آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

شادی دیدگاه روانشناسی، جامعه شناسی

به گزارش خبرنگار سایت پزشکان بدون مرز به نقل از همشهری ، اگر با دقت احوال انسانهای شاد و ناشاد را بررسی کنیم، متوجه می شویم که اندوه مادی متاعی شیطانی و شادی هدیه ای رحمانی است. از ابتدای تمدن بشر غم و اندوه مایه توقف و انزجار و شادی و نشاط عامل تحرک و نظم بوده است.
انسان از اندوه، غم و تاریکی می گریزد و به شادی و نور پناه می برد. شاد زیستن آرزوی دیرینه آدمی است. دنیای بدون غم، خشم و جنگ. سرشار از مهربانی و شادی، آرزویی است که ریشه در خلقت و نهاد آدمی دارد. آرزویی که مقدمه غلبه بر تمام ناکامی هاست. شادی، این معجزه درونی، گره گشای بسیاری از رنج هاست.در میراث کهن ما ایرانیان، شادی، پدیده ای الهی محسوب می شود. به گونه ای که می گویند نخستین معجزه زرتشت خندیدن وی در بدو تولد بوده است. پارسیان شادی را آفریده خداوند و اندوه و غم را آفریده اهریمن می دانستند. مردم ایران باستان حدود ۶۰ روز از سال را جشن می گرفتند و به ستایش می پرداختند.گذشتگان ما برای ارج نهادن به پیدایش انسان جشن بزرگ نوروز را با شکوهی بسیار زیاد برپا می کردند. ایرانیان سعی می کردند به هر بهانه ای روزگار را به شادی و شکرگزاری سپری کنند.
پیشینه تاریخی کشورمان نشان می دهد که نشاط در همه ادوار مورد توجه ایرانیان بوده است.


چو شادی بکاهد، بکاهد روان
خرد گردد اندر میان ناتوان
مده دل به غم تا نکاهد روان
به شادی همی دار دل را جوان


متاسفانه در بافت جوان جامعه ما،آنگونه که باید شادابی و پویایی یک جامعه فعال و سخت کوش به چشم نمی خورد. به نظر می رسد که برای بررسی معضلات اجتماعی قبل از هر چیز باید به شناخت و بررسی عوامل مهم پرداخت و بعد به مقابله اندیشید.
باید پذیرفت که شادی و غم در زندگی اجتماعی انسانها، تأثیرات عمده ای دارد. متأسفانه گاه در جامعه امروزی ما بنا به تعبیرهای غلط و بدون استدلال، تفکر شادی متروک شده و علی رغم آنکه در فرهنگ دینی ما شادی و نشاط از آموزه های محکم و انکارناپذیر است، برخی به غلط اندوه و گوشه نشینی را جایگزین شادی و نشاط نموده اند. تا جایی که آثار زیانبار آن هر روز بیشتر از پیش نمایان می شود.
لازمه شادی و شادبودن چیزی نیست جز مثبت اندیشی و جستجوی خوبی ها و زیبایی ها. انسان با نگرش منفی به دنیا چیزی جز روحیه ای افسرده، چهره ای غمگین و حالتی خشمگینانه ندارد و این نگرش منفی، تخریب گر جامعه است. نباید فراموش کرد که رخدادهای اجتماعی، راه حل های اجتماعی دارد و راهکارهای جمعی در برخورد با چنین مشکلاتی می تواند بسیار کارساز باشد. به یاد بسپاریم که پیشگیری کارآمدتر از درمان است.
در جامعه غم زده، انرژی افراد صرف برطرف کردن اندوه و ناراحتی شده و دیگر فرصتی برای تولید و توسعه باقی نمی ماند. به تجربه ثابت شده شادی و نشاط، ماده اولیه تغییر جامعه و تحول و تکامل درونی انسانهاست. در جامعه خوشحال و خرسند، تولید بهتر، اشتغال بیشتر و اقتصاد، سالم تر خواهد بود. بدون شک در چنین محیطی امنیت اجتماعی و فردی راحت تر به دست می آید. در محیط شاد، ذهن انسان پویا، زبانش گویا و استعدادش شکوفا می شود.باید توجه داشته باشیم، نسل غم زده، محکوم به شکست است و از این بابت بر دلسوزان جامعه واجب است، روح شادی و نشاط را در رگ حیات جامعه تزریق کنند.


دیدگاه صاحبنظران


دکتر امان الله قرایی مقدم _ عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت معلم- می گوید:شادکردن و شاد بودن جامعه موجب پیشرفت و توسعه اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و خانوادگی جامعه می شود؛ از بسیاری مسائل و بروز انواع آسیب های جامعه، جرم و بزهکاری، طلاق، نابسامانی خانوادگی و سایر مسائل جلوگیری به عمل می آید؛ اختلالات روحی در جامعه کمتر می شود و میزان رغبت تحصیلی و دل به کار دادن و تولید، افزایش پیدا مِی کند. شادی یک نیاز اساسی انسان است، افراد اگر در جامعه خود نتوانند این نیاز را برآورده کنند، روبه جوامع دیگری می برند ، در نتیجه به تدریج از فرهنگ ملی خود دور می شوند، بتدریج فرهنگ و ارزش های غربی در جامعه رواج یافته و جامعه مسخ می شود.دکتر قرایی مقدم می افزاید: باید تا آنجا که می توانیم در برگزاری جشن های ملی و میهنی چه از طریق رادیو و تلویزیون و مطبوعات و چه از طریق چراغانی کردن معابر و میادین و توزیع هدایا و شیرینی در خیابانها کوشش کنیم.
جشن های باستانی خود را در میادین یا پایگاههای مخصوصی برگزار کنیم. به واقع به نوعی جامعه را شاد نگه داریم و بساط شادمانی را برای مردم فراهم کنیم تا از بروز هزاران مشکل جلوگیری کنیم و با صرف هزینه های کم برای شادی از پرداخت هزینه های هنگفت آسیب های اجتماعی در امان باشیم. خوشبختانه در ایران علاوه بر جشن های باستانی، اعیاد مذهبی زیادی داریم که می توان برای شاد نگه داشتن جامعه از آنها سود برد. بهتر است همان کاری را که برای اعیاد مذهبی انجام می دهیم، به سایر اعیاد ملی نیز، تعمیم دهیم و به آنچه در رابطه با شادکردن جامعه فکر می کنیم، عمل نماییم چرا که شادی موجب افزایش دلبستگی و علاقه به کشور، فرهنگ، دین و مذهب می شود و انسجام فرهنگی و ملی میهنی افزایش پیدا می کند.قرایی مقدم در پایان گفت: همانطور که بابت ایجاد پارک و سینما و غیره هزینه می کنیم، بهتر است صدچندان بیشتر در زمینه شادی آفرینی جامعه به وسیله برگزاری اعیاد نیز سرمایه گذاری کنیم که سرمایه گذاری در این مورد هزاران برابر بازده اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی دارد و از بروز انواع بیماری های روحی و روانی جلوگیری می کند و در نتیجه بهداشت روانی جامعه را در پی خواهد داشت.


دکتر علی اکبر رحمانی _ استاندار سابق تهران _ پذیرش فرهنگ شادی از سوی مسئولان را ضروری ترین عامل تغییر نگرش به جوانان می داند و می افزاید: ما متأسفانه در فضایی که به مسأله شادی با دیده تردید و نفی نگریسته می شود بسر می بریم. تلاش های صورت گرفته برای ایجاد محدودیت در شادی جوانان از قبیل برخوردهای نادرست ناشی از نگاه های منفی نسبت به شادی های جمعی جوانان است. این در حالیست که نه تنها برای هیجانات جوانی برنامه ای مشخص در نظر گرفته نشده، بلکه گاهی اوقات با بدعت های نابجا اسلام را دینی عبوس معرفی کرده اند.


غلامحسین مظفری- عضو فراکسیون اقلیت مجلس شورای اسلامی _ گفت: بهتر است ایام جشن را گرامی بداریم، چون در فرهنگ شیعه ما ایرانیان هم روزهای عزاداری وجود دارد، هم جشن. اما در روزهای جشن مراسم خوبی برای شادی برگزار نمی کنیم و در مجموع به مراسم اعیاد به اندازه روزهای عزاداری توجه نکرده ایم.
جوانان چه مِی گویند
* برای اینکه شاد باشید، چه کارهایی انجام می دهید؟


- فاطمه(۲۲ ساله دانشجو) ، خودم را سرگرم می کنم، تلویزیون نگاه می کنم، کتاب می خوانم، به گردش و مهمانی می روم، به پارک و سینما می روم.


- نسترن (۲۱ ساله دانشجو) ، با خانواده ام تماس می گیرم، پیاده روی می کنم.


- مریم(۲۴ ساله دانشجو)، موسیقی گوش می دهم، به پارک، سینما و یا بازار می روم.


- پریسا (۲۴ ساله دانشجو)، به منزل دوستانم می روم، موسیقی گوش می دهم، با خانواده ام به گردش می روم.


- احمد(۳۱ ساله هنرمند )، بهترین چیز که واقعاً مرا شاد می کند زمانی است که بتوانم شخص دیگری را شاد کنم. در حقیقت شادی من شادی دیگران است. البته شادی هایی که جنبه بیرونی داشته باشد، در جامعه ما کمتر وجود دارد. من کمتر جایی را می شناسم که بتوانم با کمترین هزینه بروم و شاد باشم. مگر انسان ثروتمند باشی تا بتوانی از فضاهای تفریحی سالم استفاده کنی.

- آروین (۲۵ ساله کشیش)، شاد بودن بستگی به شرایطی دارد که ما در آن قرار داریم، بعضی اوقات برای اینکه انرژی هایی که از دست داده ایم دوباره به دست آورده و از ناراحتی درآییم، نیاز به تنهایی داریم. مثلاً من به فضاهای باز و طبیعت می روم. من هر وقت بخواهم به صورت جمعی شادی کنم و شاد باشم ترجیح می دهم در جمعی حضور پیدا کنم که با من همفکر باشند. به نظر من این بهترین نوع شادی می باشد. حتی ممکن است حضور در یک میهمانی آنقدرها که گذراندن اوقات در کنار همفکرانم مرا شاد می کند، برایم شادی بخش نباشد!


- علی (۲۷ ساله کارمند)، علاوه بر پیاده روی کردن و رفتن به پارک، سعی می کنم خودم را با محیط اطرافم منطبق کنم. سعی می کنم مثل یک مومی باشم که خودم را با محیط اطرافم حتی اگر ناشاد و غمگین باشد، وفق دهم. به نظر من آ دم هایی که با موقعیت ها و محیط های مختلف تطبیق پیدا نمی کنند، اغلب غمگین و ناراحت و گوشه گیر هستند.


- ابراهیم (کارمند ۲۶ ساله )، سعی می کنم جایی بروم که با روحیاتم سازگار باشد. مثلاً طبیعت و سکوت و آرامش را خیلی دوست دارم.


- محمد (۳۷ ساله کارمند)، اصولاً با سرگرمی های خاصی و یا صحبت های خاصی شادشدن امکان پذیر است. مثلاً با خانواده یا به تنهایی به تفریح می روم یا برنامه های طنز تلویزیون را نگاه می کنم.


 آخرین باری که از ته دل خندیدید، کی بود؟ علت خنده تان چه بود؟


- فاطمه(دانشجو ۲۱ ساله ) شب یلدا، جوک ها و شوخی هایی که در این شب بود.


- نسترن (دانشجو ۲۱ ساله)، نمی دانم، خنده هایم ظاهری است.


- مریم(دانشجو ۲۴ ساله) یک ساعت پیش با خواندن یک SMS.


- پریسا (دانشجو ۲۴ ساله)، چند ساعت پیش با شنیدن یک جوک که دوستم تعریف کرد.


آروین (کشیش ۲۵ ساله )، دیشب بود. چون من یک اقلیتم و دیشب شب کریسمس بود.


- علی (کارمند ۲۶ ساله )، تقریباً چهار روز پیش که دوستانم شوخی راه انداخته بودند و همگی با هر حرکتی از جانب بچه ها، خنده سر می دادیم.


- ابراهیم (کارمند ۲۶ ساله)، تقریباً نیم ساعت پیش که با یکی از اقوام نزدیکم صحبت کردم و مطلبی را برایم تعریف کرد و باعث شد بسیار بخندم و شاد شوم.


- محمد (کارمند ۲۷ ساله) چند ساعت پیش یکی از دوستان جوک گفت و همه ما از ته دل خندیدیم.


درمصاحبه هایی که با جوانان به عنوان گروهی بزرگ از جامعه فعلی ما انجام شد، دیدیم که شادیهای آنان بسیار محدود هستند. تفریحاتی که می تواند باعث شادمانی شان شود بسیار کلیشه ای و خالی از هیجان لازم جوانی است، این امر باعث می شود که روحیه جامعه، تحلیل رفته و به سوی افسردگی و اندوه و در نتیجه کاهش بهره وری از جهات مختلف پیش برود. جامعه ای که درصد بالایی از آن را جوانان تشکیل داده اند، جوانانی که نسل فردای مدیران، سیاستمداران و پدران و مادران جامعه ما را تشکیل می دهند. آیا وقت آن نرسیده به موضوع شادی این نسل و ساماندهی مناسبت های شاد در جامعه جدی تر بیندیشیم. آیا وقت آن نرسیده که روح نشاط و شادی را در این نسل خسته و افسرده بدمیم و از انرژی آنان برای کار و تلاش جهت ساختن آینده کشور بهره ببریم.


در ادامه بررسی مسئله حبس شادی در جامعه، از دیدگاه روانشناسی و مبحث تحلیل رفتار متقابل، به سراغ آقای منصور بهرامی (روان شناس و عضو انجمن بین المللی تحلیل رفتار متقابل) رفتیم. ایشان در گفتگویی صمیمانه، به سؤالات ما پاسخ دادند.

تعریف شادی از نظر روان شناسی چیست؟

-اجازه دهید من این مقوله را در مبحث تحلیل رفتار متقابل بیان کنم. در تحلیل رفتار ساختار شخصیت را به ۳ بخش تقسیم می کنند(کودک، بالغ، والد ). این نظریه تکامل یافته نظریه فروید است. کودک به مفهوم خردسالی نیست. آن قسمت از ساختار شخصیت ما است که دنبال احساسات، عواطف، شادی، شادمانی و خشم است.(البته شادی و خشم ذاتی نه اکتسابی) و در حقیقت بخش کودک در شخصیت ماست که شادی آفرین است و اصولا این امر بستگی به سن ندارد. دقیقا! یک مرد و یا زن مسن ۷۰ یا ۸۰ ساله هم با فعال بودن بخش کودک وجودش می تواند شاد بوده و احساس شادمانی کند. وقتی کسی کودک درونش فعال نیست، این فرد به صورت دلمرده و غمگین است. ما خیلی از آدمها را می بینیم که به دنبال ارزشها و تعصبات خود هستند و کودک درون خود را طرد کرده اند. یعنی این آدمها نیز کودک درون دارند اما با پیروی از تعصبات خشک، این بخش از شخصیت آنها غیر فعال شده و کودک درون آنها افسرده است. به طور مثال وقتی فرد مسنی را می بینیم که در مراسمی مانند چهارشنبه سوری با شادی فراوان از روی آتش می پرد، این حرکت در حقیقت ناشی از فعال بودن کودک درون اوست که تولید شادی می کند. یا مثلاً پدربزرگ یا مادر بزرگی که با شادی فراوان با نوه کوچک خود بازی می کند، این دقیقاً بازتاب حضور کودک درون اوست. پس ما باید شادی ها را در بخش کودک درون خود، پیدا کنیم.

 به نظر شما راز خندیدن چیست؟ خنده واقعی چه می تواند باشد؟


- ما یک خنده ذاتی یا خنده درونی داریم و یک خنده مصنوعی یا اکتسابی. خنده درونی مربوط به کودک درون ما می شود. ما زمانی که عمیقاً نسبت به یک مسئله ای شاد شویم، شروع می کنیم به خندیدن. کما اینکه عکس این قضیه نیز صادق است. وقتی که ما غمگین می شویم، شروع به گریستن می کنیم. پس این هیجانات به واقع مکمل شخصیت ما هستند. خنده درونی (خنده واقعی)، بخشی از عملکرد شادی کودک درون ماست. مگر اینکه ما بخواهیم لبخند اکتسابی بزنیم. لبخند اکتسابی لبخندی است که مثلاً من در عین ناراحتی با ورود یک شخص تازه وارد به محیط، لبخند می زنم و سعی می کنم خودم را شاد نشان دهم که از آمدن او خوشحال شده ام. ولی اگر بخواهید خنده واقعی را ببینید، باید به سراغ کودکان بروید ، بازی ها و ارتباطهایی که با هم دارند و خنده هایی که از ته دل سر می دهند. در حقیقت خندیدن نوعی ابراز هیجان شادبودن و شادمانی است.

 طرز تفکر چقدر می تواند در شاد بودن افراد دخیل باشد؟


- ما تفکر را از بخش کودک خارج می کنیم و به بالغ ربط می دهیم. زمانی هم که ما کار درمانی انجام می دهیم کاری می کنیم که بالغ مجری رفتار کودک درون باشد نه مسلط بر آن.
مسئله ای نیز درمورد تفکر مثبت و منفی وجود دارد. ما اگر تفکر مثبت داشته باشیم، مطمئناً این تفکر می تواند در شادی و شادمانی ما تأثیر گذار باشد و متقابلاً تفکر منفی نیز شادی را دور می کند. من این نظریه را رد می کنم که ما باید بسته به خوشبین یا بدبین بودنمان، همیشه نیمه پر یا خالی لیوان را ببینیم، بلکه ما باید واقع بین باشیم. در این صورت، می توانیم عملکردی متعادل و درست داشته باشیم. ما اگر فقط مثبت گرای صرف بوده و جنبه های منفی خود را نبینیم، آن هنگام شادمانی ما نیز شادی واقعی نبوده، بلکه نوعی شادی اکتسابی است. شاید این موضوع را شنیده باشید که گاهی اوقات توصیه می کنند، جلوی آینه بایستید و به زیبایی ها و سلامتی خود توجه کنید. من این موضوع را نیز رد می کنم؛ چرا که ما در این حالت فقط مشغول تجزیه و تحلیل ظاهر خود هستیم. آدمی  که ظاهر بسیار خوبی دارد، ممکن است درون آشفته و ناآرامی داشته باشد. پس این شعار نمی تواند مؤثر باشد، چون درون انسانها ممکن است هر یک از حالات شادی یا غم را داشته باشد. ضمن اینکه اندوه و شادی دقیقاً دو روی سکه هستند و هر دو آنها لازمه زندگی اند. فرضاً اگر ما عزیزی ر ا از دست می دهیم نمی توانیم غمگین بودن خود را ابراز نکرده و بگوییم این اتفاقی است که افتاده است! باید فراموشش کنیم! اصلاً این ایده درست نیست. شادی و اندوه باید هر کدام جای خود را داشته باشند. وقتی ما واقع بین باشیم، تصورات و خواسته هایمان به تعادل می رسد. در اینجا باید مطلب مهمی را خاطر نشان کنم. بعضی می گویند شادی انسان در گرو خوشبختی اوست. حال باید گفت: خوشبختی چیست؟ هرکس تعریف خاص خودش را بازگو می کند. به طور مثال در کارگاههایی که برای شناخت بیشتر از شخصیت فرد تشکیل می دهیم از او می خواهیم تا آرزوهایش را بنویسد. خیلی از این آرزوهایی که ذکر می کند، بسیار دور و دست نیافتنی هستند. ساده ترین تعریف خوشبختی این است که خواسته های ما، تعادل و میزانی با امکاناتمان داشته باشد. یعنی اگر من خواسته ای دست نیافتنی داشته باشم، آدم خوشبختی نخواهم بود و اگر خوشبخت نباشم، شاد نیستم. پس اگر خواسته هایم با امکاناتم هماهنگ باشد خوشبخت و شاد هستم. در حقیقت ما اگر واقع بین باشیم، به سراغ رویاهای بزرگ و خواسته های ایده آلی و دست نیافتنی، نمی رویم.

لازمه شاد بودن چیست؟

- من لازمه شاد بودن را ایجاد تعادل در زندگی می دانم. کسی که زندگی متعادلی دارد چه از نظر مالی و چه از نظر روانی، در نهایت می تواند آدم شادی نیز باشد. هرکسی برای شاد بودن آستانه ای دارد. ممکن است عاملی باعث شادی من شود اما شما را شاد نکند. ممکن است عاملی شما را اندوهگین کند اما باعث شادی من شود. این نوع شادی، شادی کاذب است. شادی واقعی آن نوع شادی است که مکان و زمان در آن تأثیری نداشته باشد و بهترین مثالی که می تواند نشان دهنده این نوع شادی باشد، ارتباط شادمانه کودکان با یکدیگر است. نوعی شادی که توأم با خلاقیت است.
کودکان به محض اینکه زیر پوشش تربیت والدین قرار گرفته و والد درونشان شکل می گیرد، حالا ارزشها، تعصبات، اعتقادات، فرهنگ، سنت، ملیت، تمامی این موارد بر شادی و ابراز آن تأثیر می گذارد. در حقیقت شادی برای کودک در چارچوب خاصی تعریف می شود و شادمانی خارج از این چارچوب سبب ایجاد حس گناه در او می شود. والدین برای اینکه کودک را در چارچوب ارزشها و اعتقادات خودشان نگه دارند، با تنبیه کودک، احساس گناه را در او بوجود می آورند. یا حتی بدتر از این قضیه، به کودک گفته می شود، اگر تو بخندی و پدرت را از خواب بیدار کنی، خدا از تو ناراحت می شود!
در غیر این صورت، کودک درون افراد در میان تعصبات، ارزشها و اعتقادات (بعد والد وجودی)، حبس می شود. هر قدر بعد ارزشی منفی (تعصبات و…) پر رنگ تر شود، شادی کودک نیز کم رنگ تر می شود. در حقیقت مجموعه تعصبات، باورها و برخی ارزشها عاملی می شود برای کنترل رفتار فرد. والد کنترل گر به ما می گوید که کدامیک از کارهایمان خوب یا بد است. مثلاً وقتی کودک شروع به خندیدن می کند، ما به او می گوییم نخند! بچه خوب که نمی خنده!. آلوده شدن بالغ با والد، توجه به همین ارزشها و تعصبات است. مجموعه این عوامل باعث می شود شادی کودک درون ما مخفی یا کمرنگ شود. چه اشکالی دارد، شادی هایی را در محیط خانواده ایجاد کنیم.

 چطور می توان به بالا بردن سطح شادی در جامعه کمک کرد؟

-از دیدگاه تحلیل رفتار، ساختار جامعه مانند ساختار خانواده است و ساختار خانواده نیز شبیه ساختار فرد است. در نتیجه ساختار جامعه شبیه ساختار فرد است. جامعه ای که شاد نیست، درست مانند انسانی است که شاد نیست. در خیلی از جوانها می بینیم که یک حالت دوگانگی بوجود آمده است. یعنی در بیرون لبخند نمی زنند اما به محض دور شدن از محیط، شروع به خندیدن می کنند. متأسفانه، تفاوت رفتار فرد در محیط های مختلف مانند مدرسه، اجتماع و خانه آنقدر زیاد است که سبب تزلزل شخصیت او می شود و نهایتاً این تزلزل شخصیتی به جامعه نیز سرایت می یابد. ما برای اینکه در سطح جامعه میزان شادی را بالا ببریم، باید از افراد و خانواده ها شروع کنیم. اگر افراد و خانواده ها شاد باشند، نهایتاً جامعه شادی نیز خواهیم داشت. آمار جالبی ، شادترین کشور دنیا را هندوستان نشان می دهد. این مسئله برای من غیر قابل تصور بود. چون فکر می کردم که همه افراد در این کشور مشکل مالی دارند. پس این نشان می دهد که داشته ها عامل ایجاد و ابراز شادی نیستند، بلکه بودن ها هستند که عامل شادی اند. افرادی که با وجود مشکلات زیاد، همچنان شادی های خود را ابراز می کنند، کودک درونشان رهاست. در حقیقت ترمزهای شادی در چنین جامعه ای وجود ندارد و هرکسی شادی های مخصوص به خود را انجام می دهد. تا هنگامی که کودک درون شادی اش را ابراز کند، افراد، دل زنده اند. دل مردگی ناشی از پنهان شدن کودک درون است. پس برای بالا بردن شادی در سطح جامعه ، ابتدا باید خانواده های شادی داشته باشیم. اگر ما زندگی را یک مثلث تصور کنیم که یک ضلع فعالیت (کار) باشد، ضلع دوم آن تفریح باشد و ضلع دیگر ارتباطات، اگر ما بتوانیم به هر سه این ابعاد به قدر کافی توجه کنیم، آنگاه این مثلث زندگی به صورت متساوی الاضلاع خواهد بود، این مساوی بودن نشان دهنده همان تعادلی است که ما از آن سخن می گوییم.

از دیدگاه روانشناسی تأثیرات شادی بر روابط اجتماعی افراد چیست؟


- انسان دو نوع نیاز دارد، ۱- نیاز جسمانی (بیولوژیکی) ۲- نیاز به توجه و نوازش (شادی).
اگر ما از انسان نیاز به توجه و نوازش را بگیریم و به آن توجه نکنیم، خود به خود شادی را از او گرفته ایم و سبب ایجاد انزوا در او خواهیم شد. ارتباطات انسانی (من خوب هستم، تو خوب هستی)، یک ارتباط متقابل است که نوازش بی قید و شرط به یکدیگر می دهیم. یعنی من به کسی توجه کنم چون …..، این توجه، توجهی شرطی است. ارتباطات نباید شرطی باشد. ارتباطات بین انسانها باعث می شود ذخیره نوازشی افراد افزایش پیدا کند. و حتی می تواند از این ذخیره نوازش و شادی، در موقعیت های مختلف و حتی در هنگام تنهایی، استفاده کرد و احساس خوبی داشت. به صورتی دیگر نیز می توان این قضیه را بررسی کرد. افرادی که رابطه اجتماعی با دیگران برقرار نمی کنند، انسانهایی افسرده و منزوی هستند. اما چرا آنها اینگونه اند؟ به این خاطر که در محیط اطراف خود شادی ندیده اند. وقتی انسان شادی را درک نمی کند، خود به خود به سوی افسردگی کشیده می شود.

 شادی زبان بسیار نافذ و عالم گیری است (زبانی که به ابزار خاصی برای فهم آن نیاز نداریم)، پس چرا صنعتی شدن جوامع باعث فراموش شدن و حبس شادی شده است؟

- فرض را بر این می گذاریم که من و شما زبان یکدیگر را نمی دانیم، چرا که کدهای ارتباطی ما با یکدیگر همخوانی ندارد. پس کلام، برای برقراری ارتباط نمی تواند مؤثر باشد. حالا می توانیم از زبان غیر کلامی یا رفتاری استفاده کنیم. شروع می کنیم به یک سری اشارات به یکدیگر. این اشارات هم ممکن است معانی متفاوتی برای هر کدام از ما داشته باشد. اگر من دست شما را فشار می دهم، حتماً نمی خواهم بگویم، شما را دوست دارم، شاید می خواهم به شما بگویم، آیا زور شما هم زیاد است؟ در حقیقت ما در اینجا از طریق ارتباط احساسی با هم ارتباط برقرار می کنیم. در تحلیل رفتار ۳ نوع ارتباط می توانیم برقرار کنیم. ۱. ارتباط کلامی (شامل کلام و نوشتار) ۲. ارتباط رفتاری ۳. ارتباط احساسی. من برای ارتباط با یک نوجوان، ابتدا ارتباط کلامی برقرار می کنم و اگر درک نکرد، شروع می کنم به برقراری ارتباط رفتاری. ولی اگر بخواهم با یک نوزاد ارتباط برقرار کنم فقط می توانم از طریق احساسی با او ارتباط برقرار کنم. در اینجا می فهمیم که این احساس در همه ما وجود دارد، اما این لایه های ارزشی است که می آید روی احساس قرار می گیرد و آن را پنهان می کند . اگر ما بتوانیم این درک احساسی را حفظ کنیم و یا پرورش بدهیم، نیاز به این نداریم که با هم به صورت کلامی ارتباط برقرار کنیم. این درک احساسی همه آن ابراز هیجان ها (شادی، غم و …) را شامل می شود. با انقلاب صنعتی، عواملی به وجود آمد که احساس، پنهان و در نتیجه شادی نیز حبس شد. در اینجا به دنبال بایدها و نبایدها (سنجیدن منطقی همه چیز) می رویم، در نهایت، نمی توانیم احساس و بالتبع شادی داشته باشیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد