اندیشه زرتشت
اشو زرتشت از همان آغاز خود را یک آموزگار معرفی کرد و مدعی شناخت حقیقت از راه وحی نشد بلکه آن را زاده اندیشه خویش دانست و این خود، گام نخست در خردورزی و راستی بود [ در هیچ آیینی در نکوهش دروغ و ترغیب به راستی گویی به اندازه اندیشه زرتشت سخن نگفته اند در یسنا 43 بند 8 آمده است:
تا ان جا که نیرو دارم دشمن سرسخت دروغ و پشتیبان استوار راستی خواهم بود] (1 )
زگفتار پیغمبر راست گوی دل از تیرگی ها بدین آب شوی
پیغمبر راستگوی ویژه نام پیامبری است که آیینش بر پایه اندیشه و کردار و گفتار راست و نیک است(2 )نخستین کسی که نیک اندیشید ،نیک سخن گفت و نیک رفتار کرد،نخستین آتوربان ،ارتشتار ،برزیگر ستور پرور، نخستین کسی که بیاموخت و بیاموزاند.(3 ) زرتشت اراده و اختیار انسان را به روشنی می ستاید و آزادی انتخاب را با این کلام خود به ما گوشزد
می کند :سخن ها را بشنوید و با اندیشه روشن در آن بنگریدوراهی که باید در پیش گیرید برای خود برگزینید.(هات 30 بند2 )و آنگاه انسان با انتخاب نهایی و اراده خود سرنوشتش راخود تعیین می کند و انتخاب راه در اختیار خودش است و خداوند سرنوشت وی را در لوح ازل رقم نمی زند!(4)روح تساهل در مزدیسنا همواره جاری است ،این آیین هرگز به زور تحمیل نشده وتبلیغی نبوده است برای یک زرتشتی آنچه مهم است عمل و اندیشه یک فرد است نه دین او و نیزخردمندی،دانش و هنر او قابل ستایش است. [ اندیشه زرتشت دارای بعد جهانی است و اندیشه نهایی آن این است که راستی هر چه دورتر و بیشتر گسترش یابد و انسان آزاد در گزینش خوبی و بدی مقا می چنان ارجمند دارد که نیکی گفتار و اندیشه و کرداری برای پیروزی روشنی بر تاریکی ضرورتی بنیادین پیدا می کند ] (5) زرتشت این بزرگ ترین بینش مند جهان در برابر خرافه ها و پندارهای نادرست و موهوم به پا خاست ،پرداخت باج و خراج به دکان داران دین و پذیرش زور و بیداد از سوی فر مانروایان خود کامه و زهد و ریاضت را مردود شمردو نیایش را در خدمت به مردم و پیروی از سه اصل معرفی کرد. [در این جا سخن از نذر و نیاز و کشتن جانداران بی گناه برای خداوجود ندارد؛ من آییتی را باور دارم که به
آب ها و گیاهان و چارپایان ارج نهد(یسنا-هات12-بند3)
اهورا مزدا را نمی توان با دادن فدیه به رحم آورد،او در وجود انسان و یاور اوست، اعمال اخلاقی که منشاش ترس و اجبارباشد ارزشی ندارد،اموزش ها و بشارت ها هم با جمله های مثبت اغاز می شود و نه با نباید ها و بیم و انذار] (6)در این نگرش نظریه "گناه آغازین" هم مانند نظریه جبرپذیرفته نیست ، معجزه راهی ندارد چون بر خلاف قوانین طبیعی و علمی است . به دیگر سخن باید افزود که در این اندیشه سحر و جادو،معجزه و قربانی نفی شده ، زرتشت نه در خواست بخشش بهشتی می کند نه می خواهد از دوزخ نجات یابد نه وعده نماز و نذر و پیش کش می دهد و نه وعده های خیالی آن جهانی به پیروانش ،او به روشنی همان طورکه خود می گوید: از جانب خرد با ما سخن می گوید (7)
[در این جا دوزخ و بهشت نام جایگاه ویژه ایی نیست بلکه یک موضع روانی است ](8) نظام هستی راه درست زیستن را به کسی که ازخردش بهره گیرد خود می آموزد ؛آنان که کژاندیشی برگزینند بدگفتاری و زشت کاری پدید آورند و بر خلاف قانون اشا و راستی گام بردارند بر اساس فرایند کنش و واکنش نتیجه رفتار خود را دریافت خواهند کرد از این دیدگاه هرگز پروردگار جایگاهی به نام دوزخ برای شکنجه انسان پدید نیاورده بلکه این خود انسان است که از روی عملکردش بهشت و دوزخ را پدید می آورد.دستیابی به بهترین مکان هستی؛رسیدن به شادی و آرامش روان است و بدترین جایگاه انسان ،وجدان
نا آرام و افسردگی روان است که پی آمد کژاندیشی تن و روان در گیتی است و به سوی انسان باز خواهد گشت . و چه بسیار گو یا "خیام اندیشمند" در این باره سروده است که:
« دوزخ شرری ز آه بیهوده ماست فردوس دمی ز وقت آسوده ماست»
کیش زرتشت را باور به رستاخیز معنوی است و از بر خاستن مردگان در قیامت در گات ها (سروده های زرتشت)سخنی گفته نشده است (9)
در این اندیشه توبه و باز خرید گناه هیچ گونه جایگاهی ندارد و زرتشت دکان دکان داران دین و بهشت فروشان را تعطیل کرده است ،از این دیدگاه آن نیروی هستی بخش نمی تواند یک موجودی باشد با صفاتی انسانی چون کینه توز ،انتقامجو،خشمناک و یا مکار و مجازات گر بلکه با همراهی با نظم جهانی می تواند سراسرنیکی و داد را فراهم آورد ؛نگرش به جهان هستی پیروی و پیوستن به قانون اشا است و دین از واژه دإنا در اوستا همان وجدان آگاه (نیروی خوب از بد )نامیده می شود و بر پایه خرد و آزادی و اختیار است همان وجدانی که از هر گونه مراسم و تشریف های دینی به دور است و دیگر نیازی به رهبران و پیشوایان دینی نمی باشد و زرتشت با این رهبران دینی که در گات ها نیزبه نام کرپ و اوسیج آمده به شدت مخالفت کرده و آن را عامل گمراهی انسان می داند . [او دین را از محدودیت های انحصاری خدای قبیله و یا به اصطلاح خدای مردم برگزیده ،به در آورد و آن را به برد جهانی ارزانی داشت و این یک حقیقت بزرگ در تاریخ دین می باشد](10)زرتشت مانند نویسند گان اوپانیشاد ها هیچ به فکر حل و فصل مسایل ژرف دانش برین متافیزیک نبود به زندگی از دریچه بدبینی نمی نگریست او صوفی نبود و زندگی را مصیبت نمی انگاشت آرمان او اثبات زندگی بود ،
آموزش او به کار و جنبش ،درستکاری ،کشاورزی و پاکی تن و روان است اصل اشا را به عنوان قانون تغییر ناپذیر ازلی تایید می کند او به همه نکو کاران درود می فرستد و نه ،تنها بر پیروان خویش.(11)
چنین گفت پیغمبر راست گوی ز گهواره تا گور دانش بجوی
[گفتار بالا به تایید و تاکید فرهنگ ایرانی به پیروی از پیام اشو زرتشت( پیام آور راستی و خردورزی)
به فراگیری دانش در تمام مراحل زندگی اشاره دارد و این بینش جزو پایه های ادب و فرهنگ ایرانیان از آغاز پیدایش تاریخ می باشد . بشود که همه از بهترین دانش و خرد آگاه شویم چه دانشی که اهورامزدا خداوند خرد به ما اموزد بی گمان مقدس(ورجاوند) خردمندانه و همیشه سودمند است ،ای مزدا می دانم تنها با کرداری که بر انگیخته اندیشه نیک است می توان به خوشبختی رسید ](12)
فرشه واژه ایی از پیام زرتشت است که همگان را به سوی تازگی سفارش می دهد چرا که واپس گرایی وارتجاع روا نیست .[ پیروان اندیشه باید در تمام زندگی خود مراقب ودر ستیزه با بدی باشند و به هیچ نوع سازش با بدی تن ندهند و این پیکار را افتخار بزرگ برای خود بدانند این پیکار دلالت بر آن دارد که ان ها علت نهایی افرینش مادی هستند و در کارگرداندن جهان به نوعی با اورمزد سهیم هستند(چرا که جزیی از کل به شمار می روند )](13)
هر انسانی باید یک سوشیانس(سود رسان ورهایی بخش )برای خود و همنو عان خویش باشد بنابراین باید دانست که سوشیانس شخص خاصی نیست که برخی به اشتباه او را موعود نهایی در این اندیشه می دانند بلکه سوشیانس یک فروزه (صفت) می باشد.هر کس می تواند در نو سازی و پاک سازی و پویایی جهان تلاش و کوشش نماید ویک سوشیانس باشد و این وظیفه تک تک افراد جامعه است و نیز باید یاد اوری کرد که به نظر برخی از اندیشمندان منظور از روز واپسین ،انتخاب نهایی انسان ها چه در مسایل مادی و چه مسایل معنوی است که بعد از این انتخاب ،انسان ناگزیر از پذیرش عواقب این انتخاب است و پس از این گزینش رستاخیزی بین نیکی و بدی انسان با اراده خود می تواند خوشبخت و یا جز این ،زندگی کند.
باورهای فرهنگی و آیینی)
بزرگ ترین راه و پاکیزه ترین روش زندگی در راست کرداری ،راست گفتاری و راست اندیشگی است .
زرتشت، پیام آور صلح و آشتی است و جنگ و کشتار را نمی پسندد و مردم را به پرهیز کردن از خشونت و خون ریزی فرا
می خواند آن گونه که شاعر درباره او می سراید:( نه کشت و نه دستور کشتن به کس داد ...)(14)
اما در عین حال نگاهبانی از مرزهای میهن را می ستاید ،[ او همگان را به کار و کوشش و جنبش فرا می خواند ،کشاورزی و آباد کردن زمین را گرامی می دارد و می گوید : کسی که زمین های بی حاصل را بکارد یا باتلاق ها را به کشتزارتبدیل نماید و درخت و میوه بپرورد چنین کسی پارسایی را گسترده است . رسیدن به آرمان زندگی آن چنان که زرتشت به ما اموخته نه از میان وردها و ترک جهان و گوشه نشینی اختیار کردن است بلکه از راه کوشش در زندگی و مبارزه با مانع های خوشبختی، دفع سختی ها و نا ملایمت های زندگی به دست می آید چرا که کمال زندگی انسان با ترک زندگی و سستی فراهم نمی شود و انگیزه راستین زندگی به کار انداختن قوای جسمانی ،خرد و روان ،کار و کوشش همیشه ستوده و سود رسانی به همگان است و از این روهر فردی این رسالت را بر عهده دارد که نیرومند ،کوشا و آفریننده باشد](15) [بنابر همین اندیشه بود که
روزه داری و امساک برای یک جامعه فعال و کاری چون ایرانیان روش درستی نبود](16)
یگانه روزه ایی که یک نفر زرتشتی باید بگیرد پرهیز از ارتکاب گناه از طریق چشم ،گوش،زبان و دست
و پاست.(17) در ادامه باز گویی جنبه های مختلف فرهنگ کهن ایران باید بگوییم ؛گریه و زاری و سیاه پوشیدن به هر دلیلی و از جمله بر مردگان نیز پسندیده نیست بلکه بزرگ داشت و الگو قرار دادن انسان های نیک منش در اولویت است . سفید رنگ نمادین و مناسبی جهت پوشش در جشن و سوگواری هاست ، فرهنگ ایران کهن همواره با شادی و جشن های متفاوت پایدارتر گشته و هر ماهی جشنی برگزار می شد که هر کدام پشتوانه ایی تاریخی ،ملی و آیینی داشته و به شاد بودن مردم و گرد همایی آنان و کمک به نیازمندان و امید واری همه گروه های اجتماعی در جهت گام برداشتن برای زندگی بهتر و پر بارتر کمک می کرد.
به دیگر سخن [ فرهنگ ایران ، فرهنگ شاد خواری، شاد نوشی ،خوش پوشی ،خوش باشی ،فرهنگ امید ،تکاپو و کار و کوشش است فرهنگ ارج نهادن به داده های هستی است فرهنگ پاسداری از اب و هوا و خاک و اتش و دیگر آخشیج های هستی است فرهنگ جوان مردی، نرم خویی ،پیمان داری و دهش است ،فرهنگ جشن و شادمانی است ،نیاکان ما حتا یک روز برای اندوه و غم نداشتند ،گریه و زاری کار انسان نا بخرد است.](18)
همچنین زرتشت همواره به پاکیز گی و تندرستی همگان تاکید بسیار داشت ایرانیان کهن بنابر،این فرهنگ به پاکیزگی زیست خود بسیار بها می دادند حتا نویسندگان یونانی از جمله هرودت که ادعای رقابت با تمدن ایرانی داشتند در نوشته های خود آورده اند که ایرانی ها زمین و آب روان را هرگز آلوده نمی کنند،آب دهان بر زمین یا در آب روان نمی ریزند و راستی و پاکیزگی را به کودکان خود آموزش می دهند.بنا بر همین فر هنگ بود که به گاه باستان گزارشی از بیماری های همه گیر که در اثر رعایت نکردن بهداشت بوده باشد نداشته ایم و یا بسیار اندک بوده است . شور بختانه ما می بینیم که امروزه مردم در پاکیزگی محیط زیست شان تا چه اندازه سهل انگارند و گاه به اندازه ایی اشغال در کوچه ها و خیابان ها می بینیم که از قدم زدن در خیابان بیزار و افسرده می گردیم . زرتشت سده ها پیش همواره بر پاکیزگی چهار آخشیج (عنصر):آب ،باد(هوا)،خاک،آتش تاکید داشت و امروزه یونسکو دفتری به نام محیط زیست تاسیس کرده است ود نیا را مستلزم کرده که این چهار عنصر را محافظت و از آلودگی آنها بپرهیزند.
ونیز از دیدگاه زرتشت جانداران و به ویژه جانداران سودمند چون گوسفند ،گاو، سگ ،مرغ و...جایگاه ویژه ایی
داشتندو کشتن آن ها را به هر دلیلی و از جمله برای اعمال مذهبی ممنوع کرد و بنا بر همین اندیشه بود که پیروان زرتشت چهار روز از هر ماه را که نام های ویژه نیز داشته هیچ نمونه گوشتی نمی خوردند تا هم بهداشت جسمی خود را تامین کنند و هم نسل آن چهارپایان هر چه بیشتر حفظ شود و هم تمرینی باشد برای ساده زیستی و گیاه خواری.نکته ایی دیگر در بیان اندیشه زرتشت این است که در این اندیشه بانوان جایگاهی بس بلند و ارجمند داشتند بنا بر همین اندیشه است که به گاه باستانی بانوان در نوازندگی و انواع دانش ها و هنر های دیگر، مهارت در انواع ورزش ها و فنون رزمی و در مقام دادگری و قضاوت و ... زبانزد بوده اند. برای زرتشت زن و مرد یکسانند و همه حقوق اجتماعی ،اقتصادی ،سیاسی و معنوی آن ها برابر و هیچ تفاوتی در برخورداری از آن ها برای زن و مرد وجود ندارد ،هیچ تفاوتی در پیدایی این دو موجود نیست ،همه امتیاز ها مساوی است ،در همه بندهای گات ها آنجا که سخن مربوط به زنان و مردان است از زنان و مردان در کنار هم و به یک اندازه اشاره شده و در این سروده ها به روشنی اندیشه وی درباره پیوند همسری و آزادی اراده دو شیزگان در انتخاب شوهر پی می بریم؛ زرتشت که جاماسب ، زیر دانای گشتاسب (خواستگار پورچیستا دختر اشو زرتشت)را تایید کرده بود و از توانمندی ،پاکی و ورزش کار بودن او آگاه بود در این باره به دخترش می گوید : در این باره بیندیش و خردت را راهنما قرار ده و آن کسی را به همسری برگزین که خرد تو به آن فرمان دهد موضوع(یسنا هات 53 )در این رابطه است . به کار بردن واژه همسر و تاکید داشتن زرتشت بر این همسانی خود گویای برابری و همسانی زن و مرد در این اندیشه است، همچنین باید گفت که " چیستا" نام دختر اشو زرتشت به مفهوم دانش است و این خود دلیلی دیگر بر جایگاه دانش و اهمیت آن در فرهنگ کهن ماست ، لازم به یاداوری است که کاربرد واژه عربی نکاح به جای( پیوکانی و همسری) که برابر فارسی آن
می باشد ناروا است چرا که پیوکانی همان مفهوم پیوند و همسانی دارد که آرمان آن رسایی است اما واژه نکاح در عرب به معنای عمل جنسی است که همبستگی جسمانی را می رساند و اشاره ایی به همسری و پیوند معنوی نمی کند .(19)
زرتشت در نیایش هایش آورده :امیدوارم برای مردم شهریاران نیک چه مرد وچه زن راهنما باشند(یسناهات7)
و این گفته ها نشانی از برابری زنان و مردان در باور و فرهنگ ایرانی است.
گاتاها
گات ها و یا سروده ها کهن ترین بخش اوستا است این سروده های آهنگین از زرتشت بزرگ است که به خاطر همین آهنگین بودن کمترین دخل و تصرفی در آن صورت نگرفته بر خلاف بخش های دیگر اوستا که در گذر زمان توسط موبدان نوشته و جهت سازگاری با دیگر باورهای کهن و جدید دچار تغییراتی نیز شده است.
[زرتشت پیش از همه یک دانشمند ،فیلسوف و اندیشمند است و اندک خرافات دینی در سراسر گا ت ها به چشم نمی خورد و از اوستا تنها نکاتی که به زرتشت و آیین او تعلق دارد همان گا تهاست،گات ها اصول کلی و جهانی است که هر کس در هر زمان می تواند حقیقت آن را در یابد(20) در گا ت ها مطلبی که حا کی از اجرای مراسم ظا هری نیایش باشد نمی یابیم تنها سلو ک رفتار و انگیزه های اخلاقی آن مورد بحث قرار گرفته است،زرتشت در هیچ بخش از سروده ها ،خویش را در شمار شخصیت های غیر عادی ، مافوق طبیعی ،مقتدر و افسا نه ای معرفی نمی کند(21) زرتشت خواستار راستی است و این نوا بدون وقفه و خستگی در سرودهای زرتشت طنین انداز است ؛با لحنی دلکش و بیانی شیرین و موثر از خرد کل جهانی خواستار هدایت و بهرمندی از راستی می گردد چون:راستی زاینده توانایی ست] (22) واو خود این کلام گوهر بار را یاد آور شده است که :
"راه در جهان یکی است و آن راه راستی است " به بیانی دیگر نگاه به گا تاها باور به کیش را از بین می برد و از زبان خرد سخن می گوید البته این نگاه باید خردمندانه و به دور از تعبیر های مختلف باشد که هر کس ممکن است به اندازه درک خود از آن بکند و منجر به برداشت های سلیقه ایی شود [ برگردان گات ها به پارسی امروز باید برگردانی نغز باشد که با اندیشه زرتشت سازگار باشد آنگاه می توان پیام او را بهتر دریافت و پیرامون آن نوشته هایی نوشت ]( 23) به این ترتیب به مفهوم مزدیسنا که همان ستاینده دانایی است نزدیک می شویم .[ ما بر این باوریم که با توشه ایی پر باراز خرد ،مهر وشادی از فرهنگ باستانی مان می توانیم ایرانی شادورز ،مهر ورز و خردورز بنیان نهیم که دوباره چون ققنوسی،ایران سرفراز در جهان و جهان به ایران سرفراز باشد. بزرگ وپر شکوه و پیروزگر باد مینوی مهر ایران](24)
به عنوان کلام باز پسین همان طور که پیش از این گفتیم زرتشت دارای چهره ایی شناخته شده و بزرگی است که در مورد وی سخنان بسیار گفته اند که ما در ا ین جا برای نمونه به چند مورد از این نقل قول ها اشاره می کنیم:
رابیندرانات تاگور (سراینده و فیلسوف هند ): زرتشت در تاریخ گیتی نخستین شخصی است که دین را به یک شکل اخلاقی در اورد ،راستی و نیکی را حقیقت کامل و کمال حقیقی معرفی نمود ،اغلب ادیان تلاش دارند که مردم را به قبول مراسم ظاهری پایبد سازند زرتشت به وسیله فلسفه خود بشر را از بار سنگین مراسم ظاهری آزاد ساخت و اساس دین خود را بر آموزش های اخلاقی نهاد کردار نیک موقعی نیک است که از برای خود نیکی به جا آورده شود (نه به امید پاداش یا بیم عذاب)این حقیقت در خشان زمانی از اندیشه زرتشت در جهان ظلمانی تابیدن گرفت که بشر در منتهای درجه گمراهی و نادانی گرفتار بود زرتشت از همه مراسم ظاهری و قربانی های خونین و نثار هوم(25 ) رو بگردانید و آموزش داد که هیچ فدیه و نثاری جز سپاس و کردار نیک در نزد اهورامزدا پذیرفته
نمی شود،حقیقتی که وجود زرتشت را فرا گرفته چیزی نبود که از مطالعه کتاب ها یا به وسیله روایت ها و
نوشته های بازمانده کسب نموده یا از استادان به ا و رسیده باشد بلکه آن راستی و حقیقت نوری از نورهای ایزدی بود ...زرتشت نخستین پیام آور جهان بود که دین را از این دایره تنگ رهایی داد و بخشش اهورایی را به جمیع اقوام و طوایف بدون هیچ گو نه فرق شامل ساخت و همه نیک اندیشان ،نیک گفتاران و نیک کرداران را شایسته نجات دانست و این نیز یکی از ویژگی های اندیشه مزدیسنا است ...ندای زرتشت ندای جاودانی و زنده ایی است که تا به امروز به گوش می رسد و این ندا نه فقط برای راهنمایی یک گروه و قوم بلکه آموزش های اخلاقی او را در هر دوره و هر جایی باید بهترین راهنمای بشر دانست ،این آموزش جاوید بودکه ایرانیان را به بی باکی و دلاوری تشویق کرد به طوری که در پرتو راستی و دلاوری، درفش خود را بر ممالک دوردست کوبیده و به نیروی بازوی خود یک پادشاهی فراخ تشکیل داده بر دنیای آن روز پادشاهی نمودند،آنان خوشی جهان را با کمال میل پذیرفتند امال آنان امال جنگی نبود و می خواستند با توده منش پاک و اعتماد به نفس و پایداری ،جهان را آباد و از نعمت هروتات- (تندرستی )بهرمندشوند تا همواره از بخشش امرتات – جاودانگی وبی مرگی – نیز بهرمند گردند. در آموزش های زرتشت که به بهترین صورت در گات ها منعکس شده است ،مطلبی که حاکی از اجرای مراسم ظاهری باشد نمی یابیم در اینجا سلوک و رفتار و انگیزه های اخلاقی آن مورد بحث قرار گرفته است و بس ؛ زرتشت نخستین کس است که سخنان خود را خارج از بعد زمانی و مکانی به همه افراد بشر خطاب کرده است .
L.H Millsمیلز (از پژوهندگان اوستا به ویژه گا تا ها): ...زرتشت برای ما سخنانی آورده که هر هجای آن از اندیشه انباشته است فشردگی فکر در آن به اندازه ای است که مانند ندارد،فرزانه باستانی ایرانی این راستی جاوید را به زبان راند که پاداش بهشت و کیفر تنها از درون است ،بهشت او منش و گفتار و رفتار پاک است ،آنچه زرتشت آموخته امروز بدان نیازمندیم ، هنوز بدان نیازمندیم که ما را به آموختن و به کار بستن این فکر ها وادارد هر گز کسی به هیچ زبانی بلند و شگرف این کهن ترین تکه های اوستا را رد نکرده است.کجا در فکر مرد چنین بلندی و شکوه یافت شده است ؟"زرتشت سپنتمان وخشور ایران باستان روانی یگانه و بی همتا ست،حق دارد ایران از او سرفراز باشد که آوازه اش جهان گیر و نامش نزد همه گرامی است ."(سرود بنیادین دین زرتشت محمد مقدم 8- 5 )
ویلهلم کایگر: در اندیشه زرتشت همه چیز گنجانیده شده و حاوی مجموعه کل احکام است
مانیلا ل پرک : آیین زرتشت حاوی اصول جزمی نیست و از انسان ها متابعت کورکورانه انتظار ندارد و با تهدید و ارعاب اندیشه های خاصی را در اذهان جای نمی دهد این آیین یک آیین علمی بوده و توضیح های علمی درباره وجود و حقیقت به طور کلی می دهد و جلو تحقیق و انتقاد را هم نمی گیرد بلکه انتقاد و پژوهش خردمندانه را تشویق می کند ،هدف اصلی ا ین ایین آشنا کردن پیروان با قانون زندگی است تا آن ها بتوانند چند گاهی که در این جهان هستند آسوده زندگی کنند و شاد و خرم باشند،او هسته مرکزی نظام آیینی و اجتماعی مزدیسنا را یک سلحشور و یا یک موبد نمی دید بلکه دهقان و زارع را شایسته یک چنین پایگاهی می دانست این یک وظیفه دینی است که هر زرتشتی در زمین بایربه زراعت بپردازندزرتشت هیچ تبعیض بین نژادها و ملت ها را نمی پذیرفت ...او تنها نیک و بد ،درست کردار و بدکردار را می شناسد و طرفدار کسانی است که در راه راستی و عدالت به کوشش و تلاش می پردازند،او تفاوتی بین آیین ها نمی گذارد برای او پیروان همه اندیشه ها ،برادران دینی هستند مشروط به اینکه در راه گسترش راستی و نیکی به کوشش پردازند.
...نظام اخلاقی آیین زرتشت نظامی آن چنان کامل هم آهنگ و منسجم است که هیچ کس قادر نیست نقصی در ان ببینید.
اریایی ها به طور کلی به راستگویی خیلی زیاد بها می دادند ...ایرانی ها در مقایسه با تمدن های هم زمان خود در اوج تمدن خود نیز به خاطر راست گویی شان شهرت داشتند به طوری که هرودت نیز اشاره مخصوص به این موضوع می نماید...
آیین زرتشت بزرگ ترین و شریف ترین آیین در تاریخ جهان است
ر.س.زنیر: آیین زرتشتی قبل از هر چیز دیگر یک ایین اخلاقی است به گونه ایی دیگر معنویت های زرتشتی اصولا بر اساس جهان بینی اخلاقی استوار است.
مری بویس : گا ت ها دارای ویژگی ها یی شکوهمند ،ژرف ، ظریف و راز آلود می باشد.…-
زرین کوب :خدای زرتشت بر خلاف خدای عیسی ،موسی…خدای ترحم و شفقت و ترس و عذاب نیست خدای راستی و عدالت است (نه شرقی نه غربی-عبدالحسین زرین کوب –برگ 61 )
خلیل ا... مقدم ،احمد :...این آیین بسیار عالی بوده نسبت به دیگر آیین ها جنبه جنگ طلبی ،بت پرستی و خرافه گویی نداشته اصل بزرگی در این اندیشه موجود است که نه در آیین مصریان باستان نه در اندیشه های ژرف هندی بعد ها نبود و آن این است که جهان دارای تاریخ است و از قانون تحول پیروی میکند و یک اصل پا برجا وآن اینکه او نخستین پیشوای جهان بود( تاریخ مستند ایران و جهان از سومر تا عصر پهلوی –نشر جمالی پوربا همکاری نشر دژ 1380 برگ8 10 )
م.س. ایرانی: …بگذار علوم و تمدن هر قدر که بخواهد جلو برود با این وجود آموزش های زرتشت
نیاز نخواهد داشت برای انطباق یا تغییراتی که در جهان دانش رخ می دهد به دست و پا بیفتد و چیزی از اصول خود را کنار بگذارد و یا چیزی بر آن بیفزاید (26)انسان در اندیشه زرتشت به طور همیشگی از نظر اخلاقی ،روحی و فکری مراحل تکامل را طی می کند و سرانجام با تسلط بر قوای تاریکی و نادانی به عالی ترین نقطه تکامل میرسد
این اصل را که هزاران سال پیش از پیدایش باختر شت زرتشت آموزش داد ،دانش امروز که مبتنی بر حقایق علمی است ،به طور کامل میپذیرد
دکتر ویدنی: دانشمند مشهور آمریکایی :ولی از برای عیسی چگونه ممکن بود آیینی را که زرتشت در حد و اندیشه نیک و گفتار و کردار نیک اغلب تکرار کرده است بهتر و پاک تر از او بیان نماید؟! آیا این سه کلمه دارای همه چیز نیست و اساس کلیه ادیان شمرده نمی شود ، آیا ممکن است کسی از مرسلین پارسا چیزی به آن بیفزاید؟
هومباخ : آموزش هایی که زرتشت می دهد عالی ترین آموزش های اخلاقی را منعکس می کند که
در جهت ایجاد یک زندگی پاک راست و درست بوده دارای نتایج علمی است .
دین زرتشت
کوشش، فهم و علاقهی جوانان ایرانی به گذشتهی خود و نگرش به تاریخ و زمینه سازی برای دریافت بینشی مردمی و جدید در جهان امروز مخصوصاً در تفکر جوانان هر ملتی که در هر عصری مشتاق به یادگیری سنت و فرهنگی هستند که پدران آنان هزاران سال در آن بسر بردهاند، برایم بسیار جالب توجه و زیبا است.
از یک نظر میتوان گفت فرهنگ و جهانی که ایرانیان، پیش از پذیرفتن دین اسلام داشتند با آنچه نصیب آنها شد کلاً تفاوت دارد. در این خصوص، ادیان سامی یهودی، مسیحی و اسلام با یکدیگر مشابه هستند، اما دین زرتشتی با اینکه جزو ادیان یکتاپرستی است، بیشتر با تفکر و ساختارِ دیگری به ما شناسانده شده است.
به هر حال، انسان همیشه نسبت به عصر پیش از خود گرایشی کلان و شیفتهوار داشته است تا نسبت به عصری که در آن میزیسته است.
دینی که صدها سال بعد از ظهور زرتشت به نام زرتشتیگری شناخته شد، بیشتر دینی منزوی در خود بوده که به دست مغان و دستورهای زرتشتی اداره میشد. به این دلیل است که در دوران ساسانیان تحول و انقلاب جدیدی را در دین زرتشتی مشاهده میکنیم. در این زمان این دین از حالت انزوای خود در آمده، به صورت دینی فرهنگی و مکتوب بازآفریده میشود. با در نظر داشتن خصوصیات عصر تاریخی و یا مردمسالاریای که اسلام در آن بوجود آمد، باز میتوان شاهد آن بود که اسلام در اصل خود و از بسیاری لحاظ، مردمیتر و دینی فرهنگیتر از زرتشتیگری بوده است. به همین دلیل، زرتشتیگری در حیطهی عام و مردمیِ ایران دینی از یاد رفته بوده، بهدرستی نتوانست در هیچ دورانی در تمامی سرزمینهای ایرانی ریشه بدواند. حتی پذیرش دین زرتشتی، چنانکه آن را در هندوستان امروز میبینیم، تنها به خود اقوام زرتشتی تعلق دارد و ورود به آن برای دیگران ممنوع است.
در عصر هخامنشیان، نامی از زرتشت در اختیار تاریخدانان نیست، اما اهورا مزدا وجود خود را در سنگنبشتههای تخت جمشید و بیستون عرضه میکند. دربارهی زمان زندگی زرتشت، اختلافات و نظریهها و پژوهشهای گستردهای وجود دارد. در این رابطه، وجود فیزیکی او از ده هزار تا هزار و ششصد سال پیش از میلاد و حتی همزمان با عصر پیدایش بودا فرض شده است. به نظر من، بهترین و جوابگوترین این فرضیهها برای نشان دادن وجود زرتشت همان توضیحی است که گشتاسپ (پدر داریوش یکم در بیستون و نه در «شاهنامه») را نخستین شخصی میداند که دین زرتشت را پذیرفته و گسترش داده است.
در این گفتار، برای ما تفاوتی ندارد که زرتشت در چه عصری زندگی میکرده و یا حتی اینکه دربارهی وجود جسمی او همانند عیسی مسیح شک کنیم. با دید علمی، هیچ اثر تاریخیای از هر دوی آنها نمانده است. اما سعی ما بیشتر بر آن است که با تکیه به دین زرتشتیگری، تفکر، شناخت و خردگرایی ادیان را بررسی کنیم.
جهان بینی ادیان، هبوط روح در ماده و چگونگی مسائل باطنی
از نخستین نکاتی که در رابطه با بینش ادیان باید در نظر داشت آن است که چگونه روح و قدرتهای آسمانی و الهی در انسان، ماده و یا جهان هبوط میکنند. این فرود آمدن روح در ماده در نخستین ادیان بزرگِ بشری بدون هیچ مشکلی اتفاق میافتاد. اما در ادیان موعودگرایی مانند زرتشتیگری، بودیسم و مسیحیت این مسئله با دید منفیای وجود خود را در گیتی نشان داده است. در اینجا، تنها راه صحیح انسان در زندگی، برگشت به عصر طلایی و دوری از شهوت جسمانی است. در قسمت بعدی به این مسئله اشارهی بیشتری میکنیم.
البته هبوط روح در ماده بینش و الگویی است از پیش طرحشده و ساختمانی است که در هوشمندی و تکامل بشری ریشه دوانده است. این تفکر در مغز انسان چنان اثری میگذارد که میتوان آن را در تمامی تئوریهای علمی هم مشاهده کرد.
مثلاً بروز روح در ماده در اصطلاح پزشکی و یا عصبشناسی همان «جهان مفهوم دار شدهایست که هدف آن حیات است». فیزیکدانهای کلاسیک همچنان «انرژی را توانِ به انجام رساندن کار» تعریف میکنند. جهانبینی مذهبی و نظریهی فیزیکِ کوانتوم هم به ترتیب روح و واقعیت مفهومدار را «تمایل به بودن و زیستن» تعریف میکنند. در بینش مذهبی، مسئلهی «هبوطِ روح در انسان و وحدت آن دو» مورد نشان است. فیزیکِ کوانتوم در اندازهگیری حرکت موجی که عقربهای را به نوسان در میآورد «بودن قدرتی» را تصریح میکند.
مفهومدار کردن و یا معنی دادن به عکسالعملهای روحی- الهی و انرژی- گرمایی در مذهب و علم دوباره با توضیحاتی روبرو هستند که مغز انسان باید گنجایش پذیرفتن و به کار بردن آن را داشته باشد. در غیر این صورت، تئوریها و اعتقادات، قابل پذیرش نیستند و به زودی از یاد خواهند رفت.
با دیدی خردگرایانه، میتوان مثال خوبی داشت از هبوط روح در ماده در سه پیام اساسیِ دین زرتشتی:
1. پندار نیک
2. گفتار نیک
3. کردار نیک
این سه پیام، جهانبینی فرود آمدنِ روح در ماده را از بالا به پایین تأویل میکند؛ با توجه به اینکه پندار نیک به قدرتهای الهی نزدیکتر است تا کردار نیک، که زاویهی عملی همان روح است. در این سه پیام، فرود آمدن و یا هبوطِ روح را در پندار به سمت گفتار و یا تأویل کردن آن پندار نیک مشاهده کرده و در مرحلهی آخر در انجام دادن کار و یا «کردار نیکی» که از «پندار نیک» در «گفتار نیک» تأویل شده است میتوان مشاهده کرد. ترتیب این سه پیام را میتوان به صورت دیگری هم توضیح داد.
مثلاً در اعضای بدن انسان:
1. مغز انسان (پندار) 2. زبان انسان (گفتار) 3. دست انسان (کردار)
و یا با مثال ادبی پیچیدهتری که به این شکل در میآید:
1. نویسنده (پندار و اندیشه) 2. نوشتار (نظریه) 3. نوشتن (عمل)
به این دلیل، هر آفرینشی که از این سه مرحله عبور کند و به صورت واقعهای در جهان پدیدار شود از کارهایی است که بزرگان تفکر کاملاً با آن آشنایی دارند. اما از پندار به کردار رسیدن راه پیچیدهای است که میتوان آن را در اساطیر با گذر از هفتخوانها تشبیه کرد. هر اندازه از بالا به پایین و یا به «کردار» نزدیکتر بشویم، انجام دادن ایده و یا «پندار» سختتر شده و انرژی کلان فیزیکی بیشتری را میطلبد. چنانچه توماس آلوا ادیسون آن را توصیف میکند: «نبوغ عبارت از نود و نه درصد عرق بدن و یک درصد الهام روح است.»
رسیدن به این ارتباط و تکامل و تعادلی که هبوط روح را در ماده توصیف میکند، پوییدن خردی است بسیار کلیدی که انسان باید در زندگی دنیوی خود به آن مسیر هدایت گردد و آن را بیابد. همانگونه که آن را در سه پیام بالا بصورت واژهی «نیک» مشاهده میکنیم.
فیلسوفان در رابطه با هرمنوتیک یا علم تأویل و کلام، جهان را در «زبان» توصیف کردهاند و حتی اندیشه و پندار را در زبان گنجانیدهاند، اما در اینجا میتوانیم مثال دیگری را در این سه پیام خردگرایِ دین زرتشتیگری بیاوریم:
1. ماورای زبان (احساسات و ناگفتنیها؛ ارواح؛ خدایان و قدرتهای ماورای طبیعی)
2. علم تأویل و کلام (تئوری، تکنیک و ساختار)
3. کار (انجام کار به زور ماهیچه)
پس، اگر ایجاد همگرایی زبانی موجب آن شده است که جهان و واقعیت انسان در جوامعِ فرهنگی تا 99/99% در زبانش توصیف گشته و بوجود آید، نباید کوچکترین درصدی را که در راستای ماورای زبان است از یاد برد. هر چند که در اینجا و دقیقاً به دلیل محدودیتهای زبانی دوباره به تناقضهای گفتاری بر میخوریم:
«کار فهم و تأویل همواره با معنا باقی میماند. این نمایانگر همگانیت برتری است که خرد با آن فراتر از محدودیتهای هر زبان مفروضی قرار میگیرد. تجربهی هرمنوتیکی اصلاحیهای است که به اعتبار آن خردِ اندیشیده از زندان زبان میگریزد، اما این تجربه هم به نوبهی خود در زبان شکل گرفته است!»(1)
هبوط کردن روح در ماده یکی از مدارهای مرکزی و پراهمیتترین اندیشهی ادیان است که باید با آن آشنایی فراوان داشت. حال باید دید که چگونه این اندیشه توسعه مییابد و با رشد فرهنگی در یک تفکر، ساخته و پرداخته میشود.
شک مذهبی در گیتی - ثنویت و دوگانه گرایی - زرتشت و بودا، عیسی و مانی
در فرهنگ بابل و در گسترش تفکر مذهبی انسان، نخستین نبرد بین نیروهای مادی و الهی را که در پارسیسم به اوج خود رسید مشاهده میکنیم. همانگونه که در بالا اشاره شد، جهانبینی ادیان پیش از این بینش نوین، هبوط روح در ماده را بدون هیچ مشکلی انجامشدنی میدانست. اما با شکی که در تفکر انسان بوجود میآید، شاهد نبردی میشویم که بین قدرتهای اهریمنی و اورمزدی رخ میدهد. ردپایی که آن را در دین مسیحیت و تفکر مانی به صورت آشکار مشاهده میکنیم، از همین تفکر نشأت گرفته و مسیح و بودا نیز از پیروان خویش میخواهند تا از روزیِ دنیا دوری کرده، در این جنگ، علیه شیطان و گناهان اینجهانی شرکت کرده، به طرف وحدت الهی و یا نیروانا دست یابند.
بالاخره جدایی بین روح و جسم دقیقاً اصطلاحی را که «روح در جسم زندانی است» بوجود میآورد. این دوگانه گرایی و ثنویتِ تفکر، بینش مذهبی انسان را عوض میکند و او از این به بعد با دید اندوهگینی به زندگیای که منشأ اتحاد روح و ماده، روان و جسم بوده، مینگرد.
در پارسیسم و یا دین زرتشتیگری «نبرد جهانی» با «ناجی موعود» و یا نجاتدهندهای (همان معنای واژه مسیح) روبرو است که انسان را از دردِ مادی اینجهانی نجات دهد. نفوذ این افکار را در دین یهود، مسیح، مانی و بعد ها اسلام مشاهده میکنیم. ادیانی که نفوذ و تفکر پیدایش یک ناجی کمتر در آنها ریشه دوانده است، مهدی و ناجی را پس از حکومت هزاران سالانهای میبینند که در آخرت بوجود میآید، اما در دین زرتشت، که با اندیشهی جوامع و انقلاب کشاورزی روبرو است، آفرینش نوین و ظهور ناجی را با مراسم جشن نوروز باستانی ادغامشده میبینیم، که هر ساله تجدید میشود. همچنین میتوان در کتاب بندهش گاهشماری و معاد شناسی 9000 یا 12000 سالهی دین زرتشتیگری را با اسطورهی نوینِ جهانِ علمیِ امروز تشبیه کرد؛ جهانی که پس از سکوتی بیکران با انفجار بزرگ (Big Bang) آغاز گشته و رستاخیز، آن روزی است که بالاخره ستارهی خورشید سرد میشود و کره زمین را در مدار خورشیدی خود از بین میبرد.
نام مسیح در میان پارسیان «سوشیانت» است (و بعد ها با میترا تشبیه میگردد) که بیشتر با زرتشت شباهت دارد. با ظهور او، رستاخیز و آفرینش جهانی نو بوجود میآید. در اینجا ادغام شدن روح در ماده به صورت همان جنگ بین اورمزد و اهریمن است که در نبرد آخرین به پیروزی قدرتهای خوب اتمام میپذیرد.
اهورا مزدا، پدر قدرتهای دوقلوی اسپنتا ماینیو (روح مقدس) و انگرا ماینیو (اهریمن، شیطان و مار) است. در این میان، دیوها که خدایان پیشین پارسیان بودند، در اسطورهی نوین به روحها و قدرتهای پلید تبدیل میشوند؛ روندی که در تمامی اساطیر ملل در هنگام دگرگون شدن فرهنگی کهنسال به فرهنگ نوین رخ میدهد. برای دوری از این قدرتهای پلید، یکی از کتابهای دین زرتشتیگری که از تعداد 21 نسک اصلی کتاب مقدس زرتشتیان برای ما باقی مانده است همان کتاب «وندیداد» است که معنی آن به «قانون ضد دیو» برگردانده شده و از جمله در آن داستانِ آفرینشِ دنیای نوین، طریقهی پاک نگهداری از جسم و آبها و دوری کردن از اهریمنان مکتوب شده است.
در ادیان هندو، نخست آشورها، که قدرتهای آشوبگرایانهای بودند، حکومت میکردند، اما دیوها در مقابل آنها پیروز میشوند و جهان بوجود میآید. فرشتههایی که در دین مسیحیت هبوط و سقوط میکنند، برعکس نقش آشورها را میگیرند؛ و از این به بعد میان فرشتهها، صدرالملائک، امیران و پادشاهان تفاوت بوجود میآید. امیران، نگهبانان قدرتهای انسانی هستند و برای نگهداری از گیتی با خدایان لجوج در حال نبردند. در پاداش کسانی که به این نگهبانان پناه نمیآورند، وحدتی تعالی و تقدسی فراسویانه در کنار «ارباب ارواح» (اهورا مزدا) در نظر گرفته شده است که بعدها با «اسپنتا ماینیو» (یا روح مقدس) و «پسر بشر» همان تثلیت مسیحیان را بوجود میآورد که در پدر، پسر و روحالقدس مشاهده میکنیم.
آتش در زرتشتیگری همان روح لجوج و خودسری است گرفته و مهارشده از آذرخش آسمانی که در آتشکدهها نگهداری شده و به صورت روان میسوزد.
تمامی این افکار در جوامع فرهنگی به صورت دو نوع خود را نشان میدهند. نخست، آنانی که موجودیت فیزیکی و جهان گیتی را با قید و شرطهایی که قانون و قدرتهای الهی برای انسان آماده کردهاند میپذیرند؛ مثلاً در هنگامهی رشد فرهنگی دین زرتشتیگری و اسلام. دوم، تفکری است که زیستن در جهان مادی را نفی کرده و تنها توحید و برگشت روح و انسان را به مبدأ خود صحیح میداند؛ همانند دین بودا و دوران نخستین دین مسیحیت. در ادیان مختلف، آفرینش جهان اگر منفی دیده شود، به صورت لغزش خدا شناخته شده و اگر مثبت و خوب باشد، به صورت عظمت و بخشش او استخراج میشود.
در نتیجه، اوستا و یا زرتشتیگری را باید در ادیان موعودگرا و ریشههای دین مسیحیت، دین یهودی (کتاب دانیال نبی و خنوخ)، هندو و بودیسم، میترا و خورشید جست. جدا از این شناخت و کوشش اجتنابناپذیر، مشکل میتوان کلید فهم را دریافت و به این موارد پیچیده و پایهای پی برد. اما آنکه شاه کلید را دریابد، تمامی درها بر روی او باز میشود.
دربارهی پیامبرانی مانند بودا، زرتشت و عیسی، تاریخها و افسانههای بسیاری در دست است. هر کدام از آنها شاخهای هستند از حوادثی که در تکامل تفکر مذهبی و به طور کلی در جهانبینی انسان رخ داده است و میتوان گفت که همگی از یک درخت تنومند نشأت گرفتهاند.
شک و پرسشی که در اندیشه و پندار انسان بوجود میآید و ما در بالا به آن اشاره کردهایم، به صورت فراوانی در اشعار ادبیات فارسی دیده میشود، که جایگاه ویژهای دارند. در این افکار هنوز اینکه انسان کیست؟ از کجا آمده؟ چرا آمده؟ و به کجا میرود؟ بارها و بارها به پرسش کشیده شده است. تنها راه نجات از این زندگی مبهم و سرگشته در جهان، سنت و تکنیک عرفانی حفظ شدهایست که در تمامی ادیان، وجود خود را نگاه داشته و بر خلاف مذاهب (کتابی) دگم شده، خواستار اتحاد روح و ماده است تا ثنویت جهانی را از میان بردارد. حتماً در جای دیگری به بررسی آن خواهم پرداخت.
پینوشتها:
1. از کتاب «حقیقت و روش»، هانس گئورگ گادامر
http://forum.gigapars.com