب شده است که این کوهها همچون بتی مورد ستایش و پرستش
ایشان قرار گیرد(ستوده،۱۳۷۴،۳۹۱)، یا در جایی دیگر میافزاید «ظاهراً
کوههای بلند، همچون درختان عظیم در نظر کوهنشینان مقام و مرتبتی دارند و
برای تعظیم و تکریم، این بناها را بر بالای آنها میسازند»
باید از یاد نبریم که فرصت بسیار کوتاه است، در دو دههی اخیر، روند
تخیلهی مراتع و سراهای گالشی و روستاهای کوهستانی به اوج خود رسیده است،
در مناطق کلایهنشین، کشاورزان به دلایل اجتماعی، اقتصادی و رفاهی،
سکونتگاههای خود را تخلیه نموده و به شهرها پناه میآورند. با هر چه
خالیتر شدن مناطق کوهستانی شرق گیلان و غرب مازندران، شاهد از بین رفتن
بسیاری از اعتقادات، آداب و رسوم و باورداشتهای باستانی مردم بومی این
مناطق هستیم. با از بین رفتن این میراث معنوی، مواد اولیهیی که به عنوان
مصالح تحقیقات علمی به کار میروند نیز، به مرور زایل میگردد، علاوه بر
این موضوع، در برخی از باورهای مردم این مناطق گسست به وجود آمده است.
منابع:
۱-ستوده، منوچهر؛(۱۳۷۴)؛از آستارا تا استارباد، آثار و بناهای تاریخی مازندران غربی؛انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛تهران.
۲-ستوده، منوچهر؛(۱۳۷۴)؛از آستارا تا استارباد، آثار و بناهای تاریخی گیلان شرقی؛انجمن آثار و مفاخر فرهنگی؛تهران.
۳-پوراحمد جکتاجی؛(۱۳۸۵)؛فرهنگ عامیانه زیارتگاههای گیلان؛دانشنامه فرهنگ و تمدن گیلان؛فرهنگ ایلیا؛رشت.
۴-پور احمد جکتاجی،کتاب گیلان،جلد اول،فصل ۱۵،گروه پژوهشگران گیلان.
۵-غلامی،قاسم؛(۱۳۸۷)؛زیارتگاههای گیلان؛دانشنامه فرهنگ و تمدن گیلان؛فرهنگ ایلیا؛رشت.
۶-غلامی،قاسم؛(۱۳۸۷)؛امامزادههای گیلان؛دانشنامه فرهنگ و تمدن گیلان؛فرهنگ ایلیا؛رشت.
۷-سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح؛نقشههای توپوگرافی ۱:۵۰۰۰۰ پوشش سراسری؛
دیلمان I 5963 ؛ سیاهکل۵۹۶۴ || ؛ توتکابن | ۵۹۶۳ ؛ جیرنده || ۵۹۶۳ ؛ رامسر
V| 6163 ؛ هیر || ۶۰۶۳ ؛ لنگرود ||| ۶۰۶۴ ؛ سنگر ||| ۵۹۶۴ ؛ رازمیان |||
۶۰۶۳ ؛ لوشان ||| ۵۹۶۳ ؛ جواهرده | ۶۰۶۳ ؛ لاکتراشان ||| ۶۱۶۳ ؛ شهرستانک |
۶۱۶۲ ؛ کترا || ۶۱۶۳ .
پینوشت ورگ:
رسم قربانی بردن به ارتفاعات و برساختن پرستشگاهها در ارتفاع کوهها و نیز عنوان بسیاری از کوهها و روستاها که به نوعی با خور (خورشید) در ارتباط است میتواند این باور را قوت بخشد که آیین مهر در این سرزمین پیرو داشته و این گونه رسمها که رسومی شبانی و وابسته به زیست شبانی بودند ارتباط مردم منطقه با آیین مهر (میترا) را بیشتر نشان میدهد. ضمن اینکه میدانیم آیین زرتشت تا مدتها هرگز وارد این سرزمین نشد و به همین دلیل گیلان و مازندران در اوستا و باور زرتشتیان مردمانی دیوپرست شمرده میشدند (گیلان (ورن) و مازندران و باشندگان آنها در اوستا. بهروز عسگرزاده. چیستا. شماره ۴۰۵) که بر آیین کهن خویش باقی ماندهاند. تنها پس از ورود اعراب به ایران بود که رابطهی جدیدی مبتنی بر شرایط سیاسی-جغرافیایی میان ایرانیان و گیلکان شکل گرفت. کسروی کمی پیشتر میرود و در نقل از مروجالذهب، شهریاران گمنام. ص۴۸ میگوید که به طور کلی مردمان این سرزمین هیچ آیینی برنگزیدند و دین و آیینی را دوست نمیداشتند.
اما در هر حال، مندرجات مقالهی دو دوست خوبم و نیز شواهد بسیار از تقدیس درختان (به ویژه کیش دار (شمشاد) و ازئه دار (درخت آزاد)) و وجود آقادارهای بسیار امکان وجودپرستش عناصر طبیعی را نیز ممکن میکند و به طور کلی میتوان وجود هر دو آیین (مهر و پرستش عناصر طبیعی) را گمان برد