آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

آتشکده

نور یا آتش پرستش سو ،مفهومی غیر مادی ونماد جنبش ،خرد و روشنگری برای تشخیص خوب از بد است.

داریوش

داریوش

این نام صورت فاعلی مفرد مذکر از dārayavahu است. مشتق از dāray- ماده ی مضارع از dar- "داشتن" وvahu- "نیک ، خوب" و در اوستایی: vohu-,vaŋhu؛ روی هم "دارنده ی بهی" است. (مولایی،1384،ص184) و داریوش یعنی کسی که خوبی را نگه می دارد.

چنانچه خود می گوید:
-         Adam Dārayavauš xšāyaθiya vazraka xšāyaθiya xšāyaθiyānām xšāyaθiya pārsaiy xšāyaθiya dahyūnām vištāspahyā puça Aršāmahyā napā Haxāmanišiya.
-         من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه در پارس، شاه کشورها، پسر ویشتاسپ، نوه ی ارشام، هخامنشی(هستم).(DB1 ،3-1)  

داریوش که در آخرین سفر جنگی کوروش، سرداری جوان حامل نیزه بود، در زمان کمبوجیه در سفر جنگی مصر فرماندهی ده هزار جاوید را- که نگهبانان شاهی بودند- به عهده داشت. پس از قضیه ی گوماتای مغ (بردیای دروغین) کمبوجیه که معلوم نیست مُرد یا به زندگی خود پایان بخشید؟ همواره او و همراهانش به هخامنشی وفادار بودند و در پایان او را به عنوان شاه برگزیدند. این مفهوم استقرار صلح را برای شاه جوان در کشور نداشت. داریوش به ناچار قریب به دو سال اسلحه در دست با اغتشاشات همه جانبه جنگید. خاطره ی این موفقیت را بر روی تپه ای مرتفع (که در جاده ی کرمانشاه به همدان است) در حدود چهل متر بالای زمین، روی لوحه ای برجسته(بیستون) حجاری کرده است.(گیرشمن،1336،ص 55-151)

در زمان پادشاهی داریوش، شاهنشاهی به بیست ایالت تقسیم شد که در رأس آن ها شهربان یا حامیان مملکت قرار داشتند. هر شهربان دبیری داشت که مراقب اعمال وی و رابط بین او و قدرت مرکزی بود. همچنین شاه مفتشانی داشت که به گوش های شاه معروف شدند. آن ها کاملاً مستقل بودند، در ایالات شاهنشاهی گردش می کردند و به کارهای عُمال رسیدگی می کردند. برای حفظ ارتباط بین مراکز مختلف شبکه ای از منازل عرض راه تشکیل شد که وسعت و اهمیت آن تا مدت ها پایدار ماند که از شوش شروع می شد و به ساردس ختم می گردید. ایران با داشتن چنین تشکیلاتی در زمان داریوش توانست وحدت مملکت را تأمین کند. اقدام مهم دیگر داریوش طرح مقدماتی کانال سوئز با حفر قناتی بین احمر و رود نیل بود.

در مورد مبنای روابط داریوش شاه همین بس که خود گوید: "من دوست دوستان خود بودم. من بهترین سوار، ماهرترین تیرانداز و پادشاه شکارگران بودم من هر کاری را دانسته ام." کتیبه ی او در بیستون که نوعی شهادت نامه است از همین احساس شریف و انسانی می گوید. سلطنت همراه با عطوفت با وجود قدرت که اراده ی شاه در میان همه ی اقوام روز و شب اجرا می شود و صرف نظر از اختلاف نژاد، اخلاق و معتقدات حکم قانون را دارد. حقیقت و عدالت با احساس ملیت که قبل از او در شاهنشاهی شرق باستان جز کوروش ادراک نمی شد، خلط می شود:

"اهورامزدا مرا یاری فرمود، چنان که همه ی بغان. اهوره مزدا مملکت مرا از هجوم (دشمن)، از محصول بد، از دروغ محفوظ دارند. نه هجوم نه محصول بد نه دروغ، ضد این مملکت پیشرفت نکند؛ برای همین است که از اهورمزدا و بغان درخواست می کنم، اهوره مزدا با همه ی بغان آن را به من خواهند داد."

و این احساس همه ی قوم پارس بوده است. چنان که هرودت می گوید: "هرگز یک پارسی از خدای خود نیکی ها را برای شخص خود نمی خواهد بلکه او درخواست سعادت برای تمام ملت پارس و برای شاه می کند و خود را مشمول این دعای عمومی می داند." (همو،همان،ص 171-155 )

در شاهنامه این نام به شکل دارا Dārā آمده است و در پهلوی Dārāb به معنی دارنده می باشد. همان داریوش سوم آخرین پادشاه هخامنشی که به دست والی بلخ کشته شد و در زمان او بود که اسکندر به ایران حمله کرد و آن را تصرف کرد. (رستگار فسایی،1388 ،ص372-371 )

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد